…………………………………………………………………………………………………. 101
5-2- خلاصه مطالب…………………………………………………………………………………………………. 101
5-3 پاسخ به پرسشهای تحقیق …………………………………………………………………………………….. 102
5-4 پیشنهاداتی برای پژوهشهای بعدی………………………………………………………………….. 105
فهرست منابع و ماخذ
منابع فارسی…………………………………………………………………………………………………………………. 106
منابع انگلیسی ………………………………………………………………………………………………………… 107
فراگیری یک زبان نه تنها فقط به خاطر سپردن کلمات، به کاربردن کلمات در جمله، کاربرد دستور و یافتن معانی نیست، بلکه به معنای درک زبان به عنوان یک رفتار اجتماعی میباشد (ولفسان[1] : 1989). فراگرفتن دانش اجتماعی زبان مقصد، امری بسیار مهم و قابل توجه است. از این رو چنانچه سخنوران در تعامل دو زبان، قانونهای یکسانی را در به کار بردن زبان به کار نبرند، ممکن است از سوی یکدیگر گستاخ یا بی ادب تلقی شوند. در نتیجه، سوء تفاهم زبانی در میان فرهنگها، غیر قابل اجتناب به نظر میرسد و گاهی ممکن است به توهینهای جدی به یک جامعهی زبانی منجر شود. یکی از محتملترین سوءتفاهمهای زبانی در یک تعامل اجتماعی، ممکن است در “رد کردن” اتفاق بیافتد.
ردکردن یک تقاضا، دعوت، پیشنهاد یا تعارف، یکی از کنشهای به مخاطره اندازی وجهه میباشد. بنابراین در عمل ردکردن، مردم باید از
راهکارهای آن آگاه باشند، تا سرحد امکان تهدید را کاهش دهند و یک تعامل ملایم داشته باشند. علاوه بر آن عوامل اجتماعی مانند جنسیت، وجهه اجتماعی 2 و فاصله اجتماعی 3، بر عمل ردکردن تقاضا، دعوت، پیشنهاد یا تعارف اثر می گذارد (ناگروهو4 : 2000).
بررسی این تحقیق بر اساس تئوری ادب5 براون و لوینسون6 (1989) که وجهه7 را مد نظر قرار می دهد، استوار است. به طور کلی ادب را مربوط به مفاهیمی از قبیل “سنجیده عمل کردن”، “فروتن بودن” و “مؤدب بودن” با دیگران میدانیم. در مطالعه مؤدب بودن به لحاظ زبانی، مهمترین مفهوم وجهه است و وجهه همان تصور از خود عمومی است، یعنی آن حس عاطفی و اجتماعی از خود که هر کسی آن را داراست، و انتظار دارد که افراد دیگر به آن ارج بگذراند. مؤدب بودن را میتوان به منزله آگاهی از مراعات کردن وجهه شخص دیگر تعریف کرد.
اگر سخنی بگویید که تصوری از خود شخصی را در معرض خطر قرار دهد، این عمل را کنش به مخاطره اندازی وجهه1 مینامند. برای مثال اگر کنش کلامی مستقیمی را برای مجبور کردن کسی به کار ببرید، (برای مثال: آن نمکدان را به من بده! ) در این صورت به گونهای رفتار کردهاید که گویی قدرت اجتماعی بیشتری از آن شخص دارید. اگر به واقع آن قدرت اجتماعی را نداشته باشید، ( یعنی افسر ارتش یا زندانبان نباشید )، در آن صورت یک کنش به مخاطره اندازی وجهه را به کار بردهاید. یک کنش کلامی غیر مستقیم که به صورت سوالی “میتوانید نمکدان را به من دهید؟” مطرح میشود، فرض مبنی بر قدرت اجتماعی را از بین میبرد. شما در این جمله میگویید اگر ممکن است این کار را بکن، این کار باعث میشود که تقاضا و درخواست شما کمتر برای وجهه شخصی دیگر مخاطره آمیز باشد. هرزمانی که چیزی را بیان میکنید که باعث میشود که خطر احتمالی به وجهه شخص دیگر کمتر شود، آن را کنش حفظ وجهه[2] مینامند (یول3 :135 :1985).
در کاربردشناسی دو نوع وجهه مورد نظر قرار میگیرد. وجهه مثبت و وجهه منفی. وجهه منفی همان نیاز به مستقل بودن وآزاد بودن از تحمیل است. وجهه مثبت همان لزوم به متصل بودن، متعلق بودن و عضو یک گروه بودن است.
عمل “رد کردن” یک تهدید جدی برای وجهه مثبت مخاطب است. در نتیجه تلاش برای کاهش این تهدید لازم مینماید. سخنور باید استراتژیهایی را به کار گیرد که با استراتژی های ادب همخوانی داشته باشد (ناگروهو :2000).
طبق نظر براون و لوینسون (1989) برای کاهش تهدید وجهه مثبت و منفی مخاطب، باید ادب مثبت و منفی را مد نظر قرار داد. ادب مثبت یک عامل شتابدهنده اجتماعیست که نشان میدهد شخص میخواهد با نشان دادن شباهتها، (در نقطه نظرات و اهداف، هدیه دادن، ابراز علاقه کردن و….) به مخاطب نزدیک شود (1989:101). افراد در موقعیتهایی که لازم است به درخواست، دعوت، پیشنهاد و تعارف پاسخ منفی بدهند، ازشیوههایی که کمتر وجهه شخص را مورد تهدید قرار میدهد استفاده میکنند. این شیوهها اصطلاحاًًًًًًًٌٌ استراتژی نامیده میشود. افراد بسته به عوامل اجتماعی و فرهنگی نظیر سن، جنسیت و طبقه اجتماعی، از نوع و میزان متفاوت از استراتژیهای رد کردن استفاده میکنند. چنانکه اشاره شد، یکی از عواملی که در فصل دوم به تفصیل به آن پرداخته خواهد شد، عامل جنسیت است، به همین منظور این پژوهش برآن است تا استراتژیهای ردکردن در زبان فارسی را با توجه به جامعه زبانی شیراز و بر مبنای جنسیت گویشوران بررسی کند.
اهمیت و ضرورت تحقیق
کشف و استخراج استراتژیهای ردکردن میتواند به جهات مختلفی مؤثر باشد. یکی از این موارد کاربرد آن در آموزش فارسی به غیر فارسیزبانان است. با آموزش استراتژیهای ردکردن میتوان این زبانآموزان را در جلوگیری از سوءتفاهمهایی که بر اثرعدم آگاهی از این استراتژیها موجب میشود یاری کرد. همچنین کشف استراتژیهای ردکردن خصوصاًً با توجه به جنسیتهای متفاوت میتواند ایرانیان را در تعاملات اجتماعی یاری کند. این پژوهش با توجه به اینکه در شهر شیراز صورت میگیرد، میتواند مبنایی برای مقایسه این استراتژیها در این شهر، با سایر پژوهشهایی از این دست که در تهران و سایر شهرستانها صورت میگیرد، باشد.
از آنجا که تاکنون پژوهش نظاممندی در رابطه با استراتژیهای ردکردن در زبان فارسی بر مبنای جنسیت گویشوران صورت نگرفته است، اهمیت این تحقیق در بررسی این امر را نشان میدهد. علاوه بر کشف استراتژیهای ردکردن در این پژوهش، میتوان اهمیت توجه به این مهم در تعاملات اجتماعی را بیش از پیش نشان داد.
1-3-هدف تحقیق
پژوهشگر بر آن است تا روشهایی که سخنوران فارسی زبان، یک تقاضا، دعوت، پیشنهاد و یا تعارف را رد میکنند، بررسی کند. وی با در نظر گرفتن عامل اجتماعی جنسیت، نقش جنسیت در انتخاب استراتژیهای مورد نظر را بررسی میكند. هدف از این پژوهش در مجموع بررسی لایه دیگری از زبان فارسی که کشف و استخراج یکی ازعوامل کاربرد شناختی زبان است، میباشد.
1-4- روش تحقیق
این پژوهش از نوع پژوهشهای پرسشنامهای است. در این پژوهش ابتدا پرسشنامهای با سوالات باز طراحی و در میان اقشار مختلف توزیع گردیدهاست. سپس بر اساس نتایج به دست آمده، پرسش نامهای چندگزینهای طراحی و در دو گروه زنان و مردان به منظور تعیین تاثیر جنسیت توزیع و دادههای بدست آمده مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفتهاست. برای نیل به این منظور، 12 موقعیت متفاوت در خصوص موقعیتهایی که فرد لازم است در خصوص تقاضا، دعوت، پیشنهاد و یا تعارف تصمیم گیری و اظهار نظر کند، در چهار دستهی تقاضا، دعوت، پیشنهاد و تعارف، طراحی شد و به صورت پرسشنامه باز در اختیار 100 نفر اقشار مختلف مردم قرار گرفت. پس از جمع آوری پرسشنامهها و بررسی پاسخهای تشریحی، استراتژیهای ردکردن مربوط به هر موقعیت، کشف و استخراج شد و سپس پرسشنامه چندگزینهای برمبنای آنها برای توزیع در میان دوگروه 50 نفری زن و مرد تهیه شد. نتایج پاسخهای بدست آمده در جداول مستقل برای هر موقعیت نشان داده شده و میزان استفاده از استراتژیها در میان زنان و مردان، به طور مفصل مقایسه و بررسی شدهاست.
بررسی و مطالعه در هر امری، ابتدا نیاز به شناخت جامع و دقیق از آن امر دارد. برای بررسی فرهنگ عامه به عنوان بخشی از فرهنگ هر جامعهای ابتدا باید تعریفی از فرهنگ ارائه داد. تعریف « فرهنگ» کار دشواری است و هرگز اتفاق نظری دربارهی آن وجود نداشته است.
در واژهنامههای فارسی بهطور ضمنی به دو مفهوم اساسی فرهنگ که «ریشه» و «چشمه» باشد، اشاره شده است. این دو نکته دریافت و برداشتی از اندیشهها و تلقی عامه در بیان کاربرد این کلمه است. در این مورد در بعضی از این واژهنامهها از قبیل فرهنگ جهانگیری، مجمع الفرس، لطایف اللغات، برهان قاطع، برهان جامع، نفیسی و … فرهنگ به شاخهی درختی اطلاق شده است که آن را میخوابانند و روی قسمتی از آن خاک میریزند، بهطوری که سر شاخه از خاک بیرون باشد. مدتی به همین طریق میگذرد تا شاخه بیخ برآورد و ریشه بدواند. آنگاه آن شاخه را میکنند و در جای دیگری مینشانند و با این روش درختی ریشهدار و مستقل آمادهی بهرهبرداری میشود. در بعضی دیگر از کتب لغت، فرهنگ را به معنی کاریز و قنات گرفتهاند، علاوه بر اینها، فرهنگ به معنی ادب، عقل، دانش، بزرگی، حکمت، معرفت، علم، فضیلت و همچنین به کتابی که مشتمل بر لغات و معانی باشد نیز فرهنگ میگویند (بیهقی،1367 :10 و9).
در آغاز سدهی حاضر فرهنگ مفهوم تازهای یافت. ابتدا به مفهوم آموزش و پرورش و برابر کلمهیeducation، اما رفته رفته به مفهوم اصلی خود، یعنی آنچه انگلیسیها culture میگویند، به کار رفت. امروزه کلمهی فرهنگ معادل دقیقی برای کلمهی culture است و تمام سطوح معنایی آن را در برمیگیرد. با این حال در ارائهی تعریفی دقیق از آن و اینکه چه مواردی شامل فرهنگ میشود، همواره اختلاف نظر وجود داشته است. شاید بتوان یکی از جامعترین تعریفها را این دانست که
فرهنگ مجموعهی پیچیدهای است شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، فنون، اخلاق، قوانین، آیینها و بالاخره تمام عادات، رفتارها و ضوابطی که فرد به عنوان عضو جامعه از جامعهی خود فرامیگیرد و در برابر آن جامعه وظایف و تعهداتی را برعهده دارد (روحالامینی، 1380: 6).
اگر فرهنگ جامعهای را به پرندهای تشبیه کنیم، فرهنگ رسمی و فرهنگ عامه دو بال آن پرنده هستند که برای شناخت بهتر و دقیقتر جامعه شناخت هردوی آنها الزامی است. آنچه در این میان قابل توجه است، این است که سرچشمهی همهی هنرها و دانشها مردماند و در میان مردم پدید آمده اند.
شما هر رشته از دانشها یا هنرها را که در نظر بگیرید، خواهید دید که این دانش روزی در میان مردم پدید آمده و به سعی دانشوران روز به روز رشد کرده و توسعه یافته و مدرسهها و دانشگاهها برای تدریس آن به فعالیت پرداختهاند. اینگونه هنرها یا دانشها را دانش یا هنر مدرسی یا کلاسیک مینامیم. در برابر هریک از این رشتههای دانش یا هنر رسمی یک رشتهی علم یا هنر عوامانه نیز وجود دارد. این دانشها در میان مردم پدید آمده و در آغوش ایشان پرورش یافته است و زادهی فکر و طبع سادهی مردمی است که برای تحصیل علم و ترقی دادن دانش به مدرسه نرفته و مکتب ندیدهاند (محجوب، 1383: 39-38).
با این وجود تحولات و طبقهبندیهای اجتماعی باعث شکاف و جدایی میان فرهنگ عوام و فرهنگ رسمی شد تا آنجا که «سالها فقط طبقهی خواص و تحصیلکردگان شهری را صاحب معرفت، دانش و هنر میدانستند و طبقهی عوام و بیسواد چه پیشهوران سادهی شهری و چه کشاورزان روستایی را بیبهره از دانش، هنر و معرفت تصور میکردند. البته این امر پس از گسترش تحقیقات در زمینه مردمشناسی و فولکلور تغییر کرد. پس از بررسی در اوضاع و احوال عامهی مردم دانسته شد که هر چند مردم عوام سواد و دانش مدرسی ندارند ولی از فرهنگی برخوردارند که اگر برتر از فرهنگ خواص نباشد، فروتر از آن هم نیست و حتی گاه در انتظامبخشی به امور جامعه نافذتر از گروه برتر است» (نقل به تلخیص، بلوکباشی، 1388: 43و42).
1-1-1-فرهنگ عامه
فرهنگ مردم یا فرهنگ عامه ترجمهی کلمهی فولکلور (folklore) است. این کلمه را نخستین بار ویلیام جان- تامس با نام مستعار آمبروز مرتن پیشنهاد کرد. «folk به گروهی از مردم اطلاق میشود که حداقل یک عامل مشترک و عمومی آنها را به یکدیگر پیوند دهد و lore سنتهای مشترکی است که خصوصیات جمعی اعضای گروهی را شکل میدهد و هویت گروه را معین و مشخص میکند»(همان، 56).
تعاریف متعدد و متفاوتی در مورد فولکلور گفتهاند؛ اما تعریف سی. اس. برن قابل توجه و تامل است. « فولکلور در واقع نحوهی جهانبینی و روانشناسی انسان عامی و اندیشهی او در باب فلسفه، دین، علوم، نهادهای اجتماعی، تشریفات و جشنها، اشعار و ترانهها، هنرهای عامیانه و ادبیات شفاهی است»(بیهقی، 1367: 20). همانگونه که از تعریف سی. اس. برن استنباط میشود، فرهنگ عامه به دلیل ریشهای که در جهانبینی، روانشناسی و اندیشهی مردم در موضوعات مختلف دارد، هم چنین به دلیل پیوند با زندگی تولیدی و اجتماعی مردم و بیان تجربیات، آداب و سنتهای مرسوم یک جامعه به آن جامعه شخصیت و هویت میبخشد. همین امر لزوم بررسی ابعاد آن را بیش از پیش پررنگ میکند. فرهنگ عامه ویژگیهایی دارد که از آن جمله میتوان به پیوند با زندگی معیشتی و اجتماعی، سادگی و صمیمیت، امید و خوشبینی و نوعی جامعهشناسی تعاون اشاره کرد.
فرهنگ عامه معمولا شفاهی و نسل به نسل منتقل میشود، هرچند امروزه به دلیل ترس از، از بین رفتن این آثار گرانقدر سعی در مکتوب کردن این فرهنگ دارند. «فرهنگ عامه را به طور کلی میتوان به دو بخش آثار مادی و معنوی تقیسم کرد. آثار مادی شامل بناها، علائم، اشیاء منقول، صنعت و کسب، غذا و مکانها .آثار معنوی هم عبارتند از: عقاید، عادات و رسوم، علوم عامه و ادبیات»(بیهقی،1367: 73-76).
1-1-2-ادبیات عامه
ادبیات عامه به گمان بسیاری از فولکلور شناسان غنیترین بخش فرهنگ عامه است؛ چراکه تجلیگاه فرهنگ اقوام، گروههای مختلف اجتماعی و میراث معنوی نسلهای گذشتهی مردم یک جامعه است. «ادبیات عامه به آثار تخیلی و ذوقی تودهی مردم که به طور شفاهی و سینه به سینه از فردی به فرد دیگر و از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته است، گفته میشود»(بلوکباشی، 1388: 171). ادبیات عامه به دو صورت نظم و نثر در میان مردم رواج دارد و میتوان آن را به سه مجموعهی بزرگ داستانی، غیر داستانی و نمایشی تقسیم کرد.
ادبیات داستانی، گونههایی از ادبیات عامه مانند قصه، افسانه یا اسطوره و حکایت است. مهمترین بخش آثار داستانی را قصه تشکیل میدهد، قصهها تودهایترین هنر است که ضمن بیان مسائل اجتماعی و آرزوهای مردم گویای تخیل هنری مردم است. علاوه بر اینها قصهها جایگاه مناسبی برای تصدیق و تایید آیینهای دینی، اخلاقی و فرهنگی جامعه و همچنین فضای مناسبی است که به وسیلهی آن میتوانند روحیهی مقاومت خود را در تحمل ناکامیها و در برابر نظامهای مستبد سیاسی تقویت کنند. قصهها مردم را به رفتارها و اعمالی که با ارزشهای اخلاقی-دینی سازگاری دارند، ترغیب میکند و از دیگر سو، آنها را از رفتارهای خلاف قاعده و ضد اخلاق باز میدارد. موضوع دیگری که دربارهی قصهها میتوان گفت، پیوند ناگسستنی قصهها با اسطورههاست. مطلقگرایی، نبرد دیرینهی خوبی و بدی اندیشههایی اسطورهای هستند که از ویژگیهای اساسی قصهها نیز به شمار میآیند.
ادبیات غیر داستانی شامل گونههایی از ادبیات عامه است که جنبهی قصه و داستان ندارد؛ اما مانند قصهها و افسانهها سرشار از نکات و حکمتهای بیشمار است، مانند شعر، چیستان، مثل، لطیفه یا شوخی، متلک، اوراد و دعاها، کنایات و… .
ادبیات نمایشی، به آن بخش از ادبیات عامه گفته میشود که جنبه نمایشی و اجرایی دارد؛ مانند خیمه شب بازی، نقالی، شبیه خوانی، شمایل خوانی و … .
به طورکلی زبان و بیان ادبیات عامه ساده و بیپیرایه است. در این نوع ادبیات، بیشتر واژهها و اصطلاحهای معمول در زبان گفتاری مردم کوچه و بازار، تعبیرها، کنایهها و تشبیههای متداول میان مردم به کار میرود. محتوای ادبیات عامه از یک سو بیان رویدادهای واقعی با تکیه بر تخیل است، بهویژه قصهها و افسانهها که بیشتر بازگوکنندهی واقعیتهای آمیخته با خیال پردازی پدیدآورندگان آنهاست و از دیگر سو مقاصد تربیتی، اجتماعی، اخلاقی و دینی را مدنظر دارد.
1-2-اهمیت و ضرورت تحقیق
در میان شاخههای گوناگون میراث فرهنگی بشری، قصهها و افسانهها از همه قدیمیتر است؛ بهگونهای که با تمام مفاهیم اجتماعی، تاریخی و مذهبی جامعه پیوند خورده است و شاید بتوان گفت تنها روزنهای که از ماورای تاریکیهای انبوه قرون و اعصار گذشته میتواند ما را به گوشههایی از زندگانی مردم آن روزگاران راهنمایی کند، همین افسانهها و قصهها هستند. قصهها و افسانهها علاوه بر نقش سرگرم کنندگی، نقش بسیار مهمی در آموزش و انتقال معارف و ارزشهای فرهنگی، انتظام بخشی اجتماعی، کاهش فشار روانی حاصل از تنگناهای زیستی و اجتماعی بر مردم و ثبات بخشی فرهنگ را در جامعههای سنتی به عهده دارد. احساس پاسداری از میراث فرهنگی و احترام به آن را در مردم برمیانگیزد و مردم را در تداوم و تکرار رفتارها و عقاید صحیح سنتی گذشتگان ترغیب و تشویق میکند. البته گاه قصهها بهعنوان ابزاری در خدمت حکومتها و فرهنگ حاکم در جامعه قرار میگیردکه این امر به گونهای پنهانی و در ژرفساخت قصهها قرار گرفته است.
1-1 کلیات
از آن جایی که موضوع مطرح شده در این پژوهش، جنبه ای اسطوره ای دارد، توضیح مختصری در مورد واژه ی اسطوره و اسطوره شناسی در این بخش ضروری می نماید.
ای برادر قصه چون پیمانه ای است
معنی اندر وی مثال دانه ای است
دانه ی معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل(مولوی)
اسطوره ها آیینه هایی هستند که تصویرهایی را از ورای هزاره ها به نمایش می گذارند و آن جا که تاریخ و باستان شناسی راه به جایی نمی برند، اسطوره ها به کمک می آیند و فرهنگ بشر را از دوره ی باستان به زمان معاصر می آورند و اندیشه های بلند و منطق گسترده ی انسان هایی ناشناخته، اما صاحب اندیشه را در اختیار ما قرار می دهند (هینلز ، 1386: 9 ) .
در دنیای باستان، خدایان به ندرت موجوداتی فرا طبیعی و غیر ملموس و یا با موجودیت فرا طبیعی کاملاً جداگانه تلقی می شوند. مردم دنیای باستان بر این باور بودند که خدایان، انسان ها و طبیعت پیوندی ناگسستنی دارند و از قوانین یکسانی پیروی می کنند. بدین گونه است که در ابتدا میان دنیای خدایان و دنیای انسان ها، هیچ گونه جدایی از حیث هستی شناسی وجود نداشت. نفس وجودی خدایان باستانی از یک رودخانه، یک دریا، یک توفان و یا عواطف و احساسات بشری مانند عشق و خشم فراتر نبود. به گونه ای می توان چنین تلقی کرد که اسطوره به انسان ها کمک می کرد تا موقعیت خود را در جهان هستی بیابند. در دنیای امروزی واژه ی اسطوره اغلب برای توصیف و بیان موضوعی که واقعیت بیرونی ندارد به کار برده می شود اما در دنیای پیشا مدرن اسطوره رویدادی بود که به تعبیری زمانی اتفاق افتاده بود و همواره نیز تکرار می شد. اسطوره صورتی هنری است که به فراسوی تاریخ و آن چه در وجود بشر بی زمان است اشاره می کند. اسطوره شناسی واقعیت های عینی را بیان نمی کند اما در عین حال باورهای بشری را مدنظر دارد و به گونه ای باور ساز است (آرمسترانگ، 1390: 4).
واژه ی اسطوره، “myth”، برگرفته از واژه ی یونانی “mythos”، به معنی واژه یا داستان است. گاهی اوقات این واژه برای بیان موضوعی که بنا بر باور مردم نادرست و غیر واقعی است به کار می رود، اما اسطوره شناسی مجموعه ای از غیر واقعیات و دروغ ها نیست، بلکه مجموعه ای از واقعیت ها است.
اسطوره شناسی عقاید و باورهای مذهبی را در چهارچوب داستان بیان می کند، در حالی که جوهر و ماهیت عقاید و باورهای دینی به طور معمول واضح است، اسطوره شناسی می تواند بسیار پیچیده باشد. بدین دلیل که اسطوره ها، داستان هایی هستند که بیشتر به کاوش و جستجو می پردازند تا به توجیه و توضیح، اساطیر نمایانگر جستجوی ذهن بشر برای برقراری تعادل میان نیروهای آفرینش و ویرانی و مرگ و زندگی هستند (فیلیپ ، 2004 : 9).
اسطوره همچنین ناشی از ندانستن علل واقعی رویدادها توسط بشر است. به سختی می توان گفت که هر اسطوره به چه زمانی و مکانی تعلق دارد، زیرا اسطوره ها در طی زمان دچار تغییر و تحول می شوند و با هم می آمیزند و اساطیری جدید را شکل می دهند. همان طور که بیان شد اسطوره ها زمان خاصی را نشان نمی دهند اما ممکن است بتوان شباهت هایی را میان بعضی از اساطیر و دوران های خاصی پیدا کرد (آموزگار، 1386: 5).
در اساطیر اقوام مختلف خدایان به گونه ای ملموس و تا حدی بی پرده با انسان ها در ارتباط بوده اند. این ارتباط در جاهایی به مرتبه ای می رسد که انسان ها همکاران و مشاوران خدایان می شوند و به نوعی آن ها را یاری می دهند.
در ارتباط با مفهوم پالایش و تصفیه ی جهان، نیز بازتاب این رابطه را می توان به وضوح دید. حال آن که گاه خدایان از انسان ها دلخوش و
خرسند نیستند و تصمیم به نابودی نوع بشر می گیرند. دلایل این تصمیم خدایان در اسطوره های تمدن های گوناگون متفاوت است.
در این فرایند پالایش به طور معمول خدایان از همان رابطه ی بی پرده با انسان آفریده ی خویش استفاده کرده و از طریق انسانی که یار آن ها بوده، بدین معنی که دستورهای آن ها را بی چون و چرا پذیرفته و اطاعت کرده و بندگی آن ها را به خوبی به جا آورده، نسل بشر و سایر موجودات را حفظ می کنند و با آگاه کردن و راهنمایی کردن او برای فراهم کردن وسیله ای یا انجام کاری برای نجات انسان ها، از او می خواهند این مسئولیت مهم را بپذیرد. همان طور که ذکر شد محصول فرآیند پالایش، نه تنها نجات نسل بشر، بلکه نجات موجودات دیگر نیز، آن هم بهترین و پاک ترین نمونه ها از هر نوع را شامل می شود که این موضوع دلالت بر پالایش و نوسازی در تمام سطوح هستی را دارد (معظمی، 2002: 55).
علت این پالودگی و تطهیر هر چه که باشد، نتیجه اش کمال و بازگشت هستی به زمان نخستین و پاک و عاری از آمیختگی است که در لحظه ی آفرینش نخستین وجود داشته و این خود نوعی پالایش و پاکیزگی آیینی است. همان گونه که عنوان شد این پالایش فعلیت یافتن دوباره ی آفرینش جهان است. می توان گفت که به نحوی زمان؛ هستی، انسان و حتی کائنات را کهنه و دچار استمرار کرده است و با این پالودگی می توان از آن کهنگی و استمرار رهایی یافت و آن لحظه ی ناب اساطیری که در فضای آن، جهان، هستی را آغاز کرده بود دریافت و درک کرد (الیاده، 1387: 70).
“جم” برترین پادشاه پیشدادی است که از جاودانان محسوب می شده است. او بر اثر وسوسه ی اهریمن، جایگاه و مقام خود را از دست می دهد و فناپذیر و میرا می شود. کارهایی چون گستراندن زمین، بنا نهادن نوروز، و پایه گذاری طبقات اجتماعی به جم نسبت داده شده است (رضایی راد، 1389: 178).
کامل ترین و مفصل ترین مطالب مربوط به داستان جم و پالایش جهان در اساطیر ایرانی، در فصل دوم وندیداد، بخشی از بخش های پنج گانه ی اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان، بیان شده است.
موضوع اصلی وندیداد، طهارت و پاکیزگی آیینی است، اما در آن به اسطوره ها و افسانه های ایران باستان، از جمله به اسطوره ی جم، پادشاه دوره ی زرین، پرداخته شده است.
در وندیداد، فرگرد دوم چنین آمده است اورمزد ابتدا از جم خواست تا دین زرتشتی را بپذیرد و آن را به مردمان نیز آموزش دهد اما او این پیشنهاد را قبول نمی کند اما می پذیرد که انسان ها را از طریق دور نگه داشتن مرگ و بیماری و پیری از آن ها نیک بخت و کامیاب کند و جهان اهورامزدا را ببالاند.
در نتیجه ی این امر، گیتی از مردمان و جانداران دیگر پر می شود و جم درخشان به کمک ابزارهای که اورمزد در اختیارش قرار داده است، جهان هستی را طی سه مرحله می گستراند. سپس اورمزد، جم را از فرا رسیدن زمستانی سخت و مرگبار آگاه می کند و از او می خواهد که با ساختن “ور” (دژی زیرزمینی) و بردن بهترین نمونه ها از هر گونه به آن “ور” نسل جانداران را حفظ کند (معظمی، 2002: 55).
در اساطیر هندی نیز در مورد فرآیند پالایش جهان، این گونه بیان شده است که “ویشنو” در نخستین و سومین مظهر خود در هیات ماهی و گراز ظاهر می شود تا شرایط لازم را برای یک آغاز نو فراهم آورد. ماهی، “منو” را که قرار است فرمانروای آینده ی همه ی موجودات باشد، از نابودی قریب الوقوع کیهان به وسیله ی سیلی هولناک آگاه می کند. و از او می خواهد که قایقی بسازد تا به سلامت توفان و سیل را پشت سر بگذارد (دالاپیکو، 1385: 26).
در اساطیر یونانی نیز این گونه نقل شده است که تایتان آفریننده ی بشر، به محض مطلع شدن از فرو فرستادن سیل و توفان توسط خدای بزرگ یونان باستان، “زئوس”، که از انسان ها خشمگین شده، پسر انسانی خود “دیوکالیون” را آگاه می کند و از او می خواهد با ساختن قایقی خود و همسرش را نجات دهد (بیرلین، 1389: 170).
در اساطیر بین النهرینی در مورد فرآیند پالایش جهان نسخه های سومری که کهن تر است و نسخه ی بابلی (اکدی) وجود دارد. در نسخه یاروایت سومری “انکی”، زیور سودرا را از خشم خدایان آگاه می کند و به او می آموزد تا با ساختن کشتی ای بزرگ خود و سایر موجودات را از سیل و توفانی که حاصل خشم خدایان است برهاند. و در نسخه ی بابلی این “اِآ” ایزد آبها است که “اوتناپیشتیم” را از وقوع توفان و سیلی عظیم که در اثر خشم خدایان نسبت به انسان ها طغیان گر در شرف وقوع است مطلع می کند و او نیز با ساختن کشتی بزرگ نسل بشر و موجودات را حفظ می کند و در نهایت در کنار همسرش به جاودانگی و نامیرایی دست پیدا می کند (هوک، 1381: 62).
شایان ذکر است که در اساطیر و باورهای کهن سامی نیز فرآیند پالایش جهان مطرح شده است. در این اساطیر نیز “یهوه” خدای بزرگ از طغیان و ناپاکی بندگان خود خشمگین و آزرده می شود و تصمیم می گیرد که نسل بشر و موجودات دیگر ار از روی زمین با فرو فرستادن سیل و توفانی بزرگ محو کند. اما در این میان “نوح” که انسانی عادل و پارسا بود مورد التفات خداوند قرار می گیرد و خداوند از او می خواهد که کشتی ای بسازد و با خانواده ی خود و جفتی از هر نوع جاندار در کشتی سوار شود تا از خشم “یهوه” و سیل و توفان در امان بماند و نیای نسل جدید بشر باشد (بیرلین، 1389: 162).
یكی از مهمترین قالبهای شعری در طول دورههای پرمایهی ادب فارسی برای بیان مفاهیم غنایی و عرفانی قالب شعری غزل است.«غزل فارسی در اوایل سدهی چهارم هجری شكل گرفت؛ در ابتدا ساده و در وصف موضوعی تغزلی بود در قرن ششم دستخوش تطور شد این دورهی رونق غزل و تبدیل آن به مهمترین سیاق شعر غنایی بود.» (عبادیان، 1372: 77) با روی كار آمدن سلجوقیان در دههی سوم قرن پنجم و سقوط غزنویان، كم كم از رونق قصیده كاسته شد.«بیتوجهی شاهان سلجوقی در اوایل كار به شاعران (نسبت به دورهی غزنوی) باعث شد كه شاعران كم و بیش هم به غزل توجه كنند یعنی به جای مدح ممدوح به مدح معشوق و به جای توصیف طبیعت به بیان عواطف و احساسات خود بپردازند.»(شمیسا،1382: 210) غزل فارسی در قرن ششم و با ظهور سنایی غزنوی شكل و مسیر مستقلی پیدا كرد. سنایی نخستین شاعری بود، که سرودن غزل را بهصورت جدّی آغاز كرد از اینرو غزلهای او در سیر تحول غزل فارسی نقشی پررنگ و بنیادین دارند و شاعران بزرگی چون عطّار و مولانا از پیروان شیوهی غزلسرایی او هستند.
1-1- نگاهی گذرا به سیر غزل
همانگونه كه گفتیم سنایی نخستین كسی است، كه در قرن ششم سرایش غزل را بهطور جدّی آغاز كرد غزلهای او دو مسیر در سیر تكامل غزل ایجاد كرد كه هر كدام سیر جداگانهای داشتند و بعد از او در قرن هفتم و هشتم به كمال رسیدند.
غزلیّات او كلاً دو نوع است یك دسته همان رنگ و بوی تغزل را دارد و همان است كه بعداً در سیر تكاملی از طریق اشعار انوری و جمال و كمال و در سعدی به اوج خود میرسد و دستهی دیگر اشعاری است اخلاقی یا به اصطلاح عارفانه كه بعد در سیر تكاملی خود از طریق اشعار خاقانی و نظامی و عطّار در مولوی به اوج میرسد. (شمیسا، 1382: 211)
سیر تكاملی غزل عاشقانه با ظهور شاعر شیرین سخن و بلندآوازه- سعدی شیرازی -به اوج كمال خود رسید. در غزلهای او عشق و دلدادگی به بهترین نحو نموده شده است و در آن دریایی از احساسات پاك و عشق ناب و ستایش زیبایی موج میزند، دریایی كه از روحی لطیف، حساس و عاشق سرچشمه میگیرد. هرچه هست عشق و ستایش جمال است. سخنانش را سهل و ممتنع گفتهاند چرا كه در عین سادگی تقلیدناپذیرند. غزل سعدی نمونهی تمام عیار غزل فارسی است.
غزل سعدی كیفیتهای هنری اصیل و زندهای دارد كه سیر غزل در طی دویست و اندی سال بدان دست یافته بود. این غزل خاص تركیب سادگی و روانی و یكدستی با پختگی و غنای اندیشه است؛ احساس و عشقی كه در آن توصیف میشود احساس و عشقی است كه با تار و پود خصیصههای نوع انسان آمیخته شده است. زیبایی توصیف شده در غزل سعدی، زیبایی آرمانی است كه خصوصیت انسانی فراگیر دارد؛ این عشق و زیبایی مبشر دوستی و آرمانخواهی انسان اجتماعی و در عین حال فردیّت یافتهی ایرانی است. (عبادیان، 1372: 81- 82)
سعدی مدرسهی بزرگی در غزلسرایی فارسی بنیان نهاد كه شاعران زیادی پس از وی شاگردان این مدرسه شدند. شاعرانی چون: مجد همگر، همام تبریزی، امیرخسرو دهلوی، خواجوی كرمانی، كمالالدین خجندی و….از شاگردان این مدرسه به شمار میآیند. در میان این شاعران كمالالدین مسعود خجندی -شاعر و عارف بزرگ قرن هشتم- هنوز آنگونه كه شایسته است شناخته نشده است. گویی با وجود خورشیدهای تابانی چون حافظ و سعدی منجمان آسمان شعر و ادب فارسی از شناخت ستارگان درخشانی همچون كمال در آسمان شعر و ادب قرنهای هفتم و هشتم كه یكی از مهمترین و درخشانترین دورههای شعر و ادب فارسی است، غافل ماندهاند و چهرههای این شاعران بزرگ در پشت ابرهای كمتوجهی پنهان مانده است. این شاعر غزلسرا در غزلهای خود كه تعداد آن به هزار غزل میرسد بیش از همه تحت تأثیر سعدی است. «هیچ یک از شعرای گذشته در تکوین هنر غزلسرایی کمال خجندی مانند سعدی مؤثر نبودهاند. غزل کمال از جهات گوناگون با غزل سعدی پیوستگی راست، کارساز و شناختنی دارد.» (مؤید شیرازی ،1375: 267)
1-2- كیفیت غزل كمال خجندی
كمال در دایرهی سیر غزل فارسی از جمله شاعران گروه تلفیق به شمار میآید. غزلهای او آمیزهای از عشق و عرفان است. در غزل او تشبیهات و تصاویر زیبا، استعارههای بدیع، ایهامهای پرجاذبه و تمثیلهای جذابی وجود دارد و در عین حال زبانش ساده است و سادگی غزل سعدی را به یاد میآورد بخصوص كه وی بیش از همه تحت تأثیر سعدی است و گاه حتی عین عبارتهای سعدی را در شعر خود به كار میبرد.
كمال دوامدهندهی سبك سهل و ممتنع است. سخنهای شیرین، عبارتهای ریخته، تعبیرهای خلقی، الفاظ زیبا، كلمههای متناسب، تشبیه و استعارههای نادر، تجنیس و مبالغههای دلفریب، ضربالمثل و مقال و تعبیرهای شیرهدار مردمی را چنان ماهرانه به كار میبرد كه شعر او را در نهایت نمكین و خوشآهنگ میگرداند. (افصح زاده، 1375: 131)
افصحزاده همچنین لطف سخن، عمق معنی، دقت در مضمون آفرینی و خوشآهنگی را از خصوصیتهای عمدهی شعر كمال برمیشمرد. (همان، 85)
سید محمد حسینی در مقالهای با عنوان «تلمیح و ایهام در شعر كمال خجندی» ضمن اشاره به حجم بالای غزلهای كمال، محتوا و بار هنری این غزلها را در مقایسه با غزلهای سعدی، حافظ و مولانا چندان نغز و گرانبار نمیداند امّا، معتقد است در دیوان كمال غزلهایی یافت میشود، كه برخی از ابیات آنها بسیار زیبا و دلانگیز است. (حسینی،1377: 65)
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
از آنجا كه هركدام از شاعران و نویسندگان فارسیزبان بسان حلقههای یك زنجیر به شمار میآیند و پژوهش روی آثار همهی آنها از لحاظ سبكشناسی، تاریخ ادبیات و تحول شعر فارسی ضروری مینماید، نوآوری این تحقیق از آن جهت است كه شعر شاعرانی چون كمال خجندی را باید در مقایسه با شاعران دیگر خصوصاً شاعری چون سعدی كه در اوج قلّهی رفیع ادب فارسی قرار دارد، سنجید تا جایگاه شاعری و ارزشمندی شعر او تبیین و تعیین گردد.
1-4- اهداف تحقیق
– بررسی میزان تأثیرپذیری كمال از سعدی
– بررسی مضامین وام گرفتهی كمال از سعدی
– بررسی جایگاه شعری كمال خجندی در میان شاعران غزلسرای دیگر
– بررسی شیوههای تأثیرپذیری كمال از سعدی
1-5- پیشینهی تحقیق
تحقیقاتی كه تاكنون در حوزهی اشعار این دو شاعر صورت گرفته بهطور كامل با موضوع این پایاننامه مطابقت ندارد در تحقیقاتی كه پیش از این در زمینهی این موضوع انجام پذیرفته و شرح آنها ذكر خواهد شد به بررسی شعر یكی از شاعران مورد بحث و یا مقایسهی شعر آن شاعر با شعر شاعران دیگر پرداخته شده است و یا تحقیقاتی بهصورت مختصر انجام شده و گسترش و شرح بیشتری را میطلبد كه خلاصهای از آنها آورده شده است.
– بهرامی، جواد، (1391). «بررسی صنایع معنوی بدیع در غزلهای كمال خجندی»
در این پایاننامه آرایههای معنوی بدیع از قبیل تشبیه، تناسب، ایهام، ترتیب كلام و تحلیل و توجیه و خاتمه در دیوان کمال خجندی مورد بررسی قرار گرفته است و برای هر كدام از این آرایهها نمونههای زیبایی از اشعار كمال خجندی بیان گردیده است.
– جواهری، حسین. (1373). «شرح لغات و تركیبات دیوان كمال خجندی»
در این پایاننامه نویسنده به شرح لغات و تركیبات دشوار غزلیّات كمال خجندی پرداخته است و هدف این پایاننامه آسان تمودن درك مفاهیم دشوار غزلیّات این شاعر به وسیلهی شرح لغات و اصلاحات بوده است.
زمانی، مرضیه، (1390). «بررسی تطبیقی صد غزل سعدی شیرازی با صد غزل خواجوی كرمانی»
هدف این پایاننامه بررسی مشابهات موجود میان صد غزل سعدی و صد غزل خواجوی كرمانی بوده است.و در طی آن میزان تأثیرپذیری غزل خواجو از غزل سعدی مشخص گردیده است.
-. صدرینیا، باقر، (1378). «سیمای كمال در آینهی تذكرهها»
در این مقاله نویسنده به تحلیل نظریههای مختلف تذکرهنویسان در مورد زندگانی و احوال کمال پرداخته و سعی کرده صحیحترین نظرها را به وسیلهی استدلالهای قوی شناسایی کند و نشان دهد..
– معدنكن، معصومه، (1376). «ویژگیهای ممتاز شعر كمال خجندی»
در این مقاله نویسنده به بررسی محتوایی غزلهای كمال خجندی پرداخته و غزلهای این شاعر را از لحاظ محتوایی به چهار گونهی مححقانه، حكمی، عاشقانه و رندانه تقسیم كرده است. و ویژگیهایی چون: تازگی، نوآوری، آوردن حسن مطلع، وصف زیبایی طبیعت و تشبیه را از عوامل ممتاز بودن شعر كمال خجندی برشمرده است.
– موسوی، میر نعمتالله، (1376). «نگاهی به زمان و شعر كمال خجندی»
در این مقاله نویسنده به بررسی اوضاع دوران حیات كمال خجندی پرداخته است و تأثیر عوامل اجتماعی و حوادثی كه در دوران شاعر اتفاق افتاده را در شعر كمال بررسی و نمایان كرده است.
– مؤید شیرازی، جعفر، (1375). «پیوندهای هنری كمال خجندی و سعدی شیرازی»
در این مقاله كه در قالب یك سخنرانی در مجمع بزرگداشت كمال خجندی آذرماه 1375 در تبریز ارائه شده است، بهصورت مختصر به بررسی سیصد غزل از دیوان كمال خجندی پرداخته شده است. نویسنده سعی كرده است تا بهصورت كلی و مختصر پیوند این دو شاعر را مطرح كند و با آوردن نمونههایی از شعر هر دو شاعر این پیوند را به اثبات برساند.
………………………………………………………………………………………………………………….89
5-2- بحث و نتیجهگیری……………………………………………………………………………………….. 90
5-2-1- پاسخ پرسشهای تحقیق………………………………………………………………………………. 90
5-2-2- نکات کلی تحقیق………………………………………………………………………………………. 92
5-3- محدودیتهای پژوهش………………………………………………………………………………………… 94
5-4- پیشنهادهایی برای پژوهشهای آتی………………………………………………………………. 95
فهرست منابع و ماخذ
منابع فارسی……………………………………………………………………………………………………. 99
منابع انگلیسی………………………………………………………………………………………………….. 103
پیوست: پرسشنامه راهبردهای معذرت خواهی ………………………………………………… 107
مسأله تحقیق
یکی از حوزههای کاربرد زبانشناسی عبارت است از زبانشناسی اجتماعی که به مطالعهی تاثیرات عوامل اجتماعی بر نحوهی استفاده از زبان میپردازد. در تعریفی دقیقتر جامعهشناسی زبان یا زبانشناسی اجتماعی آن دسته از بررسیهای زبانی را دربر میگیرد که با ملاکهای اجتماعی از جمله طبقهی اجتماعی، میزان تحصیلات، سن، جنسیت، ریشهی قومی و….. مرتبط میباشند.
پژوهش در حوزهی آن دسته از ارتباطات درونفردی که به آنها زبانشناسی اجتماعی خرد[1] میگویند شامل مباحث کنشگفتارها، تحلیلهای محاورهای، رخدادهای زبانی، توالیهای پارهگفتاری و نیز گویشهای اجتماعی است(ریچاردز و اشمیت،2002). درحالیکه زبانشناسی اجتماعی کلان[2] مباحث دیگری مانند برنامهریزی زبانی، تغییر زبانی، حفظ زبان، جایگزینی زبانی و تحدید یا گسترش تعاملات جوامع زبانی… را دربر میگیرد(واردها،1990)
بنا به آنچه گفته شد در بررسیهای پیرامون گوناگونیهای زبانی با در نظر گرفتن پیشینهی اجتماعی گویندگان، بر مبنای ملاکهای طبقهی اجتماعی، تحصیلات، سن، جنسیت و برخی معیارهای اجتماعی دیگر، گویش اجتماعی[3]در افراد و گروهها تثبیت میشود(یول، 1996)؛ اما زبانشناسی اجتماعی بیش از پیش به اینگونه معیارهای اجتماعی ارزش دادهاست تا آنجا که آن معیارها را در تحلیل کلام موثر دانستهاست؛ یکی از دیدگاههایی که در پیدایش چنین تفکری نقش بسزایی داشتهاست آراء هایمز است. هایمز(1974) مردمشناس آمریکایی برای اولین بار اصطلاح ارتباط قومنگارانه را مطرح کرد. ارتباط قومنگارانه به بررسی این موضوع میپردازد که افراد جامعه با آنکه به طبقات خاصی با فرهنگ خاص خود تعلق دارند چگونه با یکدیگر گفتگو میکنند و چگونه روابط اجتماعی حاکم بر افراد بر انتخاب گونهی زبانی که به کار میبرند تاثیر میگذارد و یا موضوعاتی همچون روابط بین کودکان و بزرگسالان ، مصاحبهها، مکالمات تلفنی، رعایت نوبت سخنگفتن چگونه بین گوینده و شنونده تنظیم میشود(هایمز (1974). به نقل ازلطفی پور، 1372). هایمز زبان را به عنوان دانش معرفی نمود اما جنبهی محسوس آن را به جنبههای جامعهشناسی زبان که برخاسته از توانش ارتباطی است، مرتبط دانست و مفهوم توانش ارتباطی را مطرح نمود. هایمز(1972) معتقد است: کسی که دارای توانش ارتباطی است باید بداند که یک صورت زبانی تا چه حد مناسب یک بافت اجتماعی معین است و نیز از میزان بسامد و تازگی یا کاربرد یک صورت زبانی و میزان احتمال وقوع آن مطلع باشد. از نظر او تعریف توانش زبانی انسانها به صورتی که در زندگی روزمرهی آنها مورد استفاده قرار میگیرد باید از توصیف جملات دستوری فراتر رود. او اذعان میدارد که کودک در شرایط عادی و طبیعی دانش جملههای زبان را نه تنها از نظر دستوری بودن بلکه از نظر مناسب بودن نیز کسب مینماید. بدین ترتیب هایمز با بسط زبانی، صحت یک صورت زبانی را تنها به صورت دستوری کافی ندانسته بلکه کاربرد صحیح آن را در چارچوب قوانین و قراردادهای اجتماعی و فرهنگی نیز ضرورری میداند. این روش بررسی و توصیف کاربرد صورتهای زبانی و توانش ارتباطی روش « قومنگاری گفتار » نام گرفتهاست. در چارچوب این روش واحد بررسی و تحلیل زبان تنها جمله نیست بلکه رویداد گفتاری است. از نظر هایمز(1972) رویداد
گفتاری یک تعامل اجتماعی است که در آن زبان نقشی عمده ایفا میکند(همان). البته در اکثر فعالیتهای انسانی گفتار یا زبان به کار میرود، ولی تنها در پارهای از آنها گفتار و یا قوانین تعامل زبانی تعیین کنندهی خود تعامل به حساب میآیند. در یک محاکمه، سخنرانی، دفاع از پایاننامهی دانشگاهی، مصاحبه و یا مکالمهی تلفنی نقش زبان و گفتار حیاتی است و بدون وجود آن رویداد یا تعامل موجودیت خود را از دست میدهد. در پارهای دیگر از تعاملات اجتماعی مانند رویدادهای ورزشی یا رفتن به گردش، زبان نقش چندان عمده ای ایفا نمیکند. هایمز اینگونه تعاملات را موقعیتهای گفتاری مینامد. در واقع رویداد گفتاری که ریشه در عوامل و شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه دارد، تعیین کنندهی قوانین حاکم بر تعاملات زبانی است. واحد زبانی در هر رویداد، کنش زبانی است نه جمله. البته نحوهی اجرای هر کنش زبانی و نیز آرایش کنشهای زبانی در چارچوب رویداد گفتاری مربوطه تعیین میگردد.
یکی از زیرمجموعههای زبانشناسی که در اواخر دههی 1970 ظهور کرد کاربردشناسی است که نشان میدهد افراد چگونه به درک و تولید یک کنش ارتباطی یا کنش گفتاری در یک موقعیت زبانی که اغلب مکالمه است موفق میشوند(تی جی تانگ،2004).
برنشتاین(1973)وگامپرز(1977،1982)اذعان داشتند که کاربردشناسی با درک ژرفساخت و تعاملات بینافردی و شفاهی به یاری زبانشناسی اجتماعی میآید. براون ولوینسون(1987) نیز کاربردشناسی و زبانشناسی اجتماعی را در بررسی کنشگفتارها و کاربرد آنها مرتبط میدانند. وجه مشترک این دو مبحث مطالعهی زبان در بافت اجتماعی است.
زبانشناسی اجتماعی و کاربردشناسی به عنوان دو حوزهی منشعب از زبانشناسی، در سطح مشترکی به نام کاربردشناسی اجتماعیدر تعامل قرار میگیرند. کاربردشناسی اجتماعی به مناسببودن معنا در بافت اجتماعی میپردازد. (لیچ، 1983) میگوید: توانش کاربردشناسی دانش و بهرهگیری گوینده از قوانین تناسب و ادب است که نشان میدهد گوینده چگونه کنشگفتارها را درک و تولید میکند(تی جی تانگ، 2004). کنشگفتارها یکی از مباحث کلیدی کاربردشناسی در علم زبانشناسی محسوب میشوند.کنشگفتارها را میتوان به شش دسته تقسیم کرد: 1) معذرتخواهی 2) انتقاد 3) مدح 4) امتناع یارد 5) تقاضا 6) پیشنهاد( تی جی تانگ، 2004). یکی از کنشگفتارهای مورد ذکر کنشگفتار عذرخواهی است. نقش عذرخواهی حفظ هماهنگی میان گوینده و شنونده است. افراد زمانی عذرخواهی میکنند که تصور کنند از هنجاری اجتماعی تخطی کردهاند(الشتین و کوهن، 1983). معذرتخواهی میتواند وجههی گویندهی خود را به خطر بیندازد(تهدید وجهه) و در نتیجه نیازمند دقت و بررسی میباشد؛ در حقیقت زمانی که گویندهای معذرتخواهی میکند با ابراز خشوع خویش، عملی تهدیدکنندهی وجهه برای خود (گوینده) و حفظکنندهی وجهه برای مخاطب انجام دادهاست(براوان و لونیسون، 1978). درخصوص کنشگفتار معذرتخواهی (معذرتخواهی در قالب کلام) راهبردهای مختلفی ارائه شدهاست که در پیشینه به آنها خواهیم پرداخت. دراین تحقیق مبنا راهبردهای معذرتخواهی سوگیموتو(1997) میباشد. وی راهبردهای معذرتخواهی را به سه دسته و نه زیرگروه تقسیمبندی کردهاست:
الف.راهبردهای اولیه:
1). اظهار ندامت: متاسفم، شرمنده هستم
2). توضیح یا حساب پس دادن: امروز خیلی سرم شلوغ است، نمیتوانم همراه تو بیایم.
3). توصیف خسارت: من در نگهداری چتر شما کاملأ مراقب نبودم و باد شدیدی میوزید.
ب.راهبرد های ثانویه:
1). جبران عملی: بفرمایید، این هم یک چتر جدید!
2). قول عدم تکرار اشتباه: قول میدهم بار دیگر زودتر برسم.
ج.راهبرد های کمبسامد:
1). پذیرش صریح مسئولیت: این اشتباه من بود.
2). زمینهسازی: من دیر رسیدم، من در شرایط وحشتناکی بودم، پدرم سخت بیمار بود و نمیتوانست حرکت کند، بنابراین من او را به بیمارستان بردم.
3). تأدیب خود: من خسیستر از آن هستم که برای تو یک چتر جدید بخرم.
4). سپاسگزاری: از بردباری و صبر شما متشکرم.
برمبنای دستهبندی بتین(2008) افراد یا به صورت صریح عذرخواهی میکنند یا خیر که میتوان معذرتخواهی صریح را در یک دستهبندی بر مبنای تعداد جملات و تعداد تشدیدکنندههایی مانند قیود قرارداد. برای افزایش شدت عذرخواهی گاه از ابزارهایی مانند قیود استفاده میشود: خیلی، وحشتناک، شدیداً از این جمله قیود میباشند که تقریبا در تمامی موارد عذرخواهی دیده میشوند و معیاری کیفی در بررسی شدت عمل تهدیدکنندهی وجهه میباشند. بررسی کنشگفتار معذرتخواهی در قالب دستهبندی بتین(2008) نشان میدهد افراد در عذرخواهی به چه میزان از بیان صریح استفاده میکنند.
چنانکه ذکر شد معذرتخواهی یک کنشگفتار است که مطالعات خود را مدیون حوزهی زبانشناسی اجتماعی میداند. از این رو ملاکهای اجتماعی مانند جنسیت، طبقه اجتماعی، سن و… بر کمیت(بسامد) و کیفیت(نوع) راهبردهایی که افراد برای این کنشگفتاری انتخاب میکنند تاثیر مستقیم دارد. گویون[14] (1998)، دوازده عامل را که به نظر او بر ارتباطات مستقیم وغیرمستقیم نقش دارد به این شرح بیان میکند:
1). سن: مسنترها تمایل به غیرمستقیم بودن دارند.
2). جنس: زنها اصطلاحات غیرمستقیم را ترجیح میدهند.
3). محل اقامت: روستاییها بیشتر از شهریها از عبارتهای غیرمستقیم استفاده میکنند.
4). خلق و خو: هنگام عصبانیت مردم از عبارتهای غیرمستقیم بیشتری استفاده میکنند.
5). شغل: آنهایی که در شغلهای علوم اجتماعی اشتغال دارند بیشتر از آنهایی که علوم طبیعی خواندهاند گفتار غیرمستقیم را اعمال میکنند.
6). شخصیت: افراد برونگرا بیشتر از افراد درونگرا از عبارتهای مستقیم استفاده میکنند.
7). موضوع: هنگام اشاره به موضوعهای حساس و تابو از عبارتهای غیرمستقیم استفاده میشود.
8). مکان: در منزل و مکانهای خصوصی، هر فرد بیشتر از عبارتهای مستقیم استفاده میکند.
9). زمینهی ارتباطی: در زمینه ارتباطی غیررسمی عبارتهای مستقیم بیشتری مورد استفاده قرار میگیرد.
10). فاصلهی اجتماعی: اشخاصی که رابطه خویشاوندی نزدیکتری دارند عبارتهای مستقیمتری استفاده میکنند.
11). فشار زمانی: در حال عجله اشخاص از عبار تهای مستقیمتری استفاده میکنند.
12). موقعیت: در موقعیت اجتماعی بالاتر اشخاص عبارتهای مستقیمتری را برای ارتباط با افرادی در موقعیت پایینتر استفاده میکنند.
رابطهی میان زبان و قدرت رابطهای دوجانبه است و هریک بر دیگری تاثیرگذار است. هرکس که صاحب قدرت باشد میتواند از طریق زبان آن را بر دیگری اعمال کند. قدرتی که خود میتواند ناشی از داشتن یک زبان برتر باشد. این قدرت از طریق منزلت اجتماعی، ثروت، تحصیلات، درآمد و…. حاصل میشود و آنچه زبان قدرت را نهادینه میکند ساختارها هستند(درگاهی، 1391). میشل فوکو(1984-1926) در تبیین رابطهی قدرت از نقش محوری زبان و گفتمان سخن میگوید. از منظر وی، زبان، گفتمان یا متون نقشی محوری در ساختن فرد و کنشگران در سلسله مراتب قدرت دارند. به عبارت دیگر فوکو زبان را عرصهی ظهور روابط قدرت و تعیینکنندهی کنشگر مسلط و کنشگر زیرسلطه به حساب میآورد(بابک احمدی، 1373). درآراء میشل فوکو مفاهیمی همچون زبان، گفتمان، قدرت، جنسیت، حقیقت و دانش از جایگاه خاصی برخوردارند.