در دهه های اخیر، رشد روز افزون جمعیت از یک سو و کمیابی منابع اولیه و نیز هزینه های بالای فن آوری های نوین از سوی دیگر، باعث شده است تا راهکارهای استفاده بهتر از منابع موجود، مورد توجه واحدهای اقتصادی قرار گیرد. بر این اساس، شناخت مفهوم کارایی و اندازه گیری میزان آن در سازمان ها و بنگاه های اقتصادی امری ضروری به نظر می رسد. مسلما بدون در دست داشتن الگویی برای ارزیابی فعالیت های صورت گرفته، بسیاری از منابع موجود هدر رفته و رسیدن به اهداف و برنامه های سازمانی نیز با مشکل جدی مواجه خواهد شد.
بانک ها و موسسات مالی و اعتباری نقش بسیار مهمی در پیشرفت و توسعه اقتصادی هر کشور ایفا می نمایند. در حال حاضر با توجه به تعداد قابل توجه بانک ها و موسسات مالی و اعتباری در کشور، همچنین با توجه به روند خصوصی سازی بانک های دولتی و نیز تبدیل تعاونی های اعتبار و موسسات مالی اعتباری به بانک، ارزیابی عملکرد آنها اهمیت ویژه ای پیدا کرده است.
از این رو، دستیابی به مدیریت کارآمد نهاده های تولید در راستای تامین نیازهای رو به تزاید و بهره مندی از نگرش سیستمی و نیز در اختیار داشتن ابزارها و امکانات مناسب برای سنجش عملکرد واحدهای مختلف، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است.
ایران کشوری در حال توسعه است و به همین دلیل مهمترین مساله آن کمبود تولید و رشد اقتصادی اندک است. یکی از ریشه ها و دلایل
عمده چنین وضعیتی پایین بودن سطح کارایی فنی در تولید و عدم استفاده از عوامل تولید به خصوص در بخش صنعت است. دستیابی به تولید بیشتر و رشد اقتصادی بالاتر، بدون افزایش امکانات فیزیکی و مصرف نهاده ها، جز از طریق افزایش کارایی امکان پذیر نیست. علاوه بر آن شناخت منابع و امکانات، لازمه برنامه ریزی است. امروزه بسیاری از کشورها به منظور تقویت زیربناهای اقتصادی، رهایی از وابستگی، رفع عدم تعادل های منطقه ای و در نهایت رسیدن به توسعه پایدار، بسیج منابع و به خصوص تخصیص ها و تصمیم سازی های مدیریتی، نیازمند شناسایی امکانات و منابع خویش هستند (امامی و همکاران، 1388، 163).
در میان صنایع مختلف، صنعت بانک داری به ویژه در دوران اخیر از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ چرا که انجام هر فعالیت اقتصادی مستلزم وجود نهاده هایی است و بدون شک یکی از مهمترین آنها، نهاده سرمایه است که تامین آن برای ایجاد و بقای فعالیت های اقتصادی نیازمند وجود شبکه بانکی کارآمد است.
افزایش رقابت در صنعت بانکداری و حضور بخش خصوصی در این عرصه، مدیران بانک را به انتخاب مقیاس مناسبی برای انجام خدمات بانکی واداشته است؛ به طوری که آنها همواره به ارزیابی عملکرد سیستم بانکی خود پرداخته و راهکارهای لازم را برای ارتقای آن اتخاذ نموده اند. روش ارزیابی بانک ها و شعب بانکی در طول زمان دچار تغییر و تحولات زیادی شده است. در روش های سنتی ارزابی عملکرد نظام بانکی، معمولا از شاخص های مالی استفاده می شود. این شیوه ارزیابی عملکرد که هم اکنون نیز در سطح بانک ها رایج است، دارای نقاط ضعفی است که عبارتند از:
الف) درجه بندی و ارزیابی کارایی شعب، صرفه نظر از شیوه اجرا، صرفا بر پایه ستانده های شعب انجام می پذیرد و منابع مورد استفاده شعبه مانند کارکنان، ساختمان و دارایی های دیگر تاثیری در درجه آن نخواهد داشت. این رویه، نوعی چشم پوشی از هزینه های شعبه محسوب می شود که در نتیجه آن، اتلاف منابع از نظر دور می ماند و در خصوص تشخیص ناکارایی ها و شیوه تخصیص منابع، کمک چندانی به مدیران و کارشناسان نمی کند.
ب) شیوه های مرسوم و رایج درجه بندی و ارزیابی کارایی، در بیشتر موارد تجربی است و از چارچوب علمی برخوردار نمی باشد. در روش های معمول، برای به دست آوردن امتیاز شعب برای هریک ار فعالیت های متنوع بانکی، شاخص هایی تعریف و با در نظر گرفتن ضرایبی، ترکیب می شود. ضرایب پارامترها، عموما با توجه به سودآوری یا نقش مدیران شعب در افزایش آنها تعیین می شود. این ضرایب شیوه ترکیب شاخص ها و نحوه تجزیه و تحلیل آنها، همه قابل بحث اند و هیچ یک خالی از اشکال نیست.
ج: بر اساس درجه بندی بر مبنای مقایسه دستاوردهای حاصل از فعالیت های بانکی در شعبه با توجه به متنوع بودن فعالیت های اقتصادی شعب و عدم امکان مقایسه چند نوع ستانده به طور همزمان با استفاده از روش های فعلی ناممکن و یا بسیار دشوار است. از این رو استفاده از مدلی که بتواند به منظور درجه بندی شعب ستانده های یک سیستم را به طور همزمان در نظر گرفته و ترکیب نماید، امری اجتناب ناپذیر است(قاسمی و همکار، 1388، 30).
گفتن واژه های کیفی از قبیل ” عالی، خیلی خوب، متوسط، ضعیف و خیلی ضعیف” بدون وجود اعداد کمی، جایگاهی در مدیریت نوین ندارد. کمی نمودن فاکتورهای کیفی، بخصوص در مورد کارایی، در جوامع و واحدهای اقتصادی از جمله بانک ها، نیاز به استفاده از روش های علمی و نو در برآورد کارایی را الزامی می سازد ( احمدپور، 1385، 3). یکی از روش های جدید در بررسی کارایی بانک ها، “تحلیل پوششی داده ها” است. استفاده از روش DEA از سال 1978 آغاز شده ولی آنچنان گسترش یافته که تا سال 1999 بیش از 400 مقاله، کتاب و رساله دکتری با کمک آن تدوین شده و این رقم، در سال 2005 به بیش از 2200 عنوان رسیده ( دادگر و نیک نعمت، 1386، 13). تحلیل پوششی داده ها، یکی از روش های معتبر در اندازه گیری کارایی نسبی موسسات مشابه، بر اساس ورودی ها و خروجی هاست. مدل های DEA، میزان توانایی هر واحد تصمیم گیرنده (DMU) در تبدیل ورودی ها به خروجی ها را ارزیابی می کند که این میزان توانایی، ” کارایی” نامیده می شود. به عبارت دقیق تر، در این گونه مدل ها با توجه به جایگاه واحدهای مورد بررسی، ابتدا مجموعه امکان تولید را مشخص می سازد. این مرز نشان دهنده جایگاه بهترین تبدیل ورودی ها به خروجی هاست. این مرز را مرز ” کارا” گویند. سپس ارزیابی واحدها بر اساس فاصله آنها از این مرز، انجام می شود و راهکارهای بهبود کارایی، بر مبنای نزدیک شدن به مرز انجام می گیرد. در تحلیل پوششی داده ها، به دلیل عدم استفاده از تابع تولید، هیچگونه پیش داوری از قبل بر روی موسسات مورد بررسی اعمال نمی شود و لذا مدل های DEA، به سبب استفاده از فرضیات کمتر در روند ارزیابی موسسات، جایگاه خاصی نسبت به مدل های مشابه پیدا کرده اند(علیرضایی و همکاران، 1387، 265).
چون همه شعبات یک بانک کارآ نیستند و دانستن این مطلب که کدام شعبه کارآ و کدام شعبه ناکارآ بوده و عامل ناکارآیی را مشخص نموده ، محقق برآن شد تا به تحقیق حاضر اقدام نماید.
فرم در حال بارگذاری ...