تغییرهای ایجاد شده در جوامع در دهههای اخیر سبب ایجاد تغییر ساختار خانواده، پذیرش مسئولیت بیشتر و استرس بیشتر جهت ادارهی زندگی گردیده است. (كوین[9]،2003). در كشور ما طی آمارهای ارائه شده توسط رئیس پژوهشكده آمار بر اساس سرشماری سال 90 از 21 میلیون خانوار موجود در كشور 2 میلیون و 500 خانوار زن سرپرست هستند و به عبارت دیگر در سال 90 سهم خانوادههای زن سرپرست نسبت به سال 85 از 5/9 درصد به 5/12 درصد افزایش یافته (پایگاه تحلیلی خبری خانواده و زنان، 1393). و به گفته رئیس مركز آمار ایران تا سه سال آینده آمار زنان سرپرست خانوار به 15 درصد افزایش مییابد (Mehr News Agency, 2014). در خانوادههای ایرانی، اغلب مرد (پدر) سرپرست خانواده محسوب میشود. اما تحت شرایطی این مسئولیت به عهده زنان (مادر) قرار میگیرد (حبیبی، قنبری، خدایی، قنبری،1391).
بر مبنای تعریف سازمان بهزیستی كشور زنان سرپرست خانوار شامل زنانی هستند که به واسطه فوت ، طلاق ، زندانی شدن همسر و غیره سرپرستی خانواده را به عهده دارند .
قابل ذکر است مواردی از قبیل فوت، جدایی از همسر و سایر عوامل یاد شده نیازمند سازگاری مجدد هستند (كوین، 2003).
این زنان بواسطه وجود مشكلاتی كه در زمینه سرپرستی دارند جزء اقشار آسیبپذیر جامعه به شمار میروند (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392). در جوامع كنونی وقوع تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی منجر به تغییرات ساخت خانواده شده و شكلگیری پدیده «زن سرپرستی» به امری عادی تبدیل گردیده (بادنجانی، بیرامی، هاشمی، 1391). این زنان، با از دست دادن همسر به یكباره با جهان دیگری روبرو میشوند. دنیایی كه بسیاری از مختصات آن برای ایشان ناآشنا است (سیدمیرزایی، عبدالهی، كمربیگی، 1390). در این ساخت خانوادگی جدید زنان نیاز به تابآوری بالایی دارند و در این بین زنان در زندگی روزمره خود با مشكلات متعددی مواجه میشوند كه ممكن است ایشان را به مشكلات اجتماعی و روانی دچار كند. طبق گزارش خبرگزاری مهر و اعلام رئیس پژوهشكده آمار ایران 30 درصد از زنان سرپرست خانوار به دلیل مشكلات جسمی خاص یا مشكلات روانی از كار افتاده هستند.
در این راستا یافتهها نشان میدهد، عمدهترین مشكلات زنان سرپرست خانوار در قالب مشكلات اجتماعی، اقتصادی، نگرشهای منفی اجتماعی نسبت به آنها، نگرانی نسبت به آینده فرزندان و تعدد و تعارض نقشها تظاهر پیدا میكند (بادنجانی، بیرامی، هاشمی،1391).
از جمله موارد یاد شده مشكلات اقتصادی بوده و همواره مشكل فقر در خانوادههای زن سرپرست بیشتر از خانوادههایی با سرپرست مرد میباشد، و این خود باعث نگرانی دربارة آینده خود و فرزندانشان میشود (كوین، 2003).
گزارش رئیس پژوهشكده آمار ایران نیز مؤید این موضوع بوده و درآمد زنان سرپرست خانوار را حدود 34 درصد كمتر از مردان سرپرست خانوار بیان نموده است.
عامل فقر اقتصادی ، به تنهایی تأثیر مستقیم و غیرمستقیم خود را بر وضعیت فرهنگی و اجتماعی خانواده بر جای میگذارد (حبیبی، قنبری، خدایی، قنبری، 1392).
این زنان به علت برخورداری از تحصیل و مهارتهای فنی و آموزشی كمتر نسبت به سایر زنان حتی در صورت فعالیت اقتصادی ، در مشاغل كم درآمد مشغول به كار میشوند (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392). در واقع این زنان از نظر دستیابی به امكانات و خدمات محدودیت دارند و اغلب با عواملی چون عدم دسترسی به فرصتهای شغلی، كم سوادی، نداشتن درآمد مستمر مواجه بوده (سیدمیرزایی، عبدالهی، كمربیگی، 1390). و همین نابرابری در فرصتها یكی از عوامل بسیار مهم شكلگیری مشكلات فوقالذكر میباشد.
تا آنجا كه یكی از مؤلفههای توانمندی، داشتن فرصت برابر و حق انتخاب عنوان میگردد (دستورالعمل جامع حمایتهای اجتماعی از زنان سرپرست خانوار سازمان بهزیستی كشور، 1391).
در حال حاضر طبق اظهارات رئیس پژوهشكده آمار ایران 82 درصد زنان سرپرست خانوار بیكار بوده و میانگین درآمد سالیانه ایشان 9 میلیون و900 هزار تومان است و 81 درصد زنان سرپرست خانوار دهك اول بیسواد بوده و دارای جمعیت خانوادهای بالا و درآمد پایین میباشند.
حال آنچه مطرح است نه تنها این زنان با مشكل فقر روبهرو بوده، بلكه بواسطه عقاید و سنتهای موجود در جامعه مورد قضاوت قرار گرفته و در كشمكش با فرهنگ مردسالاری جوامع مسئولیت خانواده را به دوش میگیرند (حبیب[10]، 2010).
در واقع زنان سرپرست خانواده نسبت به مردان سرپرست خانواده ، به دلیل داشتن چند نقش مختلف و همزمان مانند ادارهی امور خانه و تربیت و مراقبت از فرزندان و كار در خارج از خانه با دستمزد كمتر، استرس و مشكلات روانی بیشتری را تجربه میكنند. زنان سرپرست خانواده معمولاً چندین نقش مختلف را ایفا میكنند و به واسطه آن دچار تعارض نقشها میشوند و این امر به ایجاد استرس و اضطراب در آنها منجر میشود (بادنجانی، بیرامی، هاشمی، 1391).
در این خصوص تحقیقات نشان داده حتی مادرانی كه حضانت فرزندان را به عهده ندارند نسبت به پدران بی حضانت دو برابر بیشتر با فرزندان تماس دارند (صادقی، ناجی، محمدزاده، كریمیان، 1392) و وقتی زن سرپرست خانوار مجبور میشود از انتظارهای جنسی پیروی كند، نمیتواند به مهارتها و یا تمایلات خود در زمینههای خارج از مرزهای جنسی خویش دست یابد (پروچسكا، 2007) . همچنین اغلب روابط ایشان با اطرافیان خدشهدار گردیده بطور مثال طی بررسی صورت گرفته افراد هنگامی كه طلاق میگیرند سه تا از دوستان خود را از دست میدهند و یا افراد مطلقه دو برابر بیشتر از متأهلین احتمال قطع ارتباط با یك دوست نزدیك را دارند كه این احتمال طرد شدن میتواند از سوی دو طرف رابطه دوستانه باشد (صادقی، ناجی، محمدزاده، كریمیان، 1392).
در مجموع عوامل مختلف یاد شده از جمله عوامل اجتماعی و اقتصادی سلامت روانی زنان سرپرست خانوار را تحت تأثیر قرار داده و باعث میگردد كه خلق افسردهای داشته كه این خلق افسرده میل به انزوا و كنارهگیری از دیگران را ترغیب میكند و در نتیجه افسردگی ایشان را در یك چرخه معیوب تشدید نموده (حبیبی، قنبری، خدایی، قنبری،1392). در صورتیكه روابط اجتماعی گسترش یافته- دریافت حمایت اجتماعی را افزایش میدهد و در نهایت منجر به كاهش افسردگی میگردد.
همچنین فرزندان خانوادههای زن سرپرست به احتمال بیشتری دچار مشكلات رفتاری و اجتماعی میشوند و از كیفیت زندگی پایینتری نسبت به فرزندان خانوادههای هستهای برخوردارند (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392). با توجه به شروع بالای افسردگی و اضطراب در جمعیت زنان سرپرست خانوار (حبیبی، قنبری، خدایی، قنبری،1392) این گروه از زنان سطوح بالاتری از آسیبپذیری را نشان میدهند .
مجموعه مشكلات ذكر شده بهداشت روانی این گروه را متأثر میسازد و اگر چه ممكن است برخی از این زنان، توان سازگاری با چنین شرایطی را داشته باشند، اما اغلب آنها تحت تأثیر این شرایط مشكلات مختلفی از جمله مشكلات جسمانی، مشكلات خواب و موارد فوقالذكر را نشان میدهند (كوین، 2003).
با توجه به موارد یاد شده و درصد بالای استرس وارده نحوة به كارگیری راهبردهای مقابله و حمایتهای اجتماعی دریافتی نقش به سزایی در زندگی ایشان دارد.
در واقع با توجه به اینكه زنان سرپرست خانوار نسبت به سایر افراد جامعه استرسهای روزمرة بیشتری را تجربه میكنند، توانایی كنترل هیجانات منفی و مقابلهی صحیح با عوامل استرسزا در عملكرد روزانه ایشان قابل توجه بوده و نقش مهمی در سلامت روانی، جسمانی و كیفیت زندگی این گروه از زنان ایفا میكند (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392).
سبكهای مقابلهای مجموعهای از فعالیتها و فرآیندهای رفتاری و شناختی برای ممانعت، مدیریت یا كاهش استرس است (زنجانی، فیضآبادی، باغبانی، زهراكار، 1392). چگونگی مقابله با عوامل استرسزای زندگی ، به كیفیت زندگی زنان سرپرست خانوار، نشانگان روانشناختی و سلامت عمومی و نیز كیفیت زندگی ایشان (با توجه به حجم و كیفیت استرس وارده) تأثیرگذار بوده ، برای مثال سبك مقابلهای مسأله مدار باعث افزایش كیفیت زندگی زنان سرپرست خانوار میشود (شعبانزاده، بهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392).
باید توجه داشت كه آموزش مهارتهای مقابلهای، به عنوان یكی دیگر از فنون مدیریت استرس، افراد را قادر به مقابلهی سازگارانه میكند و طی آن افراد میآموزند، كه به جای درماندگی، نشخوار فكری و انفعال به افزایش توانمندی خود و كاهش ملزومات موقعیت استرسزا روی آورند كه راهبردی مؤثرتر و كارآمدتر در برابر استرس ناشی از شرایط اقتصادی، اجتماعی و روانی زنان سرپرست خانوار است (بارتلی[11]، 2011).
انتخاب سبك مقابلهای به كار برده شده تا حدود زیادی به عوامل خلق و خو مرتبط بوده بطور مثال افراد منفعل بیشتر سبك مقابلهای تسلیم یا اجتناب را انتخاب میكنند، در حالی كه افراد پرخاشگر به احتمال زیاد از سبک مقابلهای جبران افراطی بهره میگیرند. با این حال در این انتخاب عوامل محیطی نیز نقش بسزایی دارند.
بطور مثال راهبردهایی كه مراقبین مهم زندگی فرد به نمایش میگذارند بسیار مهم بوده. لذا راهبردهایی كه اتخاذ میشود ماحصل تعامل بین طبع ذاتی و تعامل محیطی است .اما این راهبردها با همه تنوعی كه دارند، آثار و پیامدهای متفاوتی به بار میآورند و هر یك از این شیوهها، متناسب با عوامل استرسزا میتوانند سازگارانه، یا ناسازگارانه باشند. با این حال شیوههای مسأله مدار، پیامدهای سازگارانه بیشتری دارند.
در این راستا فقدان شبكههای حمایتی در فضای زندگی زنان سرپرست خانواده و ادراك ایشان از مسئولیتهای خود در محیط خانواده بر انتخاب سبك مقابلهای مؤثر است (بادنجانی، بیرامی، هاشمی، 1391).
از طرفی میزان برخورداری زنان سرپرست خانوار از حمایتهای اجتماعی (از سوی خانواده، دوستان و سایرین) نقش اساسی در انتخاب راهبرد مقابلهای سلامت روانی، شیوههای فرزند پروری ایشان دارد.
باید توجه داشت كیفیت حمایت اجتماعی از كمیت آن اثرگذارتر میباشد (سیدمیرزایی، عبدالهی، كمربیگی، 1390). چنانچه زنان سرپرست خانوار از حمایت اجتماعی كافی برخوردار باشند ، بهتر با شرایط زندگیشان سازگار میشوند و نقشهای گوناگون خود را در خانواده و جامعه میپذیرند. و این در حالی است كه عدم برخورداری از حمایت اجتماعی كافی و راهبردهای مقابلهای مناسب و سازش یافته، نه تنها سلامت روانی و جسمانی زنان سرپرست خانوار را تهدید نموده، بلكه به سلامت اعضاء خانواده، كیفیت زندگی و نوع ارتباط با فرزندان ایشان نیز مؤثر است. كیفیت زندگی در واقع نگرش ذهنی فرد نسبت به جنبههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی محیطی است كه در آن زندگی میكند و به سادگی قابل توصیف نمیباشد و خود دارای شش بعد جسمانی، روانشناختی، سطوح استقلال، روابط اجتماعی، محیطی و معنوی است (شعبانزاده، زارعبهرامآبادی، حاتمی، زهراكار، 1392). عوامل متعددی كیفیت زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد كه در این بین میتوان به تأثیر حمایتهای اجتماعی و راهبردهای مقابلهای اشاره نمود.
با توجه به اینكه خانواده اولین و مهمترین بافت اجتماعی، برای رشد و تحول انسان را فراهم میسازد، در جریان این رشد طبیعی هر كودك، تغییرات شناختی، عاطفی و اجتماعی را سپری نموده و در این مسیر استرس و تعارضاتی را تجربه مینماید، در نیازمند سازگاری بوده و به مشكلات عاطفی/ رفتاری و یا یادگیری، انجامیده كه متأثر از شیوههای فرزند پروری میباشد.
فرزند پروری در واقع روشهایی است كه والدین برای تربیت فرزندان خود به كار میگیرند و بیانگر نگرشهایی است كه آنها نسبت به فرزندان خود دارند و در برگیرنده معیارها و قوانین وضع شده برای ایشان میباشد.
ولی باید پذیرفت كه این شیوه و سبک به كار رفته در فرزند پروری خود متأثر از فرهنگ، شرایط اجتماعی، اقتصادی و الگوهای آموخته شده و خلق و خوی كودك و والد میباشد (برك[12]، 2007).
اكنون با توجه به آمار یاد شده زنان سرپرست خانوار و افزایش روزافزون ایشان و مشكلات پیش روی آنها به عنوان بخش عظیمی از جامعه كه سرپرستی مجموعهای به نام خانواده را به عهده دارند، هدف این پژوهش بررسی اثر تعدیل کنندگی راهبردهای مقابلهای و حمایتهای اجتماعی در كیفیت زندگی، سلامت روانی (نشانگان روانشناختی) و سبكهای فرزند پروری ایشان می باشد .
[1] ..Nejat
[2] . king & Hinds
[3]- Baumrind
[4]-Authoritative
[5]- Authoritarian
[6]- Permissive
[7]- Parental rearing
[8]-Weylung
[9]- Coyne
[10]- Habib
[11]- Bartley
[12]- Berk
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
در جوامع امروزی با رشد سریع تکنولوژی و افزایش پیوندهای اجتماعی ظهور مسایل و مشکلات فردی و اجتماعی مانند؛ آسیبهای فردی و اجتماعی[15]، معضلات زیست محیطی[16] و مسایل شهروندی نیز افزایش یافته است. بسیاری از مشكلات عدیده جامعه امروز، بازتاب مسائل و ناهنجاریهای[17] فردی است كه در جامعه ظهور و بروز كرده است. این ناهنجاریها ریشه در ضعف تربیتی است كه در اصلیترین نهاد اجتماع ـ خانواده ـ وجود دارد و همزمان با رشد فرد، در همه سطوح جامعه ـ تا سطح دولتها ـ حركت میكند و تسری مییابد (سروستانی، 1387).
مسأله اجتماعی ، عبارت از وضعیتی است که به نظر تعداد افراد جامعه؛ چه آنان که درگیر مسألهاند، یا افراد دیگر که مبتلابه مسأله نیستند، مایه سختی تلقی شود، هرچند امکان بهبود داشته باشد. مسأله اجتماعی، هم شامل موقعیت عینی و هم تفسیر ذهنی از وضعیت اجتماعی است، که جامعه را در حالت بحرانی قرار میدهد (گولد و همکاران، 1384).
شناخته شدن مسائل اجتماعی از سوی مردم، بعد ذهنی مسأله اجتماعی را تشكیل میدهد و محدود كردن مسأله اجتماعی به آن، باعث از دست دادن آن دسته از مسائل اجتماعی میشود كه مردم آنها را درك نمیكنند ولی عملا به علت اختلاف میان واقعیت اجتماعی و ارزشهای اجتماعی در یك زمینه مشخص- بعد عینی مسأله اجتماعی- میتوان گفت كه مسأله اجتماعی وجود دارد (مرتون، 1387). عوامل اجتماعی به عنوان مؤثرترین عناصر در بروز و پیدایش مسئله و آسیبهای اجتماعی نقش اساسی دارند. زیرا فرد، خانواده و جامعه یک مثلث را تشکیل میدهند که اختلالات رفتاری در هریک از آنها سبب ایجاد آسیبها و پیدایش مسئله بسیاری در جامعه میگردد (ستوده، 1385).
انسان در زندگی اجتماعی و در تعامل با دیگران است که خود را میشناسد و از وجود خود آگاه میشود. اما خودآگاهی او ابعاد دیگری نیز دارد که در رابطه او با محیطهای گوناگون و پیچیده شکل میگیرد، مانند محیط روانی و فیزیولوژی، محیط طبیعی، محیط اجتماعی، محیط فرهنگی که ازآنها متاثر میشود. به همین علت خودآگاهی او شامل دایرههای متعددی است، مانند آگاهی از وجود خودش، آگاهی از تعلقش به گروه، قشر یا ملیت خاص، آگاهی او از این که به شهر، منطقه یا جغرافیای طبیعی خاصی تعلق دارد. اما چگونگی تعامل انسان با این محیطهای گوناگون، به مقدار زیادی، ناخودآگاهانه است و میزان و چگونگی روابط متقابل و تاثیر و تاثر انسان با این محیطها برای او روشن نیستند (هانت، 1987). بنابراین، لزوم آموزش مهارتهای شناختی، اجتماعی، محیطی در زندگی فرد مطرح میشود. اینکه چگونه و با چه کیفیتی در جمع حضور یابد و رفتارهای گروهی متناسب و مقبولی را از خود بروز دهد و آگاهی بیشتری در زمینههای مختلف کسب کند. سه مفهوم رفتار شهروندی سازمانی، بهزیستی اجتماعی و نگرشهای زیست محیطی هرکدام جنبه هایی از آگاهی انسان در محیط اجتماعی را بیان میکنند و میتوان گفت وجه مشترک همه آنها آگاهی یا شناخت میباشد.
باتمان و ارگان (1983) برای اولین بار اصطلاح رفتار شهروندی سازمانی (OCB) را وضع کردند و آن را این گونه تعریف نمودند: رفتار فردی که داوطلبانه است، بطور صریح یا ضمنی توسط سیستم رسمی پاداش برانگیخته نشدهاست، و کارایی سازمان را افزایش خواهد داد. همچنین تمایل کارکنان به انجام رفتارهایی که فراتر از الزامات رسمی نقش و جایگاهشان میباشد نیز به عنوان یکی از عناصر اصلی تشکیل دهنده رفتار شهروندی سازمانی شناخته شدهاست در دنیای پر رقابت کنونی، سازمانها پیوسته در جستجوی شیوههای جدیدی برای حداکثر کردن عملکرد و تلاش کارکنانشان هستند. با وجود افزایش استفاده از تکنولوژی اطلاعات، بازهم در عملکرد کارایی سازمان شکاف وجود دارد. اکنون قویاً این اعتقاد وجود دارد که عملکرد کارایی سازمان تا حدود زیادی به تلاش کارکنان که فراتر از الزامات تعریف شده، نقش میباشد بستگی دارد.
سازمانها به ویژه سازمانها در کشورهای جهان سوم که نیازمند جهشی عمده در کارآمدی میباشند بایستی زمینه را به گونهای فراهم کنند که کارکنان و مدیرانشان با طیب خاطر تمامی تجربیات، تواناییها و ظرفیتهای خود را در جهت اعتلای اهداف سازمانی بکار گیرند. این امر میسر نخواهد شد مگر آنکه اصول و قواعد مربوط به رفتار شهروندی سازمانی شناسایی و بسترهای لازم برای آموزش و پیاده سازی اینگونه رفتارها فراهم گردد(همان منبع).
مفهوم دیگری که به آگاهی اجتماعی فرد مربوط میشود، بهزیستی اجتماعی است. کییز (1998) بهزیستی اجتماعی را به عنوان گزارش شخصی افراد از کیفیت ارتباطات آنها با دیگران تعریف میکند. مدل چند وجهی کییز و شاپیرو(2004) از بهزیستی اجتماعی شامل پنج جنبه میشود که میزان کارکرد بهینه افراد را در عملکرد اجتماعی آنها معلوم میکند. پنج عنصر یا جنبه بهزیستی اجتماعی از نظر کییز، یعنی پیوستگی، یکپارچگی، پذیرش، مشارکت و شکوفایی تا اندازهای به سلامت روان مربوط هستند. از نظر او شناخت و پذیرش دیگران، عنصر پذیرش و ارزش فرد به عنوان یک شریک اجتماع عنصر تشریک مساعی و سرانجام باور به تحول مثبت اجتماعی عنصر شکوفایی بهزیستی اجتماعی است. این عناصر میتوانند وحدت اجتماعی، تشریک مساعی، پیوند اجتماعی و حس ظرفیت برای رشد مداوم جامعه و میزان راحتی افراد را در پذیرش دیگران ارزیابی کنند و در مجموع وجود یا عدم وجود سلامت روان را مطرح میکنند (کییز، 2005).
بعد دیگری ازآگاهی که امروزه با سرعت زیاد تکنولوژی و صنعت به کنترل و نظارت مداوم نیاز دارد، نگرشهای زیست محیطی می باشد. مفاهیمی چون شناخت نگرش ورفتار به شدت به یکدیگر مرتبط هستند. چالشهای پیش روی روانشناسی حفاظت از محیط زیست قابل توجه هستند. یکی از کمکهای اساسی روانشناسی به نگهداری از محیط زیست را میتوان کمک به تأکید بر قابلیتهای انسان و به کارگیری آن دانست. ما به لحاظ روانشناختی از طرق بسیاری با دنیای زندۀ بزرگتر پیوند داریم. شاید این به شیوههایی که حتی ما از آن آگاه نیستیم (از قبیل مزایای مرتبط با بهداشت روان که از صرف وقت در طبیعت حاصل میشود یا یک حس غیرقابل نامگذاری اما نیرومند نسبت به یک مکان)، یا به طرقی که ما کاملاً از آن آگاهیم (مانند زمانی که از یک نوع هویت محیطی برخورداریم که برای تعاملات اجتماعی ما از اهمیت قابل توجه برخوردار است)، اتفاق بیافتد (کلایتون به نقل از؛ صفارینیا و همکاران، 1390).
در حوزه رفتارهای زیست محیطی بیشتر از هر موضوع دیگر در مورد نگرش زیست محیطی مطلب و پژوهش انجام شده داریم. بسیاری ازمردم به خاطر نگرشهای خود حتی جان خود را نیز از دست می دهند. طرفدار حفظ محیط زیست و هوای پاک بودن، طرفدار بازیافت مواد و کنترل جمعیت بودن همه نمونههایی از نگرش افراد میباشد.
همانطور که ملاحظه میشود سه مفهوم رفتارشهروندی، بهزیستی اجتماعی و نگرشهای زیست محیطی هرکدام جنبههایی از آگاهی انسان در محیط اجتماعی را بیان میکنند و میتوان گفت وجه مشترک همه آنها آگاهی یا شناخت میباشد. برای کنترل ، تغییر و یا ایجاد هرکدام از این مفاهیم آشنایی با مهارتهای ذهنی یا شناختی و فراشناختی امری ضروری به نظر میرسد. در دیدگاه یادگیری شناختی، به واسطههای شناختی در شکلگیری نگرشها تاکید شده است. در این دیدگاهها به کیفیت استدلال، تفکر، نحوه پردازش اطلاعات، آموزش مهارتها برای تغییر و ایجاد نگرشها و پردازش شناختی توجه شده است. طبق این رویکرد شیوههایی چون آموزش، آگاهی دادن، تعهد، توافق و تاثیر رفتاری برای تغییر نگرش ارائه شدهاند. بنابراین میتوان از آموزشهای مختلف برای ایجاد و تغییر رفتار شهروندی سازمانی، بهزیستی اجتماعی و نگرشهای زیست محیطی استفاده کرد. که در این پژوهش به بررسی اثر بخشی دو روش فراشناخت و ذهن آگاهی خواهیم پرداخت. زیرا تحقیقات گذشته نشان دادهاند که این دو روش در زمینه تغییر و اصلاح شناختها و یادگیری مطالب اثرات مفیدی داشتهاند. همچنین هر دو روش از مولفه های مشترکی چون خود تنظیمی و خودکنترلی استفاده میکنند. در حالیکه تفاوتهایی در روشها و راهبردها با هم دارند (ولز، 2005).
فراشناخت اصلاحی است که اولین بار توسط فلاول (1976) به کار رفت تا دانش فرد در مورد فرایندهای شناختی و اینکه چگونه میتوان از آنها برای دستیابی به یک هدف یادگیری به طور مطلوب استفاده کرد، اشاره دارد. درسالهای اخیرتاکید زیادی برآموزش با هدف پیشبرد مهارتهای فراشناختی و ترغیب فعالیتهای فراشناختی در بین افراد شدهاست. یادگیری “راهبردهای شناختی” و “فرا شناختی” را در بر میگیرد. راهبردهای شناختی به راهبردهایی که افراد برای یادگیری به خاطرسپاری، یادآوری و درک مطلب از آنها استفاده میکنند اشاره دارد. این راهبردها هم برای تکالیف ساده و حفظ کردنی و هم برای تکالیف پیچیدهتر که به درک و فهم نیازمندند کاربرد دارد (بمبوتی، 2008). فراشناخت یک مفهوم چند وجهی است. این مفهوم دربرگیرنده دانش (باورها)، فرایندها و راهبردهایی است که شناخت را ارزیابی، نظارت یا کنترل میکند (موسس و بیرد، 2002). بیشتر فعالیتهای شناختی به عوامل فراشناختی بستگی دارند که برآنها نظارت دارند و کنترلشان میکنند. علاوه براین، اطلاعاتی که از نظارت فراشناخت منشعب میشوند اغلب به صورت احساسات ذهنی تجربه میشوند که میتوانند بر رفتار اثر بگذارند. با توجه به تعاریف میتوان دریافت که مهارتهای فراشناختی به عنوان یک پردازشگر اطلاعات، نظم دهنده، مهار کننده و نظارت کننده سایرجنبههای شناختی محسوب میشود. راهبردهای فراشناختی، تدابیری هستند برای نظارت بر راهبردهای شناختی و هدایت آنها راهبردهای فراشناختی عمده را میتوان در سه دسته قرار داد:
1- راهبردهای برنامهریزی: شامل تعیین هدف برای یادگیری و مطالعه تحلیل چگونگی برخورد با موضع یادگیری و انتخاب راهبردهای یادگیری مفید است.
2- راهبردهای کنترل و نظارت: ارزشیابی یادگیرنده از کار خود برای آگاهی یافتن از چگونگی پیشرفت خود، مانند نظارت بر توجه به هنگام خواندن یک متن، از خود سؤال پرسیدن به هنگام مطالعه.
3- راهبردهای نظمدهی: این راهبردها، باعث انعطافپذیری در رفتار یادگیرنده میشوند و به او کمک میکنند تا هر زمان که برایش ضرورت داشتهباشد، روش و سبک یادگیری خود را تغییر دهد (سیف، 1380). برنامهریزی، نظارت و نظمدهی، سه مهارت اساسی هستند که به ما اجازه میدهند دانش فراشناختی را برای تنظیم تفکر و یادگیری به کار بریم (وولفولک، 2001).
مجهز کردن افراد به مهارتها و راهبردهای فراشناختی، آنان را قادر میسازد با افزایش آگاهی در مورد رفتار شهروندی سازمانی، بهزیستی اجتماعی و نگرشهای زیست محیطی و سپس کنترل ونظارت مناسب برآنها، خواسته ها و انتظارات عدیده موقعیتها ی سازمانی، شرایط اجتماعی و زیست محیطی را برآورده سازند.
مفهوم دیگری که به آگاهی شناختی، اجتماعی ومحیطی انسان کمک میکند ذهن آگاهی می باشد. ذهن آگاهی به عنوان فرآیند توجه کردن به تجارب لحظه به لحظه و همچنین به عنوان ترکیب خودتنظیمی توجه با نگرش کنجکاوانه، پذیرا بودن، و پذیرش تجارب فرد توصیف شده است. همچنین چنانکه کابات زین (2003) می گوید ذهن آگاهی به معنای توجه کردن به طریقی خاص، معطوف به هدف، در زمان حال و بدون قضاوت و پیشداوری است. از طریق تمرین ذهن آگاهی فرد می آموزد که در لحظه، از حالت ذهنی خود، آگاهی داشته و توجه خود را به شیوههای مختلف متمرکز کند.
منطق ذهن آگاهی، حفظ مهارتهاست که به شخص این امکان را می دهد که به صورت هدفمند از هدایت خودکار که طی فرایند نشخوار فکری عادت شده شکل میگیرد، رها شود. بدین ترتیب توجه فرد به واقعیت در لحظه جلب می شود واحتمال بازنمایی گسترده برای حل مساله پدید می آید (خوش لهجه، 1390).
آموزش ذهن آگاهی مستلزم یادگیری فراشناختی واستراتژیهای رفتاری جدید برای متمرکز شدن روی توجه وجلوگیری از افکار خودکار وباعث گسترش افکار ونگرشهای جدید و کاهش هیجانات ناخوشایند و در نتیجه ایجاد رفتارهای جدید است (کارجد، 2003). هم اینکه فرد در ذهن آگاهی آموزش دید، می تواند آن را در طی انواع فعالیتها به کار گیرد. ذهن آگاهی باعث می شود هر فعالیتی که فرد در آن درگیر است به چشم انداز وسیعی در فهم وجود خودش منجر شود و افراد را قادر میکند به موقعیتها با تفکر پاسخ دهند و تکانشی عمل نکنند.
تمرینهای ذهنآگاهی منجر به سوگیری مثبت میشوند. سوگیری مثبت یک فرآیند ارزیابی شناختی است که با استفاده از آن، افراد هم به محرکهای مثبت تر توجه میکنند و هم محرکهای خنثی را بیشتر با واژههای هیجانی مثبت ارزیابی میکنند. چندین تئوری شرایطی را توصیف کردهاند که در آن افراد ممکن است سوگیری مثبت را تجربه کنند. وقتی که انگیزه فرد کمتر به طرف آینده متمرکز شود و بیشتر مبتنی بر زمان حال باشد، افراد به گونه ای مثبت تر به طرف همه محرکها جذب میشوند. سوگیری مثبت، توجه به محرکهای موجود در زمان حال را افزایش میدهد و به این ترتیب محرکهایی که قبلاً خنثی ارزیابی میشدند، به گونهای مثبت ارزیابی میشوند (خوش لهجه، 1390).
از جمله آموزشهایی که میتواند در این زمینهها مفید باشد آموزش ذهن آگاهی مبتنی بر افزایش رابطه[62] (MBRE) است که توسط کارسون[63] و همکاران (2004) طراحی شده میتواند در ارتقاء وتغییر مثبت و ارتقاء نگرشها و رفتارهای زیست محیطی مفید باشد. تحقیق نشان داده است که درمان ذهن آگاهی به عبارت دیگر ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس[64] (MBSR) و ذهن آگاهی مبتنی برشناخت درمانی[65] (MBCT) می تواند درد را کاهش داده، علائم را کم کند، و سلامت جسمانی کلی را در جمعیتهای بالینی با وضعیتهای سلامتی مختلف افزایش دهد (کارمدی و بیر[66]، 2008، نگتسان[67] و همکاران، 2010). مراقبه ذهن آگاهی با کاهش سوء مصرف مواد و الکل (چیسا و سراتی[68]، 2010)، کاهش اضطراب (سیرس و کراس[69]، 2009)، افسردگی، نگرانی و استرس (دلگادو[70] و همکاران، 2010) در جمیعیتهای غیر بالینی همراه بوده است.
همچنین آموزش مهارتها اجتماعی با رویکرد فراشناختی[71] (MASST) شینکر[72] و همکاران (2002) نیز در حل مسایل اجتماعی و محیطی اثر گذار است. دیره و بنی جمالی (1388) توسعه راهبردهای شناختی و فراشناختی را لازمه ادراک خود کارآمدی[73] میدانند. اثر بخشی آموزش راهبردهای فراشناختی بر اضطراب امتحان (ابولقاسمی و همکاران، 1388) خود کار آمدی (خرازی، 1387، یوسف زاده، 1391) افزایش عزت نفس تحصیلی (زارعی و همکاران، 2012) هشیاری و خود کنترلی (نولن و مورگان[74]، 2000) تایید شده است. مهارتهای اجتماعی رفتارهایی هستند كه فرد را قادر به تعامل مؤثر و اجتناب از پاسخهای نامطلوب نموده و بیانگر سلامت رفتاری اجتماعی افراد هستند. این مهارتها ریشه در بسترهای فرهنگی و اجتماعی داشته و شامل رفتارهایی نظیر پیشقدم شدن در برقراری روابط جدید، تقاضای كمك نمودن و پیشنهاد برای كمك به دیگران است (گرمارودی و وحدانی، 1385).
بنابراین میتوان انتظار داشت که افراد با آموختن ذهن آگاهی در زمینههای اجتماعی به خلق مثبت و بهزیستی اجتماعی بیشتری برسند. همچنین درموقعیتهای شغلی وشهروندی رفتارهای فرانقشی مفیدی ازخود نشان دهند و با افزایش سوگیری مثبت نسبت به محیط زندگی و محرکهای محیطی، نگرش زیست محیطی مثبت تری کسب کنند. با توجه به اینکه اکثر پژوهشهای انجام شده قبلی در حوزه فراشناخت بیشتر معطوف به یادگیری وآموزش بوده است، دراین پژوهش جنبههای جدیدتری از اثرات و فایدههای مهارتهای فراشناخت مانند بهزیستی اجتماعی، ذهن آگاهی و نگرشهای زیست محیطی به طور نوآورانهای دراین پژوهش مورد ارزیابی قرار می گیرند. همچنین در مورد ذهن آگاهی هم میتوان گفت اکثر پژوهشهای قبلی بر فایدههای فردی تمرینات ذهن آگاهی پرداختهاند. اما در این پژوهش جنبههای اجتماعی و بینفردی ذهن آگاهی را مورد سنجش قرار میگیرد که کمتر مورد توجه بودهاند.
[1] -Describe
[2] -Explain and Predict
[3] -Mindfulness
[4] -Metacognition
[5] -Educational Approaches
[6] -Moment to moment
[7] – Unpleasant emotions
[8] – Impulsive
[9] – Overlap
[10] -Cognition
[11] – Receiving
[12] – processing
[13] – storage
[14]- transmission
[15] – Personal and social trauma
[16] – Environmental problems
[17] – Abnormalities
[18] – Social Problem
[19] – Objective position
[20] – Subjective interpretation
[21] – Gould
[22] -Social values
[23] -Merton
[24] -Social Life
[25] -Self-awareness
[26] -Hunt
[27] -Organizational Citizenship Behavior
[28] -Social Well-being
[29] -Enveronmental Attitud
[30] -Bathman & Organ
[31] -Volunteer
[32]-Organizational goals
[33] -Keyes
[34] -Shapiro
[35] -Coherence
[36] -Integration
[37] -Acceptance
[38] -Participation
[39] -Actualization
[40] – Social Integration
[41] -Conservation Environmental psychology
[42] -Mental Health
[43] -Environmental behavior
[44] – Recycled Materials
[45]- Crowd Control
[46] -Self- regulation
[47] -Wells
[48] -Fallavel
[49] -Metacognitive skills
[50] -Bemboty
[51] -Monitoring
[52] -Moses & Baird
[53] -Planning Strategies
[54] -Control strategies and monitoring
[55] – Regulation strategies
[56] – wolforek
[57] – Kabat Zin
[58] – Automated Guided
[59] – Karged
[60] – Positive bias
[61] – Neutral stimuli
[62] – Mindfulness-Based Relationship Enhancement Training
[63] – Carson
[64] – Mindfulness-based stress reduction
[65] – Mindfulness-based Cognitive Therapy
[66] – Karmdy & Bear
[67] – Ngtsan
[68] – Chesa & Sraty
[69] – Seiras and cross
[70] – Delgado
[71] – Metacognitive approach to Social skills Training
[72] – Sheinker
[73] – Self-Efficacy
[74] – Nolen and Morgan
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
یکی از متداولترین اختلالات کروموزومی مادرزادی ناشی ازکم توانی هوشی مادرزادی سندرم داون است (ترویت[26] و همکاران، 2012). میزان شیوع سندرم داون 1 در 700 تولد زنده است (کاپلان و سادوک، 2007/ 1390) خصوصیت عمده کودکان سندرم داون کم توانی هوشی است(هالاهان و کافمن، 2003/ 1389). این کودکان از نظر رفتارهای انطباقی، رشد اجتماعی، حافظه، زبان و هیجانات با مشکلاتی مواجه هستند (مش[27]، وولف[28]، 2008/ 1389). عکس العمل اولیه والدین نسبت به کودک کم توان به صورت ترس و وحشت، احساسات متضاد، خشم و اضطراب، غم و اندوه، احساس گناه و درماندگی، نپذیرفتن، خجالت و شرمساری، دلسوزی یا حمایت افراطی میباشد (ادیب سرشکی، 1390؛ مبارکی، 1382). مادران با توجه به ساختار شخصیتی خود بیشتر احساس وظیفه و یا گاهی احساس گناه می کنند که این مکانیزم باعث کسب اطلاعات بیشتر در زمینه کم توانی کودک و حمایت افراطی از کودک آنها می شود. از طرفی چون مادران بیشتر وقت و انرژی خود را صرف کودک می کنند بیشتر در معرض فشارهای بیرونی و درونی کودک قرار می گیرند و بر حسب مسایل هیجانی، روابط خانوادگی و خارج از خانواده واکنش نشان می دهند (کوهسالی و همکاران، 1387).
مادران کودکان مبتلا به نشانگان داون تحت فشار روانی، اضطراب، استرس و احساس گناه بیشتر هستند و احساس ناتوانی بیشتری در قبال کودکان خود می کنند. به دنبال آن مشکلات و مسائلی مانند مشکل پذیرش فرزند، خستگی ناشی از پرستاری و مراقبت، مسائل مربوط به اوقات فراغت، مشکلات مالی خانواده و مسائل پزشکی، آموزشی و توانبخشی برای والدین به خصوص مادر به وجود می آیند (وایتر[29]، 2003/ 1389).
کیفیت زندگی[30] با بیماری و شرایطی که سلامت را به خطر می اندازد در ارتباط است و از طرفی وجود کودک ناتوان باعث ایجاد استرس جسمانی و روحی و روانی بر خانواده و به ویژه مادر می شود (اسکیو[31] و همکاران، 2007). امروزه یکی از مفاهیم جدیدی که در علوم بهداشتی، به ویژه بهداشت روان وارد شده مفهوم کیفیت زندگی است (بیاتیانی و همکاران، 1390). مبحث کیفیت زندگی در بیست سال گذشته موضوعی چالش انگیز و نیز مفید بوده است؛ و این عقیده را بین اکثر افراد رواج داده که کیفیت زندگی یک هدف واقعی و قابل دستیابی برای تمام افراد می باشد (کالی[32] و همکاران، 2010). کیفیت زندگی با توجه به ابعادگسترده سلامتی تعریف می شود (مک کال، 1975/ 1389). براساس تعریف سازمان بهداشت جهانی [33]کیفیت زندگی دربرگیرندهی ادراک فرد ازموقعیت خود در زندگی ودر ساختار نظام فرهنگی– ارزشی که درآن زندگی می کند، میباشد. کیفیت زندگی مفهومی گستردهای است که دربرگیرنده مفاهیمی چون سلامت جسمانی فرد، حالات روانشناختی، میزان استقلال،کیفیت ارتباطات اجتماعی وارتباط با ابعاد برجسته محیطی است. عوامل محیطی نه تنها برمشارکت اجتماعی فرد، بلکه برکیفیت زندگی اونیزاثرگذار است واین نکته درمورد افرادکم توان به مراتب مهمتر از جمعیت عادی است (گلانز[34]و همکاران، 2010). با(این حال در دهه های اخیر حمایت از خانواده هایی که کودک ناتوان با کودکان استثنایی دارند اهمیت حیاتی پیدا کرده، چرا که تحقیقات نشان داده که حمایت و آموزش به این خانواده ها روی خانواده و کودک نتایج مثبتی داشته است (دمسی[35] و همکاران، 2008). یکی از روش های موثروکارآمد در میان رویکرد های آموزشی برای مقابله با فشار های روانی روش آموزش مهارت های زندگی[36] است (هانتر[37]، 1993/ 1385). از نظر سازمان بهداشت جهانی، آموزش مهارت های زندگی شامل 10 مهارت اساسی برای زندگی کردن است. این مهارت ها عبارتند از مهارت 1- تصمیم گیری 2- حل مسئله 3-تفکر خلاق 4- تفکر نقاد 5- توانایی ارتباط موثر6- ایجاد و حفظ روابط میان فردی 7- خودآگاهی 8- همدلی کردن 9- مهارت مقابله با هیجان ها و10- فشار روانی (رئیسی و همکاران،1391). نتایج پژوهش ها حاکی از آن است که آگاهی از مهارت های زندگی، درکاهش علائم افسردگی، اضطراب، استرس و شکایات جسمانی نقش موثری دارد (مردانی و همکاران، 2011(. واکا[38] (2006) معتقد است که والدین کودکان کم توان اندوخته عاطفی و احساس پایینی دارند ودر برقراری ارتباط با فرزندان و تطابق با عواطف و احساسات خود دچار مشکل می شوند. پژوهش (راچ[39]و همکاران، 1999/ 1387) نشان داد که والدین کودکان سندرم داون فشار و افسردگی شدیدتری نسبت به والدین کودکان عادی دارند و با افزایش سن کودک، میزان احساس رضایت مادران از زندگی کاهش می یابد. مطالعات متعددی نشان داده است که کیفیت زندگی مادران دارای کودکان کم توان نسبت به مادران کودک سالم، پایین تر می باشد (خیاط زاده ماهانی، 1388). بنابراین تغییرات تنش زای زندگی به تغییراتی در نحوه پاسخدهی والدین به کودک می انجامدکه به نوبه خود بر احساس ایمنی کودک تاثیر می گذارد (اتکینسون[40] و همکاران، 2000/ 1386).
بالا بردن آگاهی والدین در مورد استرس، اضطراب، تسهیل دسترسی به اطلاعات مناسب و توصیه به درمان نه تنها برای خود والدین مفید می باشد بلکه حمایت والدین در ارتباط با اضطراب شدید می تواند منجر به ارتباط مطمئن بین والدین وکودک و در نتیجه افزایش کیفیت زندگی آنها گردد (دهی و همکاران، 1386). به دلیل اثرات طولانی مدت سندرم داون و تاثیرات منفی برکیفیت زندگی مادران و با توجه به اینکه یکی از روش های موثر و کارآمد در میان رویکرد های آموزشی برای مقابله باچالش های زندگی آموزش مهارت های زندگی می باشد (صبحی قراملکی، رجبی، 2010).
بالا بودن آموزش مهارت های زندگی تامین کننده سلامت روانی، اجتماعی و جسمانی افراد می باشد و پایین بودن مهارت های زندگی موجب بروز آسیب های روانشناختی و بروز رفتارهای نامناسب در افراد می شود (رامشت[41] و فرشاد، 2009[42]، مونکونگ[43] و همکاران، 2009 / 1391). بنابراین با توجه به شیوع بالای سندرم داون و ناتوانی های ناشی از این معلولیت و اثرات طولانی مدت ناتوانی کودک بر اعضای خانواده به خصوص مادران به عنوان مراقبان اصلی کودک و کیفیت زندگی این گروه و با عنایت به عدم دستیابی محقق به چنین پژوهشی و این نکته که با استفاده از آموزش، مادران بتوانند اطلاعات لازم، تواناییها، گرایش ها و مهارت های لازم برای زندگی موفق، سالم و بدون فشار روانی زیاد را در خود ارتقا دهند و در نتیجه سبب بهبود کیفیت زندگی کودکانشان خواهد شد؛ این مطالعه به این منظور انجام خواهد شد که مشخص گرددآیا آموزش مهارت های زندگی بر کیفیت زندگی مادران دارای فرزند سندرم داون تاثیر گذار است؟
[1] .exceptional child
[2]. Down syndrome
[3] . cromosoma
[4] .Intellectual disabilities
[5]. Spellman, C.
[6]. Walker, J. C.
[7] . Kaplan, H. I.
[8] . Sadock, V. A.
[9]. Pereira, k.
[10]. Mosaicism
[11]. Translocation
[12]. Hypotonia
[13]. Hallahan,, D. D.
[14]. Kauffman, J. M.
[15]. van riper, M.
[16]. Fidle, D.
[17]. Hardman, M. L.
[18] .Buelow, J. M.
[19]. Valongo, Zani, A.
[20] .Shelley, M. C.
[21] .Goodman , S. H.
[22]. Gottlieb, I. H.
[23] . Dannel, Z. T.
[24] . Mallers, M.
[25]. Lazarus, A.
[26] .Truitt, M.
[27]. Mash, E. J.
[28]. Wolf, D. A.
[29]. Witter, D. D.
[30] . Quality of life
[31] . Schieve, L. A.
[32]. Kalay, A.
[33]. The World Health Organization
[34]. Glanz, B.
[35]. Dempsey, I.
[36]. Life skill
[37]. Hanter.
[38].Vacca, J.
[39]. Roach, M.
[40]. Atkinson, R.
[41] . Ramesht, M.
[42] . Farshad, C.
[43] . Monkong, L.
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
با شروع قرن جدید جوامع بشری با معضل بزرگ اجتماعی – روانی سوء مصرف مواد مواجه هستند. به عبارت دیگر، سوء مصرف مواد مخدر یک پدیدهی جهانی است و کمتر کشوری یافت میشود که این معضل در آن وجود نداشته باشد. سوء مصرف مواد مخدر، امروزه پا را از مرز اختلالات فردی و روانشناختی فراتر نهاده و به یک معضل اجتماعی تبدیل شده است،که از آن با عناوینی همچون طاعون قرن و بلای خانمان سوز یاد میشود.
طبق گزارش ستاد مبارزه با مواد مخدر پس از تصادفات دومین عامل فوت در مرگهای مشکوک عوارض ناشی از اعتیاداست (رقیبی و پورقازی، 1384). اولین گزارشی که از مصرف مواد مخدر در ایران به چاپ رسیده است مربوط به قرن 17 میلادی میباشد، ولی اولین آمار رسمی مکتوب به تعداد مصرفکننندگان درایران مربوط به سال 1948 میلادی است که تعداد معتادان به تریاک را 1250000 نفراز کل جمعیت 14700000 نفرذکرکردهاند (رزاقی، رحیمی و مدنی،1381).
در مطالعه بعدی که توسط مؤسسه داریوش در مورد همهگیری مصرف مواد در 28 استان کشور در سال1383 انجام گرفت، تعداد معتادان کشورکه نیازمند خدمات درمانی بودند بین 1500000 نفر تا1800000 نفر برآورد شدند (نارنجیها ،1383). تخمینهای مبتنی بر گزارشهای سازمان ملل نشان میدهد که 5/1 الی2 درصد ازجمعیت ایران مشکل جدی یا سوء مصرف مواد مخدر دارند(محمدی،1390).
اعتیاد یکی از بزگترین معضلات بزرگ جامعه ما است. اعتیاد معلول عوامل و مشکلات مختلف اجتماعی، روانشاختی و بیولوژیک است. معتادان به مواد مخدر از جمله گروه های پرخطردر ابتلا به عفونتهای ناشی از ویروس هاعامل هپاتیت c، هپاتیت B و ایدزهستند. از جمله رفتارهای پر خطرافراد معتاد، می توان به استفاده مشترک از سرنگ آلوده جهت تزریق مواد اشاره کردکه باعث انتقال عفونت های اشاره شده در بین این افراد می شود (عطایی، صالحی، جوادی، خوروش، عاطفه السادات و همکاران، 1389).
از جمله دیگر رفتارهای پرخطر در افراد معتاد می توان به رفتارهای پرخطر جنسی درآنها اشاره کردکه عامل مؤثری درگسترش عفونت ایدز در سایر گروه های اجتماعی است و این موارد شامل شرکای متعدد جنسی و رفتار جنسی بدون استفاده از وسایل محافظتی نظیرکاندوم است (عطایی، صالحی، جوادی، خوروش، عاطفه السادات و همکاران، 1389).
هرگونه رابطه جنسی(دهانی، مهبلی و مقعدی) كه بدون استفاده از وسایل ایمنی رابطه جنسی ازقبیل كاندوم مردانه یا زنانه انجام گیردكه درآن احتمال مبتلاشدن به ایدز و دیگر بیماریهایی كه ازطریق رابطه جنسی منتقل میگردند افزایش یابد، رفتار پرخطر جنسی نامیده میشود(سادوک و سادوک[4]، 2008 ؛ ترجمه رضاعی، 1388). همچنین داشتن شركای جنسی متعدد وگذری و ازطرفی رابطه جنسی در زمان مصرف مواد مخدر، جز رفتارهای پرخطر جنسی قرارمی گیرند(باكتینگ، راسر و اسكلما، 1999).
ضمن آنکه درتحقیقات مختلف رابطه متغیر رفتارهای پرخطرجنسی با متغیرهای دیگری بررسی شده است از قبیل شیوع رفتارهای جنسی پرخطر(حیدری، میراحمدی زاده، کشتکاران، اعتمادی و لطفی،1390)، زمان و روش آموزش مسائل جنسی(جلالی، ناهیدی، امیرعلی اکبری وعلوی مجده ،1384)، لزوم ارائه آگاهی های جنسی لازم به افراد معتاد(عطایی، صالحی، جوادی، خوروش، عاطفه السادات و همکاران، 1389)، استفاده از مدل رویکرد برنامه ریزی شده به سلامت جامعه( یزدان پناه، صفری، یوسفی، عنقا، حبیبیان، و همکاران، 1389)، تأثیرمتادون درمانی در کاهش رفتارهای پرخطرجنسی(مرسلی، 1387)، تأثیر نشانگان فزون کنشی-کاهش توجه[8] درگرایش به رفتارهای پرخطرجنسی(میکائیلی و هاشمی،1392). پیش بینی کننده های روانشناختی رفتارهای پرخطرجنسی( میکائیلی و هاشمی، 1392). همه این تحقیقات، اهمیت و گستردگی مشکل رفتارهای پرخطرجنسی را بیان نموده اند.
شواهد نشان می دهندکه اعتیاد در حال حاضر یکی از بزرگترین و پرهزینهترین معضلات جامعه ما راتشکیل میدهدکه هم اکنون رو به گسترش می باشد(سبزی خوشنامی، 1390). برآوردهای صورت گرفته نشان میدهدكه میزان خسارتهای اقتصادی- اجتماعی مستقیم و غیر مستقیم مواد مخدر و اعتیاد و مشکلات در ارتباط با آن از قبیل انتقال و مبتلا شدن به ایدز و بیماریهای مقاربتی و درمان آن دركشورسالیانه700 میلیاردتومان میباشدکه قسمتی از این هزینه مربوط به بیماریهای مرتبط با اعتیاد و معتادان از قبیل بیماری ایدز و هپاتیت می باشد(صادقی اهری، 1382(.
آمارها نشان دهنده شیوع بالای رفتارهای پرخطر جنسی در بین معتادان است. طبق گزارش 8/55% معتادان روابط جنس خارج از چهارچوب خانواده داشته اند(عطایی، صالحی، جوادی، خوروش، عاطفه السادات و همکاران، 1389). همچنین در تحقیق نارنجی ها(1383) شیوع رفتارهای پرخطرجنسی بین معتادان 7/42 و در پژوهشی دیگر میزان رفتارهای پرخطرجنسی معتادان 8/59% تخمین زده شده است(یاری، باباخانی و توکلی، 1388).
با توجه به افزایش معتادان در ایران و جهان شیوع بالای رفتارهای پرخطرجنسی در بین آنها و اینکه یکی از راههای اصلی انتقال ایدز و دیگر بیماریهای مقاربتی رفتارهای پرخطرجنسی است(عطایی، صالحی، جوادی، خوروش، عاطفه السادات و همکاران، 1389)، انجام مداخلاتی در راستای کاهش رفتارهای پرخطر و جلوگیری از منتقل شدن و شیوع این قبیل بیماریها بسیار مهم میباشد.
چون کاربردهای مدل ماتریسی در حوزه های مختلف، برای درمان وابستگی به کوکایین(راوسن، ابرت، مک کان و مان، 1986)، مصرف دارو و الکل، بهبود درشاخص های روان شناختی و کاهش رفتارهای پرخطر جنسی مرتبط با انتقال ایدز( ویروس نقص ایمنی انسان) (شاپ تاو، راوسن، مک کان و ابرت، 1994؛ شاپ تاو، راوسن و لینگ،1997) به اثبات رسیده و این اثربخشی درمان حمایت تجربی برای استفاده از این مدل را فراهم کرده است.
تعدادی از طرح هایی که با حمایت مالی موسسه ملی سوء مصرف مواد آمریکا اجرا شده، بیانگرآن است که شرکت کنندگان درمان شده با مدل ماتریسی، کاهش های آماری معناداری را در مصرف دارو و الکل، بهبودهایی را در شاخص های روان شناختی و کاهش رفتارهای پرخطر جنسی مرتبط با انتقال ایدز داشتند (راوسن، 1995؛ شاپ تاو، راوسون، مک کان و ابرت، 1994؛ شاپ تاو، راوسون و لینگ، 1997).
این موارد بررسی جنبه ها و راهکارهای بیشتردر خصوص رفتارهای پرخطرجنسی را می طلبد. بنابراین در پژوهش حاضر به بررسی تأثیر روش ماتریکس برکاهش رفتارهای پرخطرجنسی مردان معتاد شهرکرمانشاه پرداخته شده است.
[1]- Sadock
2 _ Jarlais
3 _ Lindbreg & Boggess & Williams
[4]- Sadock
1 _ Bockting
2 _ Rosser
3_ Scheltema
4 _ Attention deficit hyper activity disorder (ADHD)
1_ Rawson
2 _ Obert
3 _ McCann
4 _ Mann
5 _ Shoptaw
6 _ Ling
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
پژوهش
بهره وری عاملی است که با بقا و دوام حیات ملتها گره خورده و یکی از معیارهای تعیین قدرت در جوامع بین الملی و محافل علمی است. لزوم شناخت توانایی های بالفعل و بالقوه در دنیای بهره وری و سرمایه گذاری کلان برای اشاعه و گسترش آن از اهم اولویت های امروزه نظام اداری واجرایی کشور است. در حقیقت بهره وری نگرشی واقع بینانه و یک فرهنگ و بینش بوده که می توان از آن طریق به طور مستمر وضعیت موجود را بهبود بخشید (رحیم نیا و همکاران،1388).
بهره وری نیروی کار عبارت است از، نرخ ستاده واقعی (ساعات کار) ارائه شده توسط کارکنان سازمان (گاتن کاور،2000). نیروی انسانی عامل اصلی تدوام موفقیت و تحقق اهداف سازمان ها است. بهره وری در سطح نیروی کار به تجزیه و تحلیل، اندازه گیری و بهبود بهره وری منابع انسانی اختصاص دارد موضوع آن ارتقاء و بهبود بهره وری نیروی کار اعم از نیروی کارمستقیم یا غیر مستقیم است (استاگو،2002).
به سخن دیگر امروزه سازمان ها برای حفظ خویش در دنیای متغیر کنونی در تلاش طاقت فرسایی به سر می برند. این تلاش و کوشش در برگیرنده رشد و هماهنگی با تغییرات بازار، بهسازی کیفیت محصولات و حفظ تعادل و توازن است. تحقق این ساعی سازمان بستگی به استعداد و انرژی و عملکرد کارکنان و نیروی کار موجود دارد و منابع و نیروی انسانی به عنوان یک مزیت رقابتی منحصر بفرد و سرمایه عمده سازمان مطرح و تاکید شود (سوانسون،1999).
در دیدگاه مدیریتی، بهره وری میزان موفقیت سیستم را در استفاده از منابع برای کسب اهداف بیان می کند. در واقع بهره وری هم مفهوم کارآیی و هم اثربخشی را در بر دارد و در این حالت بهره وری با مفاهیمی نظیر خروجی، تولید، سود آوری، ظرفیت تولید، عملکرد، کاهش هزینه یا کار اضافی فرق می کند (پریچاد،1992 به نقل از زاهدی و نجاری،1387). بعبارتی بهره وری ترکیبی از کیفیت زندگی کاری، کیفیت، نوآوری، مدیریت دانش، اثربخشی و سودآوری می باشد.
از جمله عوامل تاثیرگذار بر بهره وری نیروی انسانی بحث مدیریت دانش و مدیریت کیفیت جامع می باشد. مدیریت دانش به هر نوع فعالیتی که به تجربه و دانش ذهنی افراد توجه کرده به گونه ای که بتواند با آشکار سازی و به اشتراک گذاری آن به هم افزایی[9] دانش کمک کند، گفته می شود. مدیریت دانش با قلمرو دانستنی های کشف نشده سروکار دارد، عامل و فرایندی است برای تحول، توسعه و رشد (پریرخ،1392). دانشمندانی چون (داونپورت و پروساک،1998)[10] معتقدند که، مدیریت دانش فعالیتی ثمر بخش برای رشد و تعالی سازمانی به شمار می رود (پریرخ،1392).
مدیریت دانش پتانسیل بالایی در افزایش برتری رقابتی سازمان، تمرکز بر مشتری، بهبود روابط کارکنان، نوآوری و صرف هزینه های کمتر دارد (بنیت وگابریل،1990). بر اساس مطالعات داونپورت و پروساک (2000)، اغلب شرکت ها و سازمان ها گام های نخستین را در پیاده سازی سیستم های مدیریت دانش بر می دارند، اما بسیاری از آن ها از نتایج آن بهره مند نمی شوند و مدت زمان زیادی در وضعیت ثابت باقی می مانند. با توجه به تحقیقات صورت گرفته در ایران درباره پیاده سازی مدیریت دانش، به دلایل زیادی از قبیل عدم توجه مدیران به نقش دانش سازمانی در بهره وری سازمان (لاسون،2003)، فقدان زیر ساختهای مناسب برای ایجاد دانش سازمانی، عدم تبادل اطلاعات در بین افراد سازمان جهت حفظ موقعیت شغلی و ممانعت از پذیرش دانش و اطلاعات زیردستان خود (قربانی و زبردست،1386)، وضعیت مدیریت دانش در اکثر سازمان های مورد مطالعه ضعیف گزارش شده است (امیدی و همکاران،1391).
مدیریت کیفیت یک دیدگاه فلسفی ـ مدیریتی است که هم اکنون با سرعت فزاینده جایگاه خود را در جوامع باز می کند و توجه به نیازهای و ابتکارات مشتریان، راه های ارائه خدمات و ارتقای کیفیت را اصل کار خود قرار می دهد. در دهه های اخیر نظام های ارتقای مستمر کیفیت با مدیریت کیفیت جامع جایگاه مهمی یافته است. مدیریت کیفیت جامع فنی است برای مشارکت تک تک کارکنان و مدیران سازمان
در امور مربوط به سازمان (زند حسامی و فرید،1392). این فن تغییری مهم در فرهنگ سازمان می دهد که اهداف، آرمان ها، طرز تفکر و رویه های موجود در آن سازمان را در بر می گیرد. تاکید عمده جنبش مدیریت کیفیت جامع بر این است که هر کارمند و مدیری پاسخگوی بهبود مداوم کیفیت خدمات و محصولات شرکت یا سازمان باشد تا خواسته های مشتریان تامین شود (طاهری،1379).
مساله مورد تحقیق این مطالعه این است که آیا مدیریت دانش و مدیریت کیفیت جامع بر بهره وری نیروی انسانی صنعت آب و فاضلاب شهری شهرستان ارومیه تاثیر معنی داری دارد؟ در این پژوهش تلاش شده است ضمن بررسی نقش مولفه های مدیریت دانش و مدیریت کیفیت جامع یا فراگیر در افزایش بهره وری نیروی کار و اولویت بندی ابعاد آنها در پیش بینی و تاثیرگذاری در تغییرات بهره وری متناسب با یافته های پژوهش، پیشنهادات کاربردی ارائه گردد. دلیل اصلی انتخاب جامعه آماری فوق، با اهمیت بودن این بخش از صنعت استان در تامین یکی از نیازهای اساسی و حیاتی شهروندان بوده است و هرچه بهره وری نیروی کار در این بخش بالا باشد به همان اندازه در ارائه خدمات با کیفیت بالا و کسب رضایت مصرف کنندگان این بخش موفق تر خواهد بود. همچنین جلب توجه مدیران و دست اندرکاران این بخش به مقوله مدیریت دانش و کسب و انتقال دانش در بین افراد و تلاش بیشتر در بهبود مدیریت کیفیت فراگیر و رواج آن در سایر سازمان های مشابه است.
1-3 اهمیت و ضرورت پژوهش
در دنیای پر رقابت کنونی و عصر سازمان های دانش محور، بهره وری به عنوان یک فلسفه و دیدگاه مبتنی بر استراتژی بهبود، مهمترین هدف هر سازمانی را تشکیل می دهد و می تواند همچون زنجیره ای فعالیتهای کلیه بخش های جامعه را در بر گیرد (طاهری،1388). به طوری که رسالت مدیریت و هدف اصلی مدیران هر سازمان استفاده موثر و بهینه از منابع و امکانات گوناگون چون نیروی کار، سرمایه، مواد، انرژی و اطلاعات می باشد و این باعث گردیده که درتمام کشورها بهره وری نیروی کار و استفاده صحیح و هر چه بهتر از مجموعه عوامل تولید (اعم از کالا و خدمات) به اولویتی ملی تبدیل شود و همه جوامع به این باور برسند که تداوم حیات هر جامعه بدون توجه به موضوع بـهره وری ممکن نیست (معصومی،1388).
سازمان بین المللی کار بهره وری را این گونه تعریف می کند؛ بهره وری عبارت است از رابطه بین ستاده حاصل از یک سیستم تولید با داده های به کار رفته مانند زمین، سرمایه، نیروی کار و… سازمان بهره وری ملی ایران نیز بهره وری را یک فرهنگ و نگرش عقلایی به کار و زندگی دانسته و هدف آن را هوشمندانه تر کردن فعالیت ها برای دستیابی به کار و زندگی بهتر و متعالی می داند (جوادی،1380). در بین عوامل مهم و تاثیرگذار در بهبود و رشد و توسعه سازمان ها، نظیر (زمین، تکنولوژی، مدیریت، سرمایه و نیروی انسانی) مهمترین و اثرگذارترین آنها، همان نیروی انسانی می باشد.
سازمان هایی که دارای نیروی کار خلاق و نوآور هستند، غالبا شاهد پیشرفت در همه ابعاد هستند ولی جاهایی که نیروی کار فرسوده و کم تجربه و بی تخصص مشغول کار باشند حتی با تکنولوژی پیشرفته نیز از آن چنان کارآئی و اثربخشی قابل توجهی برخوردار نیستند. یکی از عوامل تاثیرگذار در بهبود بهره وری نیروی کار مدیریت دانش و مدیریت کیفیت جامع می باشند. مدیریت کیفیت جامع به عنوان راهبردی سازمان شمول و مشتری محور یکی از کاربردی ترین ابزارها در تحقق این امر است.
مدیریت کیفیت جامع یک نظام مدیریتی مبتنی بر کارکنان است که هدف آن افزایش مداوم رضایت مشتری و مراجعه کنندگان با قیمت واقعی کمتر و با کیفیت بالا است. در حقیقت مدیریت کیفیت جامع یک رویکرد سازمان شمول است نه بخشی از یک سازمان، و نه در قالب یک برنامه و جزء جدایی ناشدنی از یک سازمان و نیز یک رویکرد فرایندگرا بوده یعنی در عرض واحدها و بخشهای مختلف سازمانی عمل می کند.
مدیریت کیفیت جامع با مشارکت همه کارکنان و از بالا به پایین پیاده می شود و زنجیره ای از همه تدارک کنندگان و مشتریان داخلی و خارجی را در بر می گیرد (هاکمن،1995) بنابراین مدیریت کیفیت جامع یکی از موفق ترین فلسفه های مدیریتی است که به خوبی پاسخگوی مسائل کیفیتی و نیازها و انتظارات مشتری، سازمان و جامعه بوده است. این فلسفه مدیریتی فنون و روش های متعدد و گوناگونی را با نگرشی نو به صورت یکپارچه و منطقی به هم مرتبط می کند. بنابراین هر سازمانی با این فلسفه مدیریتی و با هدف بهبود مستمر عملکرد سروکار داشته باشد و آن را در سازمان خویش پیاده نماید مسلما باعث افزایش کارآئی و اثربخشی فعالیتهای کارکنان خویش خواهد بود. چرا که بهبود کیفیت خدمات و کالا و جلب رضایت مشتریان مستلزم وجود کارکنانی با توانمندی بالا و کارآمدی بیشتر می باشد و این مهم مسیر نمی گردد مگر نیروی کارخلاق و نوآور در سازمان مشغول به کار گردند.
از سوی دیگر بحث مهم دیگری که در این میان نقش غیر قابل انکار ایفا می نماید مسئله مدیریت دانش می باشد. در عصر کنونی دانش، به عنوان منبعی ارزشمند و استراتژیک و دارایی اصلی مطرح است. بدون مدیریت و استفاده درست از آن، سازمان ها از گردونه رقابت خارج می شوند. دانشمندان زیادی از جمله؛ سیوبی وکنراد[12] (1986) با ابداع ترازنامه نامشهود، کارل ویگ[13] (1986)، با ابداع مفهوم مدیریت دانش، واتر هاوس[14] (1988) با ابداع استراتژی های تجاری در مدیریت دانش، نوناکا و تاکوشی[15] (1991) با طرح بازبینی تجاری هاروارد و… در ایجاد و توسعه آن نقش داشته اند (زاهدی ونجاری،1387). دانش در سازمان های تجاری در دو قلمرو یافت می شود:
الف) نظام های اطلاعاتی و فرایندهای تجاری اطلاعات مدار یعنی دانش به عنوان اطلاعات
ب) کارکنان؛ یعنی دانش به عنوان منابع انسانی. هر دو دانش برای بقای سازمان ارزشمندند. سازمان برای اینکه موفق باشد باید به رشد و توسعه هر دو نوع دانش به عنوان بخشی از دارایی های دانش خود همت گمارد. مرکز ارنست و یانگ[16] در نوآوری سازمانی با بررسی پیمایشی حدود 431 شرکت آمریکایی و اروپایی دریافت که سازمان ها می توانند مزایای زیر را از مدیریت دانش فعال خود به دست آورند:
1- افزایش پاسخگویی و حس مسئولیت
2- انعطاف پذیری
3- بهبود تصمیم گیری
4- نوآوری و کارآئی و بهبود کیفیت
5- کاهش دوباره کاری و توانمندی (رادینگ،1383).