359
5-2- گام اول: تبیین چارچوب نظری جامع و یكپارچه 360
5-3- گام دوم: انتخاب مراجع اطلاعاتی و پایگاههای داده متناسب با ابعاد و مولفههای مربوطه 361
5-4- گام سوم: اسناد دادههای مفقود با مقادیر جایگزین. 365
5-5- گام چهارم: انجام تجزیه و تحلیل چندمتغیره بر روی دادهها و شاخصهای منفرد 372
5-6- گام پنجم: نرمالسازی دادهها 397
5-7- گام ششم: وزندهی و تجمیع ابعاد و شاخصهای عاملینهایی. 398
5-8- گام هفتم: ارائه و انتشار نتایج رتبهبندی شاخصتركیبینهایی. 451
5-9- جمعبندی و نتیجهگیری. 454
فصل ششم: جمعبندی بحث، نتیجهگیری و پیشنهادها 455
6-1- خلاصه روند شاخصسازیترکیبی. 456
6-2- خلاصه و جمعبندی روند شاخصسازیترکیبی توسعهانسانی مبتنی بر آموزههای اسلامی. 464
6-3- نتایج و پیشنهادات.. 481
6-4- ملاحظات و محدودیتهای مفهومی پژوهش… 485
6-5- ملاحظات و محدودیتهای تکنیکی و مدلسازی پژوهش… 487
پیوستها 490
پیوست شماره (1): آزمون ریشه واحد متغیرهای مدل. 490
پیوست شماره (2): نتایج برآورد مدلهای 5 گانه 502
فهرست منابع 509
1-1- بررسی روند تحولات فکری در غرب و تغییر مفهوم توسعه
پس از جنگ جهانی دوم عوامل متعدد و در عین حال مرتبط با یکدیگر، در مورد توجه خاص به توسعه اقتصادی مطرح و ارائه شد که ناظر به زوایای گوناگونی از مسائل علمی و سیاسی و اجتماعی بود (عربی،1383، ص20). از اواخر دهه های1940و 1950 که دستیابی به توسعه اقتصادی در دستور کار کشور های توسعه نیافته قرار گرفت تا به امروز که هنوز بسیاری از کشورها خود را ناکام یافته اند، مفهوم توسعه و نگرش به جامعه توسعه یافته دچار تحولات زیادی شده است.
هنگامی که مشکلات اقتصادی کشورهای جهان سوم و ضرورت پرداختن به مباحث توسعه در صدر دغدغه های اقتصاددانان قرار گرفت، تنها دست مایه آنان میراث فکری کلاسیک ها و نئوکلاسیک ها، انقلاب کینزی و تجربه برنامه تازه مارشال در احیای اقتصادی کشورهای اروپایی بود.مرکز ثقل و محور این مباحث تا دهه 1970، رشد اقتصادی بوده است.در این مورد می توان مباحث مطرح شده توسط بزرگترین اقتصاددانان توسعه آن دوره را شاهد آورد.(عربی و لشگری،1383، ص 25)
نظریه مراحل رشد اقتصادی یکی از اولین نظریاتی بود که در حوزه اقتصاد توسعه مطرح شد. بر حسب نظریه مراحل رشد اقتصادی، فرآیند توسعه چون رشته ی مراحل متناوبی که تمام کشورها باید از آن عبور کنند، بررسی شد. این نظریه اساسا یک نظریه اقتصادی توسعه بود و به این ترتیب توسعه مترادف با رشد اقتصادی شد (تودارو، 1366، ص 116).
استدلال این بود که در مرحله اولیه توسعه آنچه که باید هدف اصلی باشد رشد است، نه توزیع عادلانه. آنان بر اساس نظریه رخنه به پایین می پنداشتند که توسعه یک پدیده صرفا اقتصادی است که در آن، منافع سریع ناشی از رشد کلی تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه به طور خود به خود، منافعی را برای توده های مردم به صورت شغل و دیگر فرصت های اقتصادی فراهم می آورد.(جهانیان،1382، ص 127)
با ظهور نتایج ناخوشایند طرح های توسعه وگذشت بیش از یک دهه تمرکز بر افزایش رشد اقتصادی، خوش بینی اولیه اقتصاددانان به ناامیدی گرایید.(عربی،1383، ص34) این وضعیت ناخواسته، از وجود اشکالات و نواقص اساسی در تعریف توسعه و نگرشی که در مورد آن وجود داشت حکایت می کرد. در دهه 1970 ، اعتراضات زیادی برای کنار گذاشتن تولید ناخالص ملی به عنوان شاخص توسعه صورت گرفت و بسیاری از اقتصاددانان و سیاستمداران، ضمن حمله به وجود فقر گسترده و توزیع ناعادلانه درآمدها و بیکاری ، خواستار توجهی بیشتر به توزیع درآمدها و ارائه تصویر جدیدی از توسعه شدند. (تودارو، 1366،ص 134)
محبوب الحق، اقتصاددان شهیر پاکستانی، در مورد لزوم تغییر نگرش راجع به توسعه، با اشاره به اینکه راهی که توسعه با هدف قرار دادن افزایش درآمد ملی در پیش گرفته، به بدفرجامی انجامیده و ماهیت انسانی خود را از دست داده است، اعلام کرد که باید از دل مشغولی به سنجش حساب های ملی دست کشید. وی می نویسد: رشد اقتصادی شرط لازم توسعه اقتصادی است، نه شرط کافی. کیفیت این رشد به اندازه کمیت آن دارای اهمیت است. کانون توجه به توسعه باید انسان باشد و هدف های عمده ای چون کاهش بنیادی فقر و امکان برخورداری عادلانه را از فرصت های اقتصادی دنبال کند. (گریفین،1376 ،ص17)
در اواخر همین دهه الگوی نیازهای اساسی شکل گرفت که خاستگاهش، همان دغدغه های ناشی از بی تفاوتی به توزیع درآمد و عدم تامین رفاه فقیرترین افراد یک مجموعه چند صد میلیونی که در فقر مطلق و عمدتا در کشورهای در حال توسعه به سر می بردند، بود و بر
اساس رویکردهایی در زمینه اهداف و سیاست گذاری توسعه بر محور رفع نیازهای اساسی، استوار گردید. (عربی، 1383، ص36)
در طی دو دهه 1980 و 1990 ، مباحثی که از دهه 1970 شروع شده بود، گسترش بیشتری پیدا کرد و نخست مفهوم توسعه پایدار در قالب رعایت اصول حفظ محیط زیست به عنوان راهبردی از هماهنگی اهداف توسعه و جهانی که بشر در آن زندگی می کند مقبولیت یافت و سپس، به توسعه پایدار انسانی گسترش یافت. در این برهه مفهوم توسعه کاملا از مفهوم رشد اقتصادی متمایز شد و هر کدام تعریف جداگانه ای داشتند.
پس از آنکه تک بعدی بودن و خطی بودن توسعه نفی شد و توسعه فرایندی چند بعدی قلمداد گردید که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشه کن کردن فقر مطلق است، توجه به انسان و ابعاد گوناگون حیات او افزایش یافت (عربی، 1383، ص38).
سازمان ملل متحد به موازات تحول مفهوم توسعه یافتگی، در جهت توسعه کشورها تا کنون رویکردهای متفاوتی را دنبال کرده است كه آخرین آنها از سال 1991 آغاز شده است. با مروری بر آنها در مییابیم كه رویكردهای اعمال شده به توسعه از نگاه اقتصادی محض به نگاه انسانی در حال تغییر بوده است. درگزارش توسعه انسانی سال 1991 سازمان ملل در مورد تعریف توسعه انسانی چنین آمده است: “توسعه انسانی روندی است كه طی آن امكانات افراد بشر افزایش می یابد. هرچند این امكانات با مرور زمان می تواند اساسا دچار تغییر در تعریف شود، اما دركلیه سطوح توسعه، مسئله برای مردم عبارت است از: برخورداری از زندگی طولانی همراه با تندرستی، دستیابی به دانش و توانایی نیل به منابعی كه برای پدید آوردن سطح مناسب زندگی لازم است. چنانچه این سه امكان غیرقابل حصول بماند، بسیاری از موقعیت های دیگر زندگی دست نیافتنی خواهد بود”.
در بین شاخص ها و نماگرهای مطرح توسعه، شاخص توسعه انسانی از مقبولیت بیشتری بین اندیشمندان برخوردار است خصوصاً كه اصلاحاتی در جهت بهبود این شاخص صورت گرفته و می گیرد و این شاخص توسط سازمان های بینالمللی به شكل سالانه برای كشورهای مختلف جهان اعلام می گردد.
1-2- مفهوم متحول توسعه
از اواخر دهه های 1940 و 1950 که دست یابی به توسعه اقتصادی در دستور کار کشورهای توسعه نیافته قرار گرفت و هدف اساسی برنامه های آن کشورها قلمداد گردید، تا به امروز که هنوز بسیاری از آن کشورها خود را ناکام یافته اند ، مفهوم توسعه و نگرش به جامعه توسعه یافته، دچار تحولات زیادی شده است. این تحول، از سویی به جهت ارائه نظریه های گوناگون درباره راه های نیل به توسعه و یا عوامل بازدارنده آن و از سوی دیگر، به جهت تحول در منظور از توسعه و هدف غایی جوامع در حال توسعه بوده است. مروری فشرده بر بعضی از دیدگاه ها و نظریه های توسعه و پیگیری تحولات مفهومی آن به منظور دریافت تعریف و تصویری همه جانبه تر از توسعه، راهی است که می تواند ما را به ابعاد گوناگون و جوانب مختلف آن رهنمون گردد و بدین لحاظ، در ادامه به سیر چنین تحولی اشاره می کنیم(عربی و لشکری، 1383، ص24).
1-2-1- رشد اقتصادی، محور مباحث توسعه
هنگامی که مشکلات اقتصادی کشورهای جهان سوم و ضرورت پرداختن به مباحث توسعه در صدر دغدغه های اقتصاددانان قرار گرفت، به دلیل آن که ابزار فکری مورد نیاز، برای تحلیل جریان رشد اقتصادی در کشورهایی را که دارای ساختار روستایی و کشاورزی و فاقد ساختارهای جدید بودند، در اختیار نداشتند، دچار نوعی غافلگیری شدند. تنها دست مایه های آنان ، میراث فکری کلاسیک ها و نئوکلاسیک ها، انقلاب کینزی و تجربه تازه برنامه مارشال در احیای اقتصادی کشورهای اروپایی بود و با تکیه بر آنها، می خواستند تا با طرح دیدگاه های نوین، ماهیت و علل عقب ماندگی اقتصادی و عوامل کلیدی روند توسعه اقتصادی را روشن کنند (عربی و لشکری، 1383، ص25).
مرکز ثقل و محور این مباحث، حتی پس از آن که مباحث توسعه، دارای الگوهای نظری متفاوتی گردید و تا دهه 1970، رشد اقتصادی بوده است. در این مورد، می توان مباحث مطرح شده توسط بزرگترین اقتصاددانان توسعه آن دوره را شاهد آورد؛ برای مثال، تلاش های اقتصاددانان آمریکای لاتین در قالب اکلا (ECLA)[3] که سرانجام به ظهور مکتب ساختارگرایی انجامید، رشد اقتصادی را هدف خود قرار داده بود. آنان در پی تحقق رشد در کشورهای خود، ساختار درونی اقتصاد آن کشورها را بررسی کرده و با معرفی ویژگی ها و لزوم تغییر در آن، ادبیات جدیدی را در مباحث توسعه، به نام «موانع توسعه» گشودند. آنان ضمن برشمردن این خصوصیات، مانند وجود بخش کشاورزی سنتی یا تکنولوژی و بهرهوری پایین در کنار بخش مدرن با تکنولوژی بسیار پیشرفته و عدم انعطافهایی که مانع تعدیل آسان عدم تعادلهاست و با کششپذیری درآمدی بالا در کشورهای اقمار برای وجود واردات کالاهایی ساخته شده و کشش پایین درآمدی تقاضا در کشورهای مرکز برای واردات مواد اولیه و …، موانع پویایی رشد داخلی را نیز معرفی کردند. آنان برای این که گره کوری که بازرگانی خارجی در فرآیند توسعه ایجاد کرده بود گشوده شود، سیاست جایگزینی واردات را همراه با اقداماتی منتخب و معتدل در حمایت از بازرگانی، معرفی کردند. بدین ترتیب، مشکلات ناشی از وخیمتر شدن رابطه مبادله مرتفع شده و افزایش درآمد سرانه و رشد اقتصادی تامین گردید (مایر و سیرز، 1382، ص238-245). بنابراین، ساختارگراها اگرچه میان رشد و توسعه اقتصادی تمایز قائل بودند، اما هم چنان رشد، محور اصلی مطالعات آنان بود. همچنین رویکرد آنان در سیاستهای حمایتی، نمایانگر ویژگی مهم تحلیلهای اقتصاددانان توسعه در دهههای آغازین، یعنی مردد دانستن الگوی نئوکلاسیکها و تلقی مثبت از دستاوردهای انقلاب کینزی بود.
تعمیم نظریه اشتغال کوتاه مدت کینز به یک نظریه رشد بلندمدت در چارچوب مدل هارود- دومار[4] نیز از نمونه های بارز نفوذ تفکر کینز و در عین حال، محوریت رشد اقتصادی است. در این معادله، رشد اقتصادی برابر با کسری از نسبت پس انداز به درآمد ملی و نسبت سرمایه به تولیدات است و به صورت (که در آن g نماینده رشد، s نماینده نسبت پس انداز به درآمد ملی و k نماینده نسبت سرمایه تولید است) نشان داده میشد. این معادله، متضمن این معنا بود که میزان رشد را میتوان با به حداکثر رساندن پس اندازهای ناشی از رشد تولید و به حداقل رساندن نسبت یا ضریب سرمایه به تولید،[5] به اوج رساند (مایر و سیرز، 1382، ص36). از همین رو، مشکل اساسی کشورهای توسعه نیافته، قابل تشخیص بود: در اکثر کشورهای فقیر، مانع و یا محدودیت اصلی توسعه، سطح نسبتاً پایین تشکیل سرمایه جدید است. این مدل، کاملاً موثر بود و مقبولیت گسترده ای یافت و اثرات آن تا به امروز باقی ماند و حتی عده ای باور کردهاند که اقتصاددانان چنین می اندیشند که سرمایه، کلید توسعه اقتصادی است (kindleberger, 1965, p186). معادله فوق، بستر لازم را برای ورود مباحث جدیدی تحت عنوان دایره شیطانی فقر یا دایره باطل فقر[6] به ادبیات توسعه فراهم آورد. راگنار نرکس[7] چند سال پس از انتشار مقاله روزنشتاین ـ رودان[8] که در آن، مانند آدام اسمیت، بر اهمیت گسترش بازارها به منظور سودآور نمودن صنایعی که نیاز به ایجاد تقاضا برای محصولاتشان داشتند تاکید کرده بود (Meier, 1995, p349)، نقش بازارها را در عقب ماندگی کشورهای توسعه نیافته به گونه ای منسجم مطرح نمود. از نظر نرکس، اقتصادهای توسعه نیافته تحت تاثیر دو عامل، اسیر دور باطلی از رکود و فقر هستند. این دو عامل که به نحو مسلسل گونه تاثیر فزاینده ای بر یکدیگر دارند، عبارتند از:
2- پایین بودن سطح تولید، منجر به پایین بودن سطح درآمد و درنتیجه، ظرفیت پس انداز می شود؛ بنابراین، امکان پس انداز در سطح ملی نیز تضعیف گشته و به دلیل انباشت سرمایه ناچیز، حجم تولید نیز محدود خواهد ماند.
نرکس معتقد است که مسئولیت شکستن دور باطل فقر و یا خروج از دایره شیطانی، وظیفه دولت است که با استفاده از ابزارهایی که در اختیار دارد، می تواند با به کار گرفتن کم و بیش منظم سرمایه، در مقیاس وسیعی از صنایع مختلف (رشد متوازن)، مشکل ناشی از حجم کوچک بازار را از بین ببرد (مایر و سیرز، 1382، ص27). موریس داب[9] نیز از منظر افزایش رشد به توسعه می نگرد و معتقد است که غنا یا فقر هر کشور در ابزارهای سرمایه ای تولید، تنها عامل حاکم بر بهره وری آن کشور است. وی میگفت: من فکر می کنم اگر انباشت سرمایه را به مفهوم رشد ـ کمی، کیفی و به طور هم زمان ـ موجودی ابزارهای سرمایه به عنوان عامل تعیین کننده روند توسعه اقتصادی بدانیم، زیاد به بیراهه نرفته ایم (مایر و سیرز، 1382، ص27).
با توجه به گذار اپیدمولوژیک و تغییر در ماهیت مسایل سلامتی و بیماریها، از حاد به مزمن، امروزه بیماریهای غیرواگیردار به علت پدیده نوسازی جوامع، پیشرفت فناوری و تراکم جمعیت در مناطق شهری، تغییر سبک و شیوه زندگی و گرایش افراد به عادات نامناسب شیوع گستردهای پیدا کرده است (پل و توماس، 2002 :7 ).
از آنجا که زنان بخش عمدهای از جمعیت را تشکیل میدهند و همواره از آنان به عنوان محور سلامت خانواده و جامعه یاد میشود، توجه به سلامت آنان و رفتارهای مرتبط با آن مانند سبک زندگی، به علت تاثیرگذاری بر سلامت سایر افراد، اهمیت بسزایی دارد.
کجرویک (1377: 21) در بررسی خود تحت عنوان «زنان در سلامت و بیماری» به این نتیجه میرسد که اگر چه زنان بیشتر از مردان عمر میکنند و ظاهراً از نظر ژنتیک بر مردان برتری دارند (با توجه به بعضی از بیماریهای مغلوب در زنان که در مردان غالب است)، اما اغلب بیش از مردان دچار بیماری میشوند.
مای[13] در یک بررسی ابتدا به اهمیت موضوع سلامت برای مادر و جنین اشاره میکند و سپس نشان میدهد که رفتارهای ناسالم یا سبک زندگی ناسالم مثل سیگار کشیدن، نوشیدن الکل و عدم استفاده صحیح از دارو، ممکن است هم سلامت مادر و هم سلامت جنین را به خطر بیاندازد (مای، 2001؛ لین و دیگران[14]، 2009 : 651).
لئون و لانگی[15]، سبکزندگی را، روشزندگی مردم معرفی میکنند که تحتتاثیر متقابل خصوصیات فردی و تعاملات اجتماعی و محیط زندگی قرار میگیرد. (لئون و لانگی،2000؛ به نقل از یداالهی و دیگران، 1385 : 82).
سلامتی مستلزم ارتقاء سبک زندگی بهداشتی است. از آنجا که سبک زندگی علاوه بر جنبه فردی، دارای جنبه و تاثیرات اجتماعی میباشد، لذا انتخاب نوع و کیفیت زندگی هر فردی میتواند اثرات عمدهای بر زندگی سایر افراد داشته باشد.
کاکرهام سبک زندگی سالم را اینگونه تعریف میکند : «سبک زندگی؛ الگوهای جمعی از رفتارهای سالم مبتنی بر انتخابهای مردم و مطابق با موقعیت زندگی آنان است. فعالیتهایی مثل استفاده از الکل، سیگارکشیدن، بستن کمربندایمنی و … میتوانند موفقیت زندگی یک شخص را تقویت یا تضعیف سازد». وی همچنین لزوم تحقیق در مورد سبک زندگی سالم را یادآوری میکند اما معتقد است اندازه گیری و تجزیه و تحلیل نباید در سطح فردی متوقف شود، بلکه بایستی با در نظر گرفتن الگوهای جمعی رفتار مربوط به سلامتی که سبک زندگی سلامت محور را تشکیل میدهد، گسترش یابد. سبک های زندگی مختلف باید در ارتباط با زمینه اجتماعی که در آن رخ میدهند، مورد توجه قرار گیرند (قاسمی و دیگران، 1387 : 189).
در دهه گذشته سازمان جهانی بهداشت به میزان زیادی بر اهمیت سبک زندگی سالم تاکید کرده است. بحثهای اولیه در مورد سبک زندگی در درجه اول بر تغذیه، ورزش، سیگار و استفاده از الکل متمرکز بود درحالی که امروزه درک سبک زندگی و رابطه آن با سلامتی تغییر کرده است. در همین راستا یکی از اهداف تعیین شده سازمان جهانی بهداشت تا سال 2020 ارتقاء سبک زندگی سالم در بین افراد است که بر اساس آن تمامی کشورها باید تا سال2020 فعالانه راهبردهایی را که در بهبود زندگی فردی و اجتماعی مؤثر هستند در دستور کار خود قرار دهند و عواملی که به سلامتی افراد آسیب میرسانند مثل فعالیتهای فیزیکی نامناسب، تغذیه غلط، روابط فردی معیوب، استفاده از مواد مخدر و رابطه جنسی غیر ایمن را کاهش دهند. دارا بودن سبک زندگی خاص دلالت بر انتخاب آگاهانه یا ناآگاهانه یک سری از رفتارها دارد (یداللهی، 1385 : 82-81).
زنان به طور کلی حوادث و انتقالهای عمدهای همچون ازدواج، بارداری، مادر شدن و … را در زندگی خود تجربه میکنند لذا هر مرحله از این انتقالها و تجارب، مستلزم سبک زندگی خاصی است که نه تنها با مسئله سلامت زن که با کیفیت سلامت و سبک زندگی دیگر اعضای خانواده و در مرتبهی بالاتر، سایر افراد جامعه در ارتباط است. مثلاً میزان بهرهمندی یک زن تازه ازدواج کرده از سلامت جسمی، روحی- روانی و اجتماعی بر ادامه زندگی زناشویی وی بسیار مؤثر است یا سبک زندگی مادران در دوران بارداری و بعد از آن با میزان سلامت کودک در ارتباط است، همچنین با توجه به نقش همراهی زنان در دوران کهنسالی با شریک زندگی خود، سلامت و نوع سبک زندگی آنان از اهمیت روزافزونی برخوردار است. در نتیجه متناسب با احساس مسئولیت پذیری بیشتر زنان در قبال سایر اعضا و با توجه به نقش تعیینکنندگی آنان در خانواده و جامعه، از زنان انتظار بیشتری میرود که توجه عمدهای به سلامت خود و سایر اعضاء نشان دهند. بنابراین این برای زنان
بسیار مهم است که سبک زندگی سالمی داشته باشند و پیگیری بیشتری جهت ارتقاءسلامت خود و سایر اعضاء نشان دهند.
از جمعیت 75149669 نفری کشور در سال 1390، 22390943 آن را زنان در سنین باروری تشکیل میدهند. با این وجود، تحقیقات بسیار اندکی به مطالعه سبک زندگی سلامت محور زنان در این سنین پرداختهاند.
با توجه به مباحث ذکر شده، درک بهتر از رفتارهای سلامتی زنان در سن باروری و تعیین کننده های جمعیتی و اجتماعی- اقتصادی آن این امکان را به وجود میآورد که سلامت این گروه اجتماعی در جنبههای متفاوتی به منظور ارتقاء کیفیت زندگی، افزایش یابد.
در این پژوهش تلاش شده است با توجه به تعریف سازمان جهانی بهداشت از سلامت و رفتارهای ارتقاءدهنده آن مانند سبک زندگی سلامت محور، به موضوع پرداخته شود. لذا پژوهش حاضر به دنبال بررسی ابعاد سبک زندگی سلامت محور زنان است، این که سبک زندگی سلامت محور زنان در شهر شیراز به عنوان نمونه، چگونه است و تعیین کنندههای جمعیتی و اجتماعی – اقتصادی آن کدامند؟
1-3- اهمیت و ضرورت
با توجه به نقش کلیدی و عمده سلامت افراد در عملکرد و ایفای نقش فردی و اجتماعی آنها، سلامت و ابعاد مختلف آن اهمیت روزافزونی پیدا کرده است. نگاه ویژه اندیشمندان از جمله جمعیت شناسان و ایجاد زیر شاخههایی مانند جمعیتشناسی سلامت، از پیامدهای چنین اهمیتی است.
همچنین از آنجا که سلامت و ارتقای آن به کانون مطالعات بسیاری از متفکران و متخصصان تبدیل شده است و در بعد عمومی، امروزه بیشتر افراد، سعی در انجام رفتارهای پیشگیرانه قبل از ابتلا به بیماری و ارتقای سلامت خود دارند، لذا پرداختن به رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت از اهم فعالیتهای روزمره هر فردی است (پل و توماس، 2002 : 7).
رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت به عنوان عامل زمینهای در عدم ابتلا به بسیاری از بیماریها شناخته شده است و ارتقاءسلامت و پیشگیری از بیماریها مستقیماً با این رفتارها در ارتباط میباشد (اندریو[16]، 2001؛ به نقل از حبیبی سولا و دیگران، 1386 : 333). آمار ارائه شده در مورد دلایل اصلی مرگ و میر، بیانگر آن است که 53 درصد از علل مرگ و میرها به سبک زندگی و رفتارهای غیر بهداشتی مربوط می باشد (استنهوپ و دیگران[17]، 2000 : 575). اهمیت سبک زندگی بیشتر از آن جهت است که برکیفیت زندگی و پیشگیری از بیماریها مؤثر میباشد. برای حفظ و ارتقای سلامتی، تصحیح و بهبود سبک زندگی ضروری است.
با توجه به تحولات عمده اجتماعی در کشور و تعریف و بازبینی مجدد نقش و جایگاه زنان در خانواده و جامعه و همچنین تغییر در وضعیت جمعیت کشور بخصوص تحولات ساختار سنی، احتمال مرگ و میر کمتر زنان، زنانه شدن هرم سنی در سنین کهنسالی و احتمال بیشتر ابتلای آنان به بیماریهای مزمن آشنایی با سبک زندگی سلامت محور زنان و تأثیر عوامل جمعیتی و اجتماعی- اقتصادی و سلامتی موثر بر آن ضرورت مییابد.
این آشنایی هم برای زنان و آگاهی از وضعیت خودشان مفید است و هم شناخت آن برای سایر گروههای اجتماعی و هم آمادهسازی برای یک نقش محوری مثبت در جامعه و برنامهریزی در مورد آنان مورد استفاده قرار میگیرد (زنجری، 1390 : 12). همچنین، وجود خلاءها وکمبودهای تحقیقاتی پیرامون موضوع سبک زندگی سلامت محور زنان و تعیین کنندههای اجتماعی- اقتصادی و جمعیتی آن در ایران با توجه به اینکه اکثر تحقیقات در حوزه سبک زندگی سلامت محور در ارتباط با سایر گروههای آسیب پذیر جامعه مانند کهنسالان صورت گرفته است و از آن جا که زنان به عنوان یکی از گروههای تعیینکننده سلامت جامعه در ارتباط با موضوع مورد بحث کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند، ضرورت تحقیق و مطالعه درباره آن را افزایش می دهد.
از طرف دیگر، با توجه به دوره های مختلف زندگی زنان، گریز از عوامل استرس زا و دوری از مواجهه با تغییرات شتابنده امکان پذیر نیست. درچنین وضعی آنها می توانند خود را برای مقابله مؤثر با موقعیت پر استرس زندگی آماده کنند، که امکان بهزیستی و تامین سلامت جسمی و روانی را از پیش فراهم نموده باشند. تقویت قوای جسمی و روانی، استحکام بخشیدن به جان مایه های درونی و شخصیتی و همچنین ارتقاء کیفیت روابط، و حمایتهای اجتماعی از طریق تعمیق ارتباطها و تخفیف تعارضها، راهبردهای اساسی هستند که تا اندازه زیادی تندرستی انسان را تامین می کنند (پیروی، 1389 : 302).
1-4- اهداف تحقیق
هر تحقیقی دارای اهداف خاصی است که باید پژوهشگر بدان توجه کند، هدف باید صریح و روشن باشد و از تناقضگویی پرهیز شود، و طوری طراحی شود که قابل پژوهش و عملی باشد (ساروخانی، 1382 : 147) .
پژوهش با مشخص کردن اهداف، میتواند جهت و مسیر خود را نمایان سازد. اهداف این پژوهش به دو دستهی کلی و جزئی تقسیم میشود .
هدف کلی این پژوهش «بررسی سبک زندگی سلامت محور زنان واقع در سنین باروری (49-15 ساله) در شهر شیراز» میباشد.
با توجه به هدف کلی تحقیق، اهداف جزئی شامل موارد زیر میباشد :
– بررسی میزان برخورداری زنان از سبک زندگی سلامت محور.
– بررسی ارتباط عوامل جمعیتی (سن، بعد خانواده، وضعیت تاهل و وضعیت اشتغال) با سبک زندگی سلامت محور زنان.
– بررسی ارتباط عوامل اجتماعی- اقتصادی (تحصیلات، درآمد، هویت طبقاتی، میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی، میزان مطالعه در حوزهی سلامت، حمایت اجتماعی) با سبک زندگی سلامت محور زنان.
– بررسی ارتباط عوامل سلامتی (سلامت عمومی خودگزارش شده، خودکارآمدی سلامت، سابقهی بیماری و آگاهی زنان از رفتار سلامتی) با سبک زندگی سلامت محور.
جوامع گیاهی تامین کنندهی غذای دامهای وحشی و اهلی، مآمن و پناهگاهی برای وحوش و تامین کنندهی بسیاری از گیاهان دارویی و خوراکی است. پوشش گیاهی تنظیم کنندهی جریان آبهای سطحی و زیرزمینی است و اهمیت زیادی در حفظ خاک و جلوگیری از فرسایش دارد (33).
گیاهان، طیف بسیار وسیعی از موجودات را شامل میشوند که بین آنها تفاوتهای زیادی وجود دارد. این تفاوتها در شکل، اندازه، خصوصیات ریخت شناسی، تشریحی، فیزیولوژیکی، تغذیه، چرخه زندگی، تولیدمثل و بسیاری از صفات دیگر قابل مشاهده میباشد این تفاوتها سبب میشود که گیاهان در شاخهها و گروههای کوچک و بزرگ قرار گیرند(32)
شناخت علمی گیاهان در هر یک از این زمینهها، چه از نظر پژوهش و چه به لحاظ کاربرد، اهمیت بنیادی و کلیدی حاصل کرده است. برای شناخت بهتر گیاهان، دانش سیستماتیک یا تاکسونومی که روش ردهبندی گیاهان بر پایه اختصاصات و صفات ثابت و اصلی و مشترک آنها قرار دارد، به ما امکان میدهد تا طبق قاعده و نظم معینی، به طور دقیق گیاهان را بشناسیم(26).
Floristics)): شاخه ای از علم گیاهشناسی است که به شناسایی و لیست کردن همه گونههای گیاهی یک منطقه میپردازد.
به کتاب و یا دیگر آثاری که رستنیهای یک منطقه را شرح میدهد (Flora) گفته میشود. رستنیهای یک منطقه را نیز، فلور((Flora مینامند(13).
برسی فلوریستیکی هر منطقه ازاهمیت بالایی برخوردار است. زیرا فهرست فلوریستیک شناسنامهای برای هر منطقه است که حضور گیاهان و وضعیت آنها را نشان میدهد. هم چنین بررسی فلوریستیکی هر منطقه موثرترین روش برای مدیریت و حفاظت از محیط زیست است(14).
فلورهر منطقه نتیجه واکنشهای جامعه زیستی در برابر شرایط کنونی و تکامل گیاهان در دوران گذشته است. (38).
برای شناخت فلور و پوشش گیاهی یک منطقه داشتن اطلاعات کلی از تاریخچه، اکولوژی، منابع شناسایی، موقعیت جغرافیایی، عوامل دیرینه شناسی و ویژگیهای کمی و کیفی آن فلور ضروری است(39).
زیستگاهها واحدهای ساختمانی اساسی از محیط زیست هستند که توسط حیوانات و گیاهان اشغال میشوند که به عنوان واحد برای توصیف مکان و مدیریت حفاظت محیط زیست مهم هستند(6).
به طور کلی زیستگاه به نوع محلی اشاره دارد که یک گونه گیاهی از نظر اکولوژیکی به آن محل سازش یافته است. نوع محل با توجه به جامعه گیاهی و محیط فیزیکی آن مشخص می شود(15).
یک موجود زنده ممکن است دارای دو یا تعداد بیشتری زیستگاه متقابل باشد که بتواند در آنها بقای خود را حفظ کند(28). بیشتر زیستگاهها براساس ویژگیهای رویشی آنها تقسیم بندی میشوند.
می توان به راحتی پراکنش بسیاری از موجودات زنده به ویژه نمونههای بزرگتر را بر حسب برخی واحدهای زیستگاهی نظیر جنگل، علفزار، ساحل و دریاو..مورد مطالعه قرار داد. با این حال حتی درون این قبیل واحدهای محیطی یا زیستگاها اغلب گونهها پراکنش مخصوص به
خود دارند.
تردیدی نیست که اولین جمعآوری کنندگان گیاهان در ایران به احتمال بسیار زیاد طبیبان و کسانی بودهاند که برای مداوای امراض مردم داروهای گیاهی را تجویز میکردهاند. مرحوم پروفسور احمد پارسا كه از بنیان گذاران علم گیاهشناسی نوین در ایران است، از ابن سینا – دانشمند بزرگ ایرانی – به عنوان بنیان گذار فلور در آسیا و ایران یاد میكند(39).
سرآغاز سفرهای گیاهشناسان خارجی به ایران احتمالاً در سال 1684 میلادی بود كه دكتر كمپفر انگلیسی به جنوب قفقاز, رشت, قزوین, اصفهان, شیراز و كرانههای خلیج فارس رفت. پس از بازگشت به اروپا یک مجموعه بزرگ از گیاهان مختلف جمعآوری کرد. پس از او تا سال1977 حدود 41 گیاه شناس اروپایی جمعآوری گیاهان ایران را انجام دادند (9). گیاه شناسان دیگری كه در این زمینه فعالیت كردهاند محققان زیر قابل ذكرند: گملن، میشوكس، اولیویه، برونی یر، بلانژ، اوشر، الوی، بونژ، كافر و بوآسیه – همه از فرانسه – برنمولر، هوشكنخت، هوپر، فیلد، لازار، رشینگر (مؤلف مجموعهی گرانبهای فلورا ایرانیكا كه یكی از معتبرترین منابع شناسایی برای فلور ایران است)، آلن، گائوبا و غیره (39).
تا قبل از تاسیس هرباریوم در ایران گیاه شناسان غربی به علت نبود دانشگاه، موزه گیاه شناسی و هرباریوم گیاهان جمعآوری شده را به خارج ایران منتقل میکردند. اولین موزه گیاهشناسی در ایران توسط گائوبا در سال 1312 در محل دانشکده کشاورزی فعلی کرج پایه گذاری شد(2).
در دوران بعد از تاسیس اولین هرباریوم در ایران و به ویژه از زمانی که حجم حضور خارجیان از جمله گیاهشناسان در این کشور کاهش چشمگیری یافت، پس از یک دوره رکود طولانی، گیاهشناسی در ایران به صورت جهشی پیشرفت نمود و اغلب این دستاوردها نیز حاصل تلاش گیاهشناسان ایرانی بوده است(39).
در استان فارس هرباریوم دانشگاه شیراز در سال 1963 توسط مارتین ال گرانت تاسیس شد پس از آن دکتر ممتاز حسن بخاری که به عنوان استاد گیاهشناسی بخش زیستشناسی مشغول به کار بود از سال 1988-1972 کارهای گرانت را ادامه داد و به جمعآوری گیاهان استان فارس و استانهای مجاور پرداخت.
و از سال 1368 تاکنون توسط دکتر خسروی کارهای گیاهشناسی و جمعآوری گیاهان ادامه پیدا کرد و هم اکنون نیز ادامه دارد. هم اکنون نزدیک 100 هزار نمونه گیاهی در این هرباریوم نگهداری میشود (11).
در دانشگاه شیراز نیز افرادی بر روی گیاهان استان فارس در قالب کار پایان نامه مطالعاتی انجام دادهاند که از آن جمله میتوان به بردبار شیبانی(5)، پور مهدی(7)، حاتمی(10)، جعفر پور(8)، صفری(22)، مرادی محمود آبادی(31)، مظلومی(34)، اسدی(2)، زارع(18) و سادات سیدی(20) اشاره کرد.
در منطقه مورد مطالعه نیز افرادی جمعآوریهایی انجام دادهاند که از آن جمله میتوان به اتو استاف در سال 1885 ، بهبودی در سال 1949 و خسروی در سال 1390 اشاره کرد.
کشور پهناور ایران با مساحتی حدود 1648000 کیلومتر مربع به دلیل وضعیت خاص پستی و بلندیها و عوامل آب و هوایی دارای شرایط زیستی و اکولوژیکی گوناگونی است. کشور ایران به دلیل تضادهای گسترده اقلیمی، پیشینه تاریخی زیستی و نیز توان بالای گونهزایی زیستگاههای مساعدی را جهت استقرار گونههای متنوع گیاهی و جانوری پدید آورده است و وجود مناطقی مانند مناطق خزری، کویری، کوهستانی و گرمسیری حاشیه خلیج فارس زیستگاههای متنوعی را فراهم آورده است که به نوبه خود بر تنوع زیستی ایران افزوده است (30).
فلور نسبتا غنی و متنوع ایران از یکسو و وسعت نسبی زیاد کشور از سوی دیگر از دیرباز کاوشگران خارجی و در سالهای اخیر گیاهشناسان علاقه مند فعال ایرانی را به خود جلب کرده است که حاصل آنها کشف و جمعآوری نمونههای گیاهی بسیار زیاد از این پهنهی وسیع و پر برکت است. لیکن هنوز از اهمیت این کاوشها کاسته نشده و مطالعات فلورستیکی منطقه با روشهای جدید اهمیت خاصی دارد. اما به رغم تلاشهای فراوان که به دست گیاهشناسان خارجی و ایرانی صورت گرفته، هنوز کارهای زیادی در پیشرو داریم (37).
امروزه کل خشکیهای کره زمین طبق سیستم ارائه شده توسط آرمن تختجان- گیاه شناس ارمنستانی- به 6 قلمرو، 35 ناحیه و 152 حوزه تقسیم میشود (49).
قلمروهای ششگانه عبارتند از:
هولارتیک، پالئوتروپیک، نئوتروپیک، کاپ، استرالیا و آنتارکتیک
فلور ایران به دو قلمرو هولارکتیک و پالئوتروپیک تعلق دارد. بخش کوچکی از نواحی جنوبی کشور در امتداد سواحل خلیج فارس و دریای عمان به قلمرو پالئوتروپیک و بقیه نقاط کشور به قلمرو هولارکتیک متعلق است(شکل1-1).
در طبقهبندی که حاصل جمعبندی نظرات پژوهشگران متعددی از جمله زهری است و سازگاری بیشتری با واقعیات دارد نواحی رویشی ایران اینگونه شرح داده میشود.
1-قلمرو هولارکتیک
-زیر قلمرو بورال
– ناحیه اروپا سیبری
– زیر حوزه هیرکانی
– زیر قلمرو تتیان (مدیترانه)
– ناحیه ایران- تورانی
– زیر حوزه ارمنستان- ایران
– زیر حوزه کردستان- زاگرس
– زیر حوزه ایران مرکزی
– ناحیه صحرا عربی
2- قلمرو پالئو تروپیک
– زیر قلمرو آفریقا
– ناحیه صحرا- سندی
– حوزه نوبو- سندی(46).
هم چنان که زندگی اجتماعی بشر در ابعاد مختلف دستخوش تغییر وتحول می گردد، پنجره های جدیدی از مجهولات به روی او گشوده می شود، بالطبع خواسته یا نا خواسته محتوا و رسالت جهانی نظام های آموزشی نیز دستخوش اپیدمی خواهد شد در عین حال که سه عنصر زمان، تغییر و پیشرفت فرصت های طلایی را برای نظام های آموزشی به طور اعم و آموزش و پرورش به طور اخص فراهم خواهد آورد آن ها را با چالش ها و بحران های غیر مترقبه مواجه خواهد ساخت، که رویارویی با این چالش ها و استقبال از تغییرات و تحولات نیازمند گزینش متدولوژی صحیح و اتخاذ استراتژی هایی مناسب است. پیشرفت های فناوری در سده های اخیر سرعت حیرت آوری گرفته و تعلیم و تربیت را شدیدا تحت تأثیر قرار داده است. استفاده از فناوری اطلاعات و ارتباطات نه تنها در آموزش و پرورش بلکه بر زندگی اجتماعی و اقتصادی جوامع تاثیر گذاشته و از آنجا که هدف آموزش و پرورش در قرن بیست ویکم آموزش برای یادگیری، آموزش برای عمل کردن، آموزش برای زیستن و آموزش برای هم زیستی مسالمت آمیز با دیگران است و کشور ما درچند سال اخیر با تأسیس هنرستانهای فنی و حرفه ای و کاردانش به این مسأله با دیدی کاربردی تر پرداخته است و پژو هشهایی مطالعاتی در زمینه اثر فناوری اطلاعات در یادگیری بیان کننده این واقعیت است که از زمان ورود این فناوری به حوزه آموزش انگیزه افراد در فراگیری افزایش یافته است علاوه بر آن نتایج تحقیقاتی که بر روی دانش آموزان دبیرستانی انجام شده بیان کننده این مسأله است که بسیاری از مشکلات یادگیری و انتقال آن ناشی از فقدان مهارتهای شناختی و فراشناختی در آنهاست و بسیاری از یادگیرندگان در زمینه خود نظم دهی وتشخیص مشکل خود نیاز به آموزش دارند (سیف، 1383 به نقل از: گیج وبرلاینر[1]، 1991).با توجه به اینکه یکی از اهداف اساسی آموزش و پرورش، در هر نظام آزاد و مترقی، پرورش توانایی های فکری و شناختی شهروندان است به گونه ای که فرد بتواند به طور مستقل در مورد مسائل مختلف فکر کند و فرایندهای شناختی اش را برای استفاده بهینه ودر جهت مطلوب هدایت کند. و از آنجا که هدف آموزش و پرورش که متأثر از آرمان های جامعه است، شناخت و پرورش مهارتهای فکری و شناختی دانش آموزان حائز اهمیت است. مهارتهای یادگیری به دو دسته راهبردهای شناختی و فراشناختی تقسیم می شود راهبردهای شناختی روش هایی هستند که افراد در هنگام مطالعه و یادگیری آنها را به کار می بندند و راهبردهای فراشناختی کنترل کننده راهبردهای شناختی هستند.لازمه توانایی شناختی، دانش درباره شناخت است. عناصرمهم فرایند شناخت شامل نحوه رمزگشایی و سازماندهی[2] می باشد در صورتی که فراشناخت دانش فرد در مورد فرایندهای شناختی خویش است. در هرصورت آموزش های شناختی مستلزم آموزش راهبردهای خاص حل و اجرای تکلیف است در حالی که آموزش فراشناختی بر تکنیک های بازبینی و ارزیابی استفاده از راهبردهای شناختی تکیه دارد(پالینسکار[3]،١۹۸٢).راهبردهای شناختی از قبیل خط کشیدن زیر برخی مطالب از جمله ابزارهای ضروری برای یادگرفتن متن هستند و همچنین راهبردهای فراشناختی ابزارهایی برای نظارت و هدایت کردن راهبردهای شناختی هستند. به عبارت دیگر فرد راهبردهای فراشناختی را به منظور حداکثر استفاده از راهبردهای شناختی به کار می گیرد. مسأله ای که در این پژوهش با آن روبرو هستیم این است که اگردانش آموزان راهبردهای شناختی را به خوبی یاد گرفته باشند، بدون آگاهی و استفاده از راهبردهای فراشناختی لازم می توانند تنها با استفاده از راهبردهای شناختی به موفقیت دست یابند؟ زیرا طبق اظهارنظر لیدر[4] ( ١٩٩۷). پژوهش ها بیانگر این هستندکه درک مطلب خواندن به توانایی دانش آموزان در استفاده از راهبردهای فراشناختی متکی است . فراشناخت نقش بسیار مهمی در بهبود و گسترش عملکردهای شناختی دارد.
دمبو (١٩٩٤) نیزدر این باره گفته است”به دانش آموزان ودانشجویان می توان راهبردهای شناختی متعددی را آموزش داد، اما اگرآنها از مهارت ها یا راهبردهای فراشناختی لازم برخوردار نباشند و ندانند که در یک موقعیت معین از کدام راهبردشناختی استفادهکنند، یا چه زمانی راهبردشناختی خود را عوض نمایند، یادگیرندگان ماهری نخواهند بود”(به نقل از سیف،٣٨٣ ). از طرف دیگر اگر فراگیران راهبردهای فراشناختی را به خوبی یادگرفته باشند بدون بهره گیری از راهبردهای شناحتی لازم در هنگام مطالعه نمی توانند موفق باشند. این امر نیز مشکل است زیرا راهبردهای شناختی ابزار رفتار شناختی هستند و درصورتی که فردآنها را دراختیار نداشته باشد آگاهی از فرایندهای کنترل کننده این ابزارها زیاد مفید به نظر نمی آید.
به طورکلی در این پژوهش به دنبال پاسخ این مسأله هستیم که آیا آموزش و فراگیری یکی از راهبردهای شناختی و یا فراشناختی عملکرد یادگیرندگان را در درک و یادداری متن های علمی افزایش می دهد و در صورتی که مهارتها ی شناختی و فراشناختی به هنر آموزان یاد داده شود در پیشرفت تحصیلی فراگیران در متون کامپیوتری نسبت به هنگامی که این مهارتها را نیاموخته اند تغییر ایجاد می شود.
3-1 اهمیت و ضرورت پژوهش
اغلب دانش آموزان از روش های مطالعه و استفاده بهینه از حافظه خویش آگاهی ندارند بدون تردید چنانچه دانش آموزان از ابتدای شروع آموزشهای رسمی، با شیوه صحیح مطالعه آشنا شوند صرفه جویی کلانی درآموزش وپرورش کشور انجام گرفته و دانش آموزان نیز موفق خواهند شد ازسرمایه های خدا دادی خویش بهتر بهره برداری کنند (رفوث، لیل و دوفابو[5]،١٩٩٣ ). مسلم است که استفاده از مهارتهای مؤثر و صحیح در هنگام مطالعه می تواند به مقدار زیادی فراگیران را در رسیدن به اهدا فشان یاری کند.
این مهارتها نه تنها بعد فرایند ذهنی را در بر می گیرد بلکه به جنبه انگیزشی نیز توجه دارند. بدین گونه که اگر فرد بتواند با تسلط کافی، تکلیف مورد نظر را انجام دهد، تجربه مثبت و خوشایندی نسبت به خود و تو انمندی های تحصیلی خود پیدا می کند و این امر زمینه ساز تلاش بیشتر می گردد ( ابراهیمی قوام آبادی، ١٣٧٧ ). در صورتی که دانش آموزان برای مطالعه و یاد گیری از راهبرد های درستی استفاده نکنند علاوه برکاهش راندمان مطالعه، آنها احساس ضعف و شکست می کنند و در صورت استمرار این احساس، خود پنداره تحصیلی آنها آسیب می بیند و موجب کاهش شدید انگیره تحصیلی آنها می شود (لورنجر،١٩٩٤ ) معتقد است که میزان موفقیت دانش آموزان در تکالیف یادگیری بستگی به کاربرد مؤثر راهبردهای یادگیری دارد. استفاده ازر اهبردهای یادگیری ویژه در خلال یادگیری می تواند فرایند یادگیری، نتایج و عملکرد یادگیری راتحت تاثیر قرار دهد .
این پژوهش از دو جنبه نظری و کاربردی حائز اهمیت است :
از لحاظ نظری، این پژوهش می تواند اطلاعات ما را در مورد نقش راهبردهای شناختی و فراشناختی در یادگیری بهتر مطالب ICT افزایش دهد از آنجا که طبق نظریه پردازش اطلاعات راهبردهای شناختی و فراشناختی یک جزء مهم برای یادگیری و درک مطلب هستند پس آموزش این راهبردها به فراگیران بایستی عملکرد آنها را بهبود بخشد.همچنین یافته های این پژوهش می تواند به تحکیم نظریه موجود کمک کند و موجب افزایش اطلاعات نظری پژوهشگران شود و میزان تأثیر آموزش هرکدام از راهبردهای شناختی و فراشناختی را به طور مجزا ویا با هم در افزایش عملکرد یادگیرندگان در یادداری درک مطلب مبانیICT مشخص کند. از لحاظ کاربردی نیز می تواند در بهبود یادگیری دانش آموزان در متون علمی مفید واقع شود .
4-1 اهداف پژوهش
هدف اصلی پژوهش عبارت است از :
شناخت میزان اثر آموزش راهبردهای های شناختی و فراشناختی بر یادگیری مبانی ICT در بین دانش آموزان دختر کار دانش استان کرمانشاه در سال تحصیلی درسال تحصیلی 87 – 1386
اهداف فرعی پژوهش عبارتند از :
1- شناخت میزان اثر آموزش راهبردهای شناختی بر یادگیری مبانی ICT دربین دانش آموزان دختر
١-١ شناخت میزان اثر راهبردهای تکرار وتمرین بریادگیری مبانی ICT دربین دانش آموزان دختر
١-٢ شناخت میزان اثر راهبردهای شرح وبسط بریادگیری مبانی ICT دربین دانش آموزان دختر
١-٣ شناخت میزان اثر راهبردهای سازمان دهی بریادگیری مبانیICT دربین دانش آموزان دختر
2- شناخت میزان اثرآموزش راهبردهای فراشناختی بریادگیری مبانی ICTدربین دانش آموزان دختر
٢-١ شناخت میزان اثرراهبردهای برنامه ریزی بر یادگیری مبانی ICTدربین دانش آموزان دختر
٢-٢ شناخت میزان اثرراهبردهای کنترل ونظارت بریادگیری مبانی ICT دربین دانش آموزان دختر
٢ -٣ شناخت میزان اثرراهبردهای نظم دهی بریادگیری مبانی ICT دربین دانش آموزان دختر
فرضیات پژوهش
برای تحقق اهداف اصلی و فرعی تحقیق، فرضیه های زیر به عنوان فرضیات تحقیق تدوین شده است:
بین عملکرد یادگیری مبانیICT دانش آموزانی که در آموزش از راهبردهای شناختی استفاده کرده اند وگروهی که از این راهبردها استفاده نکرده اند تفاوت معنی داری وجود دارد.
١-١ بین عملکرد یادگیری مبانیICT در دانش آموزانی از راهبردهای تکرار وتمرین استفاده کرده اند وگروهی که از این راهبردها استفاده نکرده اند تفاوت معنی داری وجود دارد.
١-٢ بین عملکرد یادگیری مبانیICT در دانش آموزانی از راهبردهای شرح وبسط استفاده کرده اند وگروهی که از این راهبردها استفاده نکرده اند تفاوت معنی داری وجود دارد.
١-٣ بین عملکرد یادگیری مبانیICT در دانش آموزانی از راهبردهای سازمان دهی استفاده کرده اند وگروهی که از این راهبردها استفاده نکرده اند تفاوت معنی داری وجود دارد.
٢ – بین عملکرد یادگیری مبانیICT در دانش آموزانی از راهبردهای فراشناختی استفاده کرده اند وگروهی که از این راهبردها استفاده نکرده اند تفاوت معنی داری وجود دارد.
٢-١ بین عملکرد یادگیری مبانیICT در دانش آموزانی از راهبرهای برنامه ریزی استفاده کرده اند وگروهی که از این راهبردها استفاده نکرده اند تفاوت معنی داری وجود دارد.
٢-٢ بین عملکرد یادگیری مبانیICT در دانش آموزانی از راهبردهای کنترل ونظارت استفاده کرده اند وگروهی که از این راهبردها استفاده نکرده اند تفاوت معنی داری وجود دارد.
٢ -٣ بین عملکرد یادگیری مبانیICT در دانش آموزانی از راهبردهای نظم دهی استفاده کرده اند وگروهی که از این راهبردها استفاده نکرده اند تفاوت معنی داری وجود دارد.
تعاریف واژگان واصطلاحات
ارائه تعریف از اصطلاحاتی که در تحقیق به صورت کلیدی مورد استفاده می باشند ضروری می باشد. در بخش تعاریف نظری لازم است که اصطلاحات مورد نظر به شکل مستند بیان شوند.