چندیست که مقولهای به نام سرمایه فکری [1]در نظر مدیران و صاحبان فن اهمیتهای فراوانی پیدا کرده است . میدانیم که دارایی[2]ها در سازمان به دو بخش داراییهای مرئی و نامرئی تقسیم بندی میشود از جمله داراییهای مرئی می توان سرمایه در گردش و یا حساب بانکی شخص یا بنگاه را دانست و داراییهای نامشهود خود به دو دسته تقسیم بندی می شوند:
با ورود تکنولوژی و تکنولوژیکی شدن بنگاهها مفاهیم جدیدی در عرصه کسب و کار به وجود آمدند، ما نیازمند نیروی متخصص شدیم تا بتوانیم از تکنولوژیها استفاده کنیم و از آنها بهره ببریم و همینطور در سطح سازمان نیازمند سیستمها و برنامهها و واحد تحقیق و توسعه شدیم و با بالا گرفتن رقابت بین بنگاهها، ارتباط با مشتری در راس کار هر بنگاه قرار گرفت، اتحادهای استراتژیک به وجود آمد و ارتباطات نزدیکی بین تامین کنندگان مواد اولیه و بنگاه ها به وجود آمد به همین دلیل نیازمند این شدیم که در قالب یک مفهوم آن را بررسی کنیم و بهترین واژه برای آن سرمایههایفکری است. در حال حاضر تعریف جهانشمولی از سرمایه فکری وجود ندارد که تمامی متخصصین بر روی آن اتفاق نظر داشته باشند ولی در ذیل به مهمترین این تعریف ها که سرمایه فکری را تا حد قابل قبولی روشن می سازد می پردازیم:
با اینکه قریب به اتفاق مقالاتی که در زمینه سرمایه های فکری نوشته شده است روی متدها و چارچوبها و مدلها و سیستمها آگاهیهای خوبی به ما دادهاند ولی شرکتها اکثرا به این موضوع بیتفاوت بوده و مقدار کمی از سازمآنها و شرکتها به طور گسترده به ارزیابی سرمایه های فکری خود پرداختهاند(کلین[10]، 1998). بر طبق نظر کلین (1998) بسیاری از سازمآنها سرمایههای فکری خود را با متغیرهایی همانند تحصیلات و سابقه اندازه گیری میکنند.
در حقیقت با توجه کردن به سرمایه فکری به چیزی جز دانش [11]در سازمان توجه نکرده ایم و دانش در سازمان می تواند در سطوح[12] مختلفی باشد. مفهوم دانش از نیمه دوم قرن بیستم اهمیتی بیشتر در بنگاهها و سازمآنها به خود گرفت به حدی که اتحادیه اروپا استفاده از دانش را برای تبدیل شدن به قطب صنعتی در دنیا را بسیار مهم دانست. برای سالهای متمادی تئوریهای راهبردی شرکتها بر این موضوع تاکید میکرد که سازمآنها یک بدنه از دانش را در بر میگرفتند. با حرکت ما از عصر صنعتی به عصر دانش محور دانش تبدیل به عنصر کلیدی در رقابتها بین سازمآنها و بنگاه ها و حتی ملت ها شد. دانش باید به صورتی مدیریت شود که مردم و سازمآنها را به سمت تولید و نگه داری رفاه بیشتر سوق دهد. بر طبق گفته زک [13] توانایی ساخت دانش و ادامه دادن آموزش یک مزیت رقابتی میباشد، زیرا دانش نوآورآنهای که امروزگسترش پیدا کرده همان دانش پایهای برای فردا است(مارتینز تورس [14]، 2006).
دانش مزیت رقابتی بود که سازمآنها و بنگاه ها با داشتن آن میتوانستند در دنیای رقابت پیشرفت بسیاری داشته باشند و باید دانست که داراییهای فکری سازمان مهمترین بخش دانش سازمانی است و نیاز به شناخت و اندازهگیری دارد (مار و چیوما[15]، 2006). پس بنابراین تعریف سرمایه فکری هم می تواند شامل خود دانش (که به مالکیت فکری و یا دارایی فکری یک شرکت تبدیل شود) و هم نتیجه نهایی فرایند انتقال آن باشد. در مدلی به نام جایگاه ارزش سرمایه فکری به 3 جزء اصلی تقسیم بندی میشود که این تقسیم بندی عبارتند از : سرمایه انسانی[16]، سرمایه ساختاری [17]یا سازمانی و سرمایه مشتری [18]یا ارتباطی(ادوینسون و مالون ، 1997).
[1] Intellectual Capital
[2] Asset
[3] Bontis, Nick
[4] Roos
[5] Gupta
[6] Stewart
[7] Mouritsen
[8] Dierickz and Cool
[9] Marr
[10] Klien
[11] Knowledge
[12] Levels
[13] Zack
[14] Martinez Turez
[15] Marr&Schiuma
[16] Human Capital
[17] Structural Capital
[18] Customer Capital
دیابت نه تنها به عنوان یك بیماری شایع بلكه یك مشكل بزرگ بهداشتی است كه در دنیای معاصر پراكندگی گستردهای پیدا كرده است. دیابت یا بیماری قند یک اختلال متابولیک (سوخت و سازی) در بدن است. در این بیماری توانایی تولید انسولین در بدن از بین میرود و یا بدن در برابر انسولین مقاوم شده و بنابراین انسولین تولیدی نمیتواند عملکرد طبیعی خود را انجام دهد. نقش اصلی انسولین پایین آوردن قند خون توسط مکانیزمهای مختلفی است. دیابت دو نوع اصلی دارد. در دیابت نوع یک تخریب سلولهای بتا در پانکراس منجر به نقص تولید انسولین میشود و در نوع دو مقاومت پیشرونده بدن به انسولین وجود دارد که در نهایت ممکن است به تخریب سلولهای بتای پانکراس و نقص کامل تولید انسولین منجر شود. در دیابت نوع دو مشخص است که عوامل ژنتیکی، چاقی و کمتحرکی نقش مهمی در ابتلای فرد دارند (مراسكین، 2012).
در دیابت، سرعت و توانایی بدن در استفاده و سوخت و ساز کامل گلوکز کاهش مییابد از اینرو میزان قند خون افزایش یافته که بهآن هایپرگلیسمی میگویند. وقتی این افزایش قند در دراز مدت در بدن وجود داشته باشد عوارض میکروواسکولار دیابت یا تخریب رگهای بسیار ریز در بدن ایجاد میشوند که میتوانند اعضای مختلف بدن همچون کلیه، چشم و اعصاب را درگیر کنند (شیفر، اندریو، لی و فلایشر، 2011).
رتینوپاتی دیابتی یکی از عوارض بیماری دیابت است که روی چشم ها تأثیر میگذارد. رتینوپاتی دیابتی به سه شكل ادم ماكولا (نشت عروقی منتشر و یا موضعی در ماكولا)، تجمع پیشرونده عروقی (میکروآنوریسم، خونریزیهای داخل شبکیه، خمیدگی عروقی) و انسداد شریانی شبكیه دیده میشود (بوید و همكاران، 2013).
از آنجا كه كنترل نكردن دیابت میتواند با آسیبهای جدی از جمله آسیب به شبكیه چشم همراه باشد، لذا بررسی بهزیستی روانشناختی و عوامل مؤثر بر آن در بیماران دیابتی با آسیب شبكیه چشم از اهمیت بسزایی برخوردار است.
بهزیستی روانشناختی در دو دههی اخیر در ادبیات پژوهشی به وفور مورد بررسی قرار گرفته است و دامنهی مطالعات آن از حوزهی زندگی فردی به تعاملات اجتماعی كشیده شده است (كول، 2009). بهزیستی روانشناختی به عنوان یكی از جنبههای مهم بهزیستی به معنای تلاش برای استعلا و ارتقاست که در تحقق استعدادها و تواناییهای فردی متجلی میشود یا به عبارت دیگر، تلاش برای کمال در جهت تحقق تواناییهای بالقوهی واقعی فرد است (رایف، 1995). الگوها و نظرات مختلفی در خصوص بهزیستی روانشناختی توسط روانشناسان و صاحبنظران حوزهی سلامت روان مطرح شده است. یكی از مهمترین الگوهای تبیین بهزیستی روانشناختی الگوی رایف و کیز (1995) می باشد. در این الگو، بهزیستی روانشناختی به عنوان تلاشی برای رسیدن به کمال در جهت تحقق تواناییهای بالقوه واقعی فرد به شمار میرود كه شش مؤلفهی خودپیروی، تسلط محیطی، رشد شخصی، رابطه مثبت با دیگران، هدف و جهتگیری در زندگی و پذیرش خود را در بر میگیرد.
خودپیروی به معنای عملكرد فرد بر اساس معیارها و عقاید خویش میباشد، هر چند كه با عرف و رسم و رسوم پذیرفته شده در جامعه متناقض باشد؛ تسلط محیطی به معنای تحت كنترل داشتنِ جهان پیرامون است به طوری كه فرد بتواند تا حد زیادی بر زندگی و محیط اطرافش احاطه داشته باشد؛ رشد شخصی شامل توانایی شكوفا ساختن كلیه نیروها و استعدادها و پرورش تواناییهای جدید در شخص است؛ رابطه مثبت با دیگران بر میگردد به برقراری روابط صمیمی و نزدیك با دیگران ضمن اشتیاق داشتن به برقراری چنین روابطی و نیز توانایی عشق ورزیدن به اطرافیان؛ هدف و جهتگیری در زندگی به معنای توانایی پیدا كردن معنا در زندگی و هدفمند بودن و تعقیب اهداف است؛ پذیرش خود نیز دربرگیرندهی نگرش مثبت شخص نسبت به خود است كه نه به معنای خودشیفتگی یا عزت نفس بالا، بلكه به معنای احترام به نفسی است كه با دانستنِ نقاط قوت و ضعف خود در فرد صورت میگیرد (ریف و كیز، 1995).
نقش عوامل حمایتی در كمك به افراد برای سازگاری فعالانه با رویدادهای استرسزا همواره مورد توجه پژوهشگران حوزهی روانشناسی بوده است. به طوری كه آنها بر این باورند كه افراد در برخورد با مشكلات میتوانند ضمن مبارزهی سرسختانه، قدرت و ظرفیت تحمل بیشتری را در خود به وجود آورده تا بدین طریق بتوانند بر مشكلات فائق آیند. در دو دههی اخیر پژوهشگران دریافتند كه افراد موفق در برخورد با مسائل استرسزا و فشارها در مقایسه با افراد شكننده در برابر مشكلات، دارای خصوصیات و ویژگیهای متفاوتی میباشند كه از این طریق میتوانند فشار كمتری را تحمل كرده و هر چه سریعتر به نقطهی تعدل روحی برسند. یكی از این ویژگیها در قالب مفهومی با عنوان تابآوری مطرح گردیده است. تابآوری یكی از سازههای عمده رویكرد روانشناسی مثبتگرا میباشد. در سالهای اخیر، این رویكرد با شعار توجه به استعدادها و توانمندیهای انسان (به جای پرداختن به اختلالات و ناهنجاریها) مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. تابآوری در برگیرنده مفاهیم مختلف است. اصطلاح تابآوری به صورتهای مختلف و متنوعی تعریف شده است: مانند توانایی سازگاری موفقیتآمیز در مقابل محیط در حال تغییر (داروین، 1989؛ سیچیتی و کوهن، 1995)؛ سرسختی و آسیبناپذیری (آنتونی، 1974؛ کوباسا، 1979؛ مدی و خوشابا، 1994)؛ و سازگاری موفقیتآمیز علیرغم استرس زیاد و شرایط ناگوار (استوارت، رید و منگهام، 1997). اما همه تعاریف دارای یک توصیف مشترک میباشند و آن هم «توانایی بازگشت به حالت اولیه» میباشد (به نقل از صحراگرد، 1386).
گارمزی و ماستن (1991) تابآوری را یک فرآیند، توانایی یا پیامد سازگاری موفقیتآمیز علیرغم شرایط چالشبرانگیز و تهدیدکننده میدانند. در تعریفی دیگر، تابآوری یعنی آشکارکردن شایستگی در افراد علیرغم تحت فشار بودن و استرس زیاد است (گارمزی، ماستن و تلگن، 1984). راتر (2001) معتقد است تابآوری، سازگاری مثبت در واکنش به شرایط ناگوار است.
امید به زندگی نیز به عنوان یكی از پیشایندهای بهزیستی روانشناختی دارای تعاریف گوناگونی است. جنانچه فرانكل (1984) معتقد است هنگامی كه انسان به فعالیتهای مورد علاقهاش میپردازد، با دیگران ملاقات میكند، به تماشای آثار هنری و ادبی میپردازد، و یا به دامان طبیعت پناه میبرد، امید را در خود احساس میكند. همچنین هنگامی كه احساس میكند وجود و هستیاش به یك منبع لاینزل پیوند خورده است و خود را متكی به چهارچوبها و تكیهگاههای گسترده و قابل اتكایی مانند مذهب میداند و فلسفهای برای زندگی كردن انتخاب كرده است زندگی را میبیند، آن را در مییابد و احساس میكند.
با توجه به اهمیت بررسی پیشایندهای بهزیستی روانشناختی در بیماران دیابتی با آسیب شبكیه چشم، پژوهش حاضر بر آن است تا به بررسی اثر پیشبینیكنندگی تابآوری و امید به زندگی بر بهزیستی روانشناختی بیماران دیابتی با آسیب شبكیه چشم بپردازد.
[1]
[2]- Maraschin
[3]- Schafer, Andrew, Lee & Fleisher
[4]- Boyd
[5]- Ryff
[6]- autonomy
[7]- environmental mastery
[8]- personal growth
[9]- positive relationship with others
[10]- purpose in life
[11]- self- acceptance
[12]- resilience
[13]- positive psychology
[14]- successful adaptation
[15]- Darwin
[16]- Cicchetti & Cohen
[17]- hardiness
[18]- invulnerability
[19]- Anthony
[20]- Kobasa
[21]- Maddi & Khoshaba
[22]- Stewart, Ried, & Mangham
[23]- bounce back
3- Garmezy, Masten,& Tellegen
[25]- Rutter
دانش آموزان در طول دوران زندگی،خصوصا دوران تحصیل با مشکلات زیادی مواجه می شوند.ما نمی توانیم مشکلات اساسی زندگی را از زندگی آنها کسر کنیم،اما می توانیم کاری کنیم که دانش آموزان پای مشکلات خود بایستند و آنها را به عنوان منبعی لایزال بدانند که می توانند برای پیشگیری زندگی بر آنها تکیه زنند.
یکی از مهمترین توانایی های انسان که باعث سازگاری موثر با عوامل خطر می شود،تاب آوری است.تاب آوری عاملی است که باعث انعطاف پذیری و مقابله موثر با عوامل و موقعیت های استرس زا می شود(سبزعلی سنجانی،1389).
منظور از تاب آوری آن است که فرد علی رغم مواجهه با عوامل خطر دچار عارضه این مواجهه نشده و حتی قوی تر هم بشود. تاب آوری خصوصیتی است خاص کودکانی که با وجود مواجهه با استرس و شرایط ناگوار در زندگی شان، تسلیم افت تحصیلی، مشکلات جسمی و روحی، و مشکلات مربوط به بزهکاری دوران نوجوانی که آنها را با تجارب خطرناک بیشتری روبه رو می کند، نمی شوند (کیانی دهکردی، 1384).
ترکیب عواملی باعث شکل گیری تاب آوری می شود. یکی از این عوامل نوع رابطه و تعاملات در خانواده است. به عنوان مثال خباز، بهجتی و ناصری(1390) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که بین حمایت اجتماعی و روابط خانوادگی و تاب آوری رابطه وجود دارد. مطالعات خانواده امروزه بیشتر در جهت این موضوع است که چطور افرادی در برخورد با عوامل استرس زا توان مقابله و مقاومت را دارا هستند و چطور خانواده بر این توانایی اثر می گذارد (کشتکاران،1389).
هندرسون(2003) نیز معتقد است که عواملی که تاب آوری را به وجود می آورند به دوقسمت محیطی و فردی تقسیم می شوند. از عوامل محیطی که تاب آوری را ایجاد می کنند، می توان به خانواده ها، مدارس، اجتماع و گروههای همسالان اشاره کرد. و از عوامل فردی که در ایجاد تاب آوری نقش دارند می توان به اعتماد به نفس، انعطاف پذیری، خود انگیزشی( داشتن هوش هیجانی)، خود ارزشی و خلاقیت اشاره کرد.
یکی از عواملی که در خانواده بر تاب آوری تاثیر می گذارد، سبک های فرزندپروری والدین است. فرزندپروری شامل روش ها و رفتارهایی است که والدین برای تربیت فرزندان بکار می برند. روش های متفاوتی برای فرزندپروری مطرح شده اند؛ از یک دیدگاه فرزندپروری به چهار روش تقسیم شده است که عبارتند از: 1. شیوه مقتدرانه 2. شیوه سهل گیرانه 3. شیوه مستبدانه 4. شیوه مسامحه کارانه
روش فرزندپروری و روش تربیتی والدین بر جنبه های مختلف رشد فرزندان آنان تاثیر می گذارد. در واقع پایه و اساس فرزند پروری مبین تلاش های والدین برای کنترل و اجتماعی کردن کودکانشان است . اگر چه والدین ممکن است در چگونگی کنترل و اجتماعی کردن فرزندان خود با یکدیگر تفاوت داشته باشند ولی به نظر می رسد که همه والدین در تعلیم و تربیت و نظارت بر فرزندان نقش اولیه را به عهده دارند (پرند، 1389).
خانواده و مدرسه می توانند راهکارهایی را پدید آورند که فاکتورهای محافظ را بیشتر کنند و تاب آوری را افزایش دهند. با فراهم آوردن محیطی که به اندازه کافی تسهیل کننده است، دانش آموزان می توانند خصوصیات تاب آوری را در زندگی خود کسب کنند.
از نظر هندرسون(2003) یکی از عوامل فردی که می تواند در ایجاد تاب آوری نقش داشته باشد، هوش هیجانیاست. هوش هیجانی جدیدترین تحول در زمینه تفکر و هیجان است. سلیگمن (2004، به نقل از کرد میرزا، 1388) نیز معتقد است که تاب آوری با متغیرهای خلاقیت، هوش هیجانی، خود گردانی، احتیاط، سرزندگی و شوخ طبعی در ارتباط است.
هوش هیجانی اولین بار توسط مایر و سالووی (1990) مطرح شد از دیدگاه بار – اُنهوش هیجانی دسته ای از مهارت ها، استعدادها و توانایی های غیرشناختی است که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و محدودیت های محیطی افزایش می دهد. بنابراین هوش هیجانی از عوامل مهم در موفقیت زندگی فردی می باشد. بار – آن معتقد است که تفکر هیجانی قسمتی از تفکر منطقی و هوش کلی است و هوش دارای ابعاد شناختی و هیجانی است. بعد هیجانی هوش دو جزء کلی را شامل می شود به عنوان مهارت های درون فردی و برون فردی. هوش درون فردی هوشی است که به ما کمک می کند تا به افکار و احساسات خود معنا ببخشیم. هوش بین فردی به ما کمک می کند تا روابط خود با دیگران، همدلی با آنها، برانگیختن بین آنها و فهم ارتباط بین آن ها را تنظیم کنیم. بنابراین هوش هیجانی از مجموعه ای از مهارت ها، توانایی ها و تسهیل کننده های گوناگونی ساخته شده است که بیشتر آنها را می توان از طریق یادگیری در دیگران ایجاد کرد یا پرورش داد . هوش شناختی عمدتاٌ به صورت ارثی تثبیت شده است و قابل تغییر نیست ولی هوش هیجانی قابل یادگیری است و سبک های فرزندپروری والدین می تواند بر چگونگی شکل گیری آن تاثیر بسزایی داشته باشد( بشارت ، 1384).
با توجه به مطالب بالا و پژوهش های انجام شده در این زمینه، چنین بر می آید که بین سبک های فرزند پروری، هوش هیجانی و تاب آوری رابطه وجود دارد. ولی با این حال نمیتوان به این نتیجه رسید که سبک های فرزند پروری و هوش هیجانی می توانند تاب آوری را پیش بینی کنند.
به همین خاطر در این پژوهش برآنیم تا بدانیم:
[1] adolescence
[2] Resilience
[3] Henderson
[4] Parenting Style
[5] Emotional Intelligence
[6] Seligman
[7] Mayer
[8] Salovey
[9] Bar-On
شکی نیست که به موازات گسترش اجتماع و پیچیدگی نهادهای آن مشکلاتی بروز میکند و چیزهای نو ی ضرورت مییابد که قبلا نیازی به آنها احساس نمیشده است. مثلا در جوامع پیچیده ، روابط اجتماعی سست تر میشود و افراد همبستگی عاطفی خود را، که در پاره ای از موارد میتواند مشکل گشای ناراحتیهای روحی باشد ،از دست میدهند؛ به طوری که خانوادههای زیادی بدون آن که همدیگر را بشناسند و خود را در غم و شادی یکدیگر شریک بدانند ، نا آشنا و بی خبر از یکدیگر در کنار هم زندگی میکنند . در نهاد خانواده به علت افزایش سطح گرفتاریهای شغلی پدر و مادر و مسئولیت هر یک از افراد خانواده در امور مربوط به خود ، روابط افراد خانواده و علایق و وابستگی عاطفی آنها به یگدیگر نیز قدرت و شدت خود را از دست میدهد و والدین کمتر فرصت مییابند به درد دل فرزندان خود گوش دهند ،در نتیجه ، انتظار والدین از مدرسه و نظام تعلیم و تربیت جامعه بالا میرود و والدین بیش از پیش میخواهند که مدرسه پاره ای از مسئولیتهای انها، را با ارائه خدمات ویژه ای به عهده بگیرد( شفیع آبادی، ناصری، 1388).
یکی از روشهای مناسب مبارزه با نا بسامانیهای قرن و مشکلات اجتماعی ، آن است که اصلاح مشکلات و تغییر رفتارهای نامطلوب از نسل جوان – یعنی دانش اموزان مدارس آغاز گردد.نظام آموزشی موجود به تغییری گسترده و همه جانبه نیاز دارد، امروزه گروه کثیری از معلمان همانند یک ماشین عمل میکنند و دانش آموزان را با مشتی اصول و حقایق آشنا میسازند و هماهنگی و انطباق چندانی بین واقعیات زندگی با اصول آموخته شده در مدارس وجود ندارد ، با توجه به این که آموزش و پرورش باید دانش آموزان را برای زندگی واقعی آماده سازند، مشاور با کمک سایر کارکنان مدرسه میتواند دانش آموزان را در درک و کاربرد آموخته هایشان یاری دهد و در برنامههای آموزشی و پرورشی تغییرات مناسبی را پیشنهاد کند و به مرحله اجراء در آورد.برای پی بردن به ارزش و اهمیت مشاوره در نظام آموزشی به تجزیه و تحلیل جریان یادگیری دانش آموزان میپردازیم. به نظر هیلگارد و بارو[1](1975)یادگیری تغییرات نسبتا پایدار در رفتار بالقوه است که حادث از رشد نباشد ، برای تحقق این تعریف ، اولا اطلاعات و یا تجربیات باید بوسیله ای فردی آگاه و آشنا به کار – مثلا معلم – تهیه و سپس ارائه گردد،معلم باید امادگی تهیه مطالب وارائه آن را از هر نظر داشته باشد تا اطلاعات ارائه شده مفید واقع شود. مشاور میتواند معلم را در تهیه و ارائه موضوعات یاری دهد و یادگیری را تسهیل کند ، ثانیا یادگیرنده استعداد وعلاقه کافی برای یادگیری داشته باشد تا بتواند اطلاعات ارائه شده را دریافت و از آن استفاده کند . مسلما چنانچه یادگیرنده ،مسائل و مشکلاتی داشته باشد قادر به یادگیری نخواهد بود . در این زمینه نیز مشاور به کمک یادگیرنده میشتابد و با حل مشکلات و شناخت رغبتها و استعدادها ،جریان یادگیری را تسهیل میکند. متاسفانه گاهی عده ای تصور میکنند که یادگیری فقط یک بعد دارد و آن همان ارائه اطلاعات و یا پیشنهاد تجربیات جدید از جانب معلم به دانش آموزان است ، در این مورد بهترین معلم کسی است که بیشترین اطلاعات را در کوتاهترین زمان ممکن در دسترس دانش آموزان قرار دهد، باید اعتراف کنیم که اکثر معلمان ما در نظام آموزشی در انجام امور در این بعد بسیار موفق بوده اند و در نتیجه دائما بر تعداد و بر حجم دروس افزوده میشود و همه روزه وسایل کمک آموزشی جدیدی برای تدریس مطالب بیشتر و به طریق بهتری وارد نظام آموزشی میشود ،تعداد اندکی از معلمان با خود میاندیشند که هدف از ارائه این همه اطلاعات و محفوظات به دانش آموزان چیست ؟و دانش آموزان با این همه اندوخته و اطلاعات ذهنی چه باید بکنند؟ در مراکز تربیت معلم نیز بیشتر تلاش بر آن است که به معلمان آینده بیاموزند که چگونه اطلاعات و محتوای کتابهای درسی را به دانش آموزان منتقل سازند. نحوه انتقال اطلاعات ذهنی و حفظ مطالب در نظام آموزشی ما اهمیت ویژه ای دارد، و بر کاربرد آن در زندگی توجه چندانی نمیشود ، به عنوان مثال ،همه خواند ه اید و میدانیدکه رانندگی صحیح چیست و رعایت قوانین رانندگی را لازم میشمارند ولیکن در عمل عده کمیآن را بکار میبندند، از این رو اشکال نظام آموزشی ما در ارائه میزان وحجم اطلاعات نیست،بلکه مهترین نقص آن در عدم استفاده و کاربرد اطلاعات آموخته شده است. در مدارس به دانش آموزان فرصتی داده نمیشود که در باره مطالب خوانده شده بیاندیشند و نحوه کاربرد آن را یاد بگیرند،گلاسر[2] (1965)عقیده دارد که در یک نظام آموزشی موفق ، برای دانش آموزان امکان تفکر،کشف معنی،و تعیین کاربرد از مطالب آموخته شده فراهم میآید ،مشاور میتواند با فراهم آوردن موقعیتی برای دانش آموزان – که در آن بجای آنکه محتوای درس مرکز توجه باشد،خود دانش آموز در مرکز فعالیتهای آموزشی قرار گیرد و برنامهها با توجه به نیازهای دانش آموزان تغییر یابند به بهبود در رفتار و پیشرفت یادگیری آنان کمک کند. برای یاری رساندن به دانش آموزان به منظور بهبود رفتار و افزایش میزان یادگیری پیشنهادات زیر ارائه میگردد:
1-ایجاد احساس نیاز وعلاقه به مطالب آموختنی2- شناخت خود و ارزشهای وابسته به آن3 – تاکید بر اینجا و اکنون4- دادن فرصت برای تفکر و خود-یابی5- تجدید نظر در برنامههای مراکز تربیت معلم. (شفیع آبادی 1371)
بنابراین مسئله اصلی در این پژوهش این است که آیامشاوره تحصیلی بر انگیزش تحصیلی، هویت فردی و بهداشت روان در دانش آموزان پسر متوسطه شهرستان باوی تاثیر دارد؟
1.hilgrd& bower
[2]. glasser
یافته های بژوهشی نشان میدهد که پس از اجرای موسیقی درمانی افسردگی سالمندان کاهش یافته است(پاکدامن و همکاران).در ایران نتایج پژوهش فروغان و همکاران نشان داد که یک سوم از مراجعان سرپایی سالمند از اختلال روانی رنج می برند و در همین چارچوب فراوانترین اختلالات روانی به ترتیب اختلالات افسردگی(58درصد)اختلالات شناختی(29درصد)و اختلالات اضطرابی(12درصد)می باشد.اسنودون نیز نشان داد که افسردگی به عنوان شایعترین اختلال در سالمندان به ویژه اشکال خفیفتر آن کاملاشایع است(فروغان و همکاران).بوراک به مطالعه اثربخشی موسیقی درمانی برای سالمندان پرداخته و به این منظور عده ای از افراد80 ساله را مورد بررسی قرارداده است که نتایج حاکی از احساس سلامتی بیشتر و میزان کمتری از مراجعه به پزشک و بهبودی قابل توجهی در افسردگی بود(بوراک2008).همچنین هنری(1995)نشان داد که گوش دادن به موسیقی امواج آلفا مغز را تحریک میکند و میتواند موقعیتی آرامبخش را فراهم سازدو یا میتواند سبب آزادسازی آندروفینها گردد و نه تنها درد را کاهش میدهد بلکه موجب کاهش فشار خون و ضربان قلب نیز می گردد(هنری1995).روشهای درمانی افسردگی متنوع است و موسیقی درمانی در چارچوب هنر درمانی مورد تایید برخی از پژوهشگران واقع شده است.صاحب نظران بر این باورند که هنر درمانی بالینی برای سالمندان سه هدف عمده را دنبال میکند که عبارتند از:تمرکز بر مشکل فوری فرد,روبرو شدن با موضوعات مربوط به سن پیری,و کمک به سالمند به طوری که حسی از شان و بزرگی را دریابد.با توجه به ضعفهایی که در وضعیت حواس سالمند پیش می آید انتخاب وسیله هنری عامل مهمی در کار با آنان است(هاشمیان8138).
موسیقی درمانی، درمانی موثر و معتبر برای افرادی است که نیاز های روانی، اجتماعی، شناختی، ارتباطی، تاثیر پذیری و کلامی دارند، تجربیات پزشکان نتایجی نشان داد ه اند که چشمگیر و بی نظیر بوده است(رکوعی2006). موسیقی شکلی از تحرک حسی است که پاس ها را به موقعیت های آشنا تبدیل کرده سپس پیش بینی پذیری را بالا برده و احساس امنیت مرتبط با آن را مهیا می سازد.با توجه به اینکه تحقیقات محدود در زمینه تاثیر موسیقی درمانی بر افسردگی سالمندان صورت گرفته است بر این
اساس هدف تحقیق حاضر پاسخگویی به این سوال است که آیا موسیقی درمانی بر افسردگی سالمندان ایلام تاثیر گذار است یا خیر؟
1-3-ضرورت تحقیق
افسردگی اصولا تفکر و اندیشه غلطی است که پایه و اساس منطقی ندارد و بتدریج تمام وجود ما را در بر میگیرد و زندگی را برای ما غیر قابل تحمل میکند. یکی از راههایی که نادانسته این موضوع را در ما تشدید میکند اعتیاد به تائید شدن از جانب دیگران میباشد ( حسینی مهر ، 1386 ).
از دست دادن کسی یا چیزی و تغییرات در زندگی فردی دو علت زیربنایی درافسردگی میباشد. این عوامل امنیت، رفاه و احساس ثبات و استواری ما را تهدید میکنند. ممکن است تصویر ذهنی ما از خویشتن تحت تاثیر قرار گرفته و ما احساس کنیم که دیگر بر خود کنترلی نداریم. اگر شخص به کسی که او را از دست داده است شدیدا وابسته بوده باشد ممکن است احساس کند که زندگی دیگر معنی و مقصودی ندارد. یک مرگ ناگهانی و غیر منتظره ممکن است توانایی های ما را در بکارگیری تکیه گاههای عاطفی مورد نیاز برای رویارویی با مشکل از بین ببرد ( هاشم زاده ، 1388)
گاهی روبرو شدن با یک موفقیت باعث شروع افسردگی میشود. اشخاصی که پس از مدت زمانی طولانی و پس از تلاش بسیار به اهداف خود دست می یابند، ممکن است دریابند که این تلاش و پیکار بوده است که به زندگی آنان معنی بخشیده است. غالبا رسیدن به اهدافی که فرد در پی آنها بوده است شخص را آنچنان که مورد انتظارش میباشد ارضا نمی کند. اگر موفقیتی بجای دادن احساس آرام بخش ارضا شدن، در ما حالت تنش و ناآرامی را بوجود آورد، می تواند باعث بوجود آمدن افسردگی بشود. مجموعه ای از تغییرات می تواند به معنی از دست رفتن کنترل بر مرحله ای از زندگیمان باشد. اگر کنترل شرایط برای ما امری بسیار مهم تلقی شود وقوع چنین حالتی می تواند باعث بوجود آمدن افسردگی در ما گردد. برای مثال افسردگی یک شخص میانسال میتواند بعلت فقدان موفقیت یا کاهش رضامندی از شغل، زندگی زناشویی، موقعیت اجتماعی و نیز عدم رضایت از نقش خود بعنوان والد بوجود آید ( سعیدی ، 1385).
اما امروزه مشخص شده است که استفاده از موسیقی میتواند در کاهش افسردگی تاثیر بسزایی داشته باشد.بی شک تاریخ هنر ایران سراسر عشق و علاقه و عرفان و دلدادگی است اما واقعیت این است که در این چند قرن این شور و عشق با شناخت و فهم علمی ارتقاء پیدا نکرده است، فرهنگ و عادات شنوایی مردم همپای رشد و توسعه دانش موسیقی پیشرفتی نداشته است و از این رو ذهن موسیقیائی مردم ایران نیازمند ارتقاء است و لازمه ارتقاء شنوایی و درک موسیقی آشنایی و شناخت و استفاده از موسیقی بخصوص موسیقی ملی به مفهوم واقعی آن است. (پترز ، 1380).
از موسیقی درمانی به خاطر خاصیت موثر آن در تسکین درد های جسمانی درمنزل و بیمارستانها و در کمک به زایمان، در تعادل خلق و خو تعادل روانی به توانبخشی جسمی و کمک به آرامش و خوابیدن و آسان کردن یاد گیری و در کل برای کمک به افراد تقریباً در تمامی زمینه های زندگی استفاده می شود.
در تحقیقات اخیر کاربرد موسیقی درمانی در توانبخشی جسمی و ایمنی شناسی و روان رنجوری موارد دیگر تایید شده است. (اندروز 1380،)
موسیقی درمانی نوعی از هنر درمانی است که به نظر میرسد بتواند برکاهش میزان افسردگی سالمندان و افزایش اعتماد به نفس آنان تاثیرگذار باشد(هاشمیان1388)..پژوهشهای صورت گرفته در ایران از نوع موسیقی درمانی برای سالمندان کمتر صورت گرفته مخصوصا در زمینه افسردگی سالمندان که مسئله بسیار مهمی است(بنی اسدی 1388).به طور قطع برای کاهش افسردگی سالمندان اطلاعات وسیعی درباره افرادسالمند و شیوه های مقابله با افسردگی آنان مورد نیاز است که با توجه به بررسی محقق اطلاعات موجود در این زمینه به ویژه در داخل کشور بسیار محدود میباشد.از این رو انجام تحقیق حاضر میتواند منابع اطلاعاتی ارزنده ای در اختیار روانشناسان بالینی جهت درمان اثر بخشتر افسردگی سالمندان قرار دهد(بی ریا وهمکاران1387).کاربرد موسیقی درمانی غیرفعال(با چارچوب فرهنگی و بومی)و بررسی تاثیر آن بر دو جنس زن و مرد و نیز بررسی متغیر افسردگی سالمندان از جمله مواردی است که سعی شده در این پژوهش به آن پرداخته شود.