از آن جایی كه موضوع تعامل میان جامعه و ادبیّات مبحثی مهم در میان پژوهشگران و منتقدان در هردو حوزة ادبیّات و جامعه شناسی بوده است، ادبیات به عنوان یكی از شاخه های هنر، از ابتدای پیدایش، بستر دگرگونی های فكری و فرهنگی گردیده است. این دگرگونی ها، ریشه در شرایط و زمینه های مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دارد كه در شاخه های گوناگون پدیدار گشته است. یكی از این شاخه ها، ادبیات داستانی (قصه، رمان) است كه قابلیّت درخوری در همگام سازی ادبیات با اجتماع و حركت در جهت تحوّلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی دارد.
در سالیان اخیر، نثر و به ویژه ادبیات داستانی، موفقیّت بیشتری در جذب مخاطب و خواننده داشته است، بنابراین، تحت تأثیر همین شرایط، در اندك زمان رشدی چشمگیر پیدا كرده است. از دیرباز تا كنون نویسندگان با توجه به ساختار اجتماعی و جغرافیایی، خاستگاه فكری و عقیدتی شان، به صورت ناخودآگاه مسائل و واقعیّات جامعه را در نوشته های خویش انعكاس می داده اند. بنابراین، یك نوع پیوند منطقی بین ادبیّات و جامعه و رویدادهای اجتماعی شكل گرفت. جامعه شناسی ادبیّات به عنوان علمی میان رشته ای به دنبال شناخت عنصرهای پیوند دهندة اثر ادبی و جامعه ظهور و بروز یافت. با بهره گیری از علم جامعه شناسی و قوانین و روش های اصولی آن و از طریق نگرش جامعه شناختی به ادبیّات می توان به ارتباط و تعامل جامعه و ادبیات پی برد، ضمن اینكه ارزش های زیبایی شناختی اثر ادبی و تعهدات و مسؤلیّت نویسنده در قبال مردم و اجتماع نیز زنده می شود.
در تحلیل جامعه شناختی آثار داستانی، ابتدا لازم است برای آشنایی با فضا و موقعیت داستان ها، تصویر كلّی از تاریخ سیاسی و اجتماعی سال های مربوطه داده شود، زیرا یك اثر ادبی در شرایط اجتماعی ای كه در آن پدید آمده، یك وجه مشخص و جهان بینی خاص دارد كه آن را قابل درك و فهم می كند. ضمن اینكه پدید آورندة اثر نیز چون از درون جامعه برخاسته، دارای جهان بینی و نگرشی برخاسته از ارزش های عامّ جامعة خود است، بنابراین، از طریق تطبیق محتوا و درونمایة آثار با مسائل اجتماعی و فرهنگی و ساختار اجتماعی، می توان به تحلیلی دقیق دست یافت.
در همین زمینه، نظریات مختلفی از صاحب نظران حیطة نقد جامعه شناختی رمان مطرح می كنیم كه مهم ترین آنها نظریات لوكاچ و گلدمن است. سپس نظریة بازتاب واقعیّت كه نگاه كل نگرانه به داستان ها دارد، بیان می شود كه اساس نقد این داستان ها واقع می شود زیرا در نظریة بازتاب، ضمن بیان كلیّت داستان و ارائة تصویر همه جانبه از واقعیّات اجتماعی، توجه به شخصیّت های تیپیك یا به عبارتی دیگر، نشان دادن تیپ ها و طبقات گوناگون اجتماعی نیز مطرح میشود.
این رساله، پژوهشی انتقادی است كه مجموعة داستان های محمود طیّاری را از دیدگاه علم جامعه شناسی مورد نقد و بررسی قرار می دهد. در مجموع، این رساله در 5 فصل تدوین شده است كه با توجه به اهداف در نظرگرفته شده به شرح زیر می آید:
فصل اول با هدف آشنایی بهتر و بیشتر با محمود طیّاری، از زندگی، آثار، تألیفات نویسنده و ویژگی های آثار داستانی او مطالبی بیان می كند.
فصل دوم در باب جامعه شناختی ادبیّات و نظریات مختلفی كه پژوهشگران این علم مطرح كرده اند، مباحثی ارائه می كند. همچنین رابطة جامعه و ادبیّات و تأثیر متقابل آن ها بر روی هم، مورد بررسی قرار می گیرد. هدف اصلی در این فصل، آشنایی بهتر با روش ها و اهداف نقد جامعه شناختی ادبیّات و رمان، نظریات صاحب نظران جامعه شناسی رمان و نظریه بازتاب واقعیّت و جایگاه تیپ و شخصیت در نقد داستان هاست.
فصل سوم اختصاص دارد به ارائة خلاصه ای از داستان های مجموعه های مختلف داستانی نویسنده و بررسی برخی عناصر داستانی در آن ها.
در فصل چهارم سعی ما بر این بوده تا با تحلیل درون مایة داستان ها و دقّت در وقایع زمان انتشار آن ها، وارد نقد و تحلیل آن ها شویم. درهمین رابطه، ابتدا مروری بر نظریات و اندیشه های گوناگون مطرح شده در فصل های پیشین می اندازیم، سپس به توصیف و تحلیل این آثار می پردازیم. هدف این فصل، تحلیل دقیق نگاه نویسنده به اجتماع و مسائل آن و میزان بازتاب رویدادها و واقعیّات اجتماعی در این داستان ها و بررسی شخصیت ها و تیپ های اجتماعی بوده است.
فصل ششم نتایج حاصل از این نقد و بررسی ها را ارائه می دهد.
جامعهشناسی ادبیات بخشی از جامعهشناسی هنر است که مطالعات خود را روی محتوای اثر و جوهر اجتماعی آن و روابط متقابل ادبیات و جامعه متمرکز میسازد. دانش مزبور با معتبر شمردن قواعد و قراردادهای زیباشناختی، با بررسی خردهفرهنگ و پایگاه اجتماعی هنرمند، میکوشد تأثیراتی را که فعالیتها و آثار هنری در روند امور و نهادهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی برجای میگذارند، و همچنین تأثیراتی که هنر و فعالیتهای هنری متقابلاً از آنها میپذیرد روشن سازد و نقش مهمی را که ساختار اجتماعی در این میان ایفا میکند نشان میدهد (ترابی، 1379: 30).
در واقع جامعهشناسی ادبیات یکی از جدیدترین حیطهها در جامعهشناسی است. در این حوزه اوضاع و احوال دینی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی جامعه در ارتباط با ادبیات مورد بررسی قرار میگیرد.
آثار ادبی به طور نامحسوس و غیر مستقیم، آرمانها، تفکرات شیوه زندگی هر ملت را در طول تاریخ نشان میدهد و تصاویری هنرمندانه از واقعیات اجتماعی عرضه میدارد. نگاه جامعهشناختی به ادبیات میتواند وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هر دوره را تا حدودی نمایان سازد (جلالیپور و محمدی، 1389: 395).
برای بررسی جامعهشناسی ادبیات یک دوره زمانی خاص و مهم ایران که دوره مشروطیت و پیامدهای مربوط به آن است انتخاب شده است. دوره مشروطه یکی از دورههای پر فراز و نشیب تاریخ ایران است. تقریباً بعضی چیزها، در حال دگرگونی و تغییر است و بعضی از ارزشها فرو ریخته و ارزشها و موضوعات جدید تبلیغ میشود تا در فرهنگ جامعه ایرانی جای خود را باز کند. سیاست دوره مشروطه تغییری چشمگیر با دورههای ما قبل دارد و ایرانیان اولین تجربه خود را در نظام جدید، با عناوینی چون قانون، افکار عمومی جامعه، آزادی و مساوات و
استبدادستیزی به محک میکشند (همان، 396).
با افزایش روابط ایران با دولتهای اروپایی آرا و اندیشههای روشنفکران و آزادیخواهان آن سرزمینها، اهل قلم و اندیشه ایران را تحت تأثیر قرار داده است. آنها با اعتقادات جدید که استبداد سلطنتی، محافظهکاری سیاسی را مردود میشمردند و اصول برابری و آزادی و برادری را میستودند، آشنا شدند. از طرفی دیگر نفوذ اقتصادی اروپا و بیکفایتی پادشاهان قاجار منجر به آشفتگی اقتصادی و اجتماعی ایران شد (همان، 374).
یکی از مهمترین ویژگیهای ادبیات و شعر مشروطه، تأثیرپذیری آن از جریانات اجتماعی و سیاسی است که تحت تأثیر اوضاع و شرایط حاکم بر جامعه، شعر وارد حوزه زندگی مردم میشود و نحوه زندگی ملت را به تصویر میکشد. جامعه ایران در حال و هوای انقلاب تغییر و تحول اساسی است و روشنفکران تلاش دارند، سنتهای جدید، جایگزین سنتهای کهنه گردد. در این راستا نیز ادبیات اعتراض «انتقاد» شکل میگیرد که خصیصه بارز آن جامعهگرایی و واقعگرایی است. از رهگذر بررسی اشعار این دوره به راحتی میتوان اوضاع جامعه آن زمان را ترسیم نمود و افق فکری شاعران و نوع تلقی آنان را نسبت به مسائل اجتماعی و فرهنگی جویا شد.
در تاریخ پر فراز و نشیب ایران مردمانی زیستهاند که همواره با اسلحه و یا با اندیشه و قلم خود به مقاومت و مبارزه پرداختهاند. سید اشرفالدین حسینی گیلانی (نسیم شمال) ستارهای در دوره مشروطیت طلوع کرد و خوش درخشید. اشعارش که از احساسات و عواطف شدید میهن دوستانه و عشق به آزادی و مردم سرچشمه گرفته بود، بیتردید در بیداری تودهها و آشنایی آنان با حقوق خود، تأثیر ژرف داشت (کریمی موغاری،7:1382).
در دورهی مشروطه شاهد رشد مطبوعات که حاصل از ارتباط متفکران ایرانی با جامعه اروپایی بود، هستیم، از جمله نشریههای مطرح در این دوره نسیم شمال بود که نخستین شماره آن در دوم شعبان 1325 ق در رشت چاپ شد و نفوذ زیادی در میان مردم پیدا کرد که در واقع اشعار و حرف دلهای سید بزرگوار حسینی بود که منتشر میشد. هر یک از سرودههای او بیانگر رویدادی سیاسی و یا در بردارندهی طنزی اجتماعی و فرهنگی بود که در مجموع، که در مجموع نمایشگر وقایع سرزمین ایران از ابتدای عصر مشروطیت تا دوران رضاخانی بود (محمدخانی، 1384: 60).
اشعار سید اشرفالدین علاوه بر سادگی و شیرینی، سرشار از احساسات پاک میهنپرستانه و بشردوستانه بود. از رهگذر این اشعار است که میتوان به شیوه مبارزه سیاسی و اقدامات دلیرانه او در آگاهی بخشی به عموم افراد جامعه و روشنگری و افشاگریش پی برد.
در این دوره ادبیات شاهد مفاهیمی جدید چون «وطن»، «دولت»، «ملت»، «آزادی»، «قانون» و … هستیم. اگر چه برخی از این کلمات قبلاً نیز در اشعار به چشم میخورد، اما با کاربرد مدرن آنها که برآمده از اندیشههای نوین مشروطهخواهی و حاکمیت مردم است بر میخوریم. دیوان «نسیم شمال» از آن جهت انتخاب شد که تصور میشود با توجه به کمسوادی غالب ایرانیان در آن زمان، مردم اشعاری را که آهنگین بوده و به خصوص سبک ساده داشته بهتر به حافظه سپرده و تحت تأثیر اندیشهی آن قرار میگرفتند.
سید اشرفالدین گیلانی از میان مردم و از خطه شمال برخاسته بود، تمام عمر با مردم و در میان مردم زیست و از احوال و دغدغه های زندگی آنان اطلاع کامل داشت و به همین دلیل به خوبی توانست با آنان ارتباط برقرار نماید (جلالیپور و محمدی، 395:1389).
3-1- اهداف کلی تحقیق
هدف این پژوهش نقد جامعهشناختی دیوان اشعار سیداشرف الدین گیلانی است. در واقع در پی آن
هستیم که تأثیر اشعار نسیم شمال بر تحولات جامعه و بالعکس مورد بررسی قرار بگیرد، به طور کلی مضمونها در اشعار سید اشرفالدین درچهار بخش سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی طبقهبندی شده است. در این پژوهش سعی بر آن است که به واکاوی بیشتر چهار بخش یادشده و همچنین تأثیر اوضاع و احوال جامعه بر ادبیات آن دوره به خصوص اشعار نسیم شمال و همچنین تأثیر اشعار ایشان بر جامعه و دگرگونی آن بپردازیم.
با توجّه به دورهی حساس تاریخی مشروطه و انتخاب شاعر بزرگ و مردمی این دوره و با توجه به مسائل سیاسی و اجتماعی مطرح شده در اشعار نسیم شمال و با کمک از شاعران معاصرش به شناخت و بررسی جامعه دورهی مشروطه به لحاظ درونمایههای اجتماعی و سیاسی و همچنین به استخراج و تحلیل اندیشه و نظر سید اشرفالدین حسینی از نظر مؤلفههای جامعهشناسی و سیاسی خواهیم پرداخت.
با پیدایی مشروطیت، ادبیات طنزی حقیقی، که لبهی تیز خود را بیش از افراد متوجه اجتماع و معایب عمومی جامعه ساخته بود، پدید آمد و در حقیقت به نفع افکار آزادیخواهانه به شعر تغزلی دست اتحاد داد. در این پژوهش میخواهیم بدانیم چگونه نسیم شمال با اشعار طنزگونه، ادبیات را به مردم نزدیک ساخت و خود را شاعر مردمی ساخت و با این طریق به آگاهیسازی جامعه پرداخت.
1-3-1- سوالات تحقیق
1ـ آیا شرایط مختلف جامعه میتواند با ورود در ادبیات، بر افکار یک ملت تأثیر داشته باشد؟
2ـ جامعهی عصر سید اشرفالدین حسینی چه ساختار سیاسی و اجتماعی داشته و دیدگاه و رفتار ایشان نسبت به آنها چه بوده است؟
3ـ مؤلفه های فرهنگی و ضد فرهنگی و ارزشهای اجتماعی زمان نسیم شمال چه بود؟
3ــ ادبیات طنز و فکاهی چگونه در تبین اندیشه جامعه زمان نسیم شمال و آگاهی دادن به عموم مردم در مورد جامعه، حکومت، سیاست، اقتصاد و… ایفای نقش میکر
1- فروزانفر، بدیع الزمان، سخن و سخنوران، ص 579.
2- همان، ص 589.
3- صفا، ذبیح اله، تاریخ ادبیات در ایران (جلد دوم)، انتشارات فردوسی، چاپخانه كیهانك تهران، چاپ ششم، تهران 1363، ص 721.
4- همان، ص 721.
5- سخن و سخنوران، همان مأخذ، ص 579.
6- رضازاده شفق، صادق، تاریخ ادبیات ایران، انتشارات دانشگاه پهلوی، مرداد ماه 1352، صص362-361.
7- همان، ص 364.
8- تاریخ ادبیات در ایران، همان مأخذ، ص 579.
9- سخن و سخنوران، همان مأخذ، صص 584-583.
10- تاریخ ادبیات در ایران، همان مأخذ، ص 723.
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون، مخبون محذوف
با توجه به اینكه مجیر شاگرد خاقانی بوده، لذا چه به تأسی از وی و یا تحت تأثیر خاقانی قصیدهی آغازین دیوان خود را در وزن و قافیه و مفهوم قصیدهی مشهور خاقانی :
سریر فقر تو ار سر كشد به ملك رضا تو سر به جیب هوس در كشیده، اینت خطا به نظم در آورده است كه می توان این كار وی را به نوعی اظهار ارادت نسبت به ساحت بزرگ استادی به حساب آورد، اگرچه مجیر در ناسپاسی نسبت به استاد دست كمی از خود خاقانی نسبت به استادش ابوالعلاء گنجوی نداشته است.
1)برید عقل ترا كی برد به ملك صفا كه دل هنوز به بازار صورتست ترا
برید : به فتح اول و كسر ثانی معرّب بریده دم است و آن استری باشد یا اسبی كه دم او را ببرند برای نشان و بعضی گویند كه تیز رفتار میشود و به مقدار دو فرسنگ نگاه دارند به جهت خبر بردن سلاطین. الحال آن شخص را گویند كه بر آن سوار شده خبر برد و در این زمان، نامهبر و پیك را گویند (غیاث). هم اكنون در كشورهای عربی، برید به جای پست Post به كار میرود. در بارهی ریشهی «برید» اختلاف است كه از كلمهی یونانی (Veredus) یا «بردن» فارسی و یا واژهی دیگر گرفته شده است (برای توضیح بیشتر به مقالهی «بحثی در بارهی برید و ریشهی آن» از استاد مرحوم دكتر محمد آبادی باویل، نشریهی دانشكدهی ادبیات تبریز، سال 29، شمارهی 122، ص 208-239 مراجعه شود). در بیت فوق قاعدتاً باید در مفهوم دلیل و راهنما به كار رود تا بتواند آدمی را راهنمایی و همراهی كند.
عقل : خرد و دانش و قوتی كه نفس انسان بدان وسیله تمییز دقایق كند و آن را نفس ناطقه گویند. عقل در اصل به معنی بند در پا بستن، چون خرد و دانش مانع رفتن طبیعت آدمی میشود به سوی افعال ذمیمه، لهذا خرد و دانش را عقل گویند.
صفا : پاكی و در اصطلاح خلوص از ممازجت طبع است و دوری از مذمومات است و صفا از صفات انسان است و آن را اصلی است و فرعی، اصلش انقطاع دل است از اغیار و فرعش خلوت است از دنیای غدار.(فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی. ص 531)
بازار : محل خرید و فروش كالا، در زبان پهلوی واچار و در اوستایی آباچاری آمده است. پرتقالیها این كلمه را از ایرانیان گرفتهاند كه از این رهگذر كلمه در زبان فرانسه نیز وارد شده است.(برهان، حاشیه)
صورت : تمثال، عكس و مجازاً ظاهر هر چیزی.
برید عقل : اضافه تشبیهی، به عبارتی عقل به دلیل و راهنمایی همانند شده است كه آدمی را به سر منزل مقصود هدایت میكند.
ملك صفا : اضافه تشبیهی.
كی : استفهام انكاری.
بازار صورت : كنایه از دنیا كه محل اعمال فریبندهی ظاهری است و با نماد آراستهی خود آدمی را سرگرم و فریفتهی خود میكند.
معنی بیت: پیك و دلیل خرد هیچگاه نمیتواند ترا به ملك یكرنگی و صفا رهنمون شود، برای اینكه دل تو هنوز فریفتهی این دنیای ظاهر است.
2)نه طفل راهی از آواز و شكل دل برگیر كه پیل را سر و شكل است و پشّه را آوا
طفل راه : كنایه از نوآموز، كودكی كه تازه راه رفتن را یاد گیرد، نومرید.
باز بود آن صبح دولت روز او طفل ره شد عقل پیر آموز او
دل بر گرفتن : قطع علاقه كردن، اعراض نمودن، ترك كردن.
بیت پیل و پشّه آرایة طباق به كار رفته است و شكل و آواز تناسبی با كودك دارد. بدین معنی كه طفل را با اشكال و اصوات سرگرم می كنند./ صنعت لف و نشر مشوش؛ پیل به شكل و پشه به آواز برمی گردد.
معنی بیت: تو كودك نوپا و مبتدی سلوك نیستی تا به ظواهر و اشكال دل بندی. پس سعی كن از این مظاهر فریبنده رخ بر تابی، زیرا فیل با همه تنومندی جز هیكل و ظاهری بیش نیست و پشه هم جز صدایی ندارد.
«یعنی مظاهر بزرگ دنیا، شكل و هیكلی بیش نیست و مظاهر كوچك جز صدایی نیست كه در هر حال سزاوار دل بستن نیستند» (دكتر احمد شوقی نوبر)
آثارِ پیشینیان در قالبِ نسخ خطی از پس قرنها به یادگار مانده است و این بر عهدۀ ماست که آنها را حفظ کنیم و در عین امانت به تصحیح آن اقدام نماییم.
«هدف از دانش و فنّ تصحیح متون، به دست دادن متنی هر چه نزدیکتر به متن اصلی است که از زیرقلم نویسنده ای خارج شده و یا از بیان شاعر یا گوینده ای تراوش یافته، و امروزه مورد پژوهش ماست» (جهانبخش، 1384: 14-13).
با اینکه برخی محققان رابطۀ خوشی با ادبیاتِ دورۀ صفویه ندارند و شاید اساساً ارزشی برای آن قائل نباشند شبهه نیست که از نظر تازگی وغرابتی که اشعار این دوره دارد به کلّی از آثارِ ادبی ادوارِ دیگر متمایز است. لطفعلی بیک آذر در آتشکده و رضاقلیخان هدایت در مجمع الفصحا هرجا ذکری از شعرای دورۀ صفویه رفته است به اجمالی هرچه تمامتر برگزار کردهاند (رک. مؤتمن، 1339 : 344 و 345). در هر حال دور از هرگونه تعصب شعرِ این دوره حلقهای است از زنجیرۀ ادبی از نخستین روزهای شعر پارسی تا کنون. نبایست با نگاهی که به نقد و بررسی سخنِ سخنسرایانِ سدههای چهارم و پنجم تا پایان هشتم میپردازیم به ارزیابی و سنجش سخن این عصر پرداخت. باید قیاسِ فصاحت را با در نظر داشتن وضع ادبی، اجتماعی و سیاسی آن زمان سنجید. این که از هر صنف شاعرانِ ممتازی در این دوره ظهور کردهاند نکتهای نیست که از آن بتوان به تسامح گذشت. آگهی تبریزی به سوزنگری منسوب بود و ظریفی تبریزی به خردهفروشی اوقات میگذرانید. فنایی مشهدی علافی میکرد و مولانای یمنی در سمنان کفشگر بود. فقیری یخنیپزی میکرد و وصلی تبریزی از مطربی معیشت مینمود. امیری اصفهانی به دکّانِ عطاری مینشست و بزمی قزوینی کفشدوز بود (رک.سام میرزا، 1314 : 141 تا 170)
«از مهمترین عواملی که در زمانِ صفویه شعر و شاعری در عوام رخنه کرد این بود که صفویه ترویج مذهبِ شیعه را اساسِ سیاست خویش کرده بود و خود را از جهتِ تقویت مبانی دولت و سلطنت خویش به مدایح شعرا محتاج نمیدید. الّا بدان اندازه که شاعر آنها را در نشر و ترویج مبادی مذهب شیعه موثر میشمردند»(رک. اسکندر بیک ترکمان، 1334 : 178به نقل از زرینکوب،1389:254) برخی از پژوهشگران این تغییر مذهب در سلسله صفوی را انقلاب اجتماعی دانسته و تغییر سبک ادبی را معلول این علت میدانند (ر.ک : شمیسا، 1382 : 284). این نکته بدین معنا نیست که ادبیّات در دورۀ صفوی صرفاً جنبۀ مذهبی داشته؛ بلکه روابط علّت و معلولی در مسائل اجتماعی و فرهنگیِ پیچیده غالباً غیر مستقیم است. به همین خاطر است که در شعرِ این دوره مشایخی را میشناسیم که در سخنسرایی دستی دارند و شهرتی. شاعرانی مانند: ملامحسن فیض، میرزا جمال خوانساری، هاشمی کرمانی، ضمیری اصفهانی و میرزا نجیب الدین رضا اصفهانی. در این زمان، غزلسرایی عرفانی به تقلید شاعرانِ عارفمسلک گذشته و اشعار عرفانی شاعرانِ پیشین مانند سنایی و مولوی و سعدی و حافظ، ادامه دارد.
نجیب الدّین اصفهانی از همین شاعران متشرع است. او شاعری است شیعی که حکمت عرفای شیعی را در شعر خود وارد ساخته است. «نورالهدایه» دربارۀ انواع معرفت، «سبعالمثانی» مثنویی بر وزن مثنوی معنوی مولوی، «دیوان اشعار» ، مثنوی «خلاصه الحقایق» مشتمل بر مسائلِ فلسفی و عرفانی و مبانی تصوف و آداب سیر و سلوک، از آثارِ این عارف و شاعر میباشد.
1- نجیبالدّین رضا اصفهانی
میرزا نجیب الدین رضا که با نام زرگر اصفهانی نیز اشتهار دارد، از مشایخ صوفیه ذهبیه در قرن یازدهم و دوازدهم است (عبرت نائینی، 1376، ج 2 : 768). شهرتِ او را به زرگر، رضاقلیخان هدایت در ریاض العارفین متذکر شده است و ذیل نام او به شرح احوالش پرداخته است. نگارنده در هیچ جای آثارِ او قرینهای برای این شهرت نیافته و بر این گمان است که شاید این شهرت پس از دوران هدایت (از آن جهت که شاعرِ دیگری با این تخلص داریم و هدایت در مجمع الفصحا به شرح احوال او پرداخته) برای میرزا نجیب الدین رضا رقم خورده باشد. به همین خاطر منشأ این تخلیط را ریاض العارفین هدایت میداند. که در این نوعِ ادبی نیز طبع آزمایی کرده است. وی در سال 1047 در
اصفهان به دنیا آمد (خاوری، 1362 : 282). «از اماجد مجذوبین و اکابر محبوبین بود و پس از جذبه به سلوک رجوع کرده» (هدایت، 1388 : 149). در اصفهان با شیخ محمدعلی موذن خراسانی ـ از بزرگان عرفا ـ ملاقات کرد و به همراه او به مشهد رفت (همان). در سال 1078 به همراه استاد به اصفهان بازگشت و بعدها خلیفه و داماد او گشت (تمیمداری، 1372 : ج 1 : 341). نجیب به نامهای رضا [و] جوهری، تخلص مینموده و خلاصه الحقایق و دیوان غزلیات و سبع المثانی از آثار او بوده» (تبریزی، 1328 : 123). امّا در غزلیات چنانچه نگارنده در آثار او تتبع کرده، وی هرآنجایی که از تخلص استفاده کرده، نامِ نجیب را برگزیده است.
معصومعلیشاه در ذکر شیخ محمدعلی مؤذن مینویسد : «خلیفۀ وی نجیب الدین رضاست که ترجمهاش بیاید.»(معصومعلیشاه، بیتا،ج3: 165). در ادامه آمدهاست : «سیّد رضا مردی بزرگوار است و کتاب سبعالمثانی از اوست و نجیب الدّین را در ریاض العارفین به عنوان زرگر اصفهانی آورده است و ترجمه نموده. وفاتش در سال یکصد و هشتاد و پنج نوشته و مخفی نیست که غیر از زرگر اصفهانی است که نامش محمدحسن است. وفاتِ وی را در مجمع الفصحا سال هزار و دویست و هفتاد نوشته است. خلاصه نجیب الدین را تعریف همین بس که مرحوم مظفرعلیشاه در کتاب مثنوی بحرالاسرار او را ستوده است و بعضی از آن ابیات تیمناً آورده میشود.
صبح یوم السبت شوال الکریم عـارض مشـتاق سـلطان عظـیــم
طلعتی فرخنده چون ماه تـمام چشم جان را جلوهگر شد در منام
قـصّـه سـبعالمثانی مـثنـــوی از کلام شـــه نجــیب المعنــوی
شه نجیب الدین رضا شاه ولی مرشـد راه رضـا سلـطان عـلــی»
(همان : 216)
نجیب اصفهانی در شرحِ احوالِ خود، خویش را امّی معرفی کرده (رک : تمیمداری، 1372 : 340) و بر همین اساس است که شرح حال نویسان مانند هدایت در ریاض العارفین و مدرس تبریزی در ریحانهالادب و آقابزرگ طهرانی در الذریعه او را بی سواد دانستهاند. امّا آنچه از آثارِ او پیداست؛ نکتهای جز این است.
درگذشت او را به سالهای 1080 (هدایت، 1388 : 149) 1085 (معصومعلیشاه، بیتا، ج3 : 216) (خاوری، 1362 : 289) و 1108 (تمیمداری، 1372 : 340) بیان کردهاند. مرحوم مصلحالدین مهدوی وفات او را هم سال 1080 و هم 1075 ذکر کرده است (مهدوی، 1348 : 326 ، 1388 : 617). اگر تاریخِ نگارش آثارِ او ـ چنانچه در ادامه بدان خواهیم پرداخت ـ را صحیح بدانیم، تاریخ 1108 برای وفات صحیحتر مینماید.
مزارِ وی در بقعۀ میرزا رفیعاست. صاحب تذکره القبور مینویسد : «قبرش در قسمتِ شمالی آب انباری که فعلاً جزو اراضی فرودگاه است قرار داشت و تا این اواخر موجود بود و نگارنده [(= مهدوی)] آن را دیده بود» (مهدوی، 1348 : 326).
از آنجایی که در برخی تذکرهها و کتب تاریخی ـ ادبی نجیب اصفهانی را زرگر اصفهانی نیز معرفی کردهاند؛ نباید این شخص را با زرگر اصفهانی شاعرِ سدۀ سیزدهم اشتباه گرفت. احمد کرمی در مقدمۀ دیوان زرگر مینویسد: «آقا محمّدحسن زرگر اصفهانی از غزلسرایان اواسط قرن سیزدهم هجری است که درگذشت وی را به سال 1270 هجری قمری یاد کردهاند» (زرگر اصفهانی، 1362 : 8 ـ 7). ترجمانِ احوالِ شیخ نجیب در کتاب رجال و مشاهیر اصفهان تألیفِ میرسید علی جناب، همچون ریاضالعارفین ذیل نامِ زرگر اصفهانی مرقوم گشته و بدون ذکر هیچ منبعی، عیناً متن ریاضالعارفین آمده است. قابل ذکر اینکه مصحّحِ چاپ اخیر از رجال و مشاهیر هم هیچ اشارهای به این نکته نکرده است (رک: جناب اصفهانی، 1385: 273).
1-1- آثار نجیب
1-1-1- نورالهدایه
«کتاب مستطاب نورالهدایه از تصنیفات عارفِ کامل و فاضلِ واصل شیخ نجیب الدین رضا تبریزی قدس سره معاصر شاه سلیمان صفوی» در سال 1365 (= 1325 خورشیدی) در چاپخانه علمی به چاپ رسیده است. موضوعِ کتاب در تصوف و انواع معرفت است. نویسنده به بیان اصول دین و اصطلاحاتِ صوفیه میپردازد. سال تألیف این کتاب را 1087 نگاشتهاند (تمیمداری، 1372 : 342)
2-1-1- سبعالمثانی
منظومهای است عرفانی به فارسی بر وزن مثنوی معنوی مولوی که آن را در سال 1094 سروده و مشتمل بر بیست هزار بیت است. وی این کتاب را به عنوان مجلد هفتم مثنوی جلالالدین مولوی سروده و تاریخ سرودن آن سال 1094 نگاشته شده است. نجیب الدین در این کتاب آگاهیهایی دربارۀ ضدیّت با تصوف در دوره شاه عباس دوم، در سفر مشهد و اصفهان به دست داده است. در برخی حکایتها که به صورت نظم آورده است، وقتِ تغییر دولتِ صفوی را بیان کرده و در واقع نوعی پیشگویی برای سقوطِ این دولت است (جعفریان، 1379 : 533). این کتاب در سال 1342ق در مطبعه سعادت شیراز به صورت چاپ سنگی به همراه رسالههای تحفة عباسی، دیوان شیخ عطار، رسالة نوربخشیه و رساله در معرفت در هامشِ کتاب به چاپ رسیده است. باری دیگر سبعالمثانی توسط خانقاه احمدی (تهران) در سال 1360 منتشر شده است.
3-1-1- خلاصه الحقایق
مثنویی است در آداب سیر و سلوک و تصوف. این اثر در سال 1328 توسط میرزا احمد اردبیلی در ضمنِ کفایه المومنین و اوصاف المقربین به چاپ رسیده است.
4-1-1- دستور سلیمان
دستور سلیمان رسالهای است در اصطلاحاتِ صوفیان که نسخۀ خطی آن در دانشگاه تهران موجود است (رک. منزوی، 1353 : 1038). به غیر از تذکره القبور (مهدوی، 1348 : 327)، عرفان و ادب در عصر صفویه (تمیمداری، 1372 : 342) و سبکشناسی نثر (شمیسا، 1386 : 232) دیگران به این اثر نجیب اشارهای نکردهاند.
5-1-1- دیوان غزلیات
نسخه خطی دیوان غزلیاتِ نجیب اصفهانی با شمارۀ 390 در کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود است. این نسخه شامل 140 برگ، 14 سطری و قریب به 2000 بیت است. این نسخه فاقد تاریخ کتابت است. علاوه بر این مدرس تبریزی و تمیمداری دیوان اشعار وی را که مشتمل بر غزل و قصیده و ترجیع و مراثی است برشمردهاند؛ امّا از نسخۀ موجودِ آن اطّلاعی به دست ندادهاند (مدرس تبریزی، 1328، ج2 : 375) ، (تمیمداری، 1372 : 342).
2-1- ارزیابی شعر نجیب اصفهانی
اقبال و هنرِ نجیب اصفهانی در مثنویسرایی بیش از غزلسرایی است؛ زیرا در آنجا مفهومی را بیان میدارد ولی در غزلسرایی بر سرِ موضوعهای تکراری پیش گفته شده شاعرانِ سدههای پیشین، دور میزند. سبکِ شعری او را بهتر است به حکمِ زمانِ او سبکِ هندی یا اصفهانی دانست. زیرا ابیاتی با سیاقِ سبک هندی که ـ ویژگیهای «تناسب»، «تمثیل»، «مصراع برجسته» و «اسلوب معادله» و … در آن مشهود باشدـ در دیوانِ او یافت میشود.
به نام یكتا دادار آفریدگار كه دیدگان بشر همواره نگران اوست و چشمان امید به افق عنایت بی علت او دوخته شده و آدمیان را از حكومتش بهره هاست كه ندانند و زندگانی بگذارند و چون به اندوه گرفتار آیند هم باز به دامنش آویزند. كه رفتنی نیست از دامان پرمهر حضرت الوهیت؛ و به یاد رحمت عالمیان، سرور كون و مكان، حضرت نبوت، ختمی مرتبت محمد مصطفی صلواﺓ الله و سلامه علیه كه عالم به وجود او و ذریهی پاكش زیبنده گشت و مهر به گرمای عشق ایشان فروزنده و ماه از تلألؤ جمال روی ایشان تابنده.
و اما بعد…
آن چه در این رساله گرد آمده است ما حصل غور در تصاویر شاعرانه و نقد بر پایهی نظرگاهی زنانه است. كوشیدیم تا در فصل كلیات مطالب، ذیل عنوان “مذهب اصالت زن” مختصری با آن مكتب كه به فیمینیسم شهره است آشنا شویم. بر این اساس ذیل این عنوان، عناوینی مترتب شده است تا فحوای كلام در اذهان خوانندگان گرامی بنشیند و آنان را به مقصود نائل گرداند؛ مضاف این كه مبحث ملحقه به عنوان رساله كه واژهی ” زن مدار” است تبیین شده و مقصود نگارنده قریب به وضوح گردد. در این راستا به تعاریفی از شقوق مذهب اصالت زن پرداخته ایم و پس از آشنایی اندك با پاره ای تعاریف، وضعیت زن را در خلال تاریخ مرور كرده، سپس موجودیت وی را در اذهان برخی ملل و مذاهب به طریقی مجمل مورد نظر قرار دادیم.
در بخش دیگری از كلیات به نظرات و مكتوبات بزرگان عرصه ی اندیشه و فرهنگ پرداختیم و آن اقوال و آثار را منشأ اثر در روند فكری غالب در باب زن تحلیل كردیم. با توجه به نقد ها و نظرات متنوع گاه مخالف و گاه موافق با این مكتب بر آن شدیم تا نظرات اسلام را هر چند كوتاه در حد بضاعت نگارنده و ظرفیت رساله در تبیین دیدگاه اسلام به زن مقرر كنیم. در پایان مباحث مطروحه در كلیات مطالب ذیل عنوان ” نگاهی گذرا به سیمای زن در ادوار مختلف شعر فارسی ” به مرور مختصری بر حضور زن از دو جنبه پرداختیم؛ در این بخش زن را به عنوان سوژهی شعرا و به عنوان خالق اثر مورد نظر قرار داده و اشاره ای به نام برخی از شعرای زن در ادوار مختلف شعر فارسی نموده ایم.
پس از این در فصلی كه عنوان آن را بیتی از ملك الشعرای بهار مقرر كردیم به بحث پیرامون وجود یا عدم ادبیات زنانه پرداختیم و در این خصوص از آرای پژوهشگران و صاحبان نظربهره برده و بر آیند و ماحصل گفتار را با رد وجود ادبیات زنانه خاتمه دادیم.
” نوع نگاه در ایجاد تصویر” فصل دیگری است كه در آن ضمن توضیح در خصوص تصویر و تصویر سازی، انگاره های شاعرانه سیمین بهبهانی و محمد رضا شفیعی كدكنی را از قول خود ایشان در آثار مكتوب و منقول؛ و نیز نظرگاه دیگران در خصوص این هر دو ذكر کرده و مورد بررسی قرار دادیم.
سپس رساله را بر پایه ی 11 فصل دیگر عنوان نهادیم كه هر كدام مبین رفتاری زنانه یا مصداقی از عملی زنانه است كه از ذكر نام فصول به جهت پرهیز از اطاله كلام صرف نظر نموده و رؤیت این بخش ها را به خوانندگان ارجمند و مخاطبان گران قدر وا می نهیم.
نگاهی به مذهب اصالت زن:
دیر گاهی است تا مسئلهی زن به عنوان مبحثی اساسی در فراسوی مرزهای ایران زمین آغاز شده و به داخل كشورما نیز نفوذ یافته است. احساس نیاز به طرح مسئلهی زنان و حقوق آن ها در مغرب زمین كلید خورد و جنبش هایی موسوم به فمینیستی شكل گرفت كه عمدتا قصد داشتند تا حقوق برابری را میان زنان و مردان پی ریزی كنند كه البته در پاره ای موارد موفق هم بودند.
در نگاهی به تعاریف فمینیسم ( feminism ) این گونه در می یابیم كه « جنبشی است سازمان یافته برای دست یابی به حقوق و نیز ایدئولوژیی برای دگرگونی جامعه كه هدف آن صرفا تحقق برابری اجتماعی زنان نیست، بلكه رویای رفع انواع تبعیض و ستم نژادی و طبقاتی و غیر را در سر می پروراند. از این رو نهاده هایی كه تاكنون برای این واژه پیشنهاد شده وافی به مقصود نبوده است»1. چه این كه امروزه با شنیدن كلمه فمینیسم اغلب مخاطبان آن چه را به ذهن متبادر می بینند مسئله زن است. اساسا این واژه فرانسوی و از ریشه لاتین ( femind ) است كه در زبان های انگلیسی و آلمانی تغییر یافته و به شكل ( feminism) به كار برده می شود به طور كلی واژه (feminine) به معنای زن و دال بر جنس مونث است . با این اوصاف لغوی پر بیراه نرفته اند آنان كه با شنیدن این واژه به یاد زن و مسئلهی زنان می افتند. به هر حال هر مكتب یا ایدئولوژی نو ظهور پیامدهایی دارد و از دریچه های مختلفی ظهور و بروز می كند كما اینكه فمینیسم هم دارای گرایش های متعدد است گرچه بررسی گرایش های فمینیستی موضوع این مقال نیست ولی ذكر نام و مختصری از تعاریف برای شناخت بهتر این مكتب خالی از لطف نیست.
لیبرال فمینیسم Liberal feminism:
این گرایش نسبت به گرایش های دیگر سابقه طولانی تری دارد، نا برابری حقوق مدنی و فرصت های آموزشی را سرچشمه ستم بر زنان می داند و مبارزه برای كسب آزادی های فردی زنان در چهارچوب جامعه موجود را هدف قرار داده است.
رادیكال فمینیسم Radical feminism:
این گرایش همه شكل های ستم و سلطه را ناشی از برتری جویی مردان می انگارد و هدف خود را جایگزینی جوامع مردسالار كنونی با جوامع زن محور معرفی می كند.
ماركسیسم فمینیسم Marksism feminism:
گرایش دیگری است كه ریشهی انقیاد زنان را در شیوهی تولید سرمایه داری و جدایی كار از خانه كه به تقسیم كار جنسی انجامید معرفی می كند و دگرگونی بنیانی اقتصاد را تنها راه چاره رفع ستم دیدگی زنان می دانند.
سوسیال فمینیسم :Social feminism
آخرین گرایش این مذهب است؛ به زعم فمینیست های سوسیالیست ریشه ستم بر زنان در نظام اقتصادی سرمایه داری است كه برای دوام خود به استثمار كارگران و به ویژه زنان نیاز دارد.»2
اگر بخواهیم به دیگر اصطلاحات مطرح دال بر مسئله فمینیسم بپردازیم اصطلاحاتی چون « femininity = « زنانگی » را می توان ذكر كرد؛ اصطلاحی که برای توصیف مونث بودن در جامعه ساخته و پرداخته می شود و بار معنایی آن داشتن جاذبه جنسی برای جلب مردان است یا اصطلاح Womanhood = زن بودن؛ این اصطلاح در برگیرندهی همه معانی منفی و مثبتی است كه واژهی « زن » به ذهن متبادر می كند. زیبایی، عشق، پیوند، همسر، مادر، كدبانو، جنس دوم، در حاشیه، زیر ستم، سركوب، اسیر احساسات و….».3
تعاریف بالا بنا به ضرورت آورده شد تا فتح بابی باشد برای بررسی مبحث اصلی همان گونه كه در ابتدای رساله مشاهده می شود عنوان رساله تصویرهای شاعرانه سیمین بهبهانی و محمد رضا شفیعی كدكنی از منظر نقد زن مدار است لذا در این قسمت كه مباحث كلی را ذكر می كنیم بیش تر و به طور عمده به مبحث زن مداری می پردازیم تا سپس بتوانیم بر این مبنا اشعار دو شاعر مد نظر را مورد بحث و بررسی و نقد قرار دهیم.
نگاهی به تاریخ:
بهتر است سخن را با نگاهی به تاریخ آغاز کنیم. روزگاری نظام حاکم بر بشر دردست بانوان بود یعنی « ادارهی امور زندگی و پرورش فرزندان به عهدهی زنان بوده است که معمولا از این عصر به نام ” مادرسالاری ” یا ” مادرشاهی” نام می برند. عامل اصلی به وجود آمدن عصر مادر سالاری، به نوع زندگی آن دوره بر می گردد. مردان برای شکار به مناطق دور دست سفر می کردند و هنگامی که بر می گشتند آن قدر شکار نمی کردند که برای خوراک و معاش خانواده بسنده باشد. بنابراین در طیّ غیبت مردان، این زنان بودند که به امور خانه می پرداختند و در گذراندن زندگی نقش اساسی داشتند.»4 رفته رفته و به تبع این که زنان کشت و زرع را کشف کردند آنان را مبدع کشاورزی می دانند. « زن ها ضمن گردآوری دانه های خوراکی کشف کردند که از هر دانه ای که به زمین نرم می افتد گیاهی می روید و آن گیاه خود دانه های جدیدی می دهد. کشاورزی از همین جا آغاز شد.»5 آن چه از شواهد تاریخی در خصوص سالاربودن زن و مرد بیان می دارند این است که: « بر نخستین جوامع بشری، نه نظام مادرسالاری حاکم بوده است و نه نظام پدرسالاری، بلکه زن و مرد، پیش از تاریخ و در آغاز تاریخ، وظایف و مشاغل مختلفی داشتند، ولی همکار و مکمل هم بودند و هیچ چیز از پیش (aprior ) مبین برتری یکی بر دیگری نیست… پس از دوران گردآوری خوراک و شکار، یعنی در عصر نوسنگی ( neolithique )، زن قدرت بسیار می یابد و شأن ومنزلتی بسیار کسب می کند، زیرا در این دوران، کار زن کشاورزی و مشغلهی مرد دامداری است، بنابراین زن به اقتضای کار و اشتغالش، مادر و سرور طبیعت دانسته می شود و کیش و پرستش زن ایزدان رواج می یابد . به هر حال چنین پیداست که دوران نوسنگی، دورهی فرمانروایی مادر است و از قدرت مرد نسبتاً کاسته می شود.»6 مضاف برابداع کشاورزی پاره ای کارهای دیگر چون بافندگی، رشته کردن الیاف و ابداع چرخ کوزه گری نیز به زنان نسبت داده شده و به قدرت آنان در آن دوره افزوده است. از آنجا که در این دوره مشغلهی زنان کشاورزی و مشغلهی مردان دامپروری است چندان که پیش تر ذکر شد نیاز به صنعت و ساختن ابزار نیز برای آن روز جزء حوائجی بود که باید مرتفع می گردید لذا « مرد ابزار ساز شد و قدرت را به دست گرفت و از جمله تظاهرات این قدرت، وضع قوانین بود.»7
این گردش كه بنا به اقتضائات زمان صورت گرفته و بدین نام ها موسوم شده شاید در زمان خود بسیار طبیعی جلوه می كرده و دغدغه خاطر انسان های اعصار گذشته را فراهم نمی كرده است. لذا امروز برای یافتن سرچشمه های مظلوم واقع شدن زنان، تاریخ را تورق می كنند تا سررشته را بیابند كه البته تا به اینجا پژوهش گران و محققان برآنند كه با استقرار نظام مرد سالار سیطره مردان بر زنان آغاز شد.
اغلب پیروان مذهب اصالت زن یا همان فمینیسم درگرایش های متفاوت گاه تندتر وگاه کندتر درپی برابری جنسیتی – در شقوق مختلف – میان زنان و مردان هستند. لذا به زعم نگارنده آن چه كه امروز باید از آن اجتناب شود استفاده از پسوند ” سالاری ” در پس این عناوین است. غرض از بروز جنبش هایی چون فمینیسم و یا به تازگی شكایات مطرح شده در دادگاهها توسط مردان علیه زنان به واسطه ظلمی كه متحمل می شوند همه از عواقب رفتاری است که متعاقب پسوند ” سالار ” پشت این عناوین اتفاق می افتد. فی الواقع اگر این لغت از دایرة المعارف ذهن ها حذف شود و در جای مناسب خود بكار برده شود یعنی واژهی” انسان سالاری” را به عنوان جایگزینی برای این هر دو واژه برگزینیم؛ عمده مشكل حل خواهد شد « هزاران سال تاریخ نوشته و باز نوشته شده تا تصور اینكه مردان برتر از زنان هستند (یا بالعكس) از خاطره ها و ذهنها زدوده شود. شواهد باستان شناسی، دربارهی موجودیت دورانی بیش از بیست هزار سال تاریخ گفتگو می كند كه زنان و مردان مكمل یكدیگر بوده و با امكانات برابر زندگی كرده اند، بدون اینكه هیچ كدام بر دیگری برتری داشته باشند. در تمامی موارد، مردان و زنان شریك و سهیم و مهمترین عنصر تركیب اجتماعی بوده اند. نیروی خلاق زنانه نه تنها خوار و حقیر نبود بلكه، بسیار محترم شمرده می شد. وجود زنان مملو از خلاقیت و معنویت بود.»8 اگر بنا را بر این بگذاریم كه سالار یكدیگر نباشیم بلكه همراه و در كنار یكدیگر باشیم نیمی و بلكه بیش تر مشكل را حل و فصل نموده ایم. كه البته برای دست یافتن به چنین مسئله ای باید رویكرد تربیتی خانواده تغییر پیدا كند. « ما نتوانسته ایم به پسران خود یاد دهیم و بسیار كمتر به دختران خود كه زن بودن تا چه حد عظیم و با شكوه است، و اینك زمانی است كه به سوی نور رویم و سیمای جدید زن را به تصویر در آوریم زن بودن رازی بسیار عمیق است كه ارزیابی آن شاید سالی صبر و تحمل لازم داشته باشد.»9 شاید بهتر باشد بگوییم سالیان، چرا كه این رویكرد اشتباه محصول سالیان است و یقینا نیاز به گذشت سالیان دارد تا رویكردی جدید در نسل ها ایجاد و نهادینه شود. امروزه « برای بسیاری از مردان حفظ حقوق زنان امری بدیهی و حائز اهمیت است لیكن، آن چه برایشان بدیهی جلوه نمی كند این است كه خود تا چه حد دسیسه می چینند تا بر قدرت زنان سرپوش گذارند حق و حقوق زنان را تا آن حد كه از نظر سیاسی – اجتماعی مطرح است قبول دارند اما، آن چه را كه با نقش فعال زن ارتباط دارد خواه یك گفتگو در عرصه اجتماعی باشد یا در فضای خانواده آن طور كه شایسته است نمی پذیرند.»10 و این همان رویكرد و نوع نگرش نهادینه شده است كه از دوران طفولیت و چه بسا توسط مادر به كودك منتقل شده است. « كلمه مرد سالاری متاسفانه، اغلب تقصیر كار بودن مرد را در ذهن تداعی می كند، ولی مقصر دانستن دیگران یكی از عادت ها و رفتار های كلیدی است كه مردم را در نظام هایی كه به آن ها صدمه می زند، ثابت نگه می دارد. تا زمانی كه یكی، دیگری را مقصر شمارد، نه زنان، نه مردان و نه جامعه به عنوان یك كل نمی تواند در جهت بهبودی وضع زن حركتی مثبت انجام دهد. ما باید تصمیم به پیشروی بگیریم و مقصر ساختن را پشت سر بگذاریم. هم زنان و هم مردان به نظامی كه ما در آن همراه با رفتارها و نگرش های اعتیادی روزانه زندگی می كنیم، دوام و پایداری می بخشد.»11
عمده ترین اشكالی كه سالار بودن ایجاد می كند این است كه انسان ها را در مقابل یكدیگر قرار می دهد و این عاملی تنش زاست. اجتماع امروز چه در میهن ما ایران و چه در فراسوی مرز های ما برای بهبود اوضاع جامعه بشری باید اقدام به حذف این واژه از ادبیات ذهن بشر كند. تا آن گاه كه این واژه بر اذهان بشر حاكم است اگر هزار و یك مكتب نو ظهور برای احقاق حقوق زنان یا مردان ظهور كند هرگز نخواهد توانست گرهی از این كلاف سر درگم را بگشاید بلكه خود گرهی خواهد شد بر انبوه گره های درهم افكنده « بشر به تدریج در خواهد یافت كه اگر كسی به علت داشتن عقده حقارت آرزومند داشتن مقام بزرگ و پر سر و صدایی است كه در آن مقام به دیگران آن قدر كه دلش می خواهد تحكم كند و زور بگوید، گفتار خود را بقبولاند و خود را بزرگ و بزرگ تر جلوه دهد و بدین وسیله كسری روانی خود را بپوشاند مسلما در آن مقام نه تنها به نفع انسانیت و صلح و صفا قدمی بر نخواهد داشت بلكه برای خاطر همان مقام حاضر است شرافت و انسانیت، محبت و عاطفه، عشق و دوستی، صفا و مروت و هر چه خصال حسنه دارد نیز فدا كند و تنها از آن راه رود كه حافظ مقام و موقعیتش باشد در چنین مورد مسلما باید فاتحه بشریت را خواند.»12