سه انقلاب در بهداشت روانی رخ داده است. انقلاب اول به رهبری پینل بود که توجهات بشر را به بیماری روانی جلب کرده، فروید با وارد نمودن توجهات شهوانی در زندگی درونی روانی انسان دومین انقلاب را ایجاد کرد، سومین انقلاب که هم اکنون در جریان است تحت نامهای مختلفی همچون روان شناسی جامعه (روانپزشکی جامعه) و (سلامت روانی جامعه) نام برده میشود (قراچه داغی،1382،ص44).
اگر چه تعاریف این اصطلاحات متفاوت است، اما هر یک از آنها بازتابی از تغییر فاحش در مفهوم سازی بیماری روانی و درمان آن است. دیگر مثل گذشته تأکید مطالعات بر فرد بیمار نیست، بلکه بیشتر بر جامعه بزرگ تأکید میشود.
از جمله اهداف نظام آموزش عالی کشور پرورش در زمینههای مورد نیاز بخشهای مختلف جامعه به منظور پاسخ دادن به تقاضای روز افزون و افزایش سطح علمی آحاد ملت است. بدیهی است رسیدن به این هدف مستلزم سرمایهگذاریهای عظیم و تربیت نیروی انسانی متعهد و متخصص است. نظر به افزایش تعداد داوطلب معلمی در سالهای اخیر، ایجاد زمینههای مناسب و کمک به آنان در پیشرفت تحصیلی و حرفهای و استفاده بهینه جامعه از تجارب علمی آنها، انجام پژوهشهای بنیادی و کاربردی در زمینه مسائل و مشکلات اجتماعی معلمان زن و تلاش در رفع آنها از جمله مواردی است که می تواند زمینه دستیابی به اهداف آموزش عالی را سریعتر فراهم آورد. جای ذکر است برای اکثر معلمان زن تدریس در مدارس و مراکز علمی به دلایل عدم آشنایی با محیط تدریس، بیعلاقگی به رشته تدریس، کافی نبودن امکانات رفاهی و اقتصادی دارای مشکلاتی است که در صورت شدت آن و عدم آشنایی معلمان زن با شیوه مقابله با آنها چه بسا زمینه ساز مشکلات خانوادگی، اجتماعی و یا عصبی_روانی گردیده است و در پیشرفت حرفهای آنان مانعی به وجود میآورد . با توجه به گسترش روز افزون کودکان استثنایی و دچار مشکل به علت مسائل عدیدهای که در زندگی امروزی وجود دارد کادر آموزشی مدارس یکی از با اهمیت ترین جنبههای آموزشی را تشکیل میدهد که بالطبع موقعیت جسمی و روانی آنان از اهمیت بسیاری برخوردار است (کراز، به نقل از دادستان،1368،ص52).
در این تحقیق اضطراب و افسردگی معلمان زن مدارس استثنایی و معلمان زن مدارس عادی بررسی و مقایسه میشود.
با توجه به روابط پیچیده زندگی شهری و تعدد وظایف و عملکرد افراد در جامعه، چه در خانواده و چه در محیط کار و حتی در روابط گروهی و همچنین وجود قوانین، مقررات و ضوابط مختلف در همة حوزههای این روابط، شرایط و زمینه بروز استرس و اضطراب فراوان بوده و معمولاً
همة افراد به نوعی و به نسبتی گرفتار این پدیدهها هستند.
از جمله افرادی که روابط گستردهای در جامعه دارند، معلمان زن هستند. معلمان زن با توجه به وظایف زیاد و نوع عملکردشان و با توجه به اینکه همیشه و هر لحظه باید پاسخگو والدین، اولیا مدرسه و دانشآموزان باشند؛ احتمال ابتلا به استرس و اضطراب در آنها به شدت روند فزایندهای دارد. كار معلمی تنها یك شغل نیست زیرا با فكر و ذهن و روح افراد ارتباط دارد. معلم باید مسائل و مشكلات عاطفی، خانوادگی، مالی و شغلی خود را در لایههای زیرین وجودش گذاشته و وقتی وارد كلاس میشود ظاهر او به گونهای باشد كه گویی همه چیز عالی است. بدیهی است كه این كار از عهده هر صاحب علم و تجربهای برنمیآید. مسأله استرس در همه مشاغل مطرح است، اما در ارتباط با شغل معلم، استرس معنای خاصی پیدا میکند، چون یک معلم، علاوه بر مسائل و مشکلاتی که در همه افراد مطرح است، با برخی مسائل و مشکلات که صرفاً ناشی از نوع شغل وی است نیز مواجه میشود. معلم در مدرسه با مسائلی مواجه است که در کمتر حرفهای چنین مسائلی وجود دارند. به طور مثال معلم ناچار است روزانه چندین ساعت تنها مقابل یک گروه که گاهی یک گروه ناآشنا نیز هستند قرار بگیرد و صحبت کند. گذشته از آن که خود صحبت کردن از انرژی و توان معلم کم میکند. لازم به ذکر است که ابتلا به استرس در معلمان زن پیامدهای سوء زیادی را در برمی گیرد، که میتواند تأثیرات مثبت و منفی را بهدنبال داشته باشد. مطالعه این تأثیرات از این جهت حائز اهمیت است که میتواند به این قشر از افراد زحمتکش جامعه در جهت هدایت و کنترل استرسهای به وجود آمده احتمالی در آنها کمک کند. نتایج پژوهشهایی از قبیل این پژوهش میتواند پیشنهادهای مناسبی را به معلمان زن و مدیران در سراسر نظام آموزش و پرورش و نهایتاً کارکرد آموزشی آنان فراهم نماید.
1– بین میزان افسردگی معلمان زن مدارس عادی و معلمان زن مدارس استثنایی تفاوت معنیداری وجود دارد.
2-بین میزان اضطراب معلمان زن مدارس عادی و معلمان زن مدارس استثنایی تفاوت معنیداری وجود دارد.
1- بین میزان اضطراب و افسردگی معلمان زن در مدارس عادی تفاوت معنیداری وجود دارد.
2- بین میزان اضطراب و افسردگی معلمان زن در مدارس استثنایی تفاوت معنیداری وجود دارد.
3- بر حسب عامل تحول هوشیاری نسبت به خود بین معلمان زن مدارس عادی و معلمان زن مدارس استثنایی تفاوت معنیداری وجود دارد.
4- بر حسب عامل نیروی من بین معلمان زن مدارس عادی و معلمان زن مدارس استثنایی تفاوت معنی داری وجود دارد.
5- بر حسب عامل گرایش پارا نویایی بین معلمان زن مدارس عادی و معلمان زن مدارس استثنایی تفاوت معنیداری وجود دارد.
6- بر حسب عامل گرایش به احساس گنهكاری بین معلمان زن مدارس عادی و معلمان زن مدارس استثنایی تفاوت معنیداری وجود دارد.
7- بر حسب عامل تنش ارگی بین معلمان زن مدارس عادی و معلمان زن مدارس استثنایی تفاوت معنیداری وجود دارد.
1-مقایسه میزان افسردگی معلمان زن در مدارس استثنایی و عادی است.
2-مقایسه میزان اضطراب معلمان زن در مدارس استثنایی و عادی است.
اهداف فرعی پژوهش عبارتند از:
1- بررسی تفاوت میزان افسردگی بین معلمان زن مدارس عادی و استثنایی
2- بررسی تفاوت میزان اضطراب بین معلمان زن مدارس عادی و استثنایی
3- بررسی تفاوت بین معلمان زن مدارس عادی و استثنایی از نظر عامل هوشیاری نسبت به خود
4- بررسی تفاوت بین معلمان زن مدارس عادی و استثنایی از نظر عامل نیروی من
5- بررسی تفاوت بین معلمان زن مدارس عادی و استثنایی از نظر عامل گرایش پارانویایی
6- بررسی تفاوت بین بین معلمان زن مدارس عادی و استثنایی از نظر عامل گرایش به گنهکاری
7- بررسی تفاوت بین معلمان زن مدارس عادی و استثنایی از نظر عامل تنش ارگی
1) آیا بین میزان افسردگی معلمان زن مدارس عادی و معلمان زن مدارس استثنایی تفاوت وجود دارد؟
2) آیا بین میزان اضطراب معلمان زن مدارس عادی و معلمان زن مدارس استثنایی تفاوت وجود دارد؟
1) آیا بین میزان افسردگی معلمان زن مدارس عادی و مدارس استثنایی تفاوت وجود دارد؟
2) آیا بین میزان اضطراب معلمان زن مدارس عادی و مدارس استثنایی تفاوت وجود دارد؟
3) آیا بین میزان هوشیاری نسبت به خود معلمان زن مدارس عادی و استثنایی تفاوت وجود دارد؟
4) آیا بین میزان نیروی من معلمان زن مدارس عادی و استثنایی تفاوت وجود دارد؟
5) آیا بین میزان گرایش پارانویایی معلمان زن مدارس عادی و استثنایی تفاوت وجود دارد؟
6) آیا بین میزان گرایش به گنهکاری معلمان زن مدارس عادی و استثنایی تفاوت وجود دارد؟
7) آیا بین میزان تنش ارگی معلمان زن مدارس عادی و استثنایی تفاوت وجود دارد؟
فرار از خانه پدیده ای است که میزان آن در سال های اخیر رشد کرده به طوری که تدریجاً به یک نگرانی و معضل اجتماعی تبدیل شده است. فرار از خانه به معنای دوری از خانه بدون اجازه والدین یا سرپرست قانونی است، موقعیتی که در آن یک نوجوان از خانه و یا محل سکونتش برای حداقل یک شب بدون اجازه غیبت کند. بر اساس برآورد بخش خدمات انسانی و سلامت ایالات متحده، سالانه 1 میلیون جوان از خانه فرار می کنند. در سال های بین 2002- 1999 پلیس رسمی سنگاپور 2433 مورد فرار از خانه در سنین زیر 16 سال را گزارش کرده است که به طور متوسط سالانه 600 مورد را در بر می گیرد که 60% این موارد مربوط به دختران بوده است (خانگ[9]، 2009).
بر اساس مطالعات کمیته حمایت از جوانان در یک زمینه یابی ملی از دانش آموزان دبیرستانی کره ای در سال 1998، 7/11% آنان سابقه فرار از خانه داشتند، این در حالی است که بزرگترین نگرانی این است که 2/74% این دانش آموزان، فرار از خانه را به عنوان یک انتخاب در نظر گرفته اند. سابقه فرار در ایالات متحده نشان می دهد که 90% فراریان از خانه، در طی یک ماه به خانه باز می گردند و بیش از 99% آنان در مدت یک سال به خانه باز می گردند. تحقیقات نشان می دهد که این پدیده در دختران نوجوان شیوع بیشتری دارد. در ایران نیز نتایج گزارش های منتشر شده حاکی از آن است که پدیده فرار از خانه در بین دختران در سال های اخیر افزایش چشمگیری یافته است. طبق گزارش شاره و همکاران (1385) تعداد دختران فراری در سال 1378، 20 برابر بیشتر از سال 1365بوده است و در چهار ماهه آخر سال 1380، 6156 نوجوان فراری دستگیر شده اند. البته آمار دختران فراری از منزل دقیق نیست، چرا که ممکن است تمام آنها به مراکز بهزیستی مراجعه نکرده و یا توسط نیروی انتظامی دستگیر نشوند و بدون اینکه رسمأ گزارشی از فرارشان ارئه شود، روزها و گاه هفته ها زندگی خارج از خانه را تجربه کنند (تمنایی فر و همکاران، 1392).
منظور از انسجام خانواده، احساس همبستگی، پیوند و تعهد عاطفی است که اعضای یک خانواده نسبت به همدیگر دارند (اولسون، 1999). لینگرن[10] (2003) انسجام را به صورت احساس نزدیکی عاطفی با دیگر افراد خانواده تعریف می کند. از نظر او دو کیفیت مربوط به انسجام در خانواده، مشتمل بر تعهد و وقت گذارندن با هم است. منظور از تعهد، میل به صرف وقت و انرژی در فعالیتهای خانواده و همچنین ممانعت از تأثیر منفی عواملی چون مسائل شغلی در آن می باشد. بُعد دیگر انسجام از نظر لینگرن (2003) وقت گذاشتن و با هم بودن در بین اعضای خانواده است. خانواده های که در این زمینه قوی هستند، بطور مرتب برنامه ها و زمان های برای فعالیت گروهی در نظر می گیرند (زارع، 1387).
اصطلاح سلامت روان برای توصیف سطح بهزیستی، شناختی، هیجانی و نشان دادن عدم ابتلا به اختلالات روانی به كار می رود كه به نوعی وجود قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی، حل تعارضات و تمایلات شخصی به طور منطقی و سازگاری مداوم با شرایط متغیر و تلاش برای تحقق اعتدال بین تقاضاهای درونی و الزامات محیط در حال تغییر، اطلاق می شود. در واقع عدم برخورداری از سلامت روان، پیشرفت فرد و همچنین توانایی او را در انجام وظایف محوله دچار اختلال نموده و این امر منجر به عدم پیشرفت جامعه و عواقب ناشی از آن خواهد شد (برگ[11]، 2009).
از جمله عواملی که می تواند در پیشگیری و کاهش اختلالات روانی و همچنین مشکلات ناشی از آن مانند خودکشی، اعتیاد به مواد مخدر، افسردگی و اضطراب نقش مؤثری داشته باشد، داشتن اعتقادات مذهبی است. تقویت باورهای مذهبی در تمام مراحل زندگی یک اقدام پیشگیری کننده برای کاهش اختلالات روانی است. آلپورت[12] (1968) در گستره شخصیت و روان شناسی اجتماعی بر حسب جهت گیری دینی افراد، آنها را به دو نوع جهت گیری مذهبی درونی و بیرونی تقسیم کرده است. از نظر آلپورت (1968) افراد دارای جهت گیری مذهبی
بیرونی، به لحاظ نظری دارای باورهای مذهبی هستند. در دیدگاه جهت گیری مذهبی بیرونی، مذهب ابزار ارضای نیازهای اولیه فرد خواهد بود. از دیدگاه آلپورت (1968) افراد دارای جهت گیری مذهبی درونی ضمن درون سازی ارزش های دینی، مذهب را به مثابه هدف در نظر می گیرند. در این جهت گیری، دین دارای کنش وری خود مختاری و مستقلی و به انگیزه برتر مبدل می شود (محمد ابراهیم، 1390).
روان شناسان مشهوری مانند جیمز[13] (1902) و آلپورت (1950) از تجربه دینی و مطالعه این تجربه ها سخن گفته اند، با این حال برای مدت های طولانی مطالعه دین و معنویت، در روان شناختی مورد توجه چندانی قرار نگرفته بود. پارگامنت و ساندرز[14] (2007) دلیل این مسئله را چنین مطرح می کنند، اول اینکه بعضی از روان شناسان معتقدند که روان شناسی یک علم است و از روش های علمی دقیق استفاده می کند اما علوم دینی بیشتر جنبه فلسفی دارد، دوم اینکه در قرن بیستم روان کاوی و رفتارگرایی دو رویکرد غالب در روان شناسی بودند و این دو دیدگاه نیز تجربه دینی را نادیده می گرفتند، بنابراین مطالعه معنویت کمتر مورد توجه روان شناسی قرار گرفته بود (شریفی، 1388).
ابراهیمی قوام و خطیب زاده (1392) در تحقیقی نتیجه گرفتند که؛ عدم توجه و بی احترامی، آزار و اذیت و انواع سوء استفاده از آنان، محدودیت و محرومیت شدید، سردی روابط و کم محبتی، تبعیض قائل شدن و آشفتگی خانواده از عوامل فرار دختران بود. همچنین کونگ[15] (2013) در تحقیقی در زمینه پدیده فرار نوجوانان و جوانان در سنگاپور نتیجه گرفت که؛ مهمترین عامل در خانه، خانواده و محیط و گاهی نگرش و هویت یابی فرد در برخورد با مشکلاتی نظیر خشونت بود.
بنابراین عوامل مختلفی در شکل گیری فرار دختران مطرح است و پژوهش های مختلفی در این زمینه صورت گرفته است. از جمله این عوامل می توان به ویژگی های روانی و شخصیتی دختران، وضعیت خانوادگی (از لحاظ صمیمت و ارتباط با یکدیگر) آنان و میزان پایبندی به مباحث دینی در بین افراد خانواده دختران فراری اشاره کرد.
با توجه به آنچه گفته شد در این پژوهش هم این سؤال مطرح است که آیا همبستگی خانواده، سلامت روانی و جهت گیری مذهبی در بین دختران فراری و عادی شهر تهران تفاوتی دارد؟
1- Runing Away
[2] -Tyler & Cauce
[3] -Family Cohesion
[4]- Olson
[5] -Mental Health
[6]- Spirituality
[7] -Argyl
[8]- Religious Orientation
[9] – Khong
[10]- Lingern
[11] -Berk
[12]- Allport
[13]- William James
[14]- Pargament & Saunders
[15] – Khong
بدون شک یکی از مباحث اصلی و بنیادی علم روانشناسی ویژگیهای شخصیتی میباشد. ازآنجایی که این ویژگیها زیربنای نظام رفتاری افراد را تشکیل میدهند، پرداختن به این مقوله میتواند جنبههای خاصی از عملکرد افراد را در زمینههای مختلف روشن سازد. از مصادیق بارز این موضوع، تأثیر ویژگیهای شخصیتی افراد بر عملکرد تحصیلی آنان میباشد (مأمن پوش 1391).
افت تحصیلی یکی از مشکلات مهم نظام آموزشی کشورهای جهان سوم و ایران میباشد و هرساله بیش از نیمی از میلیونها دانشجو که در جهان به دانشگاهها راه مییابند، ترک تحصیل کرده، مشروط شده یا نمیتوانند تحصیلات خود را در موعد مقرر به پایان برسانند (نجیمی 1390).
منظور از افت تحصیلی «کاهش عملکرد تحصیلی دانشجویان از سطح رضایت بخش به سطحی نامطلوب است». نتایج مطالعات انجام شده، نقش عواملی ازجمله روش تدریس مدرسین، خصوصیات فردی دانشجو مانند علاقه مندی به رشته تحصیلی و احساس خود كفایتی همچنین مشكلات زندگی و تحصیلی نظیر مسائل روانی، زندگی در خوابگاه، اشتغال و معدل دیپلم بر روی افت تحصیلی دانشجویان مؤثر میداند. از طرفی تاثیر احساس افسردگی همراه با علائم احساس عمیق ناشاد بودن، ضعف سلامت روان، خودکم بینی، خستگی، کاهش انرژی و کاهش عملکرد اجتماعی ـ شغلی ـ تحصیلی بر روی پیشرفت تحصیلی دانشجویان گزارش گردیده است (ایزدی 1384).
یادگیرندگان از نظر شخصیتی، نگرشها، واکنشهای هیجانی، شیوه وسبکهای یادگیری، سبکهای شناختی و غیره باهم تفاوتهایی دارند که یادگیری و نحوه برخورد آنها با مسائل و مشکلات را تحت تاثیر قرار میدهد (محمدزاده 1386).
مطالعات انجام شده توسط بک[1] و همكاران (1988) بیان میدارد که در گروههای دانشجویی، دامنه بالایی از افسردگی دیده میشود طوری که 78 درصد دانشجویان از بعضی نشانههای افسردگی رنج میبرند و 46 درصد دچار افسردگی شدید میباشند. همچنین نتایج مطالعات انجام شده توسط رفعتی و همكاران (2004) بر روی دانشجویان دانشكده پرستاری شیراز نشانگر 8/59 درصد افسردگی در درجات متفاوت میباشد. در همین راستا رودباری (1389) در گزارشی ابراز میدارد پیشرفت تحصیلی دانشجویان پزشكی در مقطع علوم پایه با عوامل تاهل، جنسیت، سهمیه ورودی، سكونت در خوابگاه، بومی یا غیر بومی بودن ارتباط آماری داشته بطوری كه دانشجویان مجرد، جوانتر و سهمیه مناطق، موفقتر بودهاند. نتایج نحقیقات انجام شده توسط هاشمی و کامکار (1380) در دانشگاه یاسوج نیز بیانگر 5/35 درصد افسردگی در دانشجویان بوده و عدم علاقه به رشته تحصیلی، غیر بومی بودن و عدم مشاركت در فعالیتهای فوق برنامه از عوامل مؤثر در بروز افسردگی دانشجویان به شمار میرود. هم چنین نتایج پژوهش انجام شده بر روی دانشجویان دانشگاه اردبیل بیانگر درجات مختلف افسردگی به میزان 4/57 درصد بوده و بین افسردگی و سطح تحصیلات پدر، تعداد اعضای خانواده، بیماری جسمی و ترم تحصیلی دانشجویان ارتباط معنادار آماری داشت. از طرفی نتایج مطالعه قندهارزاده (1378) نشان داد بین فراوانی افسردگی در دانشجویان و بیماری شدید جسمی و یا فوت اعضای خانواده ارتباط معناداری وجود نداشته اما بین فراوانی افسردگی ومشكلات مالی، شكسته شدن غرور و احترام فرد، علاقه نداشتن به رشته تحصیلی، اطمینان نداشتن از وضعیت شغلی آینده ارتباط معناداری وجود داشت. افسردگی در بین دانشجویان مسئله ای با اهمیت است زیرا از یک سو باعث هدر رفتن سرمایه جامعه میگردد و از سوی دیگر از میزان موفقیت و پیشرفت تحصیلی آنان میکاهد دانشجویان را از رسیدن به جایگاه رفیع علمی و اجتماعی باز میدارد. بنابراین با تشخیص و شناخت به موقع مشکلات روان شناختی و روانپزشکی دانشجویان و عوامل مستعد کننده آن میتوان به راه حلهای مؤثری برای بهبود یا ارتقای وضعیت روانی و رفتاری دانشجویان دست یافت و در راستای جلوگیری از افت عملکرد تحصیلی، افزایش موفقیتهای اجتماعی آنان پس از
فراغت از تحصیل و در نهایت استفاده بهینه از منابع انسانی کشور اقدام مناسبی انجام داد.
باقری یزدی و همكاران (1374) با اجرای پژوهشی با عنوان بررسی وضعیت سلامت روانی دانشجویان ورودی سال تحصیلی 73 – 74 دانشگاه تهران كه تعداد آزمودنیهای آن 2321 نفر بوده است، به این نتیجه رسیدند كه 30 درصد از افراد مورد مطالعه احساس غمگینی و افسردگی و 28/8 درصد تحت استرس بودن 4/3 درصد سابقه بیماری عصبی و 5/16 درصد مشکوک به اختلال روانی بوده اند.
فروزنده و همکاران (1381) طی پژوهش خود نتیجه گرفتند که 43/8 درصد از دانشجویان دوره شبانه شهرکرد فاقد سلامت روانی بودهاند. همچنین براساس نتایج پژوهش فوق بین وضعیت سلامت روانی دانشجویان و وجود حوادث استرس زا یکساله اخیر رابطه معنی داری وجود داشته است.
نتایج پژوهشهای مختلف نیز نشان داده است که شیوع اختلالات روانشناختی از قبیل افسردگی، اضطراب، سوء مصرف مواد مخدر و مشکلات بین فردی و خانوادگی میان دانشجویان گاهی حتی بیشتر از نرم عمومی است که برای رفع این معضل؛ اکثر دانشگاههای معتبر دنیا و حتی برخی دانشگاههای داخل در چند سال اخیر، برنامههایی را جهت کاهش اثرات زیانبار روانشناختی استرس اجرا کردهاند که از جمله این مراکز، مراکز مشاوره دانشجویی در کشور است که با رویکرد بهداشت روانی جامعه نگر، آموزش مصون سازی در برابر استرسها جهت کاهش ناراحتیهای روانشناختی و جسمانی و ارتقای سطح بهداشت عمومی را مورد بررسی قرار دادهاند.
بسیاری از دانشجویان در برابر مشکلاتی همچون ترس از آینده در وضعیت اقتصادی، اجتماعی و شغلی، احساس درماندگی میکنند به گونهای که رفتارهای نامناسب اجتماعی و فرهنگی مثل وابستگی به مواد مخدر و… از آنان سر میزند که باعث افزایش مشکل شده، یا با این گمان که راهکاری وجود ندارد به وضعیت موجود تن در میدهند و رفتارهای انفعالی را در پیش میگیرند.
بنابراین با تشخیص و شناخت به موقع مشکلات روان شناختی و روانپزشکی دانشجویان و عوامل مستعد کننده آن میتوان به راه حلهای مؤثری برای بهبود یا ارتقای وضعیت روانی و رفتاری دانشجویان دست یافت و در راستای جلوگیری از افت عملکرد تحصیلی، افزایش موفقیتهای اجتماعی آنان پس از فراغت از تحصیل و در نهایت استفاده بهینه از منابع انسانی کشور اقدام مناسبی انجام داد.
در همین رابطه بررسی ویژگی شخصیتی دانشجویان به عنوان آینده سازان این مملكت از جایگاه والایی برخوردار است چرا كه با ارتقای بهداشت روانی دانشجویان میتوان انتظار داشت كه در عرصههای علم و ادب گامهای مؤثری بردارند.
پیشگیری از بروز بیماریها در مراحل اولیه و زودرس، توجه به وضعیت بهداشت روانی دانشجویان، اهمیت به مشاوره دانشجویان و برنامه ریزی مناسب درراستا ی، تشخیص و درمان به موقع یکی از عوامل مؤثر در حفظ سلامت روح و روان جوانان و ارتقای سطح علمی آنان به شمار میرود.
در این راستا پژوهش حاضر سعی دارد به بررسی ارتباط بین ویژگیهای شخصیت و عملکرد تحصیلی دانشجویان بپردازد.
با توجه به اینکه تاکنون برروی جامعه دانشجویان تحت پوشش کمیته امام خمینی شهرستان دره شهر در خصوص اثرات ویژگی شخصیتی بر عملکرد تحصیلی پژوهش مدونی صورت نگرفته ضرورت اجرا این گونه تحقیق کاملاً محسوس است. نتایج این پژوهش میتواند منجر به وحدت نظر در خصوص علل افت تحصیلی و پرکردن خلا تحقیقاتی در این خصوص گردد. علاوه بر آن نتایج این پژوهش میتواند منجر به ارائه فرضیات جدید در زمینه عملکرد تحصیلی و ویژگی شخصیتی دانشجویان شده وراهکارهای عملی برای درمانگران که با این دانشجویان سروکار دارند ارائه دهد.
مطالعه حاضر با هدف تعیین ویژگیهای شخصیتی و روانی در دانشجویان و ارتباط آن با عملکرد تحصیلی تنظیم شده است تا با شناخت وضعیت سلامت روان آنان و یا وجودمشکلات رفتاری به مراکز مشاوره فعال در دانشگاه و مراکز درمانی، جهت کاهش میزان این مشکلات ارجاع و نیز جهت مقابله باافت تحصیلی دانشجویان گامی مؤثر برداشته شود.
[1] Beck
شخصیت حوزه بسیار گسترده ای است، زیرا شخصیت خود موضوعی است پیچیده و دارای ابعاد و جنبه های گوناگونی است. برای شناخت شخصیت انسان، از دیرباز کوشش های فراوانی به عمل آمده که برخی از آنها غیر عملی، بعضی خرافاتی، و معدودی دیگر علمی و معتبر است.
عوامل گوناگونی برروی شخصیت فرد تأثیر می گذارد كه تأثیر آن ها برهم تابع عوامل دیگری نیز می باشد مانند:شغل،تربیت،مسكن ،بیماری ها و…اما شخصیت تنها عامل منحصر به فرد در رابطه با ارتكاب جرم نمی باشد و تنها بسته و زمینه ساز تلقی می شود.چه بسا انسان های كاملاً نرمال هم در شرایطی كه محیط و عوامل بیرونی بر آن ها سنگینی می كند دست به ارتكاب جرم بزنند.
بقراط در طبقه بندی خود صفراوی مزاجان را مستعد عمل جنایی می داند. صفرایی مزاج یا آتشی مزاج باریك اندام و پوست بدنش معمولاً زیتونی رنگ و گرم و خشك كه در نتیجه غلبه صفرای زرد است؛ تنفسی تند و حركاتی مقطع دارد؛ خوابش كم و پركابوس است؛ از نظر اخلاق تندخو، زودخشم، جاه طلب، برتری جو، حسود و ثابت قدم است و چنین می پنداشتند كه آتشی مزاج بیش از دیگران آمادگی ارتكاب جنایت را دارد(کاویانی،1386).
نظریه های مختلفی درخصوص شخصیت مجرمان در طول تاریخ به ویژه در دوران معاصر ارائه شده است. یكی از نظریات دوران معاصر، نظریه ژان پنیاتل است. وی عقیده دارد ماهیت مجرمان با دیگران تفاوتی ندارد و تمامی افراد دارای هسته مركزی شخصیت مجرمانه هستند كه دارای چهار جنبه خودمحوری، بیثباتی، پرخاشگری و بی تفاوتی می باشند كه در مجرمان، بی تفاوتی در برابر سرزنش و ملامت، بیتوجهی نسبت به قطعی بودن اعمال مجازات، عدم توجه به درد و رنج قربانی و زشتی ارتكاب جرم را می توان دید (كسن، 1385 ).
یکی از مهمترین حوزه های مطالعاتی در حوزه علم، مطالعه در زمینه انحرافات اجتماعی جرم “بزه” میباشد.همزمان با پیشرفت هایی که بشر در علوم مختلف به دست آورده و نیز با توجه به تغییرات و دگرگونی عظیم جوامع به ویژه توسعه صنعتی شدن ،تغییر در سبک های زندگی ،تحول در ساخت نهادهای اجتماعی و وظایف و کارکرد های این نهاد ها ، همگی باعث شدند که مشکلات اجتماعی بروز و زمینه را برای انجام تحقیقات مختلف مهیا نماید (کلدی ،1387).در زمینه انحرافات اجتماعی به خصوص در زمینه جرم ،دیدگاه ها و نظریه های زیادی مطرح شده است که عبارتند از :زیستی ،روان شناختی و جامعه شناختی.
تئوری های زیستی منشأهای انحرافی در افراد و دیگر موضوعات پیرامون اساس رفتار انحرافی را مورد مطالعه قرار می دهد.نظریه پردازان این حوزه معتقدند که عامل رفتار انحرافی جنبه زیستی می باشد، سزار لمبروزو معتقد بود که براساس مشاهدات ویژگی های بدن انسان می توان در مراحل زودتر توسعه انسانی ،انحرافات را تشخیص داد.
در شکل خیلی بهتر و امروزی تر تحقیقات در ارتباط با سنخ زیستی انسان با انحرافات و ارتکاب به جرم می توان به موارد افرادی که دارای
یک کرموزوم Yاضافی هستند(سندرم xxy) و موجبات رفتارهای ضد اجتماعی یا به عبارتی میزان شیوع جرم در این افراد می باشد،اشاره کرد. در نظریه روان شناسان این مسئله به چشم می خورد که می توان به نظریه فروید پرداخت که معتقد بود رفتار انحرافی یا به عبارتی میزان شیوع جرم در افرادی اتفاق می افتد که بین نهاد “من”و”فرامن” عدم توازن برقرار باشد (کلدی ،1387).
بررسی موج نگاری الکتریکی مبادرت ورزیده اند.ی بزهکارانه ترتیب داده اند،پرواضح است که این گروه از پژوهشگران به جستجوی مبانی زیستی عصبی ت در بزهکاران یکی از راهبردهایی است که در چند دهه اخیر مورد نظر بوده است. نابهنجاری های الگوی فعالیت الکتریکی مغز در این افراد به دو صورت مشاهده شده است: یکی وجود امواح آهسته مغزی است که نشانگر امواج مغزی آنها شبیه امواج مغزی کودکان و بیانگر رشد نایافتگی مغزی است. دومین نابهنجاری ،وجود خیزک هایی در امواج مغزی بزهکاران است.وجود این خیزک ها با رفتار پرخاشگری و زود انگیخته ارتباط دارد به نحوی که در اغلب افرادی که مرتکب اعمال پرخاشگرانه میشوند ،این خیزک ها مشهود بوده و این افراد درباره اعمال خود اظهار گناه یا نگرانی نمیکنند (روزنهن و سلیگمن،1989).
توجه به این یافته ها این احتمال را مطرح می سازد که قشر مغز در افراد بزهکار از رشد یافتگی مطلوبی برخوردار نیست ،بنابراین انتظار می رود با تحول یافتگی قشر مغز ،رفتارهمطرح می سازد که قشر مغز در افراد بزهکار از رشد افتگی مطلوبی برخوردار نیست ،بنابراین انتظار می رود با تحول یافتگی قای ضد اجتماعی آنان کاهش یابد.
اگر چه نتایج برخی پژوهش ها از بهبود نسبی در افراد بزهکار بین سنین 30 تا 40 سالگی نشان داد که نمی توان الگوی رشد یافتگی مغزی را در تعداد زیادی از بزهکاران مشاهده نمود،اما از سوی دیگر وجود خیزک ها در الگوهای موج نمای الکتریکی مغز نشان دهنده نارساکنش وری دستگاه کناری مغز(دستگاهی که مسئول مهار هیجان و انگیزش) می باشد.به نظر می رسد که ناتوانی فرد بزهکار در اجتناب از برخی رفتارها صرف نظر کردن از لذت ها ،شبیه ناتوانی حیواناتی است که در مطالعات آزمایش از ناحیه جداری مغز آسیب دیده اند(نیومن و گرنشاین،1980).
وﻳﮋﮔﻲ ﻫﺎی ﺷﺨﺼﻴﺘﻲ از ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﻬﻢ ﺳﺒﺐ ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ در ﮔﺮاﻳﺶ ﺑﻪ رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﭘﺮﺧﻄﺮ از ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺼﺮف ﺳﻴﮕﺎر، اﻟﻜﻞ، ﻣﻮاد ﻣﺨﺪر و ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻫﺎی ﺟﻨﺴﻲ ﻧﺎ اﻳﻤﻦ ﺑهﺸﻤﺎر ﻣﻲ روﻧﺪ. از دﻳﺪﮔﺎه روان شناختی اﻓﺮاد ﺳﻮء ﻣﺼﺮف ﻛﻨﻨﺪه ﻣﻮاد ﻳﻚ وﻳﮋﮔﻲ ﺷﺨﺼﻴﺘﻲ آﺳﻴﺐ ﭘﺬﻳﺮ دارﻧﺪ. ﺧﺼﻮﺻﻴﺎت ﺷﺨﺼﻴﺘﻲ ﻣﻌﺘﺎدان ﺑﻪ ﻣﻮاد ﻣﺨﺪر ﺻﺮﻓﺎً ﻧﺎﺷﻲ از ﻣﻮاد ﻣﺨﺪر ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻌﺘﺎدان ﻗﺒﻞ از اﻋﺘﻴﺎد دارای ﻧﺎرﺳﺎﻳﻲ ﻫﺎی رواﻧﻲ و ﺷﺨﺼﻴﺘﻲ ﻋﺪﻳﺪه ای ﺑﻮده اﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ از اﻋﺘﻴﺎد ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﺨﺮب ﺗﺮی ﻇﺎﻫﺮ و ﺗﺸﺪﻳﺪ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻟﺬا ﻣﺸﻜﻞ ﻣﻌﺘﺎدان ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮاد ﻣﺨﺪر ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺑﻠﻜﻪ در اﺻﻞ راﺑﻄﻪ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﺷﺨﺼﻴﺖ او و اﻋﺘﻴﺎد ﻣﻄﺮح اﺳﺖ و ﺳﺎﺧﺘﻤﺎن ﺷﺨﺼﻴﺘﻲ ﺑﺮﺧﻲ از اﻓﺮاد ﺑﺮای ﭘﺬﻳﺮش اﻋﺘﻴﺎد ﻣﺴﺎﻋﺪﺗﺮ از دﻳﮕﺮان اﺳﺖ (کرمی نیا،1384).
ﺗﺎﮐﻨﻮن ﻧﻈﺮﯾه ﺧﺎص ﻗﺎﺑﻞ آزﻣﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺘﻐﯿﺮﻫﺎی ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ را ﺑﺎ رﻓﺘﺎرﻫﺎی واﺑﺴﺘﻪ ﺑـﻪ ﻣﻮاد ﭘﯿﻮﻧﺪ دﻫﺪ وﺟﻮد ﻧﺪاﺷﺘﻪ اﺳﺖ. ﮐﻠﻮﻧﯿﻨﺠﺮ ﻣﻄﺮح ﮐـﺮد ﮐـﻪ ﻧﯿﻤـﺮخﻫـﺎی ﺷﺨﺼـﯿﺘﯽ ﻣﺘﻔﺎوت ، دو ﻣﺴﯿﺮ ﺑﻪ ﺳﻮی اﻟﮑﻠﯿﺴﻢ و ﺑﻄﻮر ﮐﻠﯽ ﺳﻮء ﻣﺼﺮف ﻣﻮاد را ﭘﯿﺶ ﺑﯿﻨﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨـﺪ. ﻧﻈﺮﯾــه اﺻــﻠﯽ وی ﺑﯿــﺎن ﻣـﯽﮐﻨــﺪ ﮐــﻪ ﺗﻌﺎﻣــﻞ ﺳــﻪ ﻧﻈــﺎم ﻣﺴــﺘﻘﻞ ژﻧﺘﯿﮑــﯽ، ﻋﺼــﺒﯽ و زﯾﺴﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ در ﺳﯿﺴﺘﻢ اﻋﺼﺎب ﻣﺮﮐﺰی (ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻫﺎی ﻓﻌـﺎلﺳـﺎزی رﻓﺘـﺎری، ﺑـﺎزداری رﻓﺘﺎری و ﻧﮕﻬﺪاری رﻓﺘﺎری)، زﻣﯿﻨه اﻟﮕﻮﻫﺎی ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑه ﻔﺮد ﭘﺎﺳـﺦ رﻓﺘـﺎری ﺑـﻪ ﺗﺠﺮﺑـﻪ ﻧـﻮ، ﭘﺎداش و ﺗﻨﺒﯿﻪ اﺳﺖ. اﯾﻦ اﻟﮕﻮﻫﺎی ﭘﺎﺳﺦ، ﻣﻮﺟﺐ اﺧﺘﻼل ﺷﺨﺼـﯿﺖ ﺑﻬﻨﺠـﺎر و ﺑـﻪ ﻫﻤـﺎن اﻧﺪازه اﯾﺠﺎد اﺧﺘﻼل ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ و رﻓﺘﺎری، از ﺟﻤﻠﻪ اﻟﮑﻠﯿﺴﻢ و ﺳﺎﯾﺮ ﺳﻮءﻣﺼﺮف ﻫـﺎی ﻣـﻮاد ﻣﯽﺷﻮد(آداﻣﺰ و ﻫﻤﮑﺎران، 2003).
بررسی اختلالات شخصیت و وابستگی به مواد به عنوان پیش بینی كننده جنایتكاری نشان داده است كه اشخاص وابسته به مواد افیونی بیشتر مرتكب جرایم می شوند (كارلوس و همكاران به نقل از تی هونن، ایسوهانی، راساتن، تویرانن و مورینگ، 1997). همین گزارشها نشان داده اند كه وابستگی به الكل و مواد رابط بین اختلالات روانی و جرم را تسهیل می كنند .
رﻓﺘﺎری ﮐﻪ در ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺗﻘﻮﯾﺖ درﯾﺎﻓﺖ ﮐﺮده اﺳﺖ؛ ﺣﺘـﯽ در ﺷـﺮاﯾﻄﯽ ﮐـﻪ ﺗﻘﻮﯾـﺖ اداﻣـﻪ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﯿﺰ ﺗﮑﺮار ﻣﯽﺷﻮد و اﻓﺮاد در ﻣﯿﺰان اﯾﻦ ﺗﺪاوم رﻓﺘﺎری ﮐﻪ ﭘﺲ از ﻗﻄﻊ ﺗﻘﻮﯾﺖ وﺟﻮد دارد و «ﭘﺎداش واﺑﺴﺘﮕﯽ» ﻧﺎﻣﯿﺪه ﻣﯽﺷﻮد ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺗﻔﺎوت دارﻧﺪ.
ﺟﻨﺒﻪﻫﺎی ﻣﻨﺸـﯽ ﺷﺨﺼﯿﺖ، ﻋﻠﯽ رﻏﻢ ﺳﺮﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻔﺎوت ﻫﺎی ﻣﻮﺟﻮد در واﮐﻨﺶﻫﺎی ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ ﺧﻮدﮐـﺎر وﻋﺎدت ها اﺧﺘﺼﺎص دارد، ﺑﻪ ﺗﻔﺎوت ﻫﺎی ﻓﺮدی در ﺧﺼﻮص ﺧﻮداﻧﮕﺎره ﻫﺎی ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ اﻫﺪاف و ارزش ﻫﺎ ﻣﯽ ﭘﺮدازد.
ﭼﻨﯿﻦ ﺧﻮداﻧﮕـﺎره ﻫـﺎﯾﯽ ﻣـﯽﺗﻮاﻧﻨـﺪ ارزش و ﻣﻌﻨـﺎی ﻫﺮآﻧﭽـﻪ ﺗﺠﺮﺑـﻪ ﻣﯽ ﺷﻮد را ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﻨﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﯾﻦ از اﯾﻦ رﻫﮕﺬر ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻨﺪ واﮐﻨﺶﻫـﺎی ﻫﯿﺠـﺎﻧﯽ را ﺗﻐﯿﯿـﺮ دﻫﻨﺪ. ﺑﺮاﺳﺎس ﺳﻪ ﺑُﻌﺪ ﻣﻨﺶ، ﻫﻢ دﯾﺪﮔﺎهﻫﺎی ﻋﻘﻼﻧﯽ در ﻣﻮرد ﻣﻮاﻧﻊ ﻓﺮدی و ﻏﯿﺮ ﻓـﺮدی را ﺷﺎﻣﻞ ﻣﯽﺷﻮد و ﻫﻢ دﯾﺪﮔﺎه ﻫﺎی ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ را در ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮد (ﮐﻠﻮﻧﯿﻨﺠﺮ، 1991 به نقل از کاویانی ،1386).ها با رفتار پرخاشگری و زود انگیخته ارتباط دارد به نحوی که
ﺳﻮء ﻣﺼﺮف ﻣﻮاد ﻳﻜﻲ از ﻣﺸﻜﻼت ﺑﻬﺪاشت، اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و اﻗﺘﺼﺎدی ﻣﻬﻢ در ﺑﺴﻴﺎری از ﻛﺸﻮرﻫﺎﺳﺖ. ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﻧﺸﺎن ﻣﻲدﻫﺪ ﻛﻪ اﻋﺘﻴﺎد ﺑﻪ ﻣﻮاد ﻣﺨﺪر ﭼﻨﺪ وﺟﻬﻲ ﻳﺎ ﭼﻨﺪ ﻋﺎﻣﻠﻲ اﺳﺖ و ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ رواﻧﻲ، اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ و ژﻧﺘﻴﻜﻲ در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪ دﺧﻴﻞ هستند. اﻋﺘﻴﺎد ﻧﻮﻋﻲ آﺳﻴﺐ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ رﻳﺸﻪ در ﻣﺤﺮوﻣﻴﺖ ﻫﺎی ﻣﺰﻣﻦ و ﻃﺮد ﺷﺪﮔﻲ اﻓﺮاد و ﮔﺮوه ﻫﺎی ﺧﺎص در ﺟﻮاﻣﻊ ﻣﺨﺘﻠﻒ دارد و ﻫﺰﻳﻨﻪ ﻫﺎی زﻳﺎدی را ﺑـﻪ ﺟﻮاﻣﻊ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻣﻲ ﻛﻨــﺪ. دﻻﻳـــﻞ ﻣﺨﺘﻠﻔﻲ ﺑـــﺮای ﮔﺮاﻳﺶ ﺑﻪ ﻣﻮاد ﻣﺨﺪر وﺟﻮد دارد. ﺑﺮﺧﻲ اﻓﺮاد ﺑﺮای ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪن در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻮاد ﻣﻲ روﻧﺪ و ﺑﺮﺧﻲ دیگر ﺳﻌﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﺧﻮد را رﺷﺪ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺗﺮ و ﺑﺰرﮔﺘﺮ ﺟﻠﻮه دﻫﻨﺪ.
در این پژوهش از بین عواملی که به طور مستقیم و غیر مستقیم می توانند در بزهکاری نقش مستقیم و غیر مستقیم داشته باشند، ویژگی های شخصیتی را انتخاب کردیم. هدف از انتخاب این متغیر این بود که نوجوانان با توجه به شناسایی ویژگی های شخصیتی خود و همچنین تفکیک این ویژگی ها خصوصیات خود را بهتر بشناسند و از همه مهمتر اینکه تفاوت های شخصیتی بین خود و افراد بزهکاررا بهتر شناسایی کنند.با توجه به مطالب ارائه شده در این پژوهش ما به دنبال پاسخگویی به این سؤالات می باشیم که آیا بین ویژگی های شخصیتی افراد بزهکار و غیر بزهکار تفاوت وجود دارد؟ و اینکه نقش کدام یک از مؤلفه های ویژگی های شخصیتی در بزهکاران و غیر بزهکاران مؤثرتر است؟ علاوه بر این نقش ویژگی های دموگرافیک تحصیلات و جنسیت در هر یك از سه متغیر ذکر شده چگونه است؟
[1] :Qovaras and Vilyam
[2] :Kesen
[3] :Cesare Lombroso
[4] :Adamze et all
و سوالات تحقیق
بیماری های قلب و عروق یکی از اختلالات روان تنی محسوب می شود این بیماری عامل یک سوم مرگ ها بوده و سالانه 15 میلیون نفر از 50 میلیون مرگ در دنیا به علت این بیماری اتفاق می افتد مطالعات نشان داده اند در راستای ارتباط بین تنش و بیماری قلبی ، پژوهش های مختلفی نشان داده اند که تنش رفتاری باعث افزایش فشارخون شریانی و کاهش گردش خون کلیوی می شودحتی یک تحریک خفیف یا عصبانیت و ترس ناگهانی ، بطور ثابت و موقت می تواند برای اعمال سیستم قلبی – عروقی تاثیر بگذارد ( ولمن ، 1375)
شریان های کرونری قلب که شاخه هایی از شریان اصلی آئورت هستند باعث رساندن خون غنی از اکسیژن به عضلات قلب می شونددر بیماری عروق کرونر یک یا چند تا از شریان های کرونری تنگ و باریک میشوند.(میل،مامولوت،ترجمه نوحی1374)
فریدمن و روزنمن در مورد تاثیر شخصیت در بیماریهای قلبی تلاش های گسترده ای را آغاز کردند .که در نهایت به کشف تیپ شخصیتی آ منجر شد .
این دو بر این اعتقاد بودند که عامل مهم ابتلا به بیماری قلبی تیپ شخصیتی آ است .این تیپ ویژگیهایی از قبیل رقابت جویی ، اضطرار وقت ، تقلا برای پیشرفت و مشغله فکری با هدف شتابزدگی اضطراب دارد .
طبق نظر آنها اینگونه رفتار به تدریج منجر به ابتلا این افراد به بیماری قلبی می گردد. بیماری قلبی با سطوح بالای این واکنش ها و خصومت مزمن همبستگی دارد .
یکی از موضوعات و مفاهیم روان شناختی که کارکرد فرد در قلمرو اجتماعی ، روانشناختی و جسمانی یا فیزیولوژیک را دچار اختلال می کند استرس است .
استرس معمولا برای توصیف واکنش ها و احساسات منفی که با موقعیت های چالش انگیز یا تهدید کننده همراه می شوند به کار می روند .گاه نیز همان موقعیت های تهدید کتتده را استرس می نامند .
از دیدگاه سلیه «استرس حالتی است بیانگر یک نشانگان معین که با همه تغییرات نامعینی که بریک نظام زیست شناختی اثر می کنند ، مطابقت دارد .»
همین طور تحقیقات نشان داده است که استرس حاد باعث افزایش فعالیت ایمنی و استرس مزمن باعث مهار فعالیت ایمنی بدن می شوند .
بطور کلی استرس چهار تاثیر منفی روی دستگاه ایمنی بدن دارد که همه این تاثیرات نتایج مهمی برای سلامت به دنبال دارند :
1) استرس باعث تضعیف تولید سایتوکاین و همچنین تضعیف عملکرد ایمنی بدن می شود .
2) استرس باعث تجدید فعالیت ویروس های پنهان می شود .
3) استرس باعث آسیب پذیری در برابر عفونت های ویروسی می شود .
4) استرس بر التیام زخم ها تاثیر منفی می گذارد و فرآیند التیام را طولانی تر می کند .
پاسخ ایمنی به استرس هم به نوع و هم به عوامل روان شناختی و فیزیولوژیک بستگی دارد .
عوامل روانی – اجتماعی که بیشترین توجه را به خود جلب کرده است ، عبارتند از استرس و رفتارهای هیجانی مانند عصبانیت و خصومت .
شواهدی وجود دارد که یک سنخ شخصیتی روانی خاص مستعد بیماری قلبی و ابتلا به فشارخون است اما احتمالا افراد از لحاظ ژنتیک مستعد هستند که پاسخ های قلبی – عروقی فراوان تری داشته باشند .
محرک های مضر روانشناختی ، استرس ، اضطراب حاد ، تنفر و عصبانیت می تواند باعث افزایش ترشح سدیم در کلیه و در نتیجه بدکارکردی قلبی – عروقی بشوند .
استرس باعث افزایش ترشح کاته کولامین و کورتیکواسترویید از غدد درون ریز می شود و میزان بالای این هورمونها در دراز مدت ،
ممکن است موجب آسیب دیدن شریان ها و قلب شریان ها و قلب شود . با این وجود ، علیرغم ، تعاریف متعدد ارائه شده ، بیشتر پژوهشگران معتقدند که کمال گرایی نشان دهنده متغیری شخصیتی همراه با ویژگی های شناختی ، رفتاری وشکلی از آسیب شناسی روانی تعریف شده بوسیله معیارها ی شخصی بالا مثل خود انتقادی شدید است ( منصوری ، عدالت زاده ، بخشی پور رودسری ، 1388 )
کمال گرایی با اختلال های جسمانی و روانی زیادی رابطه دارد مثل ( عروق کرونر ، پر فشاری خون ، افسردگی ، اختلال های شخصیت ) (وو وکرتسی[1]، 2009 ).
تلاش های اخیر در پی شناسایی رابطه بین کمال گرایی و سایر عوامل شناختی همچون بازداری رفتاری رویکرد
سیستم ها ، روی یک الگوی عصب شناختی تنظیم هدف تاکید می کنندمتمرکز شده اند(رندل[2] و همکاران،2010) .
گری (2000) در نظریه خود سه سیستم مغزی – رفتاری را معرفی میکند این سیستم ها عبارتند از: سیستم بازداری رفتاری[3] ،سیستم فعال سازی رفتاری[4] ،سیستم جنگ و گریز[5].
از سویی غلبه هر یک از سیستم ها درفرد به حالت های هیجانی متفاوتی چون اضطراب ، و زود انگیختگی و ترس منجر می گردد و واکنش های متفاوتی را برمی انگیزد.
.گری[6] و مک ناتان[7] معتقدند حساسیت سیستم بازداری رفتاری پیشگویی کننده استرس های هیجانی منفی شخص در موقعیت های پر استرس بدون توجه به طبیعت استرس زاها باشد و بازداری رفتاری به نظر می رسد پیشگویی کننده شخص در کنار آمدن نافعال و ضعیف باشد .
مطالعات متعدد ارتباط این سیستم را با عواطف منفی نشان داده اند . نتایج مطالعات گری ، مک ناتان ، شارون و چوبدار ، فعالیت سیستم بازداری رفتاری را با بیماری قلبی مرتیط دانسته و این ارتباط را ناشی از تولید هیجانهای منفی و فعالیت سیستم سمپاتیکی می دانند.
فرا تحلیل انجام شده توسط Mathews در سال 1988 نشان داد که هیجان های منفی ، اضطراب و خصومت با افزایش بیماری های قلبی و عروقی مرتبط هست و می توان استنباط کرد که فعال شدن این سیستم می تواند عاملی در بروز بیماری های قلبی باشد .
متغیر مورد مطالعه تاب آوری (Resilienece ) به فرآیند پویای انطباق مثبت با تجربه های تلخ و ناگوار اطلاق می شود.
تاب اوری که مقاومت در برابر استرس ( stress resistance) یا رشد پس ضربه ای نیز نامیده شده است ، در امتداد یک پیوستار با درجات متفاوت از مقاومت در برابر آسیب های روانشناختی قرار می گیرد .
تاب آوری ، برحسب این تعریف ، فراتر از جان سالم بدر بردن از استرس ها و ناملایمات زندگی است (بونانو[8]،2004).
باوجود اهمیت عوامل روانشناختی در بروز بیماری قلبی ، متاسفانه در ایران تحقیقات اندکی بر رابطه کمال گرایی ،سیستم های مغزی – رفتاری و تاب آوری را با این بیماری بررسی کرده اند . در حالی که احتمال دارد این متغیرهابه تنهایی تاثیری در وقوع بیماری قلبی نداشته باشند ، اما چنانچه در کنار هم قرار گیرند تاثیر یکدیگر را تشدید می نمایند .به منظور رفع این کمبود ، و با توجه به یافته های متنوع و گاه متضاد درباره ارتباط این فاکتورهای شخصیتی با ابتلا به عروق کرونر ، پژوهش حاضر رابطه متغیرهای مذکور را با بیماری قلبی مورد بررسی قرار می دهد .چراکه با آشکارشدن رابطه بین بیماری عروق کرونر با متغیرهای فوق می توان با افزایش آگاهی و اطلاع رسانی درست به افراد مستعد و انجام اقدامات مداخله گرایانه بالینی آموزش مهارت های مقابله با استرس و هیجان های منفی و نیز کاهش رفتارهای پرخطر و ترغیب مردم به تغییر سبک زندگی ، تا حد زیادی در کاهش احتمال ابتلا به بیماری قلبی نقش موثری ایفا نمود .
به طور خلاصه با توجه به توضیحات فوق در این تحقیق سعی بر این بوده است که مقایسه ابعاد کمال گرایی ، سیستم فعال سازی .بازداری رفتاری و تاب آوری در بیماران عروق کرونر با افراد سالم مورد بررسی قرار گیرد و به یک سوال زیر پاسخ داده شود .
1.Wu ,K.D,&Cortesi ,G.T.
2.Randles ,D.
3.Behavioral inhibition system
4.Behavioral activation system
[5]
3.Bonanno,G,A.