جهانی شدن تجارت و اقتصاد و پویاتر شدن رقابت، نقش مشتریان را در سازمانها تغییر داده است نگاه امروز سازمانها به مشتریان تنها یك مصرف کننده صرف نیست. مشتریان در سازمانهای امروز در تولید کالا و ارائه خدمت، رویه های انجام امور و فرایندها ، توسعه دانش و توان رقابتی، همراه و همگام اعضای سازمان هستند. بنابراین مدیریت مؤثر و کارآمد رابطه با مشتری و خلق و ارائه ارزش به او از مهمترین مباحث مورد علاقه و توجه محققان و مدیران سازمانها محسوب می شود.مشتریان نیز به دنبال کسب منافع و مزایا و ارزشهای بیشتر در قبال پرداختهای خود می باشند . مشتری از سازمان انتظار دارد كه بیشترین ارزشها را با مناسبترین قیمت عرضه كند و سازمانها نیز مدام به دنبال روشهای جدید و ایجاد نوآوری در خلق و ارائه ارزش هستند و حتی از ارزش مشتری تحت عنوان « منبع آتی مزیت رقابتی » خویش نام می برند.توسعه رویکردی که در آن مشتری به عنوان یک دارایی ضروری شرکت به حساب آورده شود، نمایانگر وقوع انقلابی در بازاریابی رابطهمند است. چنین رویکردی منجر به برخورد متفاوت با طبقههای گوناگون مشتریان ازنظر سطح سود آوری بلند مدت آنها برای شرکت خواهد شد (ایگلسیاس و گولن، 2004). اکثر محققین معتقدند که ارزش ادراک شده مشتری، امری ضروری برای سازمان ها بوده و در سالهای اخیر، تبدیل به کانون توجّه استراتژیهای بازاریابی شده است و ارزش مشتری به یک نگرانی رو به افزایش برای مصرف کنندگان و بازاریابان تبدیل شده است (پترسون و اسپرینگ، 1997) و بایدبرای ایجاد آن بر فعالیت های کسب و کارتمرکز داشته باشیم (والتر و همکاران، 2001). با توجه به نظر اسلاتر و نارور، ارزش مشتری زمانی ایجاد می شود ” که سودمندبودن کالا و خدمات برای مشتریان مهم تر از هزینه پیشنهادی آنهابه مشتری باشد،امروزه قابلیت های سازمانی می تواند به عنوان یک مزیت رقابتی در خلق و ارائه ارزش برتر به مشتریان بکار رود (نارور و همکاران، 2004). یکپارچه ساختن این قابلیتها برای ایجاد و ارائه ارزش برتر به مشتری در بازارهای آشفته بسیار اهمیت دارد (اسلاتر و نارور، 1995). این قابلیت های سازمانی، اگر منجر به ارائه ارزش برتر به مشتری شوند اهمیت حیاتی پیدا می کنند (اسلاتر و نارور، 1995). تحقیقات نشان داده است که بازارگرایی ، یادگیری محوری ، نوآوری، و ارزش مشتری به عملکرد سازمانی مربوط می شود (فلینت و همکاران، 2005). مفهوم ارزش مشتری دربرگیرنده ارتباط آن با بازار گرایی ، یادگیری سازمانی ،کارآفرینی و نوآوری است (اسلاتر و نارور، 1994). بیکر و سینکولا یادگیری محوری را به عنوان یکی از قابلیت های سازمانی که بر گرایش سازمان به تولید ارزش و یادگیری دو حلقه ای تاثیر می گذارد ، و اعضای سازمان را تشویق به ” فکر کردن در خارج از چارچوب ” می کند توصیف می کند (بیکر و سینکولا، 1999). در مطالعه دیگری، سینکولا و همکاران پیشنهاد می دهند که تعهد به یادگیری ، چشم انداز مشترک ، و روشن فکری ابعاد یادگیری محوری است (سینکولا و همکاران، 1997). با توجه به رابطه بین یادگیری محوری وارزش مشتری، وانگ و احمد در مطالعه سال 2002 نشان دادند که سازمان ها نیاز به پیاده سازی بالاترین سطح از یادگیری سه حلقه، کیفیت خلاقیت گروهی ونوآوری ارزش دارند (وانگ و احمد، 2002). خلق ارزش برای گرو ههای ذینفع بانک، شناسایی سریع رقبا و پاسخگویی مؤثرتر از رقبا به نیازهای آشکار و پنهان مشتریان، از اصول بنیادین و استراتژیک بانک ها در فضای رقابتی کنونی است. بانکها به عنوان بنگاههای حاضر در خط مقدم فضای اقتصادی جوامع انسانی شناخته می شوند. در واقع بانکها، مدیریت بر بدهیها و دارایی ها در بازار پولی را بر عهده دارند و بازار پولی بخش مهم و قابل ملاحظه ای از بازار مالی هر کشوری است. در چنین شرایطی، هرگونه افت وخیز، کارآیی یا عدم کارآیی، موفقیّت یا شکست نظام بانکی، کل اقتصاد هر کشور را تحت تأثیر شدید خود قرار می دهد. بنابراین شاخصهای موفقیّت بانکها، نه تنها برای همه ذینفعان در مقیاس کسب وکار بلکه برای جامعه در مقیاس ملی حائز اهمیّت است. اساس و بنیان نظام بانکی را نیزمشتریان بانک تشکیل میدهند؛ زیرا مشتری، اصلی ترین منبع سودآوری و رشد بانک است و بانکداران بر این نکته که رمز موفقیّت و تداوم بقاء بانکها، جذب، حفظ ونگهداری مشتریان است، تفاهم دارند. به همین دلیل، موضوع مشتری محوری در بانکها نیز از اولویت خاصی برخورداراست، تا آنجا که مشتری محوری جزء ذاتی بانکداری محسوب شده و کسب وکار بانکداری، بدون رضایتمندی وخشنودی مشتریان، مقبول و موفق نخواهد بود. مهم ترین وجه مشتری محوری و فاخرترین مفهوم در این رابطه موضوعی است که در سالهای اخیر، تحت عنوان ارزش مشتری مطرح می شود. ارزش آفرینی برای مشتری، هدفی متعالی در کسب وکار میباشد و رویکردی است که یک سازمان در قبال همه ذینفعان و به ویژه مشتریان خود در پیش می گیرد و در آن مشتری را محور همه فعالیت ها و فرآیندهای خود قرار میدهد. به این ترتیب، سازمان بانک از منظر مشتریان، به نحوی مهندسی می شود که محصولات و خدمات ارائه شده نیازهاو خواسته های مشتری را تأمین کند. دامنه این امر حتّی تا کشف نیاز پنهان مشتریان و یا فراتر از آن، ایجاد نیازدر مشتریان گسترش مییابد. به همین دلیل پرداختن به موضوع ارزش آفرینی برای مشتریان در فضای به شدّت رقابتی کنونی، در کانون توجه قرار گرفته است.امروزه تمامی بانكهای كشور به ویژه بانكهای دولتی دچار رقابت شدیدی شده اند، چراكه اولا بانكهای خصوصی با سرعت زیادی رو به رشد بوده و سهم بازار بانكهای دولتی را تصرف نموده و ثانیا در حال حاضر مشتریان ،گزینه های مختلف دیگری برای سرمایه گذاری پولهایشان دارند و لذا بانكها تلاش می كنند تا هریك سهم بیشتری از كیف پول افراد را بدست آورند. با این حال بانكهای بخش خصوصی سعی دارند تا مشتری مدارتر بوده و در زمینه فعالیتهای بازاریابی فعالترشده و به نوعی تهدیدی جدی علیه بانكهای دولتی می باشند. به عبارت دیگر آنها هیچ مزیت وبرتری رقابتی خاصی نسبت به همتایان خود ندارند و مشتری می تواند به راحتی و بدون هزینه خاصی بانك مورد نظر خود را تغییر داده و به سمت بانكی دیگر برود. یك استراتژی كه بانكها به عنوان روشی برای موفقیت و بهبود وضعیت فعلی می توانند از آن استفاده نمایند، ایجاد ارزش برتر برای مشتریان نسبت به سایر رقبا است. در این میان تاكید بر قابلیتهای سازمانی به ویژه یادگیری محوری برای ایجاد ارزش برتر برای مشتری می تواند راهبرد مفیدی باشد در این تحقیق به دنبال بررسی مفهوم یادگیری محوری به عنوان یکی از قابلیتهای فرهنگی سازمان وارتباط آن با ارزش مشتری هستیم. لذا تحقیق حاضر در پی پاسخ به این سوال است که آیا رابطه مثبت و معناداری بین یادگیری محوری و ارزش مشتری در شعب بانک ملی در شهرستان رشت وجود دارد؟
1-3)ضرورت انجام تحقیق:
همه استراتژی ها مانند بهبود کیفیت، افزایش خدمات، کاهش هزینههای عملیاتی، تغییر کانالهای توزیع، تغییر در رویکرد بازار، بالا بردن بهره وری از طریق تکنولوژی، تنزیل قیمت و غیره در ارزش مشتری بستگی دارد. کارکرد اصلی استراتژی، خلق مزیت رقابتی و ارتقای جایگاه سازمان در محیط رقابتی است. مزیت رقابتی عاملی است که سبب ترجیح سازمان بر رقیب از سوی مشتری شود. استراتژی اثر بخش باید بتواند برای شرکت مزیت رقابتی (شایستگی های متمایزکننده) و برای مشتریان ارزش بیشتری نسبت به رقبا بیافریند. شایستگی های متمایزکننده عواملی هستند که برای مشتری ارزش می آفرینند و دستیابی به آنها برای رقیب بسادگی امکان پذیر نیست. برای دستیابی به مزیت رقابتی باید زودتر از رقیب، ارزش از دید مشتری را شناخت و بهتر از رقیب به آن پاسخ داد. در شرایطی که عوامل مزیت ساز رقابتی دائم در تغییر هستند، تنها مزیت رقابتی پایدار، توانایی تشخیص مستمر این عوامل است موفقیت یک بنگاه در گرو شناخت قواعد کسب و کار است؛ قواعدی که چگونگی خلق ارزش برای مشتری را نشان می دهند. اگر شما در هر بازار از دید ارزش درک شده مشتریان خود نگاه کنید، شما می توانید کشف کنید که چرا استراتژی های خاصی در بازار موفق شده در حالی که استراتژی های دیگر شکست خوردهاند
(فروزنده کاظم، 1386). ارزش مشتری همان عاملی است که سبب می شود مشتری اقدام به خرید کالایی کند یا از خرید کالایی انصراف دهد و یا سفارش خرید خود را تغییر دهد امروزه رقابت در حال افزایش و بسیاری از بازارها اشباع شده است، دیگر مانند گذشته شركتها با یک نظام اقتصادی رو به گسترش و بازارهای در حال رشد روبرو نیستند. امروزه هر مشتری ارزش ویژه خود را دارد و شركتها برای به دست آوردن سهم بیشتر از بازار ثابت یا رو به كاهش باید مبارزه كنند. در مقاله ریچهلد [1]و ساسر آمده است که اگر تعداد مشتریان 5 درصد کاهش یابد 85 درصد سود بانک ها و 50 درصد سود شرکتهای بیمه از دست میرود و در عین حال 5 درصد افزایش در میزان حفظ مشتریان باعث افزایش 25 تا 125 درصدی سودآوری بانکها و 75 درصدی سودآوری صنایع دیگر میشود(ریچهلد، 2006). در دنیای رقابتهای فزاینده، مشتریان حق انتخاب و قدرت چانهزنی بیشتری نسبت به گذشته یافتهاند و این معادله همچنان به نفع آنها حرکت می کند. شرکتها برای بقا و توفیق نیازمند به ارائه ارزش بیشتری به مشتریان نسبت به رقبا هستند. ارزش، مقایسه بین هزینه ها و فایده هایی است که از سوی مشتری صورت می گیرد و ملاک انتخاب آنها است. در این بازار فوق العاده پویا مشتری از سازمان انتظار دارد که بیشترین ارزشها را با مناسبترین قیمت عرضه کند و سازمانها نیز مدام به دنبال روشهای جدید و ایجاد نوآوری در خلق و ارائه ارزش هستند و حتی از ارزش مشتری تحت عنوان « منبع آتی مزیت رقابتی » خویش نام می برند (خان کاندامپولی[2]، 2004). قبل از اینكه مشتری را بشناسیم، باید ارزش و اهمیت او را در نگاه سیستمی و بصورت یك «نظام ارزشی» در دو مبحث مورد بررسی قرار
میدهیم. یكی ارزشی كه مشتری برای فروشنده دارد و دیگری ارزش از دیدگاه مشتری (ناسوشن و ماوندا[3]،2013). ارزش مشتری عبارت است از: مجموعة استفادههایی كه مشتری از یك كالا یا خدمت دریافت میكند منهای هزینههای بدست آوردن آن؛ وهزینه آن مقدار منابعی است كه برای خرید یا نگهداری كالا و خدمات یا برای رفع نقایص تأخیرها، انتظارات، اشتباهات و مانند اینها صرف میشود و باعث كاهش ارزش میگردد. بنابراین برای شركتهای مشتریمدار، داشتن یك مدل ارزشی فوقالعاده ضروری است همچنین شركت های باید ارزش مشتری كنونی خود را تعیین نمایند. آگاهی از ارزش مشتریان به شركت ها این امكان را می دهد كه محصولات خود رابه نحو بهتری جهت پذیرش مشتریان وفادارشان تطبیق دهند. تحقیقات محققان امور اقتصادی نشان داده که بانک ها با افزایش مشتریان ارزنده و تراز اول خویش و ایجاد رضایت موثر در مشتریان به طور بی سابقه ای به سودآوری خود می افزایند. بنابراین شایسته است که در بازار رقابت تنگاتنگ کنونی بانک ها، بر اساس بند ۲ و ۳ سیاست کلی اصل ۴۴ قانون اساسی و احتمالا با عضویت ایران در سازمان تجارت جهانی (WTO) و به تبع آن تاسیس بانک های خارجی در ایران و در ضمن با توجه به خصوصی شدن تعداد زیادی از بانک های دولتی و همچنین اختلاف ناچیز سود بانکی در بخش جذب منابع و مصارف پایین بانک های دولتی و خصوصی، بانک ها را ملزم می نماید هر چه سریع تر برای حفظ مشتریان خویش، چاره اندیشی نمایند و چاره آن تنها در ارزش آفرینی برای مشتری و مشتری مداری موثر تجلی می یابد، تا مشتری احساس کند رضایت وی از خدمات دریافتی برای بانک بسیار مهم است. امروزه این حقیقت غیرقابل انکار وجود دارد که کفه ترازو و قدرت بازار به طرف مشتریان سنگینی می کند. مشتریان امروز فرصت های بیشتری برای مقایسه خدمات در اختیار دارند و مدیریت مالی آنها پیچیده تر شده است (دلاور، 1392). «ترسی و ویرسما»[4] معتقدند که رقابت مدرن دارای سه حقیقت است: مشتریان متفاوت، ارزشهای متفاوتی طلب میکنند. سازمانها نمی توانند در تمامی ابعاد ارزشها بهترین باشند؛ آنان بایستی با توجه به گروه مشتریان منتخب خود دامنه ارزشهایی که برروی آنها تمرکز می کنند را محدود سازند، همانطور که استاندارد ارزشها افزایش می یابد، انتظارات مشتریان نیز بالا خواهد رفت. از این رو سازمانها برای حفظ مزیت رقابتی و پیشگامی خود بایستی مدام درارائه ارزش به مشتری به جلو حرکت کنند (بیک [5]و همکاران،2004). مطالعه و تحقیقهای انجام گرفته در زمینه ارزش مشتری نشان میدهد که به طورکلی در تحقیقات پیشین در کشور ایران به مقوله ارزش مشتری بیشتر از لحاظ ارتباط آن با بازارگرایی و نوآوری تمرکز شده است و به نقش توانمند سازی نیروی انسانی از طریق یادگیری در ایجاد ارزش برای مشتری و بطور کل یادگیری محوری پرداخته نشده است. بنابراین در مورد ضرورت انجام این تحقیق می توان گفت از انجا که ارائه ارزش برتر موجب خلق مزیت رقابتی برای سازمانها می شود و یادگیری محوری نیز به عنوان یک وسیله برای دستیابی به مزیت رقابتی پایدارشناسایی شده است. لذا تحقیق در مورد رابطه یادگیری محوری با ارزش مشتری که ممکن است در ایجاد این ارزش و تقویت آن نقش داشته باشد برای بقاء سازمانها در فضای رقابتی کنونی ضروری به نظر می رسد.
1-4)اهداف تحقیق:
1-سنجش یادگیری محوری در شعب بانک ملی شهرستان رشت
2-سنجش ارزش مشتری در شعب بانک ملی شهرستان رشت
3-بررسی رابطه بین یادگیری محوری با ارزش مشتری در بانک ملی شهرستان رشت
1-5)سوالات تحقیق
سوال اصلی تحقیق:
سوال های فرعی تحقیق:
1-6)چارچوب نظری تحقیق:
این مطالعه با هدف تکمیل تحقیقات قبلی در زمینه میزان ارتباط عوامل اثرگذار بر ارزش مشتری است که در این پژوهش تمرکز بر روی عامل یادگیری محوری و تاثیر آن بر ارزش مشتری می باشد؛ زیرا در تحقیقات قبلی کمتر به ارتباط و نقش این متغییر در ایجاد ارزش مشتری پرداخته شده است. طرح پژوهش حاضر به شرح زیر است: گام نخست سنجش میزان یادگیری محوری کارکنان شعب بانک ملی به عنوان متغیر مستقل و سپس سنجش میزان ارزش مشتری از مشتریان همان شعب بصورت جداگانه و در گام بعدی بررسی میزان ارتباط این دو متغیر در هر شعبه. چارچوب نظری این تحقیق بر اساس تعریف یادگیری محوری ارائه شده توسط بیکر و سینکولا[6] (1997) می باشد که یادگیری محوری به عنوان متغیر مستقل در نظر گرفته شده است و ابعاد یادگیری را شامل تعهد به یادگیری، چشم انداز مشترک و روشن فکری بیان کرده است (بیکر و سینکولا، 1997). در این تحقیق رابطه هر یک از این عوامل را با ایجاد ارزش برای مشتری (متغیر وابسته) مورد مطالعه قرار می دهیم.
یادگیری محوری
ارزش مشتری |
چشم انداز مشترک
روشن فکری |
تعهد به یادگیری |
1-7)فرضیه های تحقیق:
فرضیه اصلی تحقیق:
فرضیه های فرعی تحقیق:
1-8)تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها:
1-8-1) یادگیری محوری (متغییر مستقل):
تركیب اجتماعی جمعیت ایران متشكل از سه جامعه متمایز شهری، روستایی و عشایری است. حیات اجتماعی در این سرزمین از دیرباز متأثر از روابط متقابل و زندگی توأمان مذكور بوده و در این میان، جامعه عشایری همواره نقش بارز و تعیین كننده در سرنوشت سیاسی و حیات اقتصادی كشور داشته است و در حال حاضر با جمعیت حدود 212/000 خانوار و حدود 1/200/000 نفر20% مواد پروتئینی و سایر فرآورده های دامی و 35% صنایع دستی كشور را تولید می كنند و علاوه بر آن با حضور مؤثر در عرصه های سیاسی و اجتماعی كشور در حال تلاش و ایفای نقش مؤثر خود هستند.
(سازمان امور عشایر کشور، 1338).
جامعه عشایری ما متشكل از ۱۰۱ ایل و ۵۹۸ طایفه است و شش میلیون نفر نیز تحت تأثیر فضای عشایری هستند یعنی در حالی كه در جایی خانه دارند اما هنوز ییلاق و قشلاق می كنند. به این ترتیب عشایر هنوز هم یكی از بزرگترین گروه های قومیتی كشور را تشكیل می دهند. قلمرو كوچ و استقرار عشایر كوچنده ایران گستره وسیعی بالغ بر ۹۶۳ هزار كیلومتر مربع (۵۹ درصد مساحت ایران) را تشكیل می دهد. این مجموعه بزرگ انسانی، مسائل و موضوعات مرتبط فرابخشی و فرامنطقه ای دارند كه توجه و برنامه ریزی ویژه ای را می طلبد. ایلات و عشایر ایران با داشتن ۲۴ میلیون رأس دام،۴۵۰ هزار هكتار اراضی كشاورزی و ۲۰ هزار هكتار باغ نقش قابل توجهی در تأمین مواد پروتئینی، لبنی و كشاورزی دارند. (احمدی، 1383ص25) جامعه عشایری در تاریخ پرفراز و نشیب ایران، با تلاش هایی كه از خود نشان داده اند از یك سو مانع و جلوگیر دست اندازی و تجاوز بیگانگان و دولت های استعمارگر به خاك ایران شده اند و از سوی دیگر، ذخایر فرهنگ بومی خود را كه از هزاران سال پیش ریشه دارد، حفظ كرده اند. اما متأسفانه كمتر به شرح و بسط این دو جنبه اصلی جامعه عشایری در سطحی گسترده، پرداخته شده است و بخش مهمی از امنیت این مرز و بوم بویژه در مقاطع سخت، بر دوش عشایر بوده است. جامعه عشایری و ایلی تقریباً جامعه ای است که در سایه مقتضیات و شرایط معیشتی و زیست محیطی و الزامات فرهنگی و اجتماعی نسبت به دیگر جوامع شهری و روستایی کمتر دچار تغییرات فرهنگی شده است و عشایر ما از دیرباز با تكیه بر مقررات عرفی و مدیریت محلی، به امور خود رسیدگی می كردند و منافع جمعی خود را پاس می داشتند. اما به دنبال تحول گسترده ناشی از شهرنشینی و قانونگذاری های مختلف، این جامعه متشكل دچار نابسامانی و بهم ریختگی شده است. خلاء مدیریتی در وضعیت فعلی، بنیان زندگی و قلمرو آنان را مورد تهدید قرار داده است. بنابراین باید رویكرد جدیدی را برای واگذاری امور به مردم و استفاده از مشاركت عشایر در عرصه های مختلف بوجود آورد، تا پویایی در عرصه های اجتماعی و دستیابی به عدالت اجتماعی را برای آنان فراهم آوریم. مسأله دیگر آن است كه لازمه زندگی عشایری تحرك و جابه جایی در قلمروهای متفاوت است. (همان منبع) یکی از مسائل تأثیرپذیر در عرصه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعه عشایر مانند بسیاری از جوامع میزان مشارکت و حضور مردم در عرصه های امنیتی و دفاعی است. کشور ایران به دلیل واقع شدن در منطقه خاورمیانه با مخاطرات، چالشها و تحولاتی عمده در محیط امنیتی خود رو به رو است. (واعظی، 1386ص60)
عشایر کشورمان در عرصه های مختلف اقتصادی، اجتماعی، دفاعی – امنیتی و … حضور داشته اند و نظر به شرایط و موقعیت جغرافیایی خاص زندگی عشایر، نقش آفرینی عشایر در حوزه دفاعی و پاسداری از مرزها بیش از سایر بخش به چشم می خورد و در این ارتباط حضور مؤثر عشایر در صحنه یكی از این عوامل موفقیتآمیز در طول هشت سال دفاع مقدس بود. مطمئنا بدون حضور عشایر این افتخارات دفاع مقدس رقم نمیخورد، امروز نیز شرایط این گونه است یعنی همهی سعادت كشور در گروی حضور فراگیر مردم در همه عرصهها است. نكتهی دوم در موفقیت در جنگ كارهای مبتكرانه در جبههها بود امروز نیز باید در همهی صحنههای پیشروندهی انقلاب به ابتكارات توجه لازم شود. (لاریجانی، 1388ص15) پاسداری از مرزها و امنیت کشور، نظر به شرایط خاص منطقه و حضور بیگانگان در خاک بعضی از کشور های همسایه از اهمیت خاصی برخوردار می باشد و در خصوص امنیت آمده است که امنیت یک مفهوم چندوجهی است؛ و به همین جهت درباره آن اختلاف نظر زیادی وجود دارد. تعاریف مندرج در فرهنگ های لغت درباره مفهوم کلی امنیت، بر روی احساس آزادی از ترس یا احساس ایمنی که ناظر بر امنیت مادی و روانی است، تأکید دارند. (ماندل، 1379 ص70) و یکی از ابعاد مهم امنیت، امنیت مرزهای یک کشور است و مرز سیاسی مهمترین عامل تشخیص وجدایی یک واحد سیاسی از واحدهای دیگر است. (میرحیدر،1371:ص165) خطوط مرزی، خطوط اعتباری و قراردادی هستند که به منظور تحدید حدود یک واحد سیاسی بر روی زمین مشخص می شوند. بنابراین مرزها از بحث های اصلی و مهم جغرافیای سیاسی به شمار می روند. چنانچه منظور از واحد سیاسی دولت باشد، خطوطی که سرزمین یک دولت را از دولت همسایه جدا می سازد، به مرزهای بین المللی معروفند. مرز در اصطلاح حقوق عمومی حد فاصل دو کشور را گویند. حد فاصل مزبور قطعه ای است از زمین که طول آن بین دوکشور غالبا مشخص است ولی عرض آن مقیاس مشخصی ندارد. برحسب قرارداد بین دول و مقاصد مختلف ممکن است اندازه معینی برای آن در نظر گرفته شود. (لنگرودی،1372: ص 145) هم اکنون مناطق شرقی کشور از حساسیت خاصی برخوردار است و بی ثباتی سیاسی همسایگان شرقی، وجود نیروهای بیگانه در خاک کشورهای همسایه از جمله مواردی است که در امنیت کشور ما نیز تأثیرگذار است و بی توجه و یا کم توجهی به مرزنشیان و نقش مهم آنها در این عرصه می تواند عوارض ناگواری را به همراه داشته باشد. حضور عشایر غیور در مرزها تاكنون دشمنان را از هر گونه تحركی در این مناطق ناامید كرده و این موضوع ضریب امنیتی را در مرزها بسیار بالا برده است. (فیوضی، 1388ص46) در این رأستا، کشورهایی که درگیر ناامنی در مناطق مرزی خود بوده اند، دریافته اند که عمده ترین مسائل مربوط به این ناامنی ها، ناشی از شرایط توسعه نیافتگی و پی آمدهای تبعی آن بوده است. به عبارت دیگر شرایط فقر و تنگدستی در این مناطق می تواند محیط مناسبی جهت ناامنی و تحریک دشمنان در این مناطق گردد. در واقع توسعه نیافتگی مناطق مرزی، ارتباط مستقیمی با عدم تعادل بین مناطق مرزی و مرکزی یک کشور دارد. همچنین با گسترش ناامنی و توسعه نیافتگی در مناطق مرزی، نتایج آن به طور مستقیم و بلافاصله به کل کشور منتقل می شود. (عندلیب، 1380ص 86) یكی از مهمترین برنامه ها برای تأمین امنیت مناطق مرزی می تواند توجه به مقوله مشاركت مردم در محافظت از مرزها باشد. در تمام پدیده ها از آن جمله مسائل دفاعی، مشارکت مردم نیازمند شناخت و بررسی ابعاد و متغیرهای دخیل در این امر می باشد. در شرایط فعلی که متغیرهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در منطقه با گذشته متمایز است، ضروری است که الگوها و رویکردهای جدیدی برای مشارکت مردم تعریف و تبیین گردد. مشارکت جزئی از مفاهیم اصلی جامعه شناختی و یک واقعیت اجتماعی است. بدون مشارکت مردم در امر توسعه به موفقیت چندانی نمی توان رسید. بطورکلی مشارکت یک حرکت آگاهانه، فعال، آزاد و یک رفتار اجتماعی و گروهی است و باید بدانیم که معلول چه عوامل اجتماعی است. مشارکت در وهله اول یک رفتار اجتماعی است. چگونگی اجتماعی بودن آن مبحثی است که باید مورد بررسی قرار گیرد و از آنجا که مشارکت بر اساس یک رابطه متقابل استوار است، رفتار اجتماعی است. رفتار اجتماعی عملی است که با توجه به انتظارات افراد دیگر آن را انجام می دهد. ملک محمدی عوامل مختلفی را در مشارکت و حضور مردم در عرصه های مختلف مؤثر می داند. این عوامل عبارتند از: مردم، زمینه حرفه ای، توان و قابلیت های فردی، شرایط خاص فرهنگی و اجتماعی، نیاز به تغییر کردن انطباق و قبولی وضع جدید می باشد (ملک محمدی ،1361ص6).
در همین زمینه گاتری متعقد است که مشارکت میزان دخالت اعضای نظام اجتماعی در افزایش درک و توان آنان در پاسخگوی به طرح های توسعه و تشویق ابتکارات محلی یا فرآیندی است که موجبات رشد و توانای اساسی بشر از جمله شأن و منزلت انسانی، باروری نیروی تصمیم گیری و عمل سنجیده واندیشه او را فراهم می سازد. مفهوم مشارکت می تواند به سه ارزش بنیادی سهیم کردن مردم در قدرت و اختیار و راه دادن مردم در نظارت بر سرنوشت خویش و باز گشودن فرصت های پیشرفت بر روی مردم (رده های پایین جامعه) استوار دانست. دیدگاهی که می توان برای مشارکت در نظر گرفت.(1986 :ص 37،gaotri) «مشارکت می تواند اشکال و درجات گوناگونی داشته باشد، نظیر همکاری، همیاری، همبستگی، انطباق، سازگاری، پذیرش،انقیاد، شیفتگی ایفای نقشهای اجتماعی و انجام وظایفی که با این نقش ها ملازمت دارد (بیرو،1371ص8) « گاتری مشارکت را چنین تعریف می کند: مشارکت فرایندی اجتماعی، عمومی، یکپارچه، چندگانه، چندبعدی و چندفرهنگی است که هدف آن کشاندن همه مردم به ایفای نقش در همه مراحل توسعه است. »( 1998: ص37 ،gaotri)
از این رو تشویق به مشارکت و تسهیل در فرآیند تحقق آن همواره مورد توجه مصلحان اجتماعی بوده است و آن را فرآیندی میدانند که در طول زمان روی میدهد و همواره در حال تکوین، تکرار و تداوم است و در خلال آن، افراد از طریق همکنشی با دیگران استعدادهایشان متبلور شده و به خودیابی و مسئولیتپذیری نائل میآیند. (اخوان کاظمی، 1377:ص 40).
استان سمنان به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی، ایلات و طوایف مختلفی را در خود جای داده است. بخش قابل توجهی از جمعیت ایلات و طوایف سنگسری، الیكائی، چوداری و هداوند در محدوده جغرافیایی این استان استقرار داشته و به شیوه شبانی و كوچندگی زندگی میگذرانند. (قلی پور کالمرزی، 1388ص71) جلب مشارکت هر چه بیشتر عشایر این منطقه در مسائل دفاعی به ویژه پاسداری از مرزهای شرقی می تواند دارای اهمیت باشد و اما سؤال اینجاست که عوامل مؤثر در رأستای مشارکت هرچه بیشتر و پایدار عشایر این منطقه در پاسداری از مرزهای شرقی كشور شامل چه مواردی است؟ تا چه حد می توان با شناسایی عوامل و متغیرهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی مؤثر بر مشارکت عشایر این منطقه را در پاسداری از مرزهای شرقی كشور تداوم بخشید؟ كدام یك از متغیرها در تأثیر گذاری بر امر مشاركت عشایر در پاسداری از مرزهای شرقی اولویت دارند؟ تحقیق حاضر در رأستای پاسخگویی به سؤال های فوق و دیگر سؤالات مرتبط با مسأله انجام می گیرد.
کشورپاکستان اززمان تاسیس (1947)کشوری مهم در معادلات سیاسی و امنیتی قلمداد شده است.قرار گرفتن در بین قدرت هایی همچون اتحاد جماهیر شوروی،هندوچین سبب گردیده تا همواره از این کشور به عنوان یک کانون خبر ساز یاد شود.حضور در یک منطقه ژئواستراتژیک سبب گردیده بود تا کشورهای مرکزی و از جمله قدرتمندترین کشورها مانند امریکا توجه خاصی به این کشور داشته باشند.مجموعه ای از روابط نزدیک از همکاری تا اتحاد و ائتلاف و گاهی دوری و کمرنگی در روابط بین این دو کشور وجود داشته است.تحقیق حاضر در پی آن است که ماهیت روابط دو کشور و دلایل دوری و نزدیکی آنها را در مقاطع زمانی 3 گانه(در طول جنگ سرد،بعد از جنگ سرد،بعد از 11 سپتامبر) که از نظرش دارای اهمیت هستند مورد شناسایی قرار داده و در هر مرحله بررسی نماید که پاکستان از چه جایگاهی در سیاست خارجی امریکا برخوردار بوده است.فراتر از تعیین جایگاه پاکستان در سیاست خارجی امریکا،چرایی و چگونگی قرار گرفتن در این جایگاه بسیار اهمیت دارد.اینکه چه مسائل و عوامل جزیی یا کلانی در هر دوره دوری و نزدیکی روابط دو کشور را تعیین کرده اند مسئله ای است که تحقیق حاضر در صدد بررسی آن است.دقیق شدن در عوامل ساختاری و چگونگی تاثیر آنها بر کیفیت روابط دو کشور از جمله مسائل کلانی است که در این تحقیق مورد بررسی قرار خواهد گرفت و روابط ان سنجیده خواهد شد..
اینکه پاکستان در هر شرایط نوینی چگونه می توانست در معادلات سیاست خارجی آمریکا به حساب آید و زمینه های لازم برای کسب شرایط بعد غالب در نظام بین الملل را در خود ایجاد کند و اینکه آیا اساسا این کشور مکانیسمهای عینی لازم برای پی گیری یک رفتارسیاست خارجی منطبق با تغییرات ساختاری سیاست بین الملل را دارا است مسئله مهم دیگری است که نیاز به تحقیق دارد.در واقع تعیین ارتباط بین تغییرات ساختاری،تغییرات رفتاری،تغییرات سیاست خارجی آمریکا و در نهایت جایگاه پاکستان در سیاست خارجی این کشور در بعداز جنگ سرد تا پایان دوران بوش مسئله غالب این تحقیق است.
2-1- سوالات پژوهش
1-2-1- سوال اصلی
پایان جنگ سرد و تحولات بعد از آن چه تاثیری بر جایگاه پاکستان در سیاست خارجی آمریکا داشته است؟
2-2-1- سوالات فرعی
1-عوامل تأثیرگذار برجایگاه پاکستان در سیاست خارجی آمریکا قبل از جنگ سرد چه بود؟
2-عوامل تإثیر گذار بر جایگاه پاکستان در سیاست خارجی آمریکا در دهه 90 تا قبل از 11سپتامبر چه بودند؟
3-عوامل تأثیر گذار بر جایگاه پاکستان در سیاست خارجی آمریکا بعد از 11سپتامبر کدامند؟
4-چه عواملی سبب تغییر در سیاست خارجی آمریکا بعدازجنگ سرد و بعد از 11سپتامبرنسبت به پاکستان شده اند؟
3-1- فرضیات پژوهش
1-3-1- فرضیه اصلی
1-متاثر از تغییرشرایط موازنه قدرت در نظام بین الملل بعد از جنگ سرد،جایگاه پاکستان در سیاست خارجی آمریکا دچار تغییر شده و از جایگاه مهم ژئوپولتیک در طول جنگ سرد به جایگاهی غیرموثر اقتصادی بعد از پایان جنگ سرد تا قبل از 11سپتامبر و سپس به جایگاه تاثیرگذار ژئوپولتیک بعد از 11سپتامبر تغییر کرده است.
2-3-1- فرضیه های فرعی
1-جایگاه پاکستان در سیاست خارجی آمریکا قبل از جنگ سرد بیشتر متاثر از ساختار دوقطبی تحت تاثیر عوامل سیاسی و استراتژیک بود و در این ساختار پاکستان دارای جایگاهی با اهمیت وافر بود.
2-با شکل گیری یک ساختار تک قطبی در دهه 90 که در آن موضوعات اقتصادی در راس سلسله مراتب بودندو عوامل اصلی در سیاست خارجی امریکا شمرده می شدند، جایگاه پاکستان در سیاست خارجی آمریکا بعداز پایان جنگ سرد تا قبل از 11سپتامبر اهمیت خود را از دست داد.
3- مبارزه با تروریسم، سلاح های اتمی و بنیادگرایی اسلامی به عنوان عوامل اساسی در سیاست خارجی آمریکا به عنوان قطب مسلط بعد از 11 سپتامبر عامل اساسی اهمیت مجددپاکستان در سیاست خارجی امریکا بودند.
4-متاثر از تغییرات ساختاری و تغییر رفتارهای قطب مسلط در دهه 90 و در بعد از 11سپتامبر سیاست خارجی آمریکا در قبال پاکستان تغییر کرده است.
4-1- متغیرهای پژوهش
متغیرهای مستقل در این تحقیق،پایان جنگ سرد و حادثه 11سپتامبرمی باشند که شامل شاخص های نظیر کاهش اهمیت رویکردهای ژئوپلیتیکی و افزایش اهمیت رویکردهای ژئواکونومیکی از قبیل تامین امنیت انرژی و بحث مبارزه با تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی می شوند. متغییر وابسته جایگاه پاکستان در سیاست خارجی آمریکا بعداز جنگ سرد.
5-1- اهمیت و فایده پژوهش
کشور پاکستان یکی از کشورهای همسایه مرزی ایران است و این تحقیق از نظر سیاست خارجی دارای ارزش و اهمیت بوده و فهم و درک ما را نسبت به روابط خارجی بیشترکرده است.تا در امور خارجه و سیاست خارجی رفتار، نقش و عملکرد کشور همسایه رابهتر و بیشتر درک نماییم و در این تحقیق دانشگاهی به این مسله پی میبریم که در روابط بین الملل سیاست خارجی کشورها چگونه رقم می خورد و ساختار به چه صورتی بر رفتارها و سیاست خارجی تاثیر می گذارد.در عین حال نقش دول مسلط در شکل دهی به سیاست
خارجی کشورها برای ما روشن خواهد شد.در این چهارچوب روابط پاکستان و آمریکا به ما نشان خواهد داد که رفتار کشورهای ضعیف در محیط بین الملل چگونه شکل می گیرد و جایگاه آنها در سیاست بین الملل بر چه بنیادهای قرار دارد.تحقیقات انجام شده در حوزه سیاست خارجی بسیار کلی بوده یا اینکه صرفا به بیان تحولات تاریخی معطوف بوده اند در حالی که هدف تحقیق حاضر ایجاد پیوند بین نظریه و عمل است تا نشان داده شود که سیاستهای خارجی در خلاء شکل نمی گیرند و همیشه متاثر از ساختارهای خاص هستند.چنین کاری در باب سیاست خارجی پاکستان در ایران کمتر انجام شده است.از سوی دیگر شناخت سیاست خارجی آمریکا در این قالب می تواند فهم مبسوطی به ما در ارتباط با تاثیرات رفتاری این کشور بر جهان اطراف ما و به خصوص کشور خود ما بدهد.
فراتر از ابعاد نظری، کشور پاکستان یک کشور مهم در منطقه جنوب شرق آسیا شمرده شده که روابط آن با آمریکا می تواند تاثیرات خاصی بر کشور ما به دلیل همسایگی داشته باشد. شناخت پاکستان به منزله شناخت واقعیت های استراتژیکی است که ایران می خواهد بر آن اساس روابطش را با این منطقه تنظیم کند.
6-1- اهداف پژوهش
تاثیر فروپاشی نظام دو قطبی بر مناسبات ایالات متحده و پاکستان
شناخت روابط آمریکا و پاکستان تا قبل از جنگ سرد
تاثیر روابط سیاسی امنیتی آمریکا و پاکستان بعد از جنگ سرد
تاثیر حادثه 11سپتامبر بر روابط آمریکا و پاکستان
شناخت ارتباط بین تأثیرات ساختاری وتغییرات در رفتار سیاست خارجی کشورهای بزرگ وکشف الگوها و نیز فهم ارتباط بین رفتار قطب مسلط و ماهیت ساختار
بیان دلایل ساختاری تغییر در جایگاه پاکستان در سیاست خارجی آمریکا.
7-1- قلمرو پژوهش
جایگاه پاکستان در سیاست خارجی آمریکا بعد از جنگ سرد تا پایان دوران بوش.
8-1- روش پژوهش
در این پژوهش از نوع روش شناسی رفتار گرا و تا حدی فرارفتارگرا استفاده نموده ام که متاثر از این روش شناسی از تئوری رئالیسم ساختاری یا نوواقع گرایی برای مشخص کردن فرضیه بهره برده ام.
برای انجام تحقیق حاضر از روش رویکرد توصیفی- تحلیلی استفاده شده است. ابتدا توسط اساتید محترم راهنما و مشاور جلسات توجیهی برای درک صحیح تر از چگونگی و اهمیت موضوع برگزار گردید. متعاقباً پس از شناخت مساله و قلمرو تحقیق جستجوی منابع آغاز شد. جهت تحقیق از مدارک و کتب منتشره وزارت امور خارجه و کتابخانه تخصصی این وزارت خانه، مقالات و کتب خارجی، روزنامه های داخلی و سایت اینترنت دانشکده، جهت انجام مطالعات نظری و تجزیه و تحلیل داده ها استفاده شد.
نرخ ارز یک متغیر اقتصادی است که پیش بینی آن مورد علاقه بسیاری از فعالان اقتصادی است . این علاقه مندان را می توان به سه دسته تقسیم کرد . دسته اول ، سیاست گذاران اقتصادی و بانک های مرکزی هستند که تحت یک نظام ارزی شناور مدیریت شده به منظور هموار سازی تلاطمات بازار ، در بازار ارز دخالت می کنند . دلایل انها برای این مداخله می تواند شامل بیش از حد معمول بودن تلاطمات و نتیجه اثر منفی آن بر فعالیت های اقتصادی باشد . بنابراین داشتن پیش بینی از نرخ ارز لازمه داشتن چنین مداخله ایی است . دسته دوم ، بنگاه های فعال در تجارت و سرمایه گذاریهای بین المللی هستند . جهانی شدن اقتصادی موجب گسترش بازارها و متنوع تر شدن سرمایه گذاری ها شده است . از مهم ترین ریسک های مرتبط با این فعالیت ها ، ریسک ارز است . تغییرات نرخ ارز ، درآمد ، هزینه و سود را دچار تغییر می کند . بنابراین ، پیش بینی نرخ ارز ، تصمیم گیری بنگاه ها را به منظور کسب منفعت بیشتر تحت تأثیر قرار می دهد . دسته سوم ، سفته بازان بازار ارز هستند . سفته بازان مشتاق ترین علاقه مندان به پیش بینی نرخ ارز هستند .
دو رویکرد نسبت به پیش بینی نرخ ارز وجود دارد . اول رویکرد بنیادی [1] است که پیش بینی نرخ ارز را بر اساس دیگر متغیرهای اقتصادی انجام می دهد .دوم رویکرد تکنیکال[2] که فقط از رفتار گذشت نرخ ارز برای پیش بینی روند آتی آن استفاده می کند و به دلیل عدم توجه به دیگر متغیرهای اقتصادی ، به رویکرد تکنیکال شهرت یافته .
لاپلاس در سال 1776 بیان کرد اگر بتوانیم شرایط اولیه[3] هر پدیده را شناسایی کنیم می توانیم آینده آن را نیز به طور دقیق پیش بینی کنیم . این تفکر مدت ها مورد قبول اندیشمندان عرصه علوم تجربی بود . اما پوانکلاره در سال 1903 بیان کرد خطاهای کوچک امروز به خطاهای بزرگ پیش بینی فردا منجر می شود و از آن جا که اغلب شناخت دقیق وضعیت موجود امکان پذیر نیست و توام با خطاست ، پیش بینی امری غیر ممکن می نماید . به هر حال با آن که نظر غالب امروزی بسیار نزدیک به نظر پوانکلاره است ، اندیشمندان علوم مختلف بخش عظیمی از مطالعات خود را بر پیش بینی متغیرها و پدیده های مورد بررسی علوم مترکز ساخته اند . از میان این علوم « اقتصاد » جوان ترین است .
اکثر متغیرهای اقتصادی از آن پدیده هایی هستند که شناخت وضعیت موجود انها غیر ممکن ، و یا حداقل مشکل است.[4] لذا تا به حال پیش بینی ناپذیر بوده اند . برخی ، این پیش بینی ناپذیری را دال بر وجود روند تصادفی در سری زمان این گونه متغیرها دانسته و به دنبال کشف بخش تصادفی ، و تفکیک آن از بخش غیر تصادفی تغییرات متغیر در طول زمان هستند .[5] مدل های ARIMA (p,d,q ) شاخص ترین این اقدامات هستند که جزء توضیح پذیر را خطی در نظر می گیرند و نوسانات را مستقل از زمان تصور می نمایند . اصولاً در اکثر مطالعات ، فرض بر این است که متغیر مورد بررسی یک روند فعلی مشخص دارد که با یک روند تصادفی « نویز سفید »[6] همراه می شود . به طور خلاصه به این گونه مدل ها عنوان خطی – تصادفی داده می شود . برخی نیز مدل های غیر خطی را بر این متغیرها اعمال کرده اند که از این دست می توان به مدل های ARCH[7] و [8]GARCH که به طور ساده مدل غیر خطی را در واریانس پسماندها اعمال می کند . می توان به مدل های لگاریتمی ، مدل های BOX – COX و … اشاره کرد که همه یک جزء تصادفی را نیز در مدل متصور می شوند . به این مدل ها اصطلاحاً غیر خطی – تصادفی اطلاق می شود .
اما سیستم های خاص هم وجود دارند که تنها ماهیتی غیر خطی داشته و به هیچ وجه تصادفی نیست و یا به عبارت دیگر ، به طور کامل قابل شناسایی[9] هستند . این سیستم ها در وهله اول با سیستم خطی – تصادفی و غیر خطی – تصادفی اشتباه گرفته می شوند . جالب این که این سیستم ها در گمراه کردن اغلب آزمون های تصادفی بودن موفق عمل می کنند ، لذا اگر آزمون های استاندارد تشخیص روند تصادفی به کار گرفته شود ، امکان تشخیص اشتباه وجود دارد . این واقعیت نظر گروهی دیگر از دانشمندان را تقویت می کند که اعتقاد دارند که در جهان واقعی پدیده تصادفی وجود ندارد بلکه مجموعه هایی از علت ها در کنار هم وقوع یک حادثه را رقم می زنند و عدم شناخت این علت ها و نحوه اثر گذاری آنها است که تغییرات پدیده را تصادفی جلوه می دهد . بنابراین هر متغییر مانند Xt در زمان وقوع خود بیان کننده اثر تمامی متغیرهای اثر گذار است و در نتیجه روند آن از نظر تئوریک کاملاً تعیین پذیر است و تصادفی نیست .
در علم ریاضیات به این روندهای غیر خطی تصادفی نما[10] ، « آشوب »[11] اطلاق می شود و روند منتج از انها آشوبی است . به طور خلاصه ، یک آشوب ، سیستمی : 1) غیر خطی ؛ 2) پویاست ؛ 3) در کمال سادگی به خلق روندهای پیچیده می انجامد و 4) نسبت به وجود انحراف از شرایط اولیه بسیار حساس است . به این ترتیب است که تصادفی به نظر می رسد . تشخیص این سیستم از دو جهت جالب توجه است : 1) اگر اثبات شود که یک سیستم آشوبی است راه برای تشخیص نوع سیستم آشوبی و مکانیزمی که این سیستم را تولید می کند هموارتر می شود و می توان برای توضیح این پدیده مدل های مناسب طراحی کرد که در هنگام حل ، جوابی آشوبی ایجاد کند . 2 ) با کشف یک سیستم آشوبی و محتوای آن می توان امیدهای از دست رفته پیش بینی پذیری متغیرها را دوباره زنده کرد .
مطالعه این سیستم در اقتصاد از هر دو حیث حائز اهمیت است . لذا نزدیک به سه دهه است که مطالعات در این زمینه راه خود را در اقتصاد نیز باز نموده است . مطالعات در سه گروه متمرکز شده اند : 1) انهایی که تشخیص روند آشوبی از روند تصادفی را در مورد متغیرهای اقتصادی هدف خود قرار داده اند : 2) انهایی که بر تشکیل مدل هایی نظری که بتواند در حالاتی خاص رفتاری آشوبی خلق نموده و در عین حال از اصول اقتصادی تبعیت نماید ، تمرکز کرده اند و 3)انهایی که به دنبال کشف مکانیزم تولید داده های آشوبی در جهان واقعیت و به طور ساده ، فرمول اصلی تولید کننده داده ها بوده اند . متاسفانه علی رغم پیشرفت هایی که در دو زمینه قبلی رخ داده در زمینه سوم دستاور قابل توجهی ایجاد نشده است .
از طرفی درسال های اخیر ، پیشرفت های قابل توجه در پردازش سریع اطلاعات به وسیله کامپیوترها و نرم افزارهای کاربردی ، انگیزه پژوهش و به کارگیری مدل های غیر خطی را در میان اقتصادانان به طور چشم گیری افزایش داده است . یکی از معروف ترین مدل ها در این زمینه ، شبکه های عصبی مصنوعی است .[12]
مدل های شبکه های عصبی مصنوعی از ابزارهای قدرتمند در تجزیه و تحلیل داده ها در علوم مهندسی ، کامپیوتر ، علوم پایه ، پزشکی ، هوا و فضا و بسیاری از رشته های علمی است که استفاده از انها در مدل های اقتصاد کلان در دهه 90 مورد توجه پژوهشگران اقتصاد قرار گرفت . شبکه های عصبی مصنوعی را می توان با اغماض زیاد ، مدل های الکترونیکی از ساختار عصبی مغز انسان نامید . اگر چه مکانیزم دقیق کارکرد مغز انسان (یا حتی جانوران) به طور کامل شناخته شده نیست ، اما با این وجود جنبه های شناخته شده ایی نیز وجود دارند که الهام بخش تئوری شبکه های عصبی مصنوعی بوده اند . به عنوان مثال ، یکی از سلول های عصبی ، معروف به نرون [13] است که دانش بشری آن را به عنوان سازنده اصلی مغز می انگارد . سلول های عصبی قادرند تا با اتصال به یکدیگر تشکیل شبکه های عظیم بدهند . قدرت فوق العاده مغز انسان از تعداد بسیار زیاد نرون ها و ارتباط بین انها ناشی میشود.
ساختمان هر یک از نرون ها نیز به تنهایی بسیار پیچیده است . هر نرون از بخش ها و زیر سیستم های زیادی تشکیل شده است که از مکانیزم های کنترلی پیچیده ایی استفاده می کنند . سلول های عصبی می توانند از طریق مکانیزم های الکتروشیمیایی اطلاعات را انتقال دهند . بر حسب مکانیزم های به کار رفته در نرون ها ، انها را به بیش از صد گونه متفاوت تقسیم بندی می کنند .
در اصطلاح فنی ، نرون ها ، ارتباطات بین انها ، فرایند دودویی[14] پایدار [15] یا همزمان [16] محسوب نمی شوند .
در واقع شبکه های عصبی شبیه سازی شده یا کامپیوتری ، فقط قادرند بخش کوچکی از خصوصیات و ویژگی های شبکه های بیولوژیک را شبیه سازی کنند . در واقع هنر یک طراح شبکه های عصبی مصنوعی در چگونگی ترکیب نرون ها در یک شبکه[17] متجلی شود .
علوم بیولوژیک نشان داده اند که ترکیب نرون ها در شبکه عصبی مغز به گونه ایی است که ما را قادر می سازد تا اطلاعات را به صورتی پویا ، تعاملی و خود سازمان[18] پردازش می کنیم . در شبکه های عصبی بیولوژیک ، نرون ها در ساختاری سه بعدی به یکدیگر اتصال یافته اند . اتصالات بین نرون ها در شبکه های عصبی بیولوژیک آنقدر زیاد و پیچیده است که به هیچ وجه نمی توان شبکه مصنوعی مشابه ایی طراحی کرد .
ساختار شبکه های عصبی امروزی ، از لایه های نرون تشکیل شده است ، در چنین ساختاری ، نرون ها علاوه بر آن که در لایه خود به شکل محدودی به یکدیگر اتصال داده شده اند ، از طریق اتصال بین لایه ها نیز به نرون های طبقه مجاور ارتباط داده می شوند .
در حال حاضر یکی از ساده ترین روش های ارتباط دهی در شبکه های عصبی مصنوعی آن است که ابتدا نرون ها در گروه های مشخصی به صورت لایه های نرونی سازماندهی می شوند و پس از تأمین ارتباطات بین نرونی در هر لایه ، ارتباطات بین لایه ها برقررا می شود . اگر چه در کاربردهای مشخصی می توان با موفقیت از شبکه های عصبی تک لایه استفاده کرد ، اما رسم بر آن است که شبکه های عصبی حداقل دارای سه لایه باشد. ( لایه ورودی – لایه میانی ( پنهان ) ، لایه خروجی )
در بسیاری از شبکه های عصبی مصنوعی ، اتصالات بین نرونی به گونه ایی است که نرون های لایه میانی ، ورودی خود را از تمام نرون های لایه پایینی خود ( به طور معمول لایه نرون های ورودی ) دریافت می کنند .
بدین ترتیب در یک شبکه عصبی ، سیگنال ها به تدریج از یک لایه نرون به لایه های بالاتر حرکت می کنند و در نهایت به لایه آخر و خروجی می رسند . چنین مسیری در اصطلاح فنی پیشخور[19] نامیده می شود .
نوع دیگری از اتصالات بین نرونی در شبکه های عصبی مصنوعی به ارتباط بازخورد[20] معروف است . در این نوع ارتباطات ، خروجی یک لایه نرونی به لایه قبلی[21] اتصال داده می شود . ارتباط بین نرونی در شبکه های عصبی مصنوعی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار هستند و به نوعی قدرت یک شبکه را تعیین می کنند .
شبکه های عصبی می توانند بر اساس طراحی خود سیگنال های ورودی را طراحی کنند و به سیگنال های خروجی تبدیل نمایند . چنین فرآیندی را آموزش دیدن شبکه عصبی می نامند .
به طور کلی دو روش برای آموزش دادن شبکههای عصبی مصنوعی وجود دارد . روش آموزش با ناظر [22] ( معلم ) و روش آموزش بدون ناظر[23] ( بدون معلم ) . در روش آموزش با ناظر آنچه به شبکه به عنوان مجموعه آموزشی داده می شود همراه با قضاوتی است که ناظر انتظار دارد ، لذا نمونه ها همراه با قضاوت از پیش تعیین شده آموزش داده می شوند تا در آینده، شبکه در صورت برخورد با نمونه های جدید ، با توجه به روالی که آموزش دیده است ، عمل کند . اما در آموزش بدون ناظر شبکه های عصبی بدون در اختیار داشتن داده های خروجی ، در معرض آموزش قرار می گیرند . در واقع به تنهایی و بدون کمک خارجی باید با توجه به شکل سیگنال های خروجی خود ، درباره درستی یا نادرستی انها تصمیم بگیرد.
در مواردی ممکن است که شبکه عصبی اصولاً موفق به فراگیری نشود . بدین معنی که پارامترهای شبکه پس از زمانهای طولانی به مقدار مشخصی همگرا نشوند ، چنین مواردی ممکن است بر اثر ناکافی بودن داده های آموزشی و یا اصولاً نقص طراحی شبکه ایجاد شود . باید توجه داشت که فرآیند آموزش شبکه های عصبی فقط به ازای زیر مجموعه ایی از داده هایی که قرار است شبکه انها را در کاربرد حقیقی خود پردازش کند ، آموزش داده می شوند . در صورتی که شبکه بیش از حد آموزش ببیند[24]، یا تعداد داده های آموزشی یک شبکه بیش از حد زیاد باشد ( در واقع از تمامی داده های مسلم برای آموزش دادن به شبکه استفاده شود ) ، شبکه به جای آن که آموزش ببیند ، به حالتی می رسد که به آن حفظ کردن اطلاعات می گویند . در واقع به جای آن که یک شبکه برای حل مساله از هوش خود کمک بگیرد ، از محفوظات خود استفاده می کند . همان گونه که شرایط و موقعیت نیز در نتیجه آموزش تأثیر دارد ، میزان یادگیری شبکه نیز به شدت از شرایط اولیه آغاز آموزش شبکه تأثیر می پذیرد . انتخاب مناسب مقادیر اولیه پارامترهای شبکه ، در نتیجه آموزش آن بسیار موثر خواهد بود . شبکه های عصبی مصنوعی از جنبه های توپولوژی ، ساختاری و روش های یادگیری به انواع مختلفی تقسیم می شوند و هر یک در کاربردهای خاص عملکرد مناسبی از خود نشان می دهند . شبکه عصبی چند لایه پرسپترون [25] با روش یادگیری انتشار وارون[26] یکی از متداولترین شبکه های کاربردی است ، که در این پژوهش با استفاده از آن پیش بینی صورت می گیرد . در مباحث نظری اثبات شده که شبکه MLP در صورت انتخاب صحیح ساختار داخلی مناسب ، قادر است که هر گونه سیستم غیر خطی را مدل کرده و شبیه سازی کند .
1 – 2 هدف از تحقیق
هدف از انجام این تحقیق ، ارائه یک مدل شبکه عصبی مصنوعی جهت پیش بینی روزانه نرخ جفت ارز و مقایسه نتایج حاصل از این پیش بینی با تحلیل های سری زمانی و مدل ARIMA و همچنین تلفیق جواب های حاصل از دو مدل و ارائه نتیجه بهتر نسبت به هر دو مدل است .
1-fundamental
2-technical
١- شرایط اولیه ، شامل وضعیت یا مقدار اولیه مورد بررسی ، وضعیت تمامی متغیرهای مرتبط با آن و تمامی ساز و کارهای اثرگذار بر متغیر مورد بررسی و سایر متغیرهای اثر گذار می باشد .
٢- یکی از دلایل این وضعیت ، تعداد زیاد متغیرهای اثر گذار بر پدیده های اقتصادی است .
٣- حتی متعصب ترین طرفداران این اندیشه نیز قبول دارند که درون یک متغیر اقتصادی یک جزء توضیح پذیر و غیر تصادفی وجود دارد .
4-white niose
5-Auto regressive conditional Heteroscedasticity
6-Generalited Auto regressive conditional Heteros Cendasticity
1-deteministic
٢- به این دلیل به انها تصادفی نما گفته می شود که اکثر آزمون های استاندارد انها را تصادفی تشخیص دهند .
3-chaos
1-Artificial Neural Networks ( ANN )
1-Neuron
2-Binary
3-stable
4-synchronous
5-neuran clustering
6-selforganiting
1-feed forward
2-feed back
3- این لایه می تواند لایه ایی که چند مرحله پایین تر است باشد .
1-supervised
2-unsupervised
3-over training
1-multi layer perceptron ( MLP )
2-Back Propagation
بدن هر یک از انسانها شبیه یک شهر است، هر یک از سلولهایی که بدن ما را می سازند به مثابه یکی از شهروندان این شهرهستندکه وظیفه مشخصی دارند، نیروگاه برق و سیم کشی برق این شهر چیزی نیست جز سیستم اعصاب مرکزی که شامل مغز و نخاع می باشد، به کمک رشته های ظریف اعصاب که تمام اجزای بدن را به مغز و نخاع ارتباط میدهند در واقع سیم کشی ارتباطی بدن ماست.
درون این سیم کشی ها هم جریان برق جاری است، البته با شدتی بسیار ضعیفتر از آنکه ما را دچار برق گرفتگی کند، رشته عصبی درست مانند یک سیم برق بوسیله یک ماده پوششی محافظت می شود.
این ماده پوششی که میلین نام دارد فقط یک عایق یا حفاظ برای خود رشته نیست بلکه کمک می کند پیام الکتریکی با سرعتی چندین برابر منتقل شود همین میلین یکی از بازیگران اصلی MS است. در بدن ما وقتی که به دلایلی گلبولهای سفید اشتباها به میلین به جای یک عامل بیگانه حمله کردند بیماری MS آغاز میشود.
این بیماری سیستم اعصاب مرکزی را در قسمت های مختلف درگیر می کند به نحوی که میلین پوشش رشته های عصبی مورد حمله گلبول های سفید بدن فرد قرار می گیرد.
بررسی محققان نشان داده پنج عامل در بروز این بیماری موثر است که عبارتند از:ژنتیک، پراکندگی جغرافیایی و محیط(نظیر آلاینده های زندگی شهر نشینی)، استرس، عوامل ایمونولوژیکی، میکربهاو ویروسها.
تحقیقات نشان داده با دور شدن از خط استوا این بیماری شیوع بیشتری پیدا می کند به نحوی که در مناطق سرد خیز با در صد بیشتری از بیماری روبه رو می شویم. یکی از دلایل این مسئله را کمبود ویتامین D در مناطق سرد خیز ذکر می کنند، مثلادر شمال اروپا MS شایع تر از جنوب اروپااست، به دلیل آنکه در این نواحی نور آفتاب کمتر است و کمبود ویتامین D شایعتر است، در کشورهای آسیایی نظیر ژاپن، هند و خاور دور بروز MS کمتر بوده و بر عکس در ایران رو به افزایش است.
بیماری مولتیپل اسکلروزMS ) (شایع ترین بیماری ناتوان کننده عصبی می باشد. بررسی توزیع جغرافیایی بیماری مولتیپل اسکلروز و بروز بیماری در بخش های مختلف دنیا متفاوت است که به سه منطقه1)با شیوع کم، 2)با شیوع متوسط، 3)با شیوع بالا طبقه بندی شده است. در مطالعه توسط Mohamad Abedini و همکارانش در سال 2008 درمازندران انجام شد، شیوع بیماریMS در ایران جزء مناطق با شیوع متوسط
(Medium prevalence ) برابر با 1/20 در هر 100000نفر گزارش شده است. با توجه به افزایش شیوع بیماری Ms در ایران طبق مطالعات اخیر، گرفتاری طیف سنی جوان به این بیماری ناتوان کننده سیستم عصبی مرکزی و متحمل شدن بار اقتصادی و روانی زیاد بر بیماران مبتلا (با توجه به سیر پیشرونده و ناتوان کننده بیماری)و همچنین صرف هزینه های بالا جهت اقدامات درمانی و باز توانی در این بیماران، بررسی عوامل خطر قابل پیشگیری حائز اهمیت می باشد(عزیزی و همکاران، 1383، ص18).
1-2. پرسش اصلی تحقیق(مسائله تحقیق)
کدام عنصر اقلیمی بر روی بیماری ام اس تاثیر بیشتر دارد ؟
1-3. اهداف تحقیق
-بررسی وضعیت بیماری ام اس در استان گیلان
-بررسی عناصر اقلیمی موثر بر بیماری
-ارائه راهکارهایی جهت جلوگیری از بیماری
1-4. فرضیه
-به نظر می رسد عناصر اقلیمی بر بیماری ام اس تاثیر دارند.
-از بین عناصر اقلیمی تابش و دما و رطوبت بر بیماری تاثیر گذار است.
1-5. هدف كاربردی
هدف تحقیق پیدا کردن رابطه عناصر اقلیمی و پراکندگی جغرافیایی بیماری ام اس در سطح استان گیلان بوده که پس از بررسی های انجام شده این پژوهش می تواند در مراکز تحقیقات ام اس، انجمن بیماران ام اس، مبتلایان به بیماری ام اس و دانشگاه های علوم پزشکی مورد استفاده و بررسی قرار گیرد.
1-6. جنبه نوآوری
در رابطه با تأثیر اقلیم بر روی سلامت و بیماری مطالعات متعددی صورت گرفته است. اما تا کنون در خصوص تأثیر عناصر اقلیمی بر روی بیماری ام اس مطالعاتی انجام نگرفته و این تحقیق برای اولین بار است که در این خصوص صورت میگیرد.
1-7. نوع روش تحقیق
در این تحقیق از زوش توصیفی تحلیلی و با رویکرد ذیل انجام گرفته است این پژوهش تاثیر اقلیمی بر روی بیماری MS بوده. دلیل اصلی
انتخاب این روش شناسی عناصر اقلیمی و بیشترین تاثیری را که عنصر بر روی بیماری می گذارد می خواهیم بررسی کنیم.
1-7-1. روش گردآوری اطلاعات
هر یک از روشهای گردآوری اطلاعات ابزار مخصوص خود را دارد. لذا در این تحقیق به صورت کتابخانهای، اسنادی و مراجعه به سایتهای کامپیوتری و استفاده از نقشه های پهنه ندی و همپوشانی جهت شناسایی تاثیر عناصر اقلیمی از مهمترین ابزار تحقیق می باشد.
1-7-2. ابزار گردآوری اطلاعات
ابزار گردآوری اطلاعات (فیش، جدول، نمونهبرداری، و بانكهای اطلاعاتی و شبكههای كامپیوتری و ماهوارهای )
1-7-3. روش تجزیه و تحلیل اطلاعات
برای تجزیه وتحلیل اطلاعات از نرم افزار SPSS استفاده شده و برای تهیه نقشه های پهنه بندی و همپوشانی از نرم افزار GIS استفاده کردیم که در رابطه با تحقیق مورد نظر از روشهای توصیفی وتحلیلی استفاده می شود.
1-8. محدودیت ها و موانع تحقیق
با توجه به اینکه این موضوع برای اولین بار در سطح کشور و استان کار شده است؛ دارای محدودیتهایی بوده که پژوهشگر را با مشکل مواجه می کند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
2-نبود آمار دقیق و جزء به جزء در مورد بیماران.
1-9. روش انجام تحقیق
با توجه که اطلاعات اندک بوده و بیشتر تحققیات انجام شده تاثیرات اقلیمی در مورد بیماری های دیگر به غیر از MS بوده تنها روش برای رسیدن به اهداف تحقیق تهیه پرسشنامه و نقشه های GIS در سطح استان بوده. که پس از خروجی گرفتن از نقشه در ارتباط با عناصر اقلیمی تاثیر هر عنصر را در سطح استان بررسی کرده و در نهایت به همپوشانی عناصر اقلیمی پرداخته تا بتوانیم تاثیر مهمترین را بر منطقه مورد نظر بررسی کنیم.
. تعریف MS
این بیماری مختص اعصاب مركزی بوده ( مغز و نخاع ) و ایجاد لكه های سفید یا پلاكهای متعددی در مغز می كند.
2-2. رابطه عرض جغرافیایی با بیماری MS
عوامل جغرافیایی – بروز و شیوع ام اس از لحاظ جغرافیایی متفاوت است. مناطقی با فراوانی بالا در جهان (با شیوع 60 نفر در هر 100000 نفر یا بیشتر) شامل تمام اروپا (از جمله روسیه)، جنوب کانادا، ایالات متحده شمالی، زلاند نو و جنوب شرقی استرالیا می باشد. در بسیاری از این مناطق شیوع بیش از 100نفر در هر 100000 نفر است ; بالاترین میزان گزارش شده 300 نفر در هر 100000 در جزایر Orkney است. در ایالات متحده آمریکا، شیوع 100 نفر در هر 100000 نفر (0. 1 درصد) برای تعداد 250000 فرد مبتلا به ام اس است. این ناسازگاری جغرافیایی ممکن است تا حدی بر اساس اختلافات نژادی، جمعیتهای سفید پوست توضیح داده شود، به ویژه افرادی ازاروپای شمالی به نظر می رسند که مستعدترین افراد هستند و افرادی با اصلیت آسیایی، آفریقایی، ویا هندی آمریکایی کمترین خطررا دارند و بقیه افراد متوسط هستند.
همچنین یک باور گسترده از رابطه میان عرض جغرافیایی و ام اس، با خطر افزایش ابتلا به ام اس از جنوب به شمال وجود دارد. برای مثال در یک تحلیل از مطالعه سلامت پرستاران نسبت سرعت تنظیم شده برای ایالات متحده شمالی3. 5 و برای ردیف وسط نسبت به ردیف های جنوبی 2. 7 بود (اسلامی، 1374، ص2).
تصورمی شود افراد مهاجرازمنطقه با خطر بالا به منطقه با کم خطر پس از سن بلوغ خطر سابق خود را با خودشان دارند، در حالی که کسانی که در دوران کودکی مهاجرت کرده اند به نظر می رسد که خطری مرتبط با منطقه جدیدی دارند که به آن مهاجرت کرده اند.
با این حال، انجمن جهانی بین عرض جغرافیایی و خطر ابتلا به ام اس بر اساس یافته هایی از یک بررسی سیستماتیک و متا آنالیز مطالعات اپیدمیولوژیکی ام اس با چالش هایی مواجه می باشد.
قرار گرفتن در معرض نور خورشید بیشتر بین سنین 15-6 ( به طور متوسط 2 تا 3 ساعت یا بیشتر در روز در تابستان در آخر هفته ها یا تعطیلات) با کاهش خطر ام اس مرتبط است.
2-3. عناصر و عاملهای اقلیمی
در بررسی و مطالعه دانسته های اقلیمی باید بین عنصر و عامل اقلیمی تفاوت قایل شویم. دما، رطوبت، فشار و تابش خورشید، هر کدام یک عنصر اقلیمی تلقی می شود. تلفیق و آمیزه ای از این عناصر را که معرف یک حالت فیزیکی معین در اتمسر است مانندگرما، بارش و ابرناکی، نیز یک عنصر اقلیمی در نظر می گیرند. اما عامل اقلیمی عاملی است از قبیل ارتفاع، جهت و پوشش که به نحوی در فضای مورد مطالعه تاثیر داشته باشد.
گاهی یک عنصر اقلیمی میتواند عاملی برای عنصر دیگر باشد؛ مثلا دما برای رطوبت، رطوبت برای ابرناکی و ابرناکی برای تابش، عنصر اقلیمی به شمار میآیند. تشخیص کیفیت واقعی عوامل و عناصر یاد شده در سنجش یا دیدهبانی، به هدف بررسی و شیوه مطالعه بستگی دارد (کاویانیو علیجانی، 1383، ص27).
2-4. تابش آفتاب
آفتاب پرتویی الکترومغناطیسی است که از خورشید ساطع می شود. با اینكه حداكثر شدت تابش آفتاب در قسمت پرتو قابل رویت است ولی بیش از نیمی از انرژی حرارتی خورشید مربوط به پرتو فروقرمز است.
ابرها مقدار زیادی از پرتو خورشید را به فضای خارجی اتمسفر منعکس می کتتد ؛ ولی بقیه آن به سمت زمین منتنشر می شود که باعث گرم شدن طبیعی زمین میشود.
2-4-1. تابش خورشیدی –آفتاب
تابش خورشیدی منبع اصلی انرژی سیاره زمین و عامل اصلی کنترل حیات و آب و هوا در سطح زمین به شمار میرود. انرژی خورشید، با کنترل حرارت سطح زمین پراکندگی زمان و مکانی رطوبت و فشار را نیز تعیین می کند. بنابراین، بررسی همه جانبه آن برای درک آب و هوای کره زمین ضروری است(کاویانی و علیجانی، 1383، ص 57).
2-4-2. عوامل موثر در تابش خورشیدی
مقدار کل انرژی خورشیدی که در مدتی معینی، به یک سطح مشخص می رسد تحت تاثیر چهار عامل تغییر می کند که عبارتند از مقدار انرژی تابشی گسیل شده از خورشید، فاصله خورشید تا زمین، ارتفاع خورشید (یا زاویه تابش خورشید) و سرانجام، مدت تابش(کاویانی و علیجانی، 1383، ص 61).
2-4-3. مقدار انرژی تابش خورشیدی
در نتیجه فعالیتهای دورهای معین، لکههای تیره رنگی بر سطح خورشید ظاهر می شود و پرتوافکنی آن را هرچند ناچیز، تغییر می دهد. لکه های خورشیدی اصولا هر 11 سال یک بار ظاهر می شود و در نتیجه، ارسال انرژی تابشی خورشید نیز دستخوش تغییر قرار می گیرد (کاویانی و علیجانی، 1383، ص 62).
2-4-4. فاصله خورشید تا زمین
زمین در گردش انتقالی خود به دور خورشید، مداری بیضی شکل را میپیماید که خورشید در یکی از کانونهای آن قرار دارد(کاویانی و علیجانی، 1383، ص 62).
2-4-5. ارتفاع خورشید
ارتفاع خورشید شدت انرژی تابشی رسیده به واحد سطح را مشخص می کند. هر قدر ارتفاع خورشید بیشتر باشد، امواج تابش عمود تر می تابند و مساحت کمتری در معرض تابش قرار می گیرد؛ بنابراین، دمای تولید شده در واحد سطح بالا می رود. عوامل مهم در تعیین ارتفاع خورشید در یک محل عبارتند از: عرض جغرافیایی محل، فصل سال و ساعت روز(کاویانی و علیجانی، 1383، ص 63).