فاصلهگذاری بین موالید[1] یکی از عناصر مهم کنترل باروری[2] است که زوجین تحت شرایط خاصی تصمیم به این عمل می گیرند. یکی از عناصری که درکاهش باروری مؤثر است، فاصله گذاری بین تولد فرزندان می باشد که افزایش یا کاهش این فاصله، میزان باروری زنان را تحت تأثیر قرار می دهد و ارتباط مستقیمی با سرعت تولدهای بعدی، میزان برخورداری از فرصتها بخصوص برای مادران، رفاه زندگی فرزندان و والدین، میزان باروری کل جامعه و… دارد.
فاصلهگذاری بین موالید از طریق به تأخیر انداختن عمدی حاملگی و تأخیر در فرزندآوری بعد از ازدواج می تواند یک استراتژی منطقی برای کنترل باروری باشد (Chen et al, 1974: 279). با توجه به این امر که به تعویق انداختن فرزندآوری و فاصلهگذاری بین موالید تأثیر مستقیمی بر کاهش باروری دارد و یکی از ویژگیهای جوامع توسعه یافته محسوب می شود، اخیراً در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران نیز تعدادی از زنان تولد فرزند دوم خود را تا چند سال به تعویق می اندازند.
گرایش والدین به تنظیم فاصله تولد فرزندانشان[3]، با توجه به زمینه های اقتصادی، اجتماعی و زیست شناختی آنها، درکشورهای مختلف شکلهای متفاوتی خواهد گرفت. در این پروژه نگارنده به دنبال بررسی و مقایسه عوامل مؤثر بر فاصلهگذاری موالید در دو کشور ایران و افغانستان میباشد. اگرچه دو کشور در بسیاری از زمینههای فرهنگی، زبانی و مذهبی شبیه هماند، اما دارای سطح و الگوی باروری متفاوتی هستند. باروری افغانستان نمونه ای از یک الگوی باروری طبیعی است که شیوع و کاربرد وسایل پیشگیری در آنجا کمتر رایج می باشد و زوجین کنترل ارادی و آگاهانهی محدودی بر زاد و ولد دارند. حال آنکه باروری ایران یک الگوی باروری کاملاً کنترل شده و حتی زیر سطح جانشینی است که در آن شیوع وسایل پیشگیری کاملاً رایج می باشد و زوجین به طور ارادی و آگاهانه به محدود کردن زاد و ولد می پردازند.
ایران در طی سالهای اخیر کاهش شدیدی را در سطح باروری تجربه کرده و با افزایش تأخیر در بچه آوری روبه رو بوده است که این امر منجر به افت نرخ باروری به زیر سطح جانشینی[4] شده است. بطوریکه این نرخ از 3/6 فرزند برای هر زن در سال1355 به 8/1 فرزند در سال 1385 کاهش یافته است. این در حالی است نرخ باروری در میان زنان افغانستان در سال 1995 حدود 06/8 تولد به ازای هر زن بوده که در طی این سال به اوج خود رسیده است. و پس از آن با کاهش نرخ باروری به حدود 1/5 در سال 2010 سیر نزولی خود را آغاز کرده است. به عبارت دیگر می توان گفت که افغانستان در سالهای اخیر در حال تجربه گذار می باشد.
یکی از انگیزههای انجام این تحقیق فقدان تحقیقات انجام شده در زمینه بررسی و مقایسه فاصلهگذاری موالید ایران با افغانستان می باشد. انتظار می رود نتایج این تحقیق به ایجاد دیدگاه تازه ای در خصوص اهمیت متغیرهای اقتصادی، اجتماعی و جمعیتی، و تأثیر آن بر فاصلهگذاری بین موالید در میان زنان دو جامعه منجر شود.
بر اساس تحقیقات انجام گرفته تاکنون، باروری به عنوان اولین عامل تعیین کنندهی تغییر و تحولات جمعیتی مطرح شده است که زمینه اصلی پیدایش رشد جمعیت میباشد. باروری موضوع عمده در تجزیه و تحلیلهای جمعیتی است و به عنوان عامل اصلی تغییر در ساختار جمعیتی شناخته میشود که ضمن اینکه بر شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه اثر میگذارد خود نیز تحت تأثیر عوامل و شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دچار تغییر و تحول می شود.
دو نوع الگوی باروری غالب عبارتند از: الگوی باروری طبیعی[5] و الگوی باروری کنترلشده[6]؛ که هر یک به صورت مختصر در ذیل بیان می گردد:
باروری طبیعی ناظر به جمعیتهایی است که در آنها زنان هیچ تلاشی را برای محدود ساختن تعداد فرزندان خود با استفاده از کنترل موالید انجام نمیدهند (لوکاس و میر، 103:1383). ال.هنری اصطلاح باروری طبیعی را برای جمعیتی ابداع کرده است که بطور ارادی اقدام به کنترل موالید نمیکنند. در این جمعیتها باروری واقعی، نکاحی و عمدتاً وابسته به متغیرهای بیولوژیک است؛ حتی هنجارهای اجتماعی در زمینههایی چون مدت شیردهی و یا ممنوعیت مقاربت در دوران شیردهی دخالت دارد (وانش و ترموت، 1978). به بیان دیگر می توان گفت باروری طبیعی تابع قوانین و مقررات زیستی، اجتماعی و فرهنگی است و هیچ نوع کنترل ارادی و آگاهانهای از طرف زوجین بر آن
مترتب نیست. در چنین شرایطی میزان خام موالید بالا و معمولاً بیش از 40 در هزار و میزان باروری کل رقمی بین 6 تا 8 بچه است (حسینی، 88:1383).
افغانستان از جمله کشورهایی است که در حال حاضر از الگوی باروری طبیعی پیروی می کند و کاهش اندکی را در میزانهای باروری داشته است. طی دوره 2010-2006 میزان خام موالید از 63/48 به 34/40 در هزار و همچنین میزان باروری کل در این دوره از 2/6 به 1/5 کاهش یافته است. از سال1996 تا 2001 شیوع وسایل پیشگیری از باروری توسط حکومت طالبان ممنوع شد. طبق استراتژی بهداشت باروری سال 2003 نرخ شیوع پیشگیری از بارداری (CPR) دامنه اش حدود2 تا 12% و CPR در این سال 8% بوده است. در سال2006 این نرخ به 12%، و در سال2010 درصد جلوگیری از بارداری به 20% رسید. در حالی که 90% زنان متأهل از روش جلوگیری از بارداری آگاهی دارند،اما تنها 22% آنها از این روشها برای ایجاد وقفه بین ولادتها استفاده می کنند. شایع ترین روشهای متداول پیشگیری قرصهای خوراکی و تزریق پروژسترون است. هر چند که تکنولوژی فاصله موالید هم وجود دارد، اما در سطح یک دانش کم شناخته شده است (برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به نتایج پیمایش مرگ و میر افغانستان در سال 2010، وزارت بهداشت 2011).
باروری کنترلشده در مقابل باروری طبیعی قرار میگیرد که بر خلاف آن تابع قوانین و مقررات خانواده می باشد. به بیان دیگر، در شرایط باروری کنترلشده زوجین به طور ارادی و آگاهانه در مورد تعداد فرزندان تصمیم میگیرند و اقدام به کنترل و محدود کردن بعد خانوار میکنند. در چنین شرایطی میزان خام موالید پایین تر از شرایط طبیعی و به رقمی کمتر از 20 در هزار و میزان باروری کل نیز به ارقامی بین 2 تا 3 و حتی کمتر از 2 نوزاد می رسد (همان: 89).
در چند دهه اخیر تحت تأثیر سیاستهای کنترل موالید[8]، در ایران زاد و ولد از وضعیت طبیعی خارج شده و به طرف باروری کنترل شده رفته است. ایران با میزان خام موالید 18 در هزار و میزان باروری کل 8/1 فرزند برای هر زن در سال 1385، در شرایط باروری کنترل شده بسر میبرد. به بیان دیگر، انتقال از باروری طبیعی به باروری کنترل شده صورت گرفته و در این زمان زاد و ولد در سطحی نازل قرار داشته است. سطح زاد و ولد در باروری کنترل شده در مقایسه با باروری طبیعی به کمتر از نصف تقلیل می یابد. (میرزایی، 43:1384).
ایران در طی سالهای اخیر کاهش شدیدی را در سطح باروری تجربه کرده و با افزایش تأخیر در بچه آوری روبهرو بوده است که این امر منجر به افت نرخ باروری به زیر سطح جانشینی شده است. بطوریکه این نرخ از 3/6 فرزند برای هر زن در سال1355 به 8/1 فرزند در سال 1385 کاهش یافته است. همچنین شیوع وسایل پیشگیری از بارداری از سال 1359 تا 1389 از 14% به 73% افزایش یافته است (Abbasi- Shavazi et al, 2009).
گذار باروری در ایران، به طور غیر مستمر، در فاصله زمانی سه دهه (از ابتدای دهه 1350 تا اواخر دهه 1370) صورت گرفت. برآوردهای صورت گرفته از روند تحولات باروری، حاکی از این است که میزان باروری کل از حدود 7/7 فرزند برای هر زن در سال 1345، به 3/6 فرزند در سال 1355 کاهش یافته است (Aghajanian& Mehryar, 1999 ). بعد از این کاهش اولیه تحت تأثیر شرایط خاص پدید آمده در اثر وقوع انقلاب، باروری در بین سالهای 58-1356 اندک افزایشی را تجربه می کند و سپس تا حوالی سال 1363 روند نسبتاً ثابتی را ادامه میدهد. از سال 1363 به بعد روند کاهش باروری بتدریج آغاز میشود بطوریکه از 9/6 فرزند برای هر زن در این سال به 5/5 فرزند در سال 1367 که زمان راه اندازی مجدد برنامههای رسمی تنظیم خانواده است میرسد و از این زمان به بعد بسرعت مرحله انتقالی خود را طی کرده و میزان باروری کل به 17/2 در سال 1379 میرسد ( Abbasi- Shavazi, 2000 , 2002). پس از این کاهش باروری و رسیدن آن به به حد جایگزینی، باروری در ایران با سرعت کمتری روبه کاهش نهاده است و بر اساس نتایج سرشماری سال 90، میزان باروری کل در ایران 79/1 میباشد.
فرآیند گذار باروری در ایران متناسب با تحولاتی بوده است که در ابعاد مختلف اقتصادی و اجتماعی و نیز برخی از ابعاد سنتی خانواده به وقوع پیوسته و به تغییراتی در ایستارهای مرتبط با ازدواج و فرزندآوری و در نهایت رفتار و ایدهآلهای باروری منجر شده است (عباسی شوازی و حسینی،1386). در جریان گذار جمعیتی ایران، روند کلی تغییرات خانواده به سوی خانواده هستهای، آسیبپذیری بیشتر، افزایش سن ازدواج و تقلیل در سطح بچهآوری بوده است (سرایی، 134:1387).
فرایند کاهش باروری سه دهه گذشته ایران، حاصل تحولاتی است که در مؤلفه های تعیین کننده رفتار و نگرشهای باروری افراد صورت گرفته است و این مؤلفهها خود، وابسته به مجموعه عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که بر تصمیم زوجها در ارتباط با تشکیل خانواده و ترکیب خانواده ایده آل تأثیر میگذارد (عباسی شوازی و دیگران، 2007: 105). این در حالی است که به نظر میرسد سرعت تغییر در مؤلفههای تعیینکننده رفتار و نگرشهای باروری در میان زنان افغانستان نسبت به کشور ایران کمتر بوده و عواملی همچون موانع فرهنگی (ترجیح جنس پسر، تمایل به فرزندان بیشتر و…) منجر شده که علی رغم آگاهی از روشهای جلوگیری از بارداری، همچنان داشتن خانوادههای بزرگ برای زوجهای افغانستان به صورت یک هنجار باقی بماند (Sato, 2007)
در جوامع با میزان باروری پایین، زمان بندی باروری و تعداد موالید برای سلامت و رفاه خانوادهها دارای اهمیت یکسان میباشد. مطالعات انجام شده نشان داده است که میزان رفاه خانواده تا حد زیادی بستگی به زمانی دارد که بچه ها به دنیا می آیند. فاصله کم بین موالید میتواند به صورت جدی سلامت مادر و نوزاد را تحت تأثیر قرار دهد، همچنین میتواند روی میزان رفاه اقتصادی خانواده و روی ثبات ازدواج ها هم تأثیر داشته باشد (زنجانی و دیگران، 9:1378).
فاصله کم میان ولادتها نهتنها روی باروری تأثیر دارد بلکه خطر مرگ و میر مادران و نوزادان را بالا می برد. به خصوص اگر فاصله کمتر از 24 ماه باشد. در افغانستان تقریباً از سه ولادت یکی در فاصله کمتر از 24 ماه اتفاق میافتد(Sato, 2007). این واقعیت پیامدهای ناگواری روی بهداشت و سلامت زنان و کودکان افغان دارد. پیمایش مرگ و میر مادران در سال 2010 نشان داد که استفاده از روش های جدید تنظیم خانواده از سال 2003 تا حال از 10% به22% افزایش یافته است؛ حکومت افغانستان در تلاش است تا آمار استفاده از روشهای تنظیم خانواده را جهت وقفه بین موالید تا سال 2016 به 40% برساند(نتایج پیمایش مرگ و میر افغانستان، 2010).
فاصله کم بین موالید به معنی تولد تعداد بچههای زیاد است بعنوان مثال یافتهها نشان میدهد «یک سال تأخیر در اولین تولد به اندازه سه درصد(3%) کاهش در باروری کل می باشد»(2001 ، Kohler et al.). احتمالاً این تأخیر در بچهدارشدن در بین زنان ایرانی، در دهههای اخیر را میتوان در نتیجه افزایش شرکت آنان در بازار کار و یا تمایل آنها به ادامه تحصیل و همچنین به دشواری شرایط بچهدار شدن نسبت داد. بنابراین زمانبندی اولین تولد و همچنین فاصلهگذاری موالید از لحاظ تأثیری که در سطح کلان بر میزان باروری کل جامعه و در سطح خرد بر تعداد فرزندان یک خانواده و کیفیت سطح زندگی والدین و فرزندان میگذارد مسئلهای در خور توجه است. بنابراین مسئله اصلی پژوهش حاضر، این است که فاصلهگذاری بین موالید را در بین زنان (49-15) ساله ازدواج کرده در ایران و افغانستان مقایسه نماید و بعضی از عوامل مهم که بر فاصله گذاری موالید در این تنظیمات تاثیرگذار هستند را ، مورد بررسی قرار دهد.
[1] birth spacing
[2] fertility control
[3] Planning birth spacing
[4] Replacement level
[5] Natural Fertility
[6] Controled Fertility
[7] Afghanistan mortality survey 2010
[8] birth control
[9] Family Planning
بالگرد در دنیای امروز یکی از مهمترین و پراستفادهترین وسایل حمل و نقل به شمار میآید. به علت کاراکترهای پروازی بی رقیب بالگردها، این وسیله کاربردهای گسترده ای پیدا کرده است که از جمله آنها می توان به مواردی چون مسافربری هوائی، حمل پست و کالاهای بازرگانی،کمک به پلیس هنگام بروز حوادث و کنترل ترافیک و کمک به آتش نشانی برای خاموش کردن آتش، حمل و نقل و نشر روزنامه و مجله، نقشه برداری و مساحی از اراضی و باغ ها و ساختمان ها و خدمات پزشکی در زمان بروز اتفاقات ناگوار، اشاره کرد. البته در موارد اندکی نیز جابجایی وسایل سنگین وزن مانند سازه های ساختمانی و رادیویی با برخی از این بالگردها صورت می پذیرد. با افزایش نیاز کشور به این وسیله، لزوم تأمین آن و اجرای خدمات مربوط به تعمیرات و نگهداری از آنها در داخل کشور، روز به روز بیشتر احساس می شود. از سویی به دلیل کمبود منابع مالی داخلی، ضعف بخش خصوصی برای تأمین سرمایه گذاری های بلند مدت، محدودیت های مختلف بر سر راه وارد کردن تکنولوژی های مورد نیاز (شامل تحریم های خارجی علیه ایران، …) از کشورهای صاحب تکنولوژی توسط سرمایه گذاران داخلی، امکان
سرمایه گذاری از منابع داخلی کاهش یافته و لزوم تأمین سرمایه از منابع خارجی در اولویت قرار می گیرد (هادی زنور، 1379). به علاوه این که سرمایه گذار خارجی از مزیت رقابتی نیز برخوردار است؛ به این معنی که او با داشتن اطلاعات بیشتر در مورد بازارها، عوامل تولید، قیمت کالاها و خدمات و بازاریابی، مهارت در مدیریت و تخصص های فنی، توان تولید با هزینه کمتر، تکنولوژی برتر و در نهایت منابع مالی بیشتر، از مزیت بیشتری نسبت به سرمایه گذار داخلی برخوردار است (تدبیر اقتصاد، 1384)، که این خود دلیل دیگری بر لزوم سرمایه گذاری خارجی در صنعت بالگرد کشور می باشد. تأمین سرمایه از منابع خارجی به روش های مختلفی صورت می پذیرد و شناسایی این روش ها و انتخاب روش مناسب سرمایه گذاری یکی از مهمترین تصمیماتی است که کشورها یا شرکت های سرمایه پذیر با آن مواجه اند، به طوری که بقاء و ماندگاری آن ها را در دنیای واقعی امروزی تحت تأثیر قرار می دهد.
این تحقیق با هدف شناسایی روش های مختلف سرمایه گذاری خارجی، اولویت بندی و نهایتاً انتخاب بهترین روش مناسب در حوزه ی تعمیرات، نگهداری و خدمات پروازی بالگردهای تجاری کشور، تعریف و انجام شده است. به منظور انجام این اولویت بندی و انتخاب روش مناسب، از تکنیک های تصمیم گیری چندمعیاره فازی استفاده شده است.
3ـ1 اهمیت و ضرورت موضوع
صنعت بالگرد کشور، از جمله صنایعی است که برای توسعه نیازمند صرف هزینه های فراوان می باشد. به علاوه اینکه توسعه این صنعت نیازمند تکنولوژی های پیشرفته نیز می باشد. ارتباط با شرکت های خارجی ممکن است نسبت به ارتباط با شرکت های داخلی ارزش افزوده محلی کمتری ایجاد کند، با این حال پر اهمیت هستند، به خصوص در کشورهایی که توانمندی های داخلی در مراحل ابتدایی رشد هستند (آنکتاد ،a2007). به منظور دستیابی به تکنولوژی روز در صنعت مربوطه نیاز به برقراری ارتباط با منابع تکنولوژی و استفاده از روش های مناسب سرمایه گذاری خارجی برای انتقال تکنولوژی از آنها احساس می شود. روش های گوناگونی برای سرمایه گذاری خارجی وجود دارد که می تواند شامل سرمایه گذاری مشترک، ادغام، اکتساب، قرارداد لیسانس، قرارداد فرانشیز، قرارداد مدیریتی، بیع متقابل و … باشد. بی شک یافتن بهترین و مناسب ترین روش که فراخور صنعت موردنظر، حداکثر منافع ملی کشور میزبان را به ارمغان بیاورد، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
4ـ1 هدف های تحقیق یا نتایج مورد انتظار
هدف اصلی از انجام این تحقیق شناسایی روش های مختلف سرمایه گذاری خارجی مورد استفاده در صنعت بالگرد و اولویت بندی این روش ها و انتخاب بهترین روش در راستای توسعه حوزه ی تعمیرات، نگهداری و خدمات پروازی بالگرد تجاری کشور می باشد. اهداف فرعی مورد انتظار از انجام این تحقیق عبارتند از:
5ـ1 گزاره های تحقیق
[1] Civil
[2] UNCTAD
امروزه حفظ رابطه با مشتری یک آرزو و تمنا نیست، بلکه لازمه کار است. جورج گرین[1](1996) در کتاب خود با نام «تامین رضایت مشتری» یک قانون طلائی ارائه کرده و میگوید: “مواظب مشتریان خود باشید. زیرا اگر چنین نکنید کس دیگری این کار را انجام خواهد داد.” (کارترایت، 1383)
مطالعات اولیه کاردازو[2] (1964)، اولشاوسکی و میلر[3] (1972) و اندرسون[4] (1973) را میتوان اولین مطالعات مرتبط با رضایت مشتریان دانست. آنها برای اولین بار مدل عدم اثبات انتظارات در مورد رضایت را به کار گرفتند که این مدل باعث ایجاد تئوریهای اساسی شد که پس از آن تحقیقات بسیاری در مورد رضایت مشتریان صورت گرفت. تحقیق بعدی در مورد رضایت مشتری توسط اولیور انجام شد و این تحقیق به عنوان تحقیقی مرجع در بسیاری از تحقیقات دیگر به کار رفت.
رضایت مشتری احساسی مثبت است که در هر فرد پس از استفاده از کالا یا دریافت خدمات ایجاد میشود؛ و در صورتی که سطح خدمت و کالا پائینتر از سطح انتظارات مشتری باشد، به نارضایتیاش منجر میشود (بغزیان و همکاران، 1389).
محققان نواندیش اعتقاد دارند که رضایت مشتری تنها به انتظارات آنان برنمیگردد، بلکه توجه به نیازهای او، بویژه نیازهای اساسی مانند ایمنی، احترام و عدالت نیز اهمیت دارد؛ زیرا نیازها با انتظارات فرق دارند. انتظارات، آگاهانه، مشخص، کوتاه مدت و سطحی هستند؛ در حالیکه نیازها تا زمانی که فعال نشدهاند، ناآگاهانه، کلی، عمیق و دراز مدت هستند. وقتی انتظارات برآورده نمیشوند، شاید خشمگین یا حتی برافروخته شویم (صفاری نژاد و همکاران، 1387).
ریشه کلمه موزه از آرزو و خواستهای انسانهای اولیه برای حفاظت از هویت فرهنگی، بهره برداری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و پیجویی علم آمده است. کلمه موزه[5] اولین بار در انگلیسی در قرن هفدهم میلادی از واژه یونانی Mouseion آمده که به معنای جایگاه 9 الهه یونانی، دختران ژئوس یا ژوپیتر است که شعر، موسیقی، رقص، تاریخ و سایر زمینههای هنر و ادبیات را نگهبانی و تشویق میکردهاند. بعدها این تعبیر در خصوص انبار هدایا و موقوفات به کار برده شد. اگرچه موزهها در اصل نهادی سربرآورده از تمدن مغرب زمین به شمار میروند لیکن ایدهای که در شکل گیری آنها نقش آفرین بوده، دیر زمانی است که در فرهنگهای غیر غربی نیز نمایان گردیده است (زاهدی و همکاران،1387).
مخاطبان موزهها با انگیزههای گوناگونی به موزه پای میگذارند. از صرف همراهی دوستان تا مطالعات و تحقیقات در خصوص اشیاء موزهای یا دورههای خاص از تاریخ تحول یک علم، منطقه یا حتی گونهای از جانوران. لذا توجه به نیازهای طیف گستردهای از افراد جامعه که از موزه بازدید مینمایند و تلاش برای برآورده کردن این نیازها و جلب رضایت آنان از اهمیت خاصی برخوردار است.
موزهها به عنوان یکی از مهمترین جاذبههای گردشگری جهان شناخته میشوند. آنها کارکردی گسترده در زمینه توسعه این کسب و کار بزرگ جهان بر عهده دارند. جذب گردشگران به مقاصد گوناگون و کسب تجربهای لذت بخش و گذران اوقات فراغت مردمان ساکن سرزمینهای مقصد از کارکردهای مهم موزهها هستند. اما از همه اینها گذشته و مقدم بر همه آنها موزه به عنوان سازمانی غیرانتفاعی در خدمت پیشرفت جامعه شناخته میشود که شواهد مادی مربوط به انسانها و محیط زیست آنها را گردآوری و حفاظت کرده، به تعبیر و تفسیر آنها میپردازد و آنها را به نمایش میگذارد (زاهدی و همکاران،1387). در این میان رضایتمندی بازدیدکنندگان موزه از اهمیت چشمگیری برخوردار است. در این تحقیق با مطالعه مدلهای سنجش رضایتمندی مشتریان به دنبال شناسایی و اولویتبندی شاخصهای رضایتمندی
بازدیدکنندگان موزهها هستیم.
شورای بین المللی موزهها (ICOM)[6] تعریف خود را از موزه به قرار زیر بیان میدارد: موزه عبارتست از یک سازمان غیرانتفاعی دائمی که در خدمت جامعه و پیشرفت آن قرار دارد و به روی عموم مردم باز است. این سازمان شواهد مادی مربوط به انسانها و محیط زیست ایشان را به منظور مطالعه، آموزش و کسب لذت، گردآوری و حفاظت کرده، مورد پژوهش قرار میدهد و آنها را به نمایش میگذارد.
با رشد اقتصاد جهانی در دهه 1990، گرایش به بازدید از موزهها رو به گسترش نهاد. به این ترتیب موزهها دوباره توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده و پذیرای بازدیدکنندگان بیشتری گشتند؛ زیرا اوضاع مطلوبتر اقتصادی این دوران، تقاضا را برای گذراندن اوقات فراغت در قالب برنامههای فرهنگی و ارتقای کیفیت فعالیتهای آموزشی افزایش داده بود. به این ترتیب موزه ها بیش از گذشته بازار مخاطبان خود را مورد توجه قرار داده و به نوعی به موسسات بازارگرا مبدل شدند.
با توجه به این ایده کاتلر که بازاریابی را فرایندی میداند که از مشتری آغاز شده و به او ختم میشود، این موزههای بازارگرا نیز توجه بیشتری به مخاطبان خود مبذول داشتند. مدیریت موزهها به گردآوری دیدگاهها و نظرات بازدید کنندگانی پرداختند که علاقمند و با انگیزه بوده و میتوانستند آنها را در هدایت برنامههای کاری خود یاری رسانند. مطالعات بازاریابی به منظور شناخت نیازهای بخشهای مختلف بازار مخاطب انجام پذیرفت تا مدیران موزهها بدانند که چه چیزی را برای چه مخاطبی، به چه صورت و در چه زمان و مکانی باید عرضه نمایند. جذب بیشتر بازدیدکنندگان از یک سو، خود به هدفی برای موزهها مبدل گشت، زیرا مخاطب بیشتر، موقعیت برتری در اختیار موزهها قرار میداد و از طرف دیگر این بازار رو به گسترش و این مراجعان بیشتر به معنای درآمد بیشتر برای موزهها از طریق فروش بلیط وسایر محصولات و خدمات عرضه شده از سوی موزهها بود.
موزهها برای تحقق این اهداف به بهبود فضاها و امکانات فیزیکی از یک طرف و ارتقای کمّی و کیفی و تنوع بخشی به محصولات و خدمات اصلی و جانبیای پرداختند که به بازار عرضه میداشتند.
تقویت مجموعههای آثار، گسترش سایتهای اینترنتی، ورود به تجارت الکترونیک و بازسازی ساختار نیروی انسانی نیز از مجموعه اقدامات کلیدیای بود که در این مسیر مورد توجه موزه داران قرار گرفتند.
توسعه بازار هدف به سوی قومیتها و فرهنگهای مختلف، از دیگر موارد مدنظر موزهها در دهههای پایانی قرن بیستم میلادی بود که همچنان ادامه دارد. آنها همچنین میکوشند که داشتههای موزه را برای تمامی اعضای خانواده و در گروههای مختلف سنی-جنسی جذابیت بخشیده و از این طریق نیز بازار هدف خود را گسترش بخشند (زاهدی و همکاران،1387).
با توجه به اهمیت ویژه موزه در صنعت گردشگری و نقش چشمگیر آن در معرفی تاریخ، فرهنگ و تمدن کشورمان، نیاز مبرمی به توجه بیشتر به خواستهها و انتظارات بازدیدکنندگان احساس میشود؛ همچنین از آنجایی که موضوع موزهها و محوطههای تاریخی به لحاظ بافت و نوع نگرش گردشگران بسیار متفاوت از سایر مقولات گردشگری است لذا نیاز به تدوین مولفههای ویژه موزهها احساس میشود. و به همین دلیل محقق به دنبال آن است تا چارچوبی را تدوین نماید که در قالب آن بتوان سطح رضایتمندی بازدیدکنندگان موزهها را سنجید و از این طریق به مدیران و مسئولان موزهها در امر پاسخگویی هر چه بهتر به نیازهای بازدیدکنندگان یاری رساند.
[1] . George green
[2] . Cardozo
[3] . Olshavsky & Miller
[4] . Anderson
[5] Museum
[6] . International Council of Museums
ویلیام جیمز[14] در سال 1890 توجه را اینگونه توضیح داد كه : توجه عبارتست از تمركز ذهن به یك شیء از میان اشیاء به صورت رشته ای از اندیشه های همبود به شكلی روشن و زنده که اساس آن، متمركز شدن و قرار دادن شیء مورد نظر در کانون توجه[15]، تمرکز[16] و آگاهی[17] است. دونالد برادبنت نیز در كتاب ادراك و ارتباط، توجه را نتیجه وجود یك سیستم پردازش اطلاعات با ظرفیت محدود دانست. توجه مهارتی بسیار پیچیده است و در حقیقت در برگیرنده مهارت های متعددی است كه هر یك در طی زمان و در طول رسش سامانه های عصبی و همگام با تجربه و دریافت محرك از محیط بروز پیدا میكنند. مشکلات توجهی طیف وسیعی از اختلالات روانپزشکی کودکان را بوجود میآورند که میتوان به اختلالاتی نظیر اختلال بیش فعالی-کم توجهی، اختلالات تکاملی – رشدی[18] و اختلالات یادگیری [19]اشاره نمود.
طبق تعریف راهنمای تشخیص بیماریهای روانی DSM-IV-TR[20] اختلال نقص توجه- بیش فعالی عبارت است از یک وضعیت عصبی – رشدی که براساس وجود الگوی پایدار نقص توجهی (به ویژه توجه پایدار[21]) و یا تکانشگری[22] و بیش فعالی[23] به عنوان ویژگیهای بسیار تکرار پذیر و شدیدتر از میزان قابل مشاهده در همتاهای رشدی آنها مشخص میگردد و علائم آن با سطح رشدی تکاملی فرد تناسب و همخوانی ندارد. اختلال نقص توجه-بیش فعالی الگوی پایدار عدم توجه و یا بیش فعالی و رفتارهای تکانشی است که شدیدتر و شایع تر از آنست که معمولاً در کودکان با سطح رشد مشابه دیده میشود. هرچند بسیاری از موارد سالها پس از بروز نشانه ها تشخیص داده میشوند اما برای مطرح نمودن این تشخیص باید برخی از نشانه ها قبل از سن 7 سالگی ظاهر شوند. در ایالات متحده میزان بروز اختلال 2 تا20% گزارش شده است، با این حال رقم 3 تا 7 درصد رقم اطمینان بخش تری است. اختلال موجب بروز آسیب در عملکردهای هنجار نظیر موفقیتهای تحصیلی، رفتار در مدرسه، تعامل با والدین و خواهر و برادر و ارتباط با همسالان میشود. در سبب شناسی این اختلال علل ژنتیکی، عوامل مربوط به رشد، آسیبهای مغزی، عوامل عصب شیمیایی، عوامل عصبی فیزیولوژیک و نیز عوامل روانی-اجتماعی مطرح میباشند. علائم بالینی این اختلال بطور عمده شامل نقص توجه و بیش فعالی به همراه تکانشگری است. این کودکان در خانه حاضر نیستند حتی برای چند لحظه خاموش بمانند و اغلب انفجاری و تحریک پذیرند. محرکهای بی اهمیت میتوانند به راحتی توجه کودک را مختل سازند. از خصوصیاتی که بیش از همه ذکر میگردد، شامل بیش فعالی، اختلال ادراک حرکتی، بی ثباتی هیجانی، نقص هماهنگی کلی، نقص توجه (میدان توجه کوتاه، حواس پرتی، درجاماندگی، ناتوانی در اتمام تکالیف و تمرکز ضعیف)، تکانشگری (اقدام قبل از اندیشیدن، تغییرات ناگهانی فعالیت و از جا پریدن در کلاس)، اختلال حافظه و تفکر، ناتوانیهای اختصاصی یادگیری، نقایص گفتاری و شنیداری، علائم مبهم عصبی و بی نظمی های نوار مغزی میباشند. (کاپلان و سادوک[24]2003).
طبق مطالعات انجام شده، کودکان دچار اختلال نقص توجه-بیش فعالی در طیف وسیعی از عملکردهای اجرایی مغز دچار اشکال هستند، خصوصاً در زمینه عملکرد توجهی، مطالعات متعددی نقص توجه مداوم و نیز توجه انتخابی را در این کودکان نشان داده اند (به نقل از توکا[25] و همکاران 2008). نارسایی توجه مشخص ترین مشکل کودکان ADHD است و نخستین معیار تشخیصی محسوب میشود. (بارکلی[26] 1997). بارکلی بیان میکند که مهمترین مشکل توجه در کودکان ADHD نقص توجه پایدار است. (بارکلی1997).
مشکلات حرکتی در کودکان دچار اختلال کم توجهی-بیش فعالی به علت اختلال در مسیر فرونتو استرایتال و مخچه ای ثابت شده است. همانند سیستم حرکتی، سیستم اکولوموتور این کودکان نیز با نقص در مناطقی از مخچه از قبیل عقدههای قاعده ای، تالاموس، مخچه،
کالیکولوس فوقانی و تشکیلات مشبک ساقه مغزی است. سیستم اکولوموتور بعنوان یک سیستم میانجی بین حرکت و شناخت مطرح شده است. (زی و لی 2006).
بررسی سیستم اکولوموتور میتواند بعنوان یک بررسی مکمل حائز اهمیت باشد زیرا دادههای حاصل از این بررسی در یافته هایی مانند MRI و همچنین سایر آزمون های عصبی-روانشناختی یافت نمیشود. به همین دلیل تقریباً غیر ممکن است که توجه بینایی را بدون در نظر گرفتن دیدن[27] به مفهوم اینکه در چه نقطه ای چشم ها ثابت[28] میشوند، در نظر گرفت. )لاسکر و همکاران 2007). از این رو میتوان از بررسی سیستم اکولوموتور به عنوان یک ابزاردقیق برای ارزیابی مسایل شناختی و همچنین رشد نورولوژیک این کودکان استفاده کرد.
اهمیت این بررسی به این دلیل است که همین مناطقی که کنترل حرکات اکولوموتور را تحت کنترل دارند در کودکان ADHD دچار اختلال میباشند. به همین دلیل کودکان دارای اختلال، هم در شروع حرکات ساکادیک و هم درکنترل حرکات چشمی دچار مشکل هستند. این اختلالات اکولوموتور در این کودکان منجر به سرعت پردازشی پایینتر، مهارتهای خودکار کمتر و همچنین تلاش بیشتر در حین انجام کارهای روزمره میشود. (ماهونه[29]2011).
با توجه به ارتباط متقابل بین حرکات چشمی و توجه و نقش توجه در کنترل ثبات بینایی در این پژوهش، تأثیر تقویت ردیابی بینایی و تقویت حرکات چشمی بر توجه پایدار کودکان دچار اختلال کم توجهی-بیش فعالی مورد بررسی قرار گرفته است.
[1] Wood
[2] Answorth
[3] Solberg
[4] Attention defici-hyper activity
[5] sustain attention
[6] Barkley
[7] Zental
[8] Fulkenberg
[9] Smith
[10] Doglas
[11] Monuz
[12] Belasma
[13] Randal G Rass
[14] James
[15] Focalization
[16] Concentration
[17] Consciousness
[18] Pediatric developmental disorder
[19] Learning disorder
[20] Diagnostic and Statistical Manual
[21] Sustained Attention
[22] Impulsivity
[23] Hyperactivity
[24] Kaplan &Sadock
[25] Tooka
[26] Barkley
[27] looking
[28] fixation
[29] Mahone
از آنجا که یادگیری اساس رفتار انسان را تشکیل می دهد، فرد از طریق یادگیری است که با محیط خود آشنا می شود. زندگی در هر مرحله ای از رشد و برای ادامه ی آن مستلزم یادگیری است زیرا قسمت عمده رفتار انسان آموختنی است. زبان و بیان احتیاجات خود، بروز عواطف، کنترل احساسات، معاشرت با همنوعان و رشد قوه ی تفکر از طریق آموختن امکان پذیر است. بنابراین توجه به یادگیری و لحاظ موضوع مربوط به آن در فعالیت های تربیتی شرط اساسی موفقیت مربیان است(شریعتمداری، 1390، ص314). اصطلاح اختلال یادگیری را اولین بار ساموئل کرک در سال 1963 در انجمنی از والدین که در شهر نیویورک تشکیل شده بود، پیشنهاد کرد(نریمانی و همکاران، 1391، به نقل از شهیم و هارون رشیدی، 1386). این اختلال به طور عمده در کودکان 7تا 10 ساله دیده می شود(کاپلان، سادوک و گرب، 2002 و ترجمه پورافکاری، 1382). با توجه به این که پردازش موسیقی در مغز در مناطقی متفاوت از مناطق درگیر در ادراک سایر اصوات از جمله گفتار، صورت میپذیرد امروزه از موسیقی درمانی در توانبخشی ذهنی و جسمی و نیز کمک به رشد دقت شنیداری و بهبود توجه و تمرکز و در نهایت رشد مهارتهای گفتاری استفاده میشود. این امر در مورد مبتلایان به اختلال یادگیری بیشتر صدق میکند(زاده محمدی، 1384).
1-3-اهمیت و ضرورت تحقیق:
یکی از روش های مفید برای یادگیری مطالب به ویژه برای دانش آموزان، جایگزینی مطالب و مفاهیم جدید به جای اشعار و ترانه های موسیقی است. زمانی که فرد مطالب و اندیشه ها و کلمات را با موسیقی تنظیم و هماهنگ می نماید، ضمن اینکه مناطق مختلفی از مغز فعال می گردند، مطالب در شاهراه های متفاوت حافظه ذخیره شده و به این ترتیب ، قدرت یادگیری مطالب تقویت می گردد(همان،ص 129).
کودکان مبتلا به اختلال یادگیری کودکانی هستند که دارای الگوهای غیر معقول در درک این جهان می باشند. الگوهای عصب شناختی آنان
به نظر می رسد تا اندازه ای از کودکان هم سنشان که این اختلال ها را ندارند، متفاوت می باشند. افراد مبتلا به اختلال یادگیری در نوعی ناکامی تحصیلی و اجتماعی مشترک هستند. آنان آنچه را که دیگران در همان سطح هوشی به انجام می رسانند قادر نیستند انجام دهند(کالاگر و همکاران، 1387). در بروز اختلالات یادگیری عوامل مختلف آموزشی، محیطی، روانشناختی و حتی ژنتیکی دخیل اند و شامل نقایص نورولوژیک (عصب شناختی)، تحصیلی، اجتماعی، عاطفی و سازشی می شوند(نریمانی و همکاران، 1391، به نقل از رومن، 1998).
در حوزه روانشناسی، موسیقی را همچون زبان های رایج دنیا نوعی زبان دانسته اند که مناطق خاص خود را در مغز دارد و همچون زبان، درک آن نیازمند آموزش است(کیهانی و شریعت پناهی،1387). یک تجربه لذت بخش می تواند بیماران را در برابر شرایط ناامید کننده یا ناخوشایند زندگی تامین و حمایت کند. باتوجه به اینکه بسیاری از دیدگاه ها به تاثیر موسیقی به مثابه یکی از روشهای درمان در بهبود عملکرد کودکان دارای اختلال ویژه معتقدند و با نظر به اهمیت موسیقی درمانی، پژوهش حاضر با هدف بررسی این شیوه بر کاهش اختلال یادگیری کودکان انجام می شود.