آیین مانویت یکی از ادیان ایران باستان میباشد که توسط مانی(متولد بهسال 215م.) در سال 239 یا 240میلادی در بابل بنیانگذاریشد. امّا در آنجا طرفداران چندانی نیافت، بنابراین وی در زمان سلطنت شاپور اول بهایران سفرکرد و تا پایان فرمانروایی هرمزداول، بهراحتی دین خود را در این کشور ترویج نمود. مانویت ترکیبی از ادیان مسیحی، زرتشتی و گنوسی است. بگونهایکه ثنویت و تعارض میان خدای ناشناخته و خدای جهانآفرین را از کیش گنوسی وامگرفت. بهعقیده مانی هنگامیکه اهریمن، آفریدههای زروان را مشاهدهکرد، آنها را بسیار پسندید امّا چون نمیتوانست بهآنها دسترسی داشتهباشد، همانند آنها را با ذات تاریکی آفرید. بههمین دلیل آفرینش انسان از نظر مانی اهریمنی است. مانی از تثلیث پدر، مادر و فرزند در نوشتههایش استفادهکردهاست، همانند تثلیث پدر، پسر و روحالقدس در مسیحیت؛ و در جایی دیگر بهاسارت روح مهریزد اشارهکرده که بهنظر میرسد این اسارت مصلحتی و عمدی بوده، همانند عیسی که خود را قربانی کرد تا انسانها را نجاتدهد. مانی شاعر توانایی بود. او تلاشمیکرد اندیشهها و عقاید خود را در قالب شعر و بهخصوص با استفاده از صورخیال ترویجدهد. مانی سرایندة قطعات شاعرانه و مزامیر بود و دو زبور بهنام ” آفرین بزرگان” و ” آفرین تقدیس” سرودهبود. سرودنامهها نقش مهمی در ادبیات مانوی دارند که مهمترین آنها انگدروشنان، هویدگمان و مهرنامگ است. قسمت زیادی از متون دینی مانوی را داستانهای تمثیلی، زندگینامه و … تشکیل میدهند. ادبیات منظوم مانوی دربارة مانی و تاریخچة کیش او، دستورهای دینی، روح رستگاری، نیایش عیسیمسیح و … است. براین اساس نگارنده در نظردارد که در این پایاننامه و در طی چهارفصل بهبررسی آرایههای ادبی در متون و اشعار مانوی بپردازد. در فصل اول پس از ذکر کلیاتی پیرامون موضوع، بهاهمیت و ضرورت تحقیق، پیشینة تحقیق، هدف و روش تحقیق پرداختهشدهاست. فصل دوم بهشرح زندگی مانی و آثار او اختصاص دارد که شامل زندگینامة مانی، آثار مانی و مانویان، ویژگیهای شعر مانی، خصوصیات جامعة مانوی، هنر مانی، سرانجام دین مانی و عقاید مانی میباشد. فصل سوم بهتحلیل آرایههای ادبی در متون مانوی اختصاص دارد، اما پیش از آن، آرایههای ادبی در دو بخش صنایعلفظی و صنایعمعنوی معرفیخواهندشد. سپس متون مانوی با توجه بهمفاهیم آنها در این قالبها خواهندآمد: متونی درباره آفرینش جهان مادی، ویژگیهای جهان مادی، نقش آموزههای مانی در نجاتبخشی انسانها که خود شامل متونی در باب مانی در پیشگاه پادشاهان و نیز متونی در ستایش مسیح خواهدبود. در ادامه، پایان جهان از منظر مانی، رهایی از جهان مادی و در آخر، توصیف بهشت از نگاه آیین مانویت خواهدآمد. فصل چهارم بهتحلیل آرایههای ادبی در اشعار مانوی میپردازد. اشعار نیز با توجه بهمفاهیمشان بهچند دسته تقسیمخواهندشد: اشعاری در باب جهان پس از مرگ، سرودهای ستایش که شامل سرودهایی در ستایش ایزدان، سرودهایی در ستایش مانی و بزرگان دین مانی واشعاری در ستایش عیسی مسیح میشود. سپس اشعاری در وصف جهان تاریکی که شامل پارههایی از زبورمانوی و بخشهایی از یک سرودنامه میباشند. در انتها اشعاری برای درگذشت مانی و یاران او خواهدآمد. در پایان این فصل، نتایج نگارنده از این تحقیق خواهدآمد.
1 ـ2ـ اهمیت و ضرورت تحقیق
اهمیت پژوهش و تحقیق بر هیچکس پوشیدهنیست و همگان در این نکته اتفاقنظر دارند که برای پیشرفت در علم و کشف حقایق در هر زمینهای، تحقیق امری ضروری است؛ بهگونهای که نمیتوان انتهایی برای نیاز بهمطالعه متصورشد. در حوزة متون مانوی نیز، تحقیقات بسیاری انجام شده که در زمینة ترجمه متون و اشعار مانوی، بررسی ساختار دستور زبان در نوشتههای مانوی، ریشهشناسی و همچنین مطالعاتی در مورد ویژگیهای شعر مانوی مانند بررسی وزن اشعار بودهاست. در مورد مانی و عقاید او نیز کتابهای ارزشمند زیادی توسط نویسندگان و دانشمندان ایرانی و غیرایرانی نوشتهشدهاست. اما در بررسی این آثار بهشیوة ادبی، بهگونهای که هدف این پایاننامه است، یعنی بررسی آرایههای ادبی کار چندانی انجامنگرفتهاست. شاید این تحقیق نگاهی نو بهاین آثار باشد.
1ـ3ـ هدف تحقیق
هدف این تحقیق، بررسی ادبی آثار مانوی است؛ مقولهای که شاید کمتر بهآن توجهشدهباشد. زیرا از جنبههای دیگر همچون ترجمه، تجزیهوتحلیل ساخت دستور زبان و ریشهشناسی بررسیهای بسیاری انجامشده و کتابهای بارزی در هر کدام از این زمینهها نوشتهشدهاند. اما میتوانگفت خلأ تحقیق از جنبه ادبی این متون احساس میشود که هدف این پایاننامه، بهنوعی پرکردن این خلأ است.
1ـ4ـ پیشینة تحقیق
مطالعات مانوی از نیمة دوم قرن شانزدهم آغازشدند؛ زمانیکه مدافعان کلیسای کاتولیک بهمارتینلوتر و عقاید او حملهکردند و “عقاید جدید او” را حیات دوباره انحرافات مانی نامیدند. این حملات بیپاسخ نماندند و در سال 1578 نخستین مطالعه مانوی شکلگرفت. نویسندهای بهنام سیراكوس اسپانبرگ “Cyriacus Spangenberg” اتهامات وارده بهمارتینلوتر را مبنی بر اینکه او انحرافات مانی را رواجمیدهد، ردکرد. او تلاشکرد ثابتکند که عقاید این دو نفر هیچ نقطهاشتراکی باهم ندارند. این اختلافات تا مدتها ادامه داشتند و جالب بهنظر میرسیدند زیرا باعث جمعآوری و انتشار یادداشتهای پراکنده در مورد مانی و مانویت در نوشتههای یونانی و لاتین میشدند. این شیوه در طول قرن هفدهم نیز ادامهیافت.
مریبویس متون مهمی را در مقالهای بهنام “چند سرود ابجدی پارتی” چاپکرد و در سال 1954 کتاب “سری سرودهای مانوی به پارتی” را منتشرنمود.
ترجمه آلمانی تمام سرودهای ایرانی و ترکی توسط هانسیواخیمكلیمكانت “H.-J.Klim Keit” در 1989 و نسخه تصحیحشده آن در 1993 چاپشد. رونوشت و ویرایش بخشی از ” سرودهای مانوی” توسط زوندرمان در 1990 چاپشد و مجموعه متون آن، سالها بعد درسال 2000 به چاپرسید. سرودهای جدلی مانوی در 1997 توسط شروو منتشرشدند.
در میان نویسندگان ایرانی میتوان بهابوالقاسم اسماعیلپور اشارهکرد. ایشان کتابهای “سرودهای روشنایی” را در سال 1385 و “ادبیات گنوسی” را در سال نوشت. کتاب سرودهای روشنایی دربردارنده متون و شعرهای مانوی است. “نوشته های مانی و مانویان” اثر ایرج وامقی بهسال1378، شامل ترجمة متون است و در پاورقی تا حد زیادی بهنمادهای بهکاررفته در متون و اشعار مانوی میپردازد. فصل دوم کتاب “شعر در ایران پیش از اسلام” نوشتة محسن ابوالقاسمی در سال 1374 بهشعر در ایران میانه، اشعار جامعه مانوی و قالبهای شعری میپردازد.
1ـ5ـ روش تحقیق
شیوة تحقیق در این پایاننامه بهصورت کتابخانهای بوده که با مطالعه کتابها و مقالات علمی مرتبط و نوشتن آنها بهصورت برگیزه بودهاست. همچنین از سایتهای معتبر، درجای خود استفادهشدهاست.
1ـ6ـ سؤالات تحقیق
چرا مانویان از صنایع ادبی در متون و اشعار خود استفاده میکردند؟
2- آیا اشعار مانویان از نظر ظاهری بهشعر امروزی شباهت دارند یامتفاوت هستند؟
1ـ7ـ فرضیات تحقیق
بهنظر میرسد که استفاده از آرایههای معنوی برای ارتباط بیشتر با مخاطبان بودهاست.
را نخستین بیانیهی اساسی نثر جدید فارسی دانستهاند. با اینکه مجموعهی یکی بود یکی نبود جمالزاده، طلایهدار داستاننویسی در ایران است؛ اما صادق هدایت آفرینندهی داستاننویسی جدید ایران است. او به رمان جنبهی هنری بخشید» (میرعابدینی، 1160:1377و1161).
در سالهای 20-1310 شاهد پیدایش نسلی از نویسندگان هستیم که سنگینی شکستِ امیدهای انقلاب مشروطه و خفقان رضاخانی را به دوش میکشند. این دوره در بوف کور هدایت به خوبی تصویر شده است. با سقوط رضا شاه و آزادی نسبی فضای سیاسی در شهریور 1320، دورهی جدیدی آغاز میشود که تا کودتای 28 مرداد 1332 ادامه مییابد. ادبیات این دوره تحت تأثیر ترجمهی آثار رئالیستی- سوسیالیستی، خصلتی آرمانخواهانه و شعاری مییابد. پس از کودتای سال 1332، امید به بهبود وضع بر باد میرود و جای آن را احساسی از تسلیم میگیرد، گرایشهای پندارگرایانه و عرفانی رواج مییابند و نویسندگانی که انزوا گزیدهاند، متوجه مسائل ابدی بشری و تجزیه و تحلیل متافیزیکی امور میشوند. از این رو داستان فارسی در زمینه روانشناسی شخصیتها، تعمق و توجه بیشتری را لازم دارد. نیرومندترین جریان ادبی نیمهی نخست این دهه، ادبیات اسطورهای است. نویسندهی منع شده از اقدام اجتماعی، پرخاشگریاش را متوجه راز خلقت میکند.
سالهای 57–1340 دورهی به نتیجه رسیدن ادبیاتی است که با تفکرات مشروطهخواهی آغاز شد. این دوره برآیند تجربیات تمام ادوار
داستان نویسی ایران است؛ کوششهای نویسندگان پیشین ثمر میدهد؛ نیروهای جدیدی در ادبیات به کار میافتند و پیدایی گرایشهای گوناگون ادبی این دوره را به پربارترین دورهی ادبی معاصر تبدیل میکنند. در این دوره نیز داستاننویسانی چون ابراهیم گلستان به پرداخت خلاق خاطرات و سیمین دانشور به جستجو در تاریخ سانسور شدهی معاصر میپردازند. (رک: میرعابدینی، 1166:1377تا1167).
در سالهای پس از انقلاب اسلامی، با فروریزی نظام پیشین و تحولات جهانی در ادبیات، دورهی جدیدی به وجود میآید که قسمتی از آن بر ارزشهای دینی و ایدئولوژیک تکیه داشته و بخشی از آن نیز به موضوعات انسانی و پرسش و پرسش انگیزی پرداختهاند. انقلاب اسلامی با تمام جنبههای خود در آثار داستاننویسان نمود پیدا کرد و «با تصفیههای سیاسی، نابسامانیهای شگرف اجتماعیاش، جنگ و خیل کشتگان، نویسندگان را با موضوعات و مضامین جدید آشنا ساخت. در آغاز، اغلب نویسندگان شناخته شده، اهداف نخستین خود را شامل مبارزه با بیعدالتیهای رژیم پیشین، تلاش برای آزادی بیان و عقیده و نیز مطبوعات، تعقیب نمودند. در سالهای ابتدائی پس از انقلاب، داستان کوتاه نوین در ایران، از پیشرفت قابل توجهی برخوردار بود» (یاوری، 103:1388). داستانهایی که موضوع آنها انقلاب است، آشفتگیهای اجتماعی پیش و پس از آن را به خوبی نشان میدهند. چنین فضای پر التهابی داستاننویس را نیز به وقایع نگاری و گزارش سوق می دهد.
« بیشتر آثار داستانی این دوره حتی از نظر اعتراض و افشاگری نیز عقب ماندهتر از خبرها و گزارشهای روزنامهها هستند…زیرا به خاطر نیات آموزشیشان ساده و تصنعی، به خاطر حمایت سیاسیشان گاهی عوام فریبانه و احساساتی و به خاطر دید ناسیونالیستی یا منطقهایشان میتواند بسیار تعصب آمیز و غریب باشد» (میرعابدینی،798:1377 و 799).
در این دوره قصهگویی سنتی، روشی مناسب در اشاعهی اندیشههای مذهبی و عقاید دینی تشخیص داده شد. این روند جدید موجبات تکامل یا کسب تمایزات هنری را دربرنداشت. بیشتر این قصههای اسلامی به طور شتابزده سرهمبندی، سرشار از تکرار مکررات؛ ولی بیبضاعت از هرگونه صناعت بودند…{بنابراین} در
کسب مقبولیت عام و حتی برآورده ساختن انتظارات حامیان خود ناکام ماندند (رک: یاوری،104:1388).
«بیشتر داستاننویسان دورهی انقلاب، نتوانستهاند دست کم به طور موقت و تنها در متن ادبی خود، جانبداری از کاراکتر خویش و نیز موضوع اثر خود را فراموش کنند. بیشتر داستانهای پدید آمده در دورهی انقلاب، در حد خاطره و گزارش باقی مانده است»(میرعابدینی،889:1383)
فرشته مولوی، ویژگیهای ایندوره را از لحاظ وضعیت نشر و کتابخوانی، چنین گزارش میدهد:
«وسع کتابخوانی و گسترش کمی و کیفی گروه کتابخوانان که پیامد طبیعی عطش دورهی محرومیت و خفقان بود، رشد جهشی تولید کتاب، رونق شگفت انگیز بازار کتاب و عقب ماندن سرعت مطالعه از سرعت خرید کتاب، افزایش تیراژ، تنوع چشمگیر موضوعی و افزایش کتابهای علوم اجتماعی و سیاسی، افزایش ناشر و کتابفروش به تبع افزایش خوانندهی مؤلف و مترجم»(مولوی، 35:1368).
با آغاز شدن جنگ، تقریبا هیچ نویسندهای نسبت به جنگ و پیامدهایش بیتفاوتنماند. جنگ تکلیف خاصی بر عهدهی دستهای از نویسندگان قرار داد و آن نوشتن داستانهایی برای تقویت یا تهییج روحیهی رزمندگان بود؛ آنها، نگران از فراموش شدن ارزشهای جنگ، با شتابزدگی مینوشتند و کمتر موفق به خلق جهان داستانی با آدمهای زنده و ملموس میشدند. بسیاری از این داستاننویسان با موضعگیری مشخص در داستانها و تحلیلهای غیر داستانی از مسائل سیاسی و جنگ، چهرهای مداخلهگر پیدا میکردند که با حضور بر فراز شخصیتها هر نوع آوای مستقلی را از آنان دریغ میداشتند…نویسندگان حرفهای جنگ نیز بیشتر به توصیف حال و هوای شهرهای جنگزده و آشفتگیها و گرفتاریهاییمیپرداختند که در نتیجهی هجوم دشمن دامنگیر مردم شده بود. اینان به جای ترسیم صحنههای قهرمان در جبههها، از رنجها و وحشت مردم عادی به هنگام حملات هوایی سخن میگفتند…عادی شدن و اجتناب ناپذیری مرگ، گریز از اضطرابی به اضطراب دیگر، مهاجرت و از هم پاشیدن خانوادهها، از مضمونهای مطرح در آثار این نویسندگان است. اینان در جهت مطرح کردن جنبهی تراژیک جنگ قلم میزدند…و باور داشتند که آدمها دیگر دلیران حماسهساز نیستند؛ بلکه قربانیانی هستند که در عین پایداری، به راحتی جان میبازند. همین امر نوعی حس زوال و بیاطمینانی را به فضای ادبیاتِ پس از جنگ میبخشید. (رک:میرعابدینی،887:1377تا891).
1-1-كلیات………………………………………………………………………… 2
1-2-اهمیت و ضرورت تحقیق ……………………………………………………. 5
1-3-هدف تحقیق…………………………………………………………………. 6
1-4-روش تحقیق…………………………………………………………………. 7
فصل دوم:پیشینه تحقیق
2-1- پیشینه تحقیق………………………………………………………………. 9
فصل سوم: حرفنویسی ، آوانویسی و ترجمه
3-1-حرفنویسی………………………………………………………………….. 13
3-2-آوانویسی……………………………………………………………………… 17
3-3-ترجمه……………………………………………………………………….. 20
فصل چهارم:ریشهشناختی واژگان
ریشهشناختی واژگان……………………………………………………………….. 25
فصل پنجم :نتیجهگیری
نتیجهگیری………………………………………………………………………… 94
منابع ……………………………………………………………………………… 96
كلیات
زبانهایی كه در ایران از قدیمترین روزگاران تاكنون متداول بودهاند از نظر ویژگیهای زبانی، وجوه مشتركی دارند. این مجموعه زبانها را اصطلاحاً گروه زبانهای ایرانی مینامند. از نظر تاریخی زبانهای ایرانی به سه دسته تقسیم میشوند: زبانهای دوره باستان، دوره میانه و دوره نو. در سال 331 قبل از میلاد، داریوش سوم- شاهنشاه هخامنشی- به قتل رسید. با قتل او دوره جدیدی برای زبانهای ایرانی آغاز شد كه تا سال 867 م. برابر با 254ﻫـ. ق. (سالی كه یعقوب لیث صفاری به سلطنت رسید و زبان فارسی، زبان رسمی دولت ایران شد.) ادامه یافت. این دوره برای زبانهای ایرانی دوره میانه است.
فارسی میانه زبانی ایرانی است كه از فارسی باستان پدید آمده است و فارسی نو دنباله آن است. آغاز فارسی میانه به زمان پس از فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی و پایانش به كهنترین شواهد فارسی نو باز میگردد. بر این اساس دوران طولانیای از سده سوم پیش از میلاد تا سدههای هشتم و نهم میلادی، مدت زمانی است كه در آن فارسی میانه زبانی زنده بوده است. اما به عنوان زبان مرده مذهبی تا سدههای نهم و دهم میلادی به وسیله زردشتیان ایران به كار گرفته شد و حتی تا سده سیزدهم میلادی مانویان واحه ترفان تركستان چین نیز آن را به كار بردهاند. پارسیان هند نیز با میراث ادبی فارسی میانه خود تا حدی آشنایی داشتند تا اینكه در سده هجدهم میلادی دانشمندان اروپایی به بررسی و شناخت علمی این زبان نایل شدند(اشمیت، 1382: 223).
زبانهای دوره میانه را به دو گروه زبانهای ایرانی میانه غربی و میانه شرقی تقسیم میكنند. از گروه زبانهای ایرانی میانه غربی از دو زبان آثار عمدهای در دست است: زبان پارتی (یاپهلوانیگ یا پهلوی اشكانی) و فارسی میانه یا پهلوی. این مجموعه به فعالیت در حوزه فارسی میانه یا پهلوی میپردازد. زبان فارسی میانه یا پهلوی زبان جنوب و جنوب غربی ایران بوده و زبان رسمی در دوره ساسانیان به شمار میرفته است. در دوران ساسانی كتابهای بسیاری به زبان پهلوی نوشته شد كه البته بسیاری از آنها در رویدادهای مربوط به جنگهای ایران و روم و ایران و عرب از میان رفت، ولی بسیاری از اینها در دوران پس از اسلام مجدداً به الفبای زند بازنویسی شد. این فرایند بازنویسی بهدست موبدان و دستوران زردشتی انجام میشد تا از گزند و آسیب مصون بمانند، در همان زمان بسیاری از آن نوشتهها بهدست ایرانیان نو مسلمان به عربی بازگردانده شد تا مجموعه فرهنگی ایرانیان باستان هم وارد اسلام گردد و هم از خاموشی آن جلوگیری شود. از این دست كتابها میتوان به آثار با ارزشی مانند دینكرد، بندهشن و گجستك ابالیش و همچنین شكند گمانیك ویچار اشاره نمود. همچنین در دوره ساسانی كتابهای اوستا به زبان پهلوی (از اوستایی) ترجمه شد تا همه مردم بتوانند از آن بهرهمند شوند و آن را بخوانند. از این رو كتابهای بسیاری به زبان پهلوی از روی اوستا نوشته شد و همه اینها بر غنا و ارزش ادبی زبان و ادبیات پهلوی افزود.
پهلوی منسوب به پهلَو است و این واژه از صورت ایران باستان پَرثََوَه آمدهاست (آموزگار، تفضلی، 1382: 13). در این زبان پرثوه نام سرزمین و قومی است كه در زمان هخامنشیان معروف بوده است، همان سرزمینی كه امروز خراسان نامیده میشود و در شمال و شمال شرقی ایران قرار دارد. تبدیل پَرثَوَه به پهلَو نتیجه قانونهای آواشناسی است كه در این سرزمین حكمفرما است (تاوادیا، 1348: 1). از آنجا كه این زبان به ایالت فارس تعلق داشته است و نیز به علت اینكه از نظر ساختمان زبانی در مرحلهای میان فارسی باستان و فارسی نو (دری) قرار دارد، محققان جدید آنرا “فارسی میانه” نامیدهاند. اصطلاح پهلوی (فهلوی در متون عربی) را كه در اصل به معنی “پارتی” است، نویسندگان دوره اسلامی برای تمایز این زبان از فارسی نو به كار بردهاند.
آثاری كه به زبان پهلوی تألیف شده، بیشتر آثار دینی زردشتی است. حتی چند رساله كوچك كه معمولاً آنها را در زمره آثار غیر دینی به شمار میآورند نیز جنبه دینی دارد. آثار ادبی صرف، چه منثور و چه منظوم از میان رفته است، ولی ترجمه عربی و فارسی بعضی از آنها در دست است. البته این نوع ترجمهها عیناً برگردان صورت اصلی نیستند، بلكه در تحریرها و روایات گوناگون دچار تغییرات فراوان شدهاند. مطالب بعضی از این آثار نیز در كتابهای ادبی فارسی آمده است و به صورتهای گوناگون جلوهگر شده است، مانند روایات منقول در شاهنامه. در واقع باید گفت كه ادبیات پهلوی در در این گونه آثار فارسی ادامه یافته و منعكس شده است. آثار ادبی پهلوی به سبب اهمیتی كه سنت شفاهی در ایران پیش از اسلام داشته، غالباً به كتابت در نیامده و آنچه به صورت مكتوب مانده، در دوران اسلامی به سبب تحول زبان پهلوی به فارسی و نیز جنگها و ستیزها نابود گردید. آثار دینی پهلوی نیز دستخوش آسیب فراوان شده است. بیشتر این آثار در قرن سوم و چهارم هجری هنگامی تألیف نهایی یافت كه دین زردشت دیگر دین رسمی ایران نبود و موبدان از حمایت بیدریغ دولت برخوردار نبودند. با این همه آنچه باقی مانده برای شناخت دین زردشتی و جهانبینی ایرانیان باستان منابع گرانبهایی به شمار میروند.
ترجمه و تفسیرهای پهلوی بر اساس اوستای مدون و مكتوب ساسانی فراهم آمده است كه آن را اصطلاحاً “زند” مینامند،كه معنی اصلی آن احتمالاً “توضیح و تفسیر” است. (تفضلی، 1376: 11-2 و 113-5). الفبایی كه آثار بازمانده از زبانهای ایرانی میانه غربی بدانها نوشته شده است، از الفبای آرامی گرفته شده است. پس از تدوین اوستا و ترجمه آن به پهلوی تألیفات متعددی در موضوعات گوناگون به زبان پهلوی انجام گرفته است كه تاریخ نهایی آنها سدههای نخستین اسلامی است. یكی از این موضوعات آثار فلسفی- كلامی است. در این آثار افكار ایرانی غالباً با مطالب فلسفی مأخوذ از یونان تلفیق شده است كه ایرانیان از دوران هخامنشیان و بعد در دوره اشكانیان، در دوره هلنیسم، با آن آشنا بودند.
از جمله این آثار رساله گجستك ابالیش است كه در نخستین سالهای سده سوم ﻫـ ق برابر با 9 م. نگارش یافته است. موضوع رساله مباحثه زردشتی مرتدی است به نام دادهرمز از اهالی استخر (كه بعداً به دلیل بیاعتنایی به مبانی و اعتقادات زردشتیان او را ابالیش خواندند)، با آذرفرنبغ فرخزادان، پیشوای زردشتیان در آن زمان و یكی از تدوینكنندگان دینكرد، در حضور مأمون خلیفه (198 تا 18 ﻫـ ق) و قاضی بزرگ، در بغداد درباره دین زردشتی. شرح این مناظره در این رساله گردآمده است و اطلاعات مربوط به ابالیش منحصراً مأخوذ از این رساله است. ابالیش، زردشتی مسلمان شدهای كه در قرن 3 ﻫـ ق میزیسته و در نزد مامون، خلیفه عباسی و با حضور قاضی و وزیر اعظم او با آذر فرنبغ پسر فرخزاد كه پیشوای زردشتیان در آن زمان بوده، مناظره دینی كرده است.
آذرفرنبغ فرخزادان، پیشوای بزرگ دین زردشت، از جمله كسانی بود كه در زمان خلافت مامون، خلیفه عباسی، به فكر گردآوری و تدوین اصول دین زردشت افتاد. او كه شخصیت شناخته شدهای در تاریخ زردشتیان داشت، به عنوان موبدان موبد در فارس و دانشمند معتبر زردشتی مطرح بوده است و مجموعه روایاتی منسوب به وی و اندرزهایی از او در دست است و بیگمان این رساله از نوشتههای وی میباشد.
شرح مناظره در رساله كوچكی به زبان پهلوی به نام “گجستك ابالیش” به روایت زردشتیان نقل شده است و اطلاعات مربوط به ابالیش منحصراً مأخوذ از این رساله است. به علت ابهام الفبای پهلوی، صورت درست این نام شناخته شده نیست. از آنجا كه ابالیش با لقب گُجَستَك (ملعون) ذكر شده، باید این اسم نام وی پس از گرویدن به اسلام باشد و احتمالاً صورت صحیح آن عبدالله است كه تسمیه نو مسلمانان بدان معمول بوده است. درباره علت برگشتن او از دین زردشت اطلاع دقیقی در متن داده نشده است و تنها بهانهای برای آن ذكر گردیده است. تاوادیا در كتاب زبان و ادبیات پهلوی معتقد است كه نیامدن نام مانویان نشان میدهد كه مقصود از اصطلاح زننده زندیك در اینجا همان معنای معروف خود یعنی مانویان است. پس از این مناظره وی به نام تازه ابالیش، كه بیشك واژه ناسزا و دشنام است، خوانده شد. پرسش سوم از هفت پرسشی كه مطرح شد نیز میرساند كه وی یك مانوی بوده است. این پرسش نیز اشارهای به آموزش و كیش مانی است؛ پادافراه، دادستانیها و داوران باید برافتند (تاوادیا، 1348، 133). به نظر نگارنده این نظریه كه ابالیش مانوی بوده صحیح به نظر نمیرسد و طبق گفته رساله و مقاله تفضلی در این زمینه نظریه زردشتی بودن او دقیقتر میباشد.
روزی ابالیش گرسنه و تشنه به آتشگاهی رفت و درخواست كرد كه در مراسم “باج” كه از آیینهای دینی زردشتی است و پس از اتمام آن شركتكنندگان در غذای دعا خوانده سهیم میشوند، شركت كند، اما ظاهراً روحانیون آتشكده كه وی را نمیشناختند و از مقام روحانی او آگاه نبودند، به او اجازه وارد شدن به آتشكده را ندادند. ابالیش آزرده خاطر از آنجا دور شد و در راه به مردی برخورد كه به وی گفت: چرا باید به دینی اعتقاد داشته باشی كه مردی چون تو را در مراسم “باج” راه ندهند. ابالیش با این سخنان از دین زردشتی روی گردانید و با همه دانایان زردشتی و یهودی و مسیحی فارس به مناظره دینی پرداخت و همه را مغلوب گردانید. سپس راهی بغداد و دربار مامون، خلیفه عباسی، شد. ابالیش در حضور مامون با آذر فرنبغ به مناظره پرداخت.
ابالیش هفت سوال مطرح ساخت و آذر فرنبغ به هریك از آنها پاسخ داد. این سؤالات مربوط به اصول عقاید زردشتی، مانند ثنویت (پرسشهای 1، 2، 3)، آیینها و مراسم دینی، مانند آداب تطهیر (پرسشهای 4، 5، 6)، و بستن كستی (پرسش 7) است. آذر فرنبغ به تمام سؤالات پاسخ داد و بنا به روایت این رساله مورد پسند مامون قرار گرفت. سرانجام ابالیش از دربار رانده شد. چون این رساله را مؤلفی زردشتی نوشته، محكومیت ابالیش طبیعی به نظر میآید. نگارنده نیز با این عقیده موافق است. از سؤالات مطرح شده توسط ابالیش چنین بر میآید كه او به خوبی از دین زردشت آگاه بوده و به احتمال قریب به یقین خود از بزرگان این دین بوده است، زیرا یك فرد معمولی زردشتی نمیتواند از چنین اطلاعاتی برخوردار بوده باشد. شیوه نگارش در این رساله به صورت سوال و جواب است. هفت سوال مطرح میشود كه به هر كدام پاسخی داده میشود. هر سؤال و جواب یك بند را شامل میشود و هر بند از بند دیگر با یك جمله تكراری آغازین جدا میگردد. این رساله به فارسی ترجمه شده است (تفضلی، 1376: 164-5).
سیر تحول تاریخی و بررسی ساختار واژگان در زبان فارسی میانه نیازمند به مطالعه و شناخت دقیق و درستی از ساختار زبان فارسی است. در جهت رسیدن به این مهم، این پژوهش آغاز شد تا با بررسی و تجزیه و تحلیل یكی از متون ارزشمند پهلوی، گامی در این جهت برداشته شود. متن رساله گجستك ابالیش با در بر داشتن موضوعات فلسفی از جمله اصول و عقاید زردشتی، همچنین آیینها و مراسم دینی زردشت، میتواند اطلاعات مفیدی در اختیار خواننده قرار دهد.
1-2- اهمیت و ضرورت تحقیق
پایبندی ایرانیان به حفظ سنت ادبیات شفاهی و نیز جنگها و تعصبات دینی و فرهنگی و تغییر خط و زبان و بسیاری عوامل دیگر موجب نابودی گنجینه ادبی پرارزش ایران پیش از اسلام شده است، از این رو، آنچه از زبانهای مختلف ایرانی به صورت مكتوب باقی مانده در برابر حجم گسترده ادبیات ایران باستان ناچیز است. در راستای حفظ این گنجینه كوچك اما با ارزش تحقیق و پژوهش ضروری به نظر میرسد. رساله مورد تحقیق به بحث پیرامون مسائل فلسفی و كلامی میپردازد. این رساله اصول عقاید زردشتی مانند ثنویت و آیینها و مراسم دینی مانند آداب تطهیر را مورد بحث قرار میدهد. بررسی و بازخوانی این اثر تاریخی و دینی به خواننده كمك میكند تا نه تنها با پارهای از موضوعات مرتبط با دین زردشت كه دین رسمی در دوران باستان ایران است آشنا شود، بلكه با مطالعه ریشهشناختی واژگان به سیر تحول ساختار كلمات از آغاز تا به امروز پی خواهد برد. به دلیل اهمیتی كه اینگونه آثار در شناساندن دین زردشت و اندرزها و دستورات اخلاقی بزرگان این دین دارند، و از طرفی با توجه به این نكته كه اصل پهلوی بسیاری از متون فلسفی از جمله شكند گمانیك وزار و پس دانش كامگ از میان رفته و این متن نیز تنها یك بار در دورانی بسیار كهن آوانویسی و ترجمه شده است و جزو محدود متنهایی است كه به بحث و بررسی این مقوله میپردازد، لذا بررسی این متن دارای اهمیت خاصی است.
1-3- هدف تحقیق
به دلیل وجود ابهامهای بسیار در متون ادبی پهلوی و همچنین پیچیدگیهایی كه در تحول ساختار واژهها به چشم میخورد، نیاز به تحقیق و پژوهش در این زمینه ضروری به نظر میرسد. در جهت رسیدن به این مهم، این تحقیق آغاز شد تا با استفاده از شیوه مكنزی كه شناخته شده و مورد تأیید میباشد به حرف نویسی، آوانویسی و ترجمه یكی از متون ارزشمند پهلوی پرداخته شود و با استفاده از منابع معتبر و دقیق متن را از نظر ریشه شناختی واژگان از آغاز تا امروز، مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهد گامی در این جهت برداشته شود و امكان مطالعه آن برای علاقمندان فراهم شود. متن رساله با در بر داشتن موضوعاتی از جمله اصول و عقاید زردشتی، همچنین آیینها و مراسم دینی زردشت، مانند تطهیر، میتواند اطلاعات مفیدی در خصوص دین زردشت ارائه دهد. همچنین با بررسی ریشهشناختی واژگان و سیر تحول ساختار آنها از آغاز تا فارسی نو امكان آشنایی با تحولات واژگانی در اختیار خواننده قرار میگیرد.
الف- کلیات
«صور خیال» یا به اصطلاح اروپاییها «ایماژ» جزء لاینفکّ شعر قلمداد شده است. تقریباً در همهی تعاریفی که دربارهی شعر از گذشته تاکنون ارائه شده، مادهی اصلی و جوهر اصلی شعر را «صورت خیال» دانستهاند.بنابراین اگر بتوانیم خیال و اندیشههای شاعری را به درستی، نمایش دهیم زیباییهای اثر اورا نمایان کردهایم.
فخرالدّین عراقی از شاعران بنامِ عارفمسلکی است که زبانی بسیار روان و شیوا دارد و از تخیّلی بسیار قوی برخوردار بوده است؛ اشعار پرسوز و پرازشوق او در شعر عرفانی، بابی تازه گشود و غزلها و حتی ترکیبات و ترجیعات و قصاید او با معانی بلند عرفانی و احساسات و عواطف گرم، همراه است. وی بسیاری از تعبیرات و کنایات و رمزهای معمول بین عرفا و متصوفه را در شعر خود جای داده است.
جهانبینی عرفانی، اقتضا میکند که برای بیان معنای باطنی و درونی، از اشیاء محسوس، به صورت رمز و استعاره استفاده شود؛ شاعر و نویسندهی عارف با استفاده از رمزها و سمبلها، تصویرهایی را می آفریند که بر باطن و معنای درونی آنها دلالت دارد و در حقیقت شاعر و نویسندهی عارف، به دنبال آن حقیقت درونی است و لفظ چون کسوتی است که بر اندام معانی جلوهگری میکند.
«هنر و زیبایی، درست تقلید کردن و محاکات است، منظور این است که هنرمند باید اشیا را آن طور که بوده و هست یا آن طور که می گوید یا فکر می کند یا آن طور که می بایستی باشد نمایش دهد ؛ از این دیدگاه شعر نوعی هنر محسوب می شود زیرا شاعر همانند نقاشی است که تصویر می آفریند؛ اما این تصویر، اثر ذهنی یا شباهت قابل رویتی است که به وسیلهی کلمه، عبارت یا جمله ی نویسنده یا شاعر ساخته می شود تا تجربه حسی به ذهن خواننده یا شنونده منتقل گردد.» (کریمی،1390: 94)
در بلاغت قدیم، صورخیال را در حوزهی تشبیه، استعاره، کنایه و مجاز بررسی میکردهاند؛ امّا در آثار جدیدی که در این حوزه نوشته شده، شمار و حوزهی آنها بسی فراتر از این چهار محور است.
شاعران بزرگ از امکانات بیانی و بلاغی برای القای معانی خود سود میجویند.توانایی عراقی، در بهرهگیری از عناصر زیباییساز کلام، نشان از اطلاعات بسیار او در زمینه شعر و شاعری دارد؛ بهطوری که در بعضی مواقع اگر خوانندهای با صور خیالی از قبیل استعاره و نماد آشنا نباشد درک بعضی از اشعار او برای وی دشوار خواهد بود.در سبک عراقی، بیان اندیشه به ویژهاندیشههای عرفانی، نقش مهمی دارد و تصویر در درجهی دوم اهمیّت قرار دارد. برای عراقی نیز همچون دیگر شاعران عارفِ سبک عراقی، استعاره و نماد دستاویزی است برای بیان شاعرانهی اندیشه.
عراقی 312 غزل دارد که از جمله غزلهای شیوای زبان پارسی به شمار میآید و در این پایاننامه قصد بر آن است که غزلیّات عراقی از نظر میزان و چگونگی بهکار رفتن استعاره ، نماد و اسطوره در آن، به صورت « آماری » بررسی و تحلیل گردد . لازم به ذکر است از نظر صورخیال، به صورت کلّی دربارهی کارکرد آن در دیوان عراقی، مطالعاتی انجام شده امّا نگارنده، هیچ پژوهشی را نیافته است که به صورت تحقیقی، میزان استفاده از استعاره، نماد و اسطوره در غزل های او را مورد مطالعه و بررسی قرار داده باشد؛ بنابراین، این پژوهش، با اهدافی که بدان اشاره شد ، پژوهشی نو به شمار میآید.
الف – اهمیّت تحقیق
در این پژوهش، میخواستیم بررسی کنیم که میزان بهرهوری یک شاعر عارف مسلک، چون عراقی، از نماد چقدر است؟ سهم استعاره در آراستگی زبانی او تا چه میزانی است؟
بیانِ رمزی که بیشتر عرفا در اشعار خویش بهکار میبرند، همراه با صورخیال است؛ صورخیال، همیشه نقش زینت بخشی و تأثیرگذاری بر عاطفه را برعهده ندارد؛ بلکه گاهی نیز وظیفهی روشن ساختن معنی و نزدیککردن آن به اذهان، به آن سپرده میشده است. شاعر، تصاویر نمادین و استعاری را بهکار میبرد تا بتواند مفاهیم متعالی مربوط به عرفان و عواطف روحی خود را برای خواننده تبیین و به ذهن او تقریب کند.
دانش بیان ، وسیله ای است برای بیان موضوع های مختلف به طرق گوناگون و راهی است که شاعر می تواند موضوع های مورد نظر خود را به طرقی بیان کند که جنبه ی هنری بیابد و تکراری نباشد و در نتیجه بر مخاطب مؤثر افتد . به همین سبب، بسیاری از آثار عارفانه که دارای تصویرهای استعاری فراوان هستند، نباید از نظر صورخیال با آثار شاعرانی همچون فرخی و عنصری مقایسه شوند؛ زیرا انگیزهی استفاده از صورخیال در این دو نوع متفاوت است. این دیدگاه، در مورد شعرای عارف، که عراقی نیز در زمرهی آنان قرار میگیرد، باعث شد با بررسی کارکرد استعاره و رمز و اسطوره، در اشعار دلانگیز و عارفانهی او، زیباییها و شایستگیهای ادبی اشعارش، نمایانتر شود. عراقی جزء پیشگامان شعر عرفانی است؛ اشعار او را حافظ و خواجو و دیگران، مورد تقلید قراردادهاند؛ امّا عجیب است که چرا این شاعر شایسته و عاشق دلسوخته، کم تر در کانون توجه ادب پژوهان قرار گرفته است.
ج – روش تحقیق
روش تحقیق در پایان نامهی حاضر، به شیوهی کتابخانهای و سند پژوهی است ومطالعات مربوط به آن، در دو مرحله مجزا انجام پذیرفته است. در مرحله اول،براساس نظر استادان راهنما و مشاور، مهم ترین منابع بلاغی که در حوزه ی تحقیق قرار داشت ، مطالعه گردید و از نکات مورد نیاز یادداشت برداری شد . شایان یاد است که در این مرحله تلاش شد جامع ترین تعاریف و مباحث مربوط به اسطوره ، نماد و استعاره پایه ی پژوهش قرار گیرد .
مهمترین این کتابها عبارتند از: معالم البلاغه رجایی ، بیان شمیسا، بلاغت تصویر فتوحی ، واژه نامه هنر شاعری از میر صادقی، رمز وداستانهای رمزی از پورنامداریان ، سبکشناسی پارسی از غلامرضایی، تاریخ ادبیات صفا، استعاره از ترنس هاوکس، بلاغت تصویر از محمود فتوحی.
در مرحلهی دوم به بررسی صورخیال در غزل عراقی پرداخته شد و از آنجا که هیچ پژوهشی دراین مورد صورت نگرفته بود غزلیات عراقی که بالغ بر 2900 بیت بود از ابتدای دیوان بررسی گردید و انواع استعاره ها ، اسطوره ها و نماد های موجود در غزل عراقی ، جداگانه برگه نویسی شد و هر کدام از این آرایهها در مباحثی جداگانه، مطرح و چگونگی عملکرد آنها در غزلیات همراه با نمونههای شعری بسیار بررسی شد.
د – پیشینهی تحقیق
یکی از محورهای اصلی پژوهشهای ادبی، حوزهی صورخیال یا به طور کلّی، مباحث بلاغی است. به همین علّت از گذشته تاکنون، پژوهشهای بلاغی متعدّدی بر روی متون ادب پارسی، صورت گرفته است؛ برای نمونه میتوان به کتابهایی از جمله« صورخیال در شعر فارسی» اشاره کرد که به صورت تحلیلی، شیوهی کارکرد برخی از صورخیال را در متنهای ادبی، بررسی کرده وبه نتایج ارزشمندی دست یافته و اغلب به میزان نوآوری و بداعت صورخیال در متنهای مورد بررسی اشاره کرده است و یا کتاب «نقشآفرینیهای حافظ» که استاد فقید دکتر فرشیدورد در حوزهی نوآوریهای ادبی وبلاغی حافظ نگاشته است؛ همچنین «صورخیالدردیوان حافظ» از مرحوم دکتر اسکندری، که وجوه زیبایی های بلاغی غزلهای حافظ را مورد مطالعه قرار داده است.
در حوزهی استعاره، اسطوره و نماد، کتابها و مقاله های فراوانی تاکنون، نوشته شده که برشمردن همهی آنها از حوصله و توان این مطلب و نگارنده بیرون است؛ اما ما برای سامان دادن مبانی تعاریف و نظریههای این پایاننامه، به اصلیترین آنها مراجعه کردهایم. در زیر، به نمونههایی از کارهایی که در این حوزه، صورت پذیرفته، اشاره میشود:
همانطور که اشارهشد، پری نودلمن (۲۰۰۳) کتابهای داستانیتصویری را رایجترین گونهی ویژهی کودکان میداند. خسرونژاد (۱۳۸۲) نیز بنا بر پژوهشهای خود دو گونهی افسانهها و کتابهای داستانیتصویری کلاسیک را به دلیل حفظ رابطهشان با مخاطب کودک در گذرِ سالیان، بازگوکنندهی ویژگیهای خاصِ لذتبخش برای کودکان میپندارد. این دو گونه از جهاتی میتوانند کانونِ توجه پژوهش پیشِرو نیز باشند. زمانیکه سخن از بینامتنیت در ادبیات کودک و نوجوان بهمیانمیآید، پیشانگاشتها به سویِ اشارههایی به افسانهها و کتابهای کلاسیک در متنهای جدید، در بازنویسیها و بازآفرینیها، راه میجویند. همچنین با وجود تصویر در کنار متن، رویارویی با تکنیکهای ترکیبیتلفیقیِ ادبیات و هنر، همچون کلاژ، دور از انتظار نخواهد بود. بنابراین بهنظرمیرسد کتابهایی دربرگیرندهی ویژگیهای همین دو گونه، پاسخگو به پرسشهای این پژوهش باشند. ادبیات کودک و نوجوان در این ساختار ظرفیتهایی برای مخاطبان خود -که میتوانند در دامنهی گستردهای جای گیرند- فراهم میکند. از آن جمله میتوان به بازیهای توأمان زبانیتصویری اشاره کرد؛ جایی که ناگفتههای هم را میپوشانند یا مجالی برای سپیدخوانیهای برانگیزاننده فراهممیکنند. از این هم بیشتر و پیچیدهتر، زمانی است که هر یک به شکلی و روشی داستانها، تصویرها، خواندهها، شنیدهها، دیدهها و گفتههایی را برایمان یادآوری میکنند. درواقع کارکرد بینامتنیبینانشانهایبیناهنری خود را بهرخمیکشند و از این راه مرکزِ تمرکزِ ذهنی را مدام تغییر داده، با یاری تخیل و تأویل، قدرتی هدیه میکنند که میتوان با آن ساختار و پیرنگِ پیشخواندهها را دگرگونکرد. گاهی نیز کمک به تغییر جایگاهها و تسلطها میکنند. از همین رو است که مخاطبِ کتابهای داستانیتصویریِ دارای چنین قابلیتی، میتواند در هر سنی که باشد توشهای پربار از لذت و پرسش و اندیشه را راهیِ ادامهی مسیر خوانشش کند. پس در تأثیرگذاری چنین کتابهایی شک و شبههای نیست. حال اگر امکان وجود بینامتنیت، تمرکززدایی و توانمندسازی را جداگانه در برخی از این کتابها مسلمفرضکنیم، آیا امکان ارتباط و تأثیری میان گونهها و شیوههای بهکارگیری بینامتنیت و شگردهای الگومدار تمرکززدایی و توانمندسازی، چنانچه هر یک در فراشُدی چندباره هدف و روش دیگری شود نیز، تصورپذیر است؟ همچنین آیا چنین ارتباطها و الگوهایی در روند بررسی نظریههای ادبیات کودک نیز دیده میشوند که بتوان درستی و اطمینانپذیری نظریهی بهدستآورده را از دو سوی نظریه و کتابها تأیید کرد؟ این پژوهش هدفهای مطالعاتی خود را بر مبنای چنین پرسشهایی پیشخواهدبرد. در نهایت همخوانیِ الگوی استخراجشده با مبناهای فلسفهی ادبیات کودک سنجیده خواهدشد.
۱-۳- اهمیت و ضرورت پژوهش
آنان که در زمینهی ادبیات و تصویرگری برای کودک و نوجوان قلم میزنند، دو آرمان را پیشِ چشم ترسیممیکنند: خلق جهانی زیباتر و بخردانهتر برای کودکان و نوجوانان با یاریِ خودِ آنها؛ و هدیهی لذتی هرچه بدیعتر به آنها و خودِ آفرینشگران. حال منتقد و نظریهپرداز وظیفهای سخت بردوشدارد که بخردانهتر و سنجیدهتر، مسیرِ آفرینشگران و مخاطبان را روشنتر سازد، به خود لذتی ناشی از همراهی برای پرداختنبه چنین پدیداری ببخشد.
نظریهی بینامتنیت داعیهی ارتباط با متنهای ادبی، غیرادبی و حتا اجتماعی را دارد. از این منظر با توجه به اینکه، طبق گفتهی صاحبنظرانی همچون پری نودلمن (۲۰۰۳)، کتابهای داستانیتصویری اثرگذارترین کتابهای کودک و نوجواناند و نیز با در نظر گرفتن لزوم و اهمیت آشنایی کودک و نوجوان با متنها و اثرهای هنری گوناگون از گذشته تا امروز در تمام جهان، بهنظرمیرسد بینامتنیت شگردی مناسب برای نیل به این مهم باشد. جدای از این مسأله، بینامتنیت از جمله هنریترین اشکالی است که میتواند به تمرکززدایی که خود بنا به گفتهی خسرونژاد (۱۳۹۰) عاملی برای ارتقای توانایی اندیشیدن فلسفی است یاری رساند و از این راه به توانمندساختن مخاطب نیز چه در ادراک و چه در جایگاه و موقیعتِ سلطهمدار کمککند. از آنجا که تا کنون تحقیقی در این زمینه بهگونهای مستقیم و باریکریسانه در ایران و خارج صورتنپذیرفتهاست، انجام چنین مطالعهای تطبیقی ضروری جلوه میکند. زیرا ما را در تشخیص الگوهای کارآمد برای بهنویسیها
تواناساخته، این اجازه را میدهد که اگر نمونههایی موفق در هرجا دیده شد، به دیگر جاها معرفی شود.
۱-۴- هدفهای پژوهش
نخستین هدف این پژوهش در راستای هدف ادبیات کودک و نوجوان، یعنی –چنانکه خسرونژاد (۱۳۸۲) در برایندِ یکی انگاشتنِ مفهوم «کودکی» و «ادبیات کودک» به باور میرسد- «شکوفایی» است و گام آغازین را بر مبنای رویکرد «معصومیتِ نظامدارِ» نظریهی معصومیت و تجربهی فلسفهی ادبیات کودک برمیدارد تا با کنکاشِ درون و پیرامونش، آن را بازبیازماید. در گامِ پسین هدف آن است تا ویژگیهای مشترک و مرتبطِ سه نظریهی بنیادیِ ادبیات کودک و نوجوان، یعنی بینامتنیت، تمرکززدایی و توانمندسازی را دریافته، به الگوی نظریِ ویژهای برای نیلِ به هدفِ نخست دستیازد. سپس در صورت تأیید ارتباط میان بهکارگیری شگردهای بینامتنیت در تقویت نوسان میان تمرکزگرایی و تمرکززدایی و تأثیر این نوسان در توانمندسازی کودک و نوجوان در ابعاد معرفتی، شناختی، عاطفی و واکنشی، به الگوهایی برای این روند و تحلیل چگونگیشان دستیابد. هدف سومِ پیشِ روی این پژوهش، رسیدن به ارتباطی عجینتر میان نظریهها در دلِ الگوی نظریِ پدیدآمده است تا با استناد به آن به مقایسهی الگوها در داستانهای منتخب نویسندگان مطرح ایران و جهان پرداختهشود. پس این پژوهش گونههای دیگری از سیر ارتباط میان بینامتنیت، تمرکززدایی و توانمندسازی را از نظر دور نخواهدداشت؛ به این معنا که احتمال روش و هدفبودن را در الگوی بهدستآمده برای هر سه نظریه ممکنمیداند. واپسین هدف بازگشتن از نتیجههای تحلیلِ کتابها به الگوی نظری و همچنین به رویکرد معصومیتِ نظامدارِ نظریهی معصومیت و تجربه است تا راستی و کاراییِ هر دو با توجه به تأثیر در شکوفاییِ لذتبخش بازآزموده شود.
۱-۵- اصطلاحها و عبارتهای مفهومی
1-۵-1- داستانیتصویری: منظور از کتابهای داستانیتصویری، کتابهایی است «کوتاه که دربرگیرندهی داستانهایند یا آگاهیهایی را به صورت مرتبط، با کمترین واژگان و در عوض تصویرهایی در همهی صفحهها انتقالمیدهند… کتابهای داستانیتصویری نه تنها رایجترین گونه در ادبیات کودکان، بلکه گونهای هستند که ویژهی کودکانند» (ر.ک نودلمن، 2003).
۱-۵-۲- بینامتنیت: واژهی بینامتنیت البته در تعریفهای گوناگون، تنوع بسیار یافته و بیشتر به اصطلاحهای گوناگونی همچون «تخیل»، «تاریخ»، یا مثلاً «پستمدرنیزم» منتسب شدهاست. در نظریهی بینامتنیت همواره دستکم رابطههای میان دو متن بررسی میشود. باختین برای اشاره به رابطهی هر گفتار با گفتارهای دیگر از اصطلاح «منطق گفتوگویی (مکالمهباوری)» استفادهمیکند. بر اساس این رویکرد، کار مؤلفان اثرهای ادبی تنها گزینش واژهها از میان یک نظام زبانی نیست بلکه آنان پیرنگها، وجوه ژانری، جنبههای شخصیتی، تصویرپردازیها، شیوههای روایتگری و حتا برخی از عبارتها و جملههای خود را از میان متنهای پیشین و از سنت فرهنگی ناظر بر زبان خویش برمیگزیند. نظریهی بینامتنیت در واقع مطرحکنندهی نگرشی تازه به معنا و به طریق اولی، به فرآیندهای تألیف و خوانش است (ر.ک آلن، ۱۳۸۹).
۱-۵-۳- تمرکزگرایی و تمرکززدایی: تمرکزگرایی عبارت است از درگیر و جذبشدن دریک بُعد، جنبه و یا ویژگی از واقعیت؛ و دیدن واقعیت تنها از یک نظرگاه؛ درحالیکه تمرکززدایی گونهای توانایی ذهنی است که کُنِشِ آن درست در خلاف جهت یادشده است. آگاهیهای ما از راه نوسان پیوستهی ذهن میان تمرکزگرایی و تمرکززدایی تشکیل و تکمیلمیشوند. تمرکززدایی آن توانایی ذهنی است که زیرساخت سه ویژگی جامعیت، ژرفا و انعطافپذیری را تشکیلمیدهد و با تقویت آن میتوان امکان بروز هر سه ویژگی یادشده را فراهمکرد. تمرکززدایی، به تعبیری برآیند مجموعهی تمرکزگراییهای ما است. هرگاه بتوانیم دو، سه یا همهی تمرکزگراییهای خود را با هم و یکجا ببینیم تمرکززدایی رخمیدهد (خسرونژاد، ۱۳۹۰).