مدیریت زنجیرهیتأمین مجموعهای از رویکردهایی است که سعی میکند تأمینکنندگان، تولیدکنندگان، انبارها و مصرفکنندگان را به طور مؤثری در هم ادغام کند تا کالاها در مقدار درست، در مکان درست و در زمان درست تولید و توزیع شوند. این رویکردها درصدد حداقلکردن هزینههای سیستم هستند درحالی که سطح خاصی از سرویس را ارضاء میکنند (بیمن، 1999). ثابت شده است که مدیریت مؤثر یک زنجیرهیتأمین، مکانیزم بسیار مؤثری برای تحویل سریع و مطمئن کالا و خدمات با کیفیت بالا و با هزینه حداقلی میباشد (گوناسکاران و همکاران، 2004). سابقاً واحدهای بازاریابی، توزیع، برنامهریزی، تولید و فروش در یک زنجیرهیتأمین مستقل عمل میکردند. متناظراً ارزیابی عملکرد یک زنجیرهیتأمین به معنی ارزیابی عملکرد واحدهای بازاریابی، توزیع، برنامهریزی، تولید و فروش به صورت مستقل خواهد بود. بعضی از محققین در گذشته عملکرد واحدهای مستقل یک زنجیرهیتأمین را ارزیابی کردند مانند ارزیابی عملکرد مراکز توزیع (DC[2]) (راس[3] و دروگ[4]، 2002)، ارزیابی عملکرد فروش ( ایستون[5] و همکاران، 2002)، ارزیابی عملکرد تأمینکننده ( تولریا[6] و همکاران، 2006) و غیره. به هر حال این واحدهای مستقل در زنجیرهیتأمین دارای اهداف خاص خودشان هستند و این اهداف اغلب با هم در تضاد هستند. بنابراین نیاز به یک چارچوب ارزیابی عملکرد که در آن عملکرد این واحدهای مستقل با هم ادغام شده و به صورت همزمان ارزیابی شوند، احساس میشود. برای بهدستآوردن یک زنجیرهیتأمین کارا، ارزیابی عملکرد کل زنجیرهیتأمین بسیار مهم است. در این پایاننامه به زنجیرهیتأمین به صورت یک کل نگاه میشود و به عنوان یک سیستم در نظر گرفته میشود. در این پایاننامه یک زنجیرهیتأمین سه سطحی شامل تأمینکننده، تولیدکننده و مشتری در نظر گرفته میشود و این زنجیره به عنوان یک واحد تصمیمگیری در سطح تولیدکننده ارزیابی عملکرد میشود.
برای ارزیابی زنجیرهیتأمین شاخصهای مختلفی مانند هزینه، زمان، سود، سطح خدمت و … اندازهگیری میشوند. ارزیابی زنجیرهیتأمین با استفاده از روشهای مختلفی انجام میشود. تحلیل پوششی دادهها به عنوان یک روش ناپارامتریک بر پایه تکنیک برنامهریزی خطی بنا شده است و عملکرد واحدهای مختلف را به نسبت هم میسنجد. وانگ[7] و وانگ (2007) با دادن شواهد و دلایلی مناسب، معتقدند تحلیل پوششی دادهها روش مناسبی برای مدیریت زنجیرهیتأمین است. تحلیل پوششی دادهها میتواند ورودیها و خروجیهای چندگانه داشته باشد و شاخصهای کمی و کیفی را به کار گیرد (وِن و همکاران، 2010). در این پایاننامه شاخصهایی مانند هزینه، تحویل به موقع و زمان تدارک[8] برای ارزیابی عملکرد زنجیرهیتأمین در نظر گرفته شده و ارزیابی عملکرد در سطح تولیدکننده انجام میشود در حالی که معمولاً به زنجیرهیتأمین به صورت یک سیستم و کلنگرانه نگاه شود؛ این موضوع بدان معناست که شاخصهای ارزیابی عملکرد برای واحد تولیدکننده (سطح دوم زنجیره) و در ارتباط آن با تأمینکننده و مشتری اندازهگیری میشوند و کلیت زنجیرهیتأمین حفظ میشود.
مدلهای تحلیلی ارائه شده برای ارزیابی عملکرد زنجیرهیتأمین شامل تکنیکهای مختلفی از روشهای امتیازدهی موزون ساده تا برنامهریزی پیچیده ریاضی و از مدلهای ارزیابی قطعی تا مدلهای تحت شرایط عدم قطعیت را شامل میشود. اخیراً روشهای مختلفی برای مواجهه با مساله ارزیابی عملکرد زنجیرهیتأمین ارائه شده است. 16 دسته از این روشها به وسیلهی استمپ[9] و همکاران (2010) مرور شد. این روشها شامل هزینهیابی بر اساس فعالیت، کارت امتیازدهی متوازن، مدل مرجع عملیاتی زنجیرهیتأمین، چارچوب تحقیقات لجستیکی، ممیزی ازلاگ[10]، EFQM و غیره هستند. نتایج این تحقیق در پیوست (پ) ارائه میشود.
برای ارزیابی عملکرد زنجیرهیتأمین شاخصهای مختلفی در دستههایی مانند هزینه، زمان، سود، سطح خدمت و … اندازهگیری میشوند. توماس[11] و گریفین[12] (1996) هزینه حملونقل را برابر با بیش از نیمی از هزینههای یک زنجیرهیتأمین دانسته و از آن برای ارزیابی استفاده کردند. لی[13] و بلینگتون[14] (1992) سطح رضایت مشتریان را در شرکتهایی که مشتریانی از سراسر دنیا دارند یک عامل مهم دانسته و اشاره کردهاند که اگر استراتژیهای اتخاذ شده در راستای جلب رضایت مشتریان نباشد بسیار هزینهبر خواهند بود. مپس[15] و
همکاران (1997) سطح تولید را عامل بسیار مهمی در هزینه تولید، کیفیت و انعطافپذیری دانسته و اشاره کردهاند که عملکرد فرآیندهای تولید به عنوان بخش مهمی از یک زنجیرهیتأمین باید اندازهگیری شده و بهبود یابد.
اغلب مطالعات موجود بر روی ارزیابی عملکرد زنجیرهیتأمین بر چارچوبی از سیستم شاخص ارزیابی استوار هستند. به هر حال، اغلب این روشها از خود افراد برای محاسبه وزن شاخصها در فرآیند ارزیابی استفاده میکنند. به دلیل وجود نظرهای شخصی وزن شاخصها نمیتوانند به صورت دقیق اندازهگیری شوند (وو[16] و اولسن[17]، 2008).
برای کاهش عدم دقت وزن شاخص، که با استفاده از نظر شخصی تصمیمگیرنده افزایش یافته است، از تحلیل پوششی دادهها به عنوان یک روش غیر پارامتریک برای ارزیابی عملکرد زنجیرهیتأمین استفاده میشود. خاصیت اصلی تحلیل پوششی داده ها[18] این است که میتواند عملکرد را در حالتی که ورودیها و خروجیهای چندگانه وجود دارد اندازهگیری کند. وانگ و وانگ (2007) یک مدل تحلیل پوششی دادهها را با استفاده از شاخصهایی مانند هزینه، تحویل به موقع، سود و چرخه زمان تولید ارائه کردند. با توجه به این که بعضی از شاخصهای اندازهگیری شده در زنجیرهیتأمین مخصوصاً هزینه به صورت قطعی نیستند و شاخصهای عدم قطعیت در آنها دیده میشود، استفاده از روشهای عدمقطعیت مانند منطق فازی مناسب به نظر میرسد (ژو[19] و همکاران، 2009). تا بهحال برای ارزیابی زنجیرهیتأمین به ندرت از روشهای عدم قطعیت استفاده شده است (وانگ و وانگ، 2007). از روشهای عدمقطعیت استفاده شده میتوان به مجموعههای ناهموار اشاره کرد (ژو و همکاران، 2009). در این مرجع با توسعه یک مجموعه ناهموار از شاخصهایی مانند هزینه، تعداد کارکنان، انعطافپذیری تولید و سطح خدمت برای ارزیابی عملکرد استفاده شده است. در این تحقیق از تحلیل پوششی دادههای فازی جهت ارزیابی عملکرد زنجیرههای تأمین استفاده میشود که در تحقیقات پیشین تاکنون مورد استفاده قرار نگرفته است. در این پایاننامه زنجیرهیتأمین به صورت یک کل و یک سیستم در نظر گرفته میشود که ورودیها و خروجیهای مدل تحلیل پوششی دادههای فازی، همان ورودیها و خروجیهای سیستم زنجیرهیتأمین هستند. شاخصهای ارزیابی در سطح تولیدکننده اندازهگیری میشود و برای حفظ یکپارچگی زنجیرهیتأمین اندازهگیری شاخصها برای تولیدکننده و با حفظ ارتباطش با تأمینکنندگان و مشتریان انجام میشود.
[1] Supply Chain Management
[2] Distribution Center
[3] Ross
[4] Droge
[5] Easton
[6] Talluria
[7] Wong
[8] Lead time
[9] Estampe
3 ASLOG
[11] Thomas
[12] Griffin
[13] Lee
[14] Billington
[15] Mapes
[16] Wu
[17] Olson
[18] Data Analisys
[19] Xu
فصل دوم : رویکرد نظری
فصل سوم : رویکرد پژوهش
فصل چهارم : ارائه و تحلیل داده ها
معرفی بلوچستان
بلوچ و بلوچستان
بلوچستان ایران
بلوچستان پاکستان
بررسی دوره پهلوی اول و اهمیت آن در تاریخ ایران
بلوچستان ایران در دوره پهلوی اول
بررسی عوامل موثر بر ساختار قشربندی اجتماعی
سنت های اجتماعی
ساختار سیاسی
دین
بررسی اقشار اجتماعی بلوچستان
طبقه فرادست
طبقه فرودست
فصل پنجم : استنتاج
این پژوهش در نظر دارد ساختار قشربندی اجتماعی بلوچستان ایران و زمینه های اجتماعی تاثیرگذار برآن در دوره پهلوی اول را به بررسی و واکاوی بشیند ، برای این منظور در وهله اول پژوهش قصد آن را دارد تا به مراجعه به زمینه های اجتماعیی دخیل برساختار قشربندی همچون سنت های اجتماعی،دین و سیاست آنها را بررسی نموده و سپس با بیان اوضاع سیاسی اجتماعی ایران در دوره پهلوی اول وبررسی اوضاع بلوچستان در همان دوره ، به بررسی اقشار اجتماعی بپردازد.
تاریخچه مطالعاتی [1]
جامعه ایرانی از زمانهای قدیم تا کنون بر پایه سه نهاد حکومت ، دین و اقتصاد به حیات خویش ادامه داده است و بنیان اجتماعی – اقتصادی قشربندی اجتماعی در دوره قاجاریه نیز مبتنی بر ترکیبی از اقتدار سیاسی ، اقتدار دینی و اقتدار اقتصادی بوده است . به طوری که ارتباط تفکیک ناپذیر این سه محور قدرت تاثیر شگرفی بر ساختار قشربندی اجتماعی این دوران داشت(صفوی زاده ، 154:1374).
ساختار استبدادی حکومت و فرهنگ سنتی ، موجبات محدودیت هایی را برای زنان فراهم نمود و او را در حصار خانه ها محبوس کرد اما این محدودیت ها مانع از تاثیر زنان ایرانی در حوادث و وقایع سیاسی و اجتماعی نگردید …….در عصر قاجار خصوصا از دوران سلطنت ناصرالدین شاه و بعد از شکست ایران از روسیه و انجام اصلاحات و اقدامات افرادی چون امیرکبیر و عباس میرزا و قائم مقام و رفت و آمد خارجیان و… زنان را از حق خود آگاه نمود( نادری ،245:1383).
در بررسی ساخت طبقاتی با توجه به ملاک چگونگی در اختیار داشتن وسایل و ابزار تولید و توزیع منابع طبیعی و انسانی و قدرت و ثروت و مشارکت در نظام تقسیم کار به مطالعه دو طبقه فرادست و فرو دست ، مشخص شد که طبقه فرادست که شامل دستگاه سلطنت،شاهزادگان ،ملاکین بزرگ ، تجار و روحانیون وابسته ، خوانین و سران نظامی می شد به دلیل مشارکت مستقیم آنها در نظام تقسیم کار اجتماعی و در تملک داشتن وسایل تولید و به تمرکز ثروت و قدرت و منزلت دست می یافته اند(فراتی ،151:1383).
تمامی پژوهش های فوق از تئوری قشربندی اجتماعی ابوالحسن تنهایی در تحلیل های خود استفاده نموده اند.
–Background of the study
…………………………………………………………………………………………………………………………………………. 78
6-2- تاثیر متغیرهای اجتماعی و بافتی بر کاربرد زبان ……………………………………………………………………………. 79
6-2-1- جنسیت ………………………………………………………………………………………………………………………………….. 79
6-2-2- رسمیت موقعیت ……………………………………………………………………………………………………………………… 80
6-3- شرکت کنندگان …………………………………………………………………………………………………………………………… 82
6-4- ابزار گردآوری داده ها ………………………………………………………………………………………………………………….. 82
6-5- ساختار پرسشنامه و نوع سوالات ………………………………………………………………………………………………….. 82
6-6- ابزار تحلیل داده ها ………………………………………………………………………………………………………………………. 83
6-7- تحلیل داده ها ……………………………………………………………………………………………………………………………… 83
6-7-1- ارزشگذاری واژه ها بر مبنای میزان رسمیت موقعیت ………………………………………………………………… 83
6-7-1-1- موقعیت رسمی …………………………………………………………………………………………………………………… 85
6-7-1-2- موقعیت غیر رسمی …………………………………………………………………………………………………………….. 89
6-7-2- مقایسه ارزشگذاری گروه واژه ها توسط زنان و مردان به تفکیک موقعیت ………………………………….. 92
6-7-2-1- موقعیت رسمی …………………………………………………………………………………………………………………… 93
6-7-2-2- موقعیت غیر رسمی …………………………………………………………………………………………………………….. 98
6-8- نتایج حاصل از تحلیل داده ها …………………………………………………………………………………………………….. 102
6-8-1- نتایج بر حسب میزان رسمیت موقعیت …………………………………………………………………………………… 102
6-8-2- نتایج به تفکیک جنسیت ………………………………………………………………………………………………………… 102
فصل هفتم: نتیجه گیری
7-1- خلاصه و نتیجه گیری ………………………………………………………………………………………………………………… 103
7-2- محدودیت های تحقیق ……………………………………………………………………………………………………………… 105
7-3- پیشنهادات برای تحقیقات آتی……………………………………………………………………………………………………. 105
منابع …………………………………………………………………………………………………………………………………………………… 107
فهرست جداول و نمودارها
عنوان | صفحه |
شکل 2-1- تقسیم بندی عبارات نزاکتی ………………………………………………………………………………………………… 29
شکل 6-1- میانگین میزان اهانت آمیزی الفاظ به تفکیک موقعیت ………………………………………………………….. 84
شکل 6-2- منحنی میزان اهانت آمیزی الفاظ به تفکیک موقعیت …………………………………………………………… 85
شکل 6-3- جدول درصد فراوانی هر یک از الفاظ در موقعیت رسمی ………………………………………………………. 86
شکل 6-4- جدول نتایج آزمون تی برای الفاظ در موقعیت رسمی …………………………………………………………… 88
شکل 6-5- جدول گروه بندی الفاظ در موقعیت رسمی ………………………………………………………………………….. 89
شکل 6-6- جدول آمار توصیفی هر یک از الفاظ در موقعیت غیر رسمی………………………………………………….. 90
شکل 6-7- جدول نتایج آزمون تی برای الفاظ در موقعیت غیر رسمی …………………………………………………….. 91
شکل 6-8- جدول گروه بندی الفاظ در موقعیت غیر رسمی ……………………………………………………………………. 92
شکل 6-9- جدول میانگین اهانت آمیزی الفاظ در موقعیت رسمی به تفکیک جنسیت ……………………………. 93
شکل 6-10- منحنی میانگین میزان اهانت آمیزی واژه ها در موقعیت رسمی به تفکیک جنسیت ……………. 94
شکل 6-11- جدول آمار توصیفی گروه واژه ها در موقعیت رسمی به تفکیک جنسیت …………………………….. 95
شکل 6-12- نمودار میزان اهانت آمیزی گروه واژه ها به تفکیک جنسیت در موقعیت رسمی ………………….. 96
شکل 6-13- جدول نتایج آزمون تی در مورد مقایسه میزان اهانت آمیزی گروه واژه ها میان زنان و مردان در موقعیت رسمی 97
شکل 6-14- جدول میانگین واژه ها در موقعیت غیر رسمی به تفکیک جنسیت ……………………………………… 98
شکل 6-15- منحنی میانگین اهانت آمیزی الفاظ در موقعیت غیر رسمی به تفکیک جنسیت …………………. 99
شکل 6-16- جدول آمار توصیفی گروه واژه ها در موقعیت غیر رسمی به تفکیک جنسیت ……………………. 100
شکل 6-17- نمودار میزان اهانت آمیزی گروه واژه ها به تفکیک جنسیت در موقعیت غیر رسمی ………….. 101
شکل 6-18- نتایج آزمون مربوط به مقایسه میزان اهانت آمیزی گروه واژه ها به تفکیک جنسیت در موقعیت غیر رسمی 101
-1- طرح موضوع تحقیق
وضع و بکارگیری حسن تعبیرات در زبان، ایجاد امکان برای گفتگو پیرامون موضوعاتی است که به دلایل اجتماعی مختلف ممنوع به حساب می آیند و کاربردشان بدون توجه به بافت کلام سبب ایجاد اهانت و رنجش در مخاطب می شود. در این تحقیق، حسن تعبیر را بر مبنای عدم اهانت آمیزی تبیین می کنیم و از آن به عنوان بخشی از کاربرد زبان یاد می کنیم که با دو مفهوم «نزاکت» و «وجهه» پیوستگی نزدیک دارد. حسن تعبیر از این منظر، نوعی نقش نمای سبکی به شمار می آید که از اهتمام گوینده برای عدم توهین و نیز درک وی از میزان رسمیت موقعیت نشات می گیرد. پیش از بیان اهمیت حسن تعبیر در زبان، تابوهای اجتماعی را بررسی می کنیم که عمده ترین عامل ترغیب کننده بکارگیری حسن تعبیرات محسوب می شوند. بزرگی یا درجه ممنوعیت یک تابو به صورت متناظری، میزان توجه افراد نسبت به گفتارشان و نیز نوع و بسامد وقوع حسن تعبیر را تعیین
می کند. پس از شناخت ماهیت و عملکرد تابوهای زبانی، اهمیت حضور الفاظ حسن تعبیری را بیان می کنیم.در ادامه به منظور ارائه توصیفی منسجم از نحوه تعامل تابو و حسن تعبیر مفهوم «مرگ» را در بخشی مجزا مورد بررسی قرار می دهیم. مرگ از جمله تابوهایی است که اولاً با توجه به ضرورت رعایت محدوده های اخلاقی، قابلیت طرح و بررسی دارد. ثانیاً حسن تعبیرات بکار رفته برای این موضوع از کثرت وقوع برخوردارند. اما محوری ترین بحث در این پژوهش، تعیین ارزش نزاکتی واژه ها بر اساس میزان اهانت آمیزی آن هاست. با تغییر معیار پیشنهادی آلن و بریج( برای قراردهی واژه ها در دسته های سه گانه (حسن تعبیر، صریح و سوء تعبیر) -که بافت موقعیتی را نادیده می گیرد و تنها تصوری کلی و انتزاعی از قضاوت زبانی افراد را مد نظر قرار می دهد- تاثیر متغیرهای بافتی و اجتماعیِ «رسمیت موقعیت» و «جنسیت» را بر سطح اهانت آمیزی واژه های زبان بررسی می کنیم. از این طریق رفتار زبانی زنان و مردان نسبت به استفاده از حسن تعبیرات و دشواژه ها، در موقعیت های مختلف ارزیابی می شود.
نرخ شهرنشینی در ایران مانند بسیاری از كشورهای در حال توسعه با سرعتی بیش از نرخ رشد طبیعی جمعیت بوده است. طی گذشت چهل سال از اولین سرشماری نفوس و مسكن، جمعیت كشور از حدود 18 میلیون نفر در سال 1335 به 60 میلیون نفر در سال 1375 رسیده است در حالیكه جمعیت شهری از 6/5 میلیون به حدود 8/36 میلیون نفر افزایش داشته است. در واقع جمعیت كشور در طول این چهل سال حدود سه برابر و جمعیت شهری 6/6 برابر شده است. این روند شهرنشینی در اواسط دهه 40 رشد شتابان گرفت و در دهه 60 به بعد، سرعت كمتری پیدا نمود، با مراجعه به تحقیقات انجام گرفته در خصوص مهاجرت، نوع و علل آن در كشور، به این قضیه پیبرده میشود كه عمده مهاجرت از نوع روستا به شهر بوده است، که وجود جاذبههای شهری از قبیل اشتغال، رفاه و امكانات موجود در شهر و عوامل پس ران مانند ركود اقتصادی، بیكاری، عدم وجود امكانات و كم توجهی دولتمردان و برنامهریزان به روستا و شهرهای كوچك در سنوات قبل، زمینه را برای مهاجرت فراهم مینماید.
از مهمترین عوامل شهرنشینی در دهههای اخیر، فروپاشی روابط سنتی در جامعه و جایگزینی هر چند ناقص روابط سرمایهداری بوده است كه عمدتاً سبب دگرگونی روابط شهر و روستا و جابجاییهای جمعیتی از روستا به شهر و از شهرهای كوچك به شهرهای بزرگ شده است.[1]
پس از مهاجرت (چه از روستا به شهر یا از شهر به شهر) و ورود مهاجرین به شهرها بخصوص شهرهای بزرگ، اولین مشكل این دسته از
انسانها، مسئله محل و مامنی برای سكونت میباشد. این دسته خاص از مهاجرین، بدلیل فقر مادی و عمدتاً بیكاری، با دست خالی رو به شهر آوردهاند در حالیكه در همین مرحله اول، طعم تلخ مهاجرت را چشیده و بایستی فكر و چارهای قبل یا در همان ابتدای ورود به شهر برای سکونت نمایند. لذا با حداقل سرمایهای كه در دست دارند به جبر و در پی یافتن مسكن ارزان قیمت یا زمینی ارزان یا بیصاحب به حاشیه شهر رانده میشوند و در آنجا سكنی میگزینند تا به امید اینكه در اندك زمانی در این شهر صاحب شغل و منصب شده و بتوانند با سرمایهای بیشتر وارد متن شهر شوند و از امكانات، رفاه و شهری بودن برای خود و خانواده استفاده نمایند.
دسته دیگری از مهاجرین كه از وضعیت مالی مناسبتری برخوردارند و بیشتر به دلیل امكانات و رفاه بیشتر در شهرها و احساس وجود استعداد و قابلیت بیشتر نسبت به اطرافیان خود، به فكر مهاجرت به شهر و شهرهای بزرگتر افتاده و با برنامهریزی دقیقتری نسبت به دسته قبل وارد شهرها میشوند دراندك زمانی با استقرار در متن شهر خود را با شهر جدید وفق داده و خیلی زود وارد متن و اقتصاد شهری میشوند.
دسته اول، مردمیهستند كه درصدی از حاشیه نشینان شهری را به خود اختصاص میدهند و فاقد مهارت لازم شهری و غیرماهر به شهر بوده و قادر به یافتن كار مناسب و رسیدن به آمال و آرزوهای از پیش اندیشیده خود نیستند و مابقی حاشیهنشینان، گروههایی كه با توصیه هم ولایتیهای خود به شهرها گسیل میشوند یا شهروندانی كه به دلیل ضعف شدید اقتصادی و فقر از متن شهر به حاشیه شهر رانده میشوند و یا گروههایی که به دلایل دیگر به حاشیه شهر رو میآورند و در این مكانها سكنی میگزیند. این نوع سكونت به دلیل اینكه از قبل برنامهریزی نشده و در چارچوب قوانین و مقررات و طرحهای شهری صورت نمیگیرد باعث مشكلاتی برای ساكنان این مناطق و شهر و شهروندان میگردد.
شهر قم به دلیل ویژگی خاص، زیارتی بودن و مهاجرپذیری این شهر همواره دست به گریبان حاشیه نشینی و اسكان غیررسمی بوده است.
این پدیده در حاشیه ی كمربندی قم و در ضلع غربی و شمالی شهر به وضوح رخ مینماید و چهره نامناسب، زشت و بیبرنامه حاشیه و حاشیهنشینی شهر را نشان میدهد و این فقط ظاهر مسئله است و دیگر مشكلاتی كه در بطن این مناطق نهفته بوده و گاهاً بروز میكند مسائل اجتماعی، جرم و جنایات، مسائل فرهنگی، مشكلاتی که برای تاسیسات و تجهیزات شهری به وجود میآید و. .. یكی از این محلات شهری قم، محله قلعه كامكار در شمال غربی شهر قم میباشد.
این پژوهش با شناخت ویژگیهای مختلف این منطقه با استفاده از آمار و ارقام به بررسی و تجزیه و تحلیل آنها می پردازد و علت شكلگیری، توسعه و در نهایت با استفاده از تجارب و مطالعات مشابه در كشور و حتی در جهان و همچنین قوانین و آییننامهای مربوطه، سعی در ارایه راهكارهای مناسب و اجرایی برای ساماندهی این محله از جنبههای مختلف كالبدی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را دارد.
[1] – فرخ حسامیان و دیگران، شهرنشینی در ایران،[تهران، انتشارات آگاه، 1377]، ص 15
فاصلهگذاری بین موالید[1] یکی از عناصر مهم کنترل باروری[2] است که زوجین تحت شرایط خاصی تصمیم به این عمل می گیرند. یکی از عناصری که درکاهش باروری مؤثر است، فاصله گذاری بین تولد فرزندان می باشد که افزایش یا کاهش این فاصله، میزان باروری زنان را تحت تأثیر قرار می دهد و ارتباط مستقیمی با سرعت تولدهای بعدی، میزان برخورداری از فرصتها بخصوص برای مادران، رفاه زندگی فرزندان و والدین، میزان باروری کل جامعه و… دارد.
فاصلهگذاری بین موالید از طریق به تأخیر انداختن عمدی حاملگی و تأخیر در فرزندآوری بعد از ازدواج می تواند یک استراتژی منطقی برای کنترل باروری باشد (Chen et al, 1974: 279). با توجه به این امر که به تعویق انداختن فرزندآوری و فاصلهگذاری بین موالید تأثیر مستقیمی بر کاهش باروری دارد و یکی از ویژگیهای جوامع توسعه یافته محسوب می شود، اخیراً در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران نیز تعدادی از زنان تولد فرزند دوم خود را تا چند سال به تعویق می اندازند.
گرایش والدین به تنظیم فاصله تولد فرزندانشان[3]، با توجه به زمینه های اقتصادی، اجتماعی و زیست شناختی آنها، درکشورهای مختلف شکلهای متفاوتی خواهد گرفت. در این پروژه نگارنده به دنبال بررسی و مقایسه عوامل مؤثر بر فاصلهگذاری موالید در دو کشور ایران و افغانستان میباشد. اگرچه دو کشور در بسیاری از زمینههای فرهنگی، زبانی و مذهبی شبیه هماند، اما دارای سطح و الگوی باروری متفاوتی هستند. باروری افغانستان نمونه ای از یک الگوی باروری طبیعی است که شیوع و کاربرد وسایل پیشگیری در آنجا کمتر رایج می باشد و زوجین کنترل ارادی و آگاهانهی محدودی بر زاد و ولد دارند. حال آنکه باروری ایران یک الگوی باروری کاملاً کنترل شده و حتی زیر سطح جانشینی است که در آن شیوع وسایل پیشگیری کاملاً رایج می باشد و زوجین به طور ارادی و آگاهانه به محدود کردن زاد و ولد می پردازند.
ایران در طی سالهای اخیر کاهش شدیدی را در سطح باروری تجربه کرده و با افزایش تأخیر در بچه آوری روبه رو بوده است که این امر منجر به افت نرخ باروری به زیر سطح جانشینی[4] شده است. بطوریکه این نرخ از 3/6 فرزند برای هر زن در سال1355 به 8/1 فرزند در سال 1385 کاهش یافته است. این در حالی است نرخ باروری در میان زنان افغانستان در سال 1995 حدود 06/8 تولد به ازای هر زن بوده که در طی این سال به اوج خود رسیده است. و پس از آن با کاهش نرخ باروری به حدود 1/5 در سال 2010 سیر نزولی خود را آغاز کرده است. به عبارت دیگر می توان گفت که افغانستان در سالهای اخیر در حال تجربه گذار می باشد.
یکی از انگیزههای انجام این تحقیق فقدان تحقیقات انجام شده در زمینه بررسی و مقایسه فاصلهگذاری موالید ایران با افغانستان می باشد. انتظار می رود نتایج این تحقیق به ایجاد دیدگاه تازه ای در خصوص اهمیت متغیرهای اقتصادی، اجتماعی و جمعیتی، و تأثیر آن بر فاصلهگذاری بین موالید در میان زنان دو جامعه منجر شود.
بر اساس تحقیقات انجام گرفته تاکنون، باروری به عنوان اولین عامل تعیین کنندهی تغییر و تحولات جمعیتی مطرح شده است که زمینه اصلی پیدایش رشد جمعیت میباشد. باروری موضوع عمده در تجزیه و تحلیلهای جمعیتی است و به عنوان عامل اصلی تغییر در ساختار جمعیتی شناخته میشود که ضمن اینکه بر شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه اثر میگذارد خود نیز تحت تأثیر عوامل و شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دچار تغییر و تحول می شود.
دو نوع الگوی باروری غالب عبارتند از: الگوی باروری طبیعی[5] و الگوی باروری کنترلشده[6]؛ که هر یک به صورت مختصر در ذیل بیان می گردد:
باروری طبیعی ناظر به جمعیتهایی است که در آنها زنان هیچ تلاشی را برای محدود ساختن تعداد فرزندان خود با استفاده از کنترل موالید انجام نمیدهند (لوکاس و میر، 103:1383). ال.هنری اصطلاح باروری طبیعی را برای جمعیتی ابداع کرده است که بطور ارادی اقدام به کنترل موالید نمیکنند. در این جمعیتها باروری واقعی، نکاحی و عمدتاً وابسته به متغیرهای بیولوژیک است؛ حتی هنجارهای اجتماعی در زمینههایی چون مدت شیردهی و یا ممنوعیت مقاربت در دوران شیردهی دخالت دارد (وانش و ترموت، 1978). به بیان دیگر می توان گفت باروری طبیعی تابع قوانین و مقررات زیستی، اجتماعی و فرهنگی است و هیچ نوع کنترل ارادی و آگاهانهای از طرف زوجین بر آن
مترتب نیست. در چنین شرایطی میزان خام موالید بالا و معمولاً بیش از 40 در هزار و میزان باروری کل رقمی بین 6 تا 8 بچه است (حسینی، 88:1383).
افغانستان از جمله کشورهایی است که در حال حاضر از الگوی باروری طبیعی پیروی می کند و کاهش اندکی را در میزانهای باروری داشته است. طی دوره 2010-2006 میزان خام موالید از 63/48 به 34/40 در هزار و همچنین میزان باروری کل در این دوره از 2/6 به 1/5 کاهش یافته است. از سال1996 تا 2001 شیوع وسایل پیشگیری از باروری توسط حکومت طالبان ممنوع شد. طبق استراتژی بهداشت باروری سال 2003 نرخ شیوع پیشگیری از بارداری (CPR) دامنه اش حدود2 تا 12% و CPR در این سال 8% بوده است. در سال2006 این نرخ به 12%، و در سال2010 درصد جلوگیری از بارداری به 20% رسید. در حالی که 90% زنان متأهل از روش جلوگیری از بارداری آگاهی دارند،اما تنها 22% آنها از این روشها برای ایجاد وقفه بین ولادتها استفاده می کنند. شایع ترین روشهای متداول پیشگیری قرصهای خوراکی و تزریق پروژسترون است. هر چند که تکنولوژی فاصله موالید هم وجود دارد، اما در سطح یک دانش کم شناخته شده است (برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به نتایج پیمایش مرگ و میر افغانستان در سال 2010، وزارت بهداشت 2011).
باروری کنترلشده در مقابل باروری طبیعی قرار میگیرد که بر خلاف آن تابع قوانین و مقررات خانواده می باشد. به بیان دیگر، در شرایط باروری کنترلشده زوجین به طور ارادی و آگاهانه در مورد تعداد فرزندان تصمیم میگیرند و اقدام به کنترل و محدود کردن بعد خانوار میکنند. در چنین شرایطی میزان خام موالید پایین تر از شرایط طبیعی و به رقمی کمتر از 20 در هزار و میزان باروری کل نیز به ارقامی بین 2 تا 3 و حتی کمتر از 2 نوزاد می رسد (همان: 89).
در چند دهه اخیر تحت تأثیر سیاستهای کنترل موالید[8]، در ایران زاد و ولد از وضعیت طبیعی خارج شده و به طرف باروری کنترل شده رفته است. ایران با میزان خام موالید 18 در هزار و میزان باروری کل 8/1 فرزند برای هر زن در سال 1385، در شرایط باروری کنترل شده بسر میبرد. به بیان دیگر، انتقال از باروری طبیعی به باروری کنترل شده صورت گرفته و در این زمان زاد و ولد در سطحی نازل قرار داشته است. سطح زاد و ولد در باروری کنترل شده در مقایسه با باروری طبیعی به کمتر از نصف تقلیل می یابد. (میرزایی، 43:1384).
ایران در طی سالهای اخیر کاهش شدیدی را در سطح باروری تجربه کرده و با افزایش تأخیر در بچه آوری روبهرو بوده است که این امر منجر به افت نرخ باروری به زیر سطح جانشینی شده است. بطوریکه این نرخ از 3/6 فرزند برای هر زن در سال1355 به 8/1 فرزند در سال 1385 کاهش یافته است. همچنین شیوع وسایل پیشگیری از بارداری از سال 1359 تا 1389 از 14% به 73% افزایش یافته است (Abbasi- Shavazi et al, 2009).
گذار باروری در ایران، به طور غیر مستمر، در فاصله زمانی سه دهه (از ابتدای دهه 1350 تا اواخر دهه 1370) صورت گرفت. برآوردهای صورت گرفته از روند تحولات باروری، حاکی از این است که میزان باروری کل از حدود 7/7 فرزند برای هر زن در سال 1345، به 3/6 فرزند در سال 1355 کاهش یافته است (Aghajanian& Mehryar, 1999 ). بعد از این کاهش اولیه تحت تأثیر شرایط خاص پدید آمده در اثر وقوع انقلاب، باروری در بین سالهای 58-1356 اندک افزایشی را تجربه می کند و سپس تا حوالی سال 1363 روند نسبتاً ثابتی را ادامه میدهد. از سال 1363 به بعد روند کاهش باروری بتدریج آغاز میشود بطوریکه از 9/6 فرزند برای هر زن در این سال به 5/5 فرزند در سال 1367 که زمان راه اندازی مجدد برنامههای رسمی تنظیم خانواده است میرسد و از این زمان به بعد بسرعت مرحله انتقالی خود را طی کرده و میزان باروری کل به 17/2 در سال 1379 میرسد ( Abbasi- Shavazi, 2000 , 2002). پس از این کاهش باروری و رسیدن آن به به حد جایگزینی، باروری در ایران با سرعت کمتری روبه کاهش نهاده است و بر اساس نتایج سرشماری سال 90، میزان باروری کل در ایران 79/1 میباشد.
فرآیند گذار باروری در ایران متناسب با تحولاتی بوده است که در ابعاد مختلف اقتصادی و اجتماعی و نیز برخی از ابعاد سنتی خانواده به وقوع پیوسته و به تغییراتی در ایستارهای مرتبط با ازدواج و فرزندآوری و در نهایت رفتار و ایدهآلهای باروری منجر شده است (عباسی شوازی و حسینی،1386). در جریان گذار جمعیتی ایران، روند کلی تغییرات خانواده به سوی خانواده هستهای، آسیبپذیری بیشتر، افزایش سن ازدواج و تقلیل در سطح بچهآوری بوده است (سرایی، 134:1387).
فرایند کاهش باروری سه دهه گذشته ایران، حاصل تحولاتی است که در مؤلفه های تعیین کننده رفتار و نگرشهای باروری افراد صورت گرفته است و این مؤلفهها خود، وابسته به مجموعه عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که بر تصمیم زوجها در ارتباط با تشکیل خانواده و ترکیب خانواده ایده آل تأثیر میگذارد (عباسی شوازی و دیگران، 2007: 105). این در حالی است که به نظر میرسد سرعت تغییر در مؤلفههای تعیینکننده رفتار و نگرشهای باروری در میان زنان افغانستان نسبت به کشور ایران کمتر بوده و عواملی همچون موانع فرهنگی (ترجیح جنس پسر، تمایل به فرزندان بیشتر و…) منجر شده که علی رغم آگاهی از روشهای جلوگیری از بارداری، همچنان داشتن خانوادههای بزرگ برای زوجهای افغانستان به صورت یک هنجار باقی بماند (Sato, 2007)
در جوامع با میزان باروری پایین، زمان بندی باروری و تعداد موالید برای سلامت و رفاه خانوادهها دارای اهمیت یکسان میباشد. مطالعات انجام شده نشان داده است که میزان رفاه خانواده تا حد زیادی بستگی به زمانی دارد که بچه ها به دنیا می آیند. فاصله کم بین موالید میتواند به صورت جدی سلامت مادر و نوزاد را تحت تأثیر قرار دهد، همچنین میتواند روی میزان رفاه اقتصادی خانواده و روی ثبات ازدواج ها هم تأثیر داشته باشد (زنجانی و دیگران، 9:1378).
فاصله کم میان ولادتها نهتنها روی باروری تأثیر دارد بلکه خطر مرگ و میر مادران و نوزادان را بالا می برد. به خصوص اگر فاصله کمتر از 24 ماه باشد. در افغانستان تقریباً از سه ولادت یکی در فاصله کمتر از 24 ماه اتفاق میافتد(Sato, 2007). این واقعیت پیامدهای ناگواری روی بهداشت و سلامت زنان و کودکان افغان دارد. پیمایش مرگ و میر مادران در سال 2010 نشان داد که استفاده از روش های جدید تنظیم خانواده از سال 2003 تا حال از 10% به22% افزایش یافته است؛ حکومت افغانستان در تلاش است تا آمار استفاده از روشهای تنظیم خانواده را جهت وقفه بین موالید تا سال 2016 به 40% برساند(نتایج پیمایش مرگ و میر افغانستان، 2010).
فاصله کم بین موالید به معنی تولد تعداد بچههای زیاد است بعنوان مثال یافتهها نشان میدهد «یک سال تأخیر در اولین تولد به اندازه سه درصد(3%) کاهش در باروری کل می باشد»(2001 ، Kohler et al.). احتمالاً این تأخیر در بچهدارشدن در بین زنان ایرانی، در دهههای اخیر را میتوان در نتیجه افزایش شرکت آنان در بازار کار و یا تمایل آنها به ادامه تحصیل و همچنین به دشواری شرایط بچهدار شدن نسبت داد. بنابراین زمانبندی اولین تولد و همچنین فاصلهگذاری موالید از لحاظ تأثیری که در سطح کلان بر میزان باروری کل جامعه و در سطح خرد بر تعداد فرزندان یک خانواده و کیفیت سطح زندگی والدین و فرزندان میگذارد مسئلهای در خور توجه است. بنابراین مسئله اصلی پژوهش حاضر، این است که فاصلهگذاری بین موالید را در بین زنان (49-15) ساله ازدواج کرده در ایران و افغانستان مقایسه نماید و بعضی از عوامل مهم که بر فاصله گذاری موالید در این تنظیمات تاثیرگذار هستند را ، مورد بررسی قرار دهد.
[1] birth spacing
[2] fertility control
[3] Planning birth spacing
[4] Replacement level
[5] Natural Fertility
[6] Controled Fertility
[7] Afghanistan mortality survey 2010
[8] birth control
[9] Family Planning