پیشرفتهای زیادی در زمینه بهداشت در سطح جهانی طی قرن بیستم، حاصل گردید، با این وجود عوامل ابتلاء و مرگ و میر از وضعیتهای حاد و مرگ و میرهای زودرس ناشی از بیماری عفونی به وضعیتهای مزمن و ناتوان کننده تغییر یافتهاند. بیماریهای جدید کیفیت زندگی[1] افراد را به شدت تحت تأثیر قرار میدهند؛ چرا که اختلالات مزمن اغلب کشنده نیستند؛ بلکه وضعیت سلامت و کیفیت زندگی را کاهش میدهند(سازمان جهانی بهداشت،2003).در حال حاضر،دیدگاه آدمی نسبت به زندگی تغییرات چشمگیری یافته است، به طوری كه فقط حفظ زندگی به شكل معمول، مطلوب تلقی نمیشود؛ بلكه برای ارتقاء جنبههای مختلف كیفیت زندگی تلاش بسیار زیادی انجام میگیرد(احمدی، سالار و فقیه زاده، 1383). این موضوع به معنای برداشت مشابه افراد و فرهنگهای مختلف از كیفیت زندگی نیست؛ با اینکه در مورد مفهوم کیفیت زندگی توافق کلی وجود دارد،ولی در عین حال افراد از كیفیت زندگی برداشتهای مختلفی مینمایند. به همین دلیل، الگوهای متعددی از كیفیت زندگی مطرح شدهاند كه همپوشی زیادی با هم دارند و تمایزهایی نیزدر بین آنها مشاهده میشود. برخی از الگوها بر سازههای شخصیتی به عنوان واسطهها تكیه میکنند؛اما برخی كارآمدی اجتماعی افراد را مهمتر میدانند. باز خوانی مفاهیم متعدد كیفیت زندگی منجر به ارائه تعریفی از سوی گروه كیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی[2] شده است. این تعریف برای درك فرد از موقعیت خود در بافتی از نظامهای فرهنگی و ارزشی و در ارتباط با هدفها، انتظارات و استانداردها و علاقه مندی آنها ارائه شده است. در این نگاه كیفیت زندگی، مفهومی فراگیر است كه سلامت جسمانی، رشد شخصی، حالات روان شناختی، میزان استقلال، روابط اجتماعی و ارتباط با محیط را در بر میگیرد که مبتنی بر ادراك فرد از این ابعاد است. در واقع كیفیت زندگی در برگیرنده ابعاد عینی و ذهنی است كه در تعامل با یكدیگر قرار دارند. از سوی دیگر باید توجه داشت كه كیفیت زندگی مفهومی پویا است؛ چون ممکن است ارزشها، نیازها و نگرشهای فردی و اجتماعی در طی زمان در واكنش به رویدادها و تجارب زندگی دگرگون شوند، همچنین هر بعد از كیفیت زندگی میتواند آثار قابل ملاحظهای بر سایر ابعاد زندگی بگذارد(Newa & Taylor, 1992). با اینکه كیفیت زندگی، مفهومی پیچیده و چندگانه است؛ ولی مورد توجه سازمانهای خدمات رفاهی و اجتماعی، محققان و اندیشمندان علوم اجتماعی،روان شناسی،بهداشت، پزشکی و تربیت بدنی قرار گرفته است. هر چند؛ ارزشیابی و كمی كردن آن كاری دشوار است، ولی تلاشهای علمی زیادی در این زمینه
انجام میگیرد. بنابراین بررسی كیفیت زندگی از چند جنبه بسیار اساسی است. نخست اینكه نشانگر ارزیابی مناسبی از خدمات و برنامههایی است كه به منظور بالا بردن كیفیت زندگی افراد و گروههای مختلف اجتماعی تنظیم شده است. از طرف دیگر، اندازه گیری كیفیت زندگی وسیله مهمی برای ارزیابی اثر بخشی سیاست گذاریها و تمهیدات بهداشتی،تفریحی، دارویی و غیره است. علاوه بر کیفیت زندگی، میزان سلامت روانی افراد و نحوه تعاملات آنها که متأثر از هوش هیجانی آنهاست، از جمله متغیرهای روانی مهمی هستند که در دهههای اخیر مورد توجه محققان قرار گرفتهاند. سلامت روانی به عنوان وضعیت رفاه و بهبود در وضعیت روانی تعریف شده که طی آن فرد میتواند تواناییهایی بالقوه خویش را تحقق بخشد، با استرسهای معمولی در زندگی مقابله کرده و به شکل سازندهای به کار و فعالیت بپردازد و در اجتماعی که به آن تعلق دارد نقش موثرتری ایفا کند(Landers, 2005). سلامت روانی را میتوان براساس تعریف کلی و وسیعتر تندرستی تعریف کرد. طی قرن گذشته ادراک ما از تندرستی به طور گستردهای تغییر یافته است. عمر طولانیتر از متوسط، نجات زندگی انسان از ابتلاء به بیماریهای مهلک با کشف آنتی بیوتیک ها و پیشرفتهای علمی و تکنیکی در تشخیص و درمان، مفهوم کنونی تندرستی را به دست داده که نه تنها بیانگر نبود بیماری است. بلکه توان دستیابی به سطح بالای تندرستی را نیز معنی میدهد. چنین مفهومی نیازمند تعادل در تمام ابعاد زندگی فرد از نظر جسمانی، عقلانی، اجتماعی، شغلی و معنوی است. این ابعاد در رابطه متقابل با یکدیگرند، به طوری که هر فرد از دیگران و از محیط تاثیر میگیرد و بر آنها تاثیر میگذارد. بنابراین سلامت روانی نه تنها نبود بیماری روانی است، بلکه به سطحی از عملکرد اشاره میکند که فرد با خود وسبک زندگیاش آسوده و بدون مشکل باشد. علاوه بر سلامت روانی، کنترل و مدیریت هیجانات در شرایط خاص یکی از عوامل تعیین کننده در موفقیت افراد است. این شرایط به ویژه برای افراد نظامی که انتظار میرود در شرایط بحرانی از خود واکنشهای مطلوب نشان دهند، اهمیت دو چندانی مییابد. گلمن[3] نیز هوش هیجانی را ظرفیت برای برانگیختن خود، سازمان دادن احساسات خود و دیگران، همچنین مدیریت کردن هیجانها در خود و در روابط با دیگران تعریف کردهاند (قنبری، 1385). بنابراین شناخت عواملی میتواند به ارتقاء هوش هیجانی کمک کند، میتوان برای برنامه ریزی و ساماندهی نیروها بسیار مفید است. از این رو این تحقیق در پی آن است که بررسی کند که بین کیفیت زندگی، سلامت روانی و هوش هیجانی کارکنان پایور ورزشکار و غیر ورزشکار ارتش جمهوری اسلامی تفاوت وجود دارد یا خیر؟
در محیط رقابتی کسب و کار امروز، عمده نگرانی و تکاپوی سازمان ها در جهت بقا و توسعه و پیشرفت فراگیر آنها شکل می گیرد. در راستای این هدف خطیر، مدیران در پی شناسایی و بهره گیری بهینه از منابع و سرمایه هایی هستند که تحصیل آنها هزینه ها و زحمات فراوانی دارد. پس پیروز این میدان مدیرانی هستند که سرمایه های مذکور را به اثربخش ترین، کاراترین و بهره ورترین طُرق ممکن به کار گیرند. عمده منابع هرسازمانی متوجه منابع انسانی، مالی و فنی آن است که مسلماً سرمایه انسانی تعیین کنندة سمت و سوی دیگر سرمایه هاست، زیرا نیروی انسانی است که با توانایی های خود و با برنامه ریزی، دیگر منابع را به خدمت گرفته است.
باتمان و ارگان[1] (1983) برای اولین بار از اصطلاح رفتار شهروندی سازمانی استفاده کردند و آن را به عنوان اقدامات بخشی از کارکنان برای بهبود بهره وری و همبستگی و انسجام در محیط کاری میدانند که ورای الزامات سازمانی است (هدسن[2]، 2006).
شهروند خوب سازمانی یك تفكر و ایده است و آن مشتمل بر رفتارهای متنوع كاركنان نظیر، پذیرش و به عهده گرفتن وظایف و مسئولیت های اضافی، پیروی از مقررات و رویه های سازمان، حفظ و توسعه نگرش مثبت، شكیبایی و تحمل نارضایتی و مشكلات در سركار میباشد. بر پایه و اساس تئوری ها و نظریه های سازمانی مسلماً رفتار شهروندی سازمانی به رقابت و عملكرد سازمان كمك می كند، به علاوه رغبت و تمایل به رفتار شهروندی به علت رقابت های روز افزون جهانی، اهمیت نوآوری ، انعطاف پذیری، بهره وری و پاسخگویی به شرایط بیرونی پیوسته در حال افزایش است (یعقوبی و همکاران، 1389).
نتایج تحقیقات اخیر نشان میدهد كارمندانی كه فراتر از شغل و وظیفه خود عمل كرده و رفتار شهروندی سازمانی از خود بروز میدهند به گروه كاری و سازمانی تعلق دارند كه هم بهره وری بالایی دارند و هم كاری با كیفیت عالی انجام میدهند تا كارگرانی كه از رفتار شهروندی سازمانی در سطوح پایین برخوردارند (پودساکوف و مکنزی[3]، 1977).
همان گونه که دردنیای انسانی و درحیات پرتلاطم بشری، انسان هایی موفق خواهند بودکه دارای هوش سرشاری باشند تا با بهره گیری از آن بتوانند بر مسائل و مشکلات زندگی فائق آیند. قطعاً در دنیای سازمانی نیز، وضعیت به همین گونه است، به خصوص امروزه باتوجه به پیشرفت علوم و فنون و پیدایش نیازها و چالش های جدید، سازمانها نیز پیچیده تر و اداره آنها نیز مشکلتر می شود. این مفهوم زمانی اهمیت بیشتری خواهد یافت که بپذیریم در سازمان های امروزی علاوه بر منبع عظیم و هوشمند انسانی، ماشین آلات هوشمندی نیز در فرایند عملکرد سازمان ها نقش مؤثری ایفا می کنند. یکی از عواملی که در سازمان های پیچیده امروزی می تواند دو هوش فعال انسانی و ماشینی را با یکدیگر ترکیب کند، هوش سازمانی است (سیادت و همکاران، 1389).
امروزه با اطمینان می توان ادعا کرد که استفاده از هوش سازمانی می تواند قدرت رقابتی یک سازمان را افزایش دهد و آنرا از دیگر سازمانها متمایز سازد. هوش سازمانی این امکان را به سازمان می دهد تا با به کارگیری اطلاعات موجود از مزایای رقابتی بهره برداری کند و امکان درك تقاضای مشتریان و چگونگی برقراری ارتباط با آنان را میسر میسازد. هم چنین، این امکان را به سازمان می دهد تا بتواند تغییرات مثبت یا منفی را نظارت کند. از دیگر فواید هوش سازمانی می توان موارد زیر را نام برد: (آلبرخت [4]، 2003)
باتوجه به مطالب گفته شده و پژوهش و جستجو این نیاز درسازمان های امروزه ایرانی مشاهده می شودکه بدنبال بهبود هوش سازمانی خود باشند. زیرا هوش سازمانی در نهایت موجب بهبود عملکرد سازمان خواهد شد. براین اساس در این پژوهش بدنبال آن هستیم که بررسی کنیم رفتار شهروندی سازمانی چه نقشی در بهبود هوش سازمانی دارد؟
1-2-اهمیت و ضرورت انجام پژوهش
در جامعه امروز بشری میزان موفقیت افراد رابطه مستقیم با میزان هوش آنها دارد و این انسانها با بهره گیری ازهوش خود در تلاش هستند برمشكلات زندگی فائق آیند.
در دنیای سازمانی نیز وضع به همین گونه است، بخصوص اینكه درعصرحاضرهرچه زمان به جلوتر می رود با توجه به پیشرفت علوم وفنون وپیدایش نیازها وچالشهای جدید، سازمانها نیز پیچیده تر واداره آنها نیزمشكل تر می شود. این معنا زمانی پر اهمیت خواهد شدكه بپذیریم در سازمانهای امروزی علاوه بر وجود انسانی خلاق و هوشمند، تکنولوژی های هوشمند نیز درفرآیند عملكردسازمانها نقش مؤثری ایفا می كنند.
ایجاد زمینه به منظور استفاده از مهارت های مختلف در سازمان – نیازمند وجود ساختار مناسب –عملکرد مناسب ، مدیریت موثر و استفاده بهینه از منابع انسانی ، عوامل عاطفی ، تکنولوژیكی ، دانش و یادگیری است .پیشرفت سریع تكنولوژی در قرن حاضر- اهمیت این موضوع را دو چندان نموده است.
سازمانها باید كارهایی را در جهت پاسخ گویی به نیاز ها و شرایط جدید سازمانی كه اثربخش باشد – انجام دهند. آنها باید از یك طرف سیستم ها و داده ها را بر اساس تجربیات گذشته بكار گیرند و از طرف دیگر در حد مناسب و قابل قبول نسبت به تغییرات محیط های متغیر خارجی – به كمك توسعه سیستمها و كسب دانش جدید عكس العمل نشان دهند.
در سازمانی که هوش سازمانی در آن بکار گرفته میشود، مدیران میتوانند اطلاعات هزینهها را از داخل سازمان استخراج نمایند و بدانند که هزینهها چه هستند و تصمیمهایی برای کاهش و حذف آنها بگیرند. تغییرات آینده را پیشبینی کنند و برای مسائل خود راهحلی مناسب داشته باشند. بمنظور افزایش درآمد، شرکتها باید علاوه بر افزایش فروش خود، مثلا مشتریان فعلی خود را حفظ کنند. حفظ مشتریان اغلب کاری بسیار پسندیده است.
از سوی دیگر در راستای رقابت های شدید جهانی و رابطه جهانی سازی بر تمامی ابعاد مدیریتی و از آنجا كه شاهد تغییرات چشمگیری در دنیای تجارت و كسب و كاركنونی می باشیم لذا درك موقعیت استراتژیك كنونی فقط از توان مدیران خلاق و باهوش بالا مقدور است، از این رو مقوله هوش اهمیت دو چندانی پیدا كرده و جایگاه خود را بیشتر از این در آینده باز خواهد نمود. به عبارت دیگر اگر بر این باور باشیم كه موفقیت مدیران درگذشته متكی به مهارتهای فنی و هوش منطقی بوده است امروزه در قرن بیست و یكم وجود مدیران با قدرت تجزیه و تحلیل بالاتر نقش اساسی را دراثر بخشی سازمانها را دارند و آنچه كه متضمن این موفقیت ها می باشد چندان به جایگاه مدیر در سلسله مراتب سازمانی مربوط نمی گردد. بلكه به هوش مدیران و كاركنان بستگی دارد.
به عبارت دیگر در ﻋﺼﺮ اﻃﻼﻋﺎت و ارﺗﺒﺎﻃﺎت ، اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﺰرﮔﺘﺮﻳﻦ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﻫﺎی ﻫﺮ ﺳـﺎزﻣﺎﻧﻲ ﻣـﻲ ﺑﺎﺷـﻨﺪ . ﺑﺴﻴﺎری از داﻧﺸﻤﻨﺪان داﻧﺶ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﻫﺎی اﻧﺴﺎﻧﻲ را ﻳﮕﺎﻧﻪ ﻣﻨﺒﻊ ﭘﺎﻳﺪار ﻣﺰﻳﺖ رﻗـﺎﺑﺘﻲ ﺳﺎزﻣﺎﻧﻬﺎ ﻣﻲ داﻧﻨﺪ و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﻣﺎﻫﻴﺖ ﻋﺼﺮی ﻛﻪ در آن ﺑـﻪ ﺳـﺮ ﻣـﻲ ﺑـﺮﻳﻢ ﺗﻔـﺎوت ﺑﺴﻴﺎری ﻣﻴﺎن ﺳﺎزﻣﺎﻧﻬﺎی اﻣﺮوز ی و ﮔﺬﺷـﺘﻪ وﺟـﻮد دارد و در اﻳـﻦ ارﺗﺒـﺎط ﭼـﺎرﻟﺰ ﻫﻨـﺪی از ﺻﺎﺣﺒﻨﻈﺮان رﺷﺘﻪ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﺪﻳﺮان اﻣﺮوز ﺑﺎ ﺳﺎزﻣﺎﻧﻬﺎﻳﻲ ﺳﺮ و ﻛﺎر دارﻧﺪ ﻛﻪ ﺷﺒﺎﻫﺘﻲ ﺑﻪ ﺳﺎزﻣﺎﻧﻬﺎی ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﺪارﻧﺪ، ﻳﻜﻲ از وﻳﮋﮔﻲ ﻫﺎی اﺳﺎﺳﻲ ﺳﺎزﻣﺎﻧﻬﺎی ﺟﺪﻳﺪ ﺷﻜﻞ ﮔﻴـﺮی آﻧﻬـﺎ ﺑـﺮ اﺳﺎس ﻳﺎدﮔﻴﺮی اﺳـﺖ. ﺑﻨـﺎﺑﺮاﻳﻦ ﻣـﺪﻳﺮان وﻛﺎرﻛﻨـﺎن ﻫﻤـﻮاره در ﺣـﺎل ﻳـﺎدﮔﻴﺮی ﺑـﻮده و ﻣﻬﺎرتﻫﺎی ﺟﺪﻳﺪ ﻛﺴﺐ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ، ﭼﺮا ﻛﻪ ﻗﺪرت ﻫﺮ ﺳـﺎزﻣﺎن ﻣﺘﻨﺎﺳـﺐ ﺑـﺎ ﻣﻴـﺰان آﻣـﻮزش داﻳﻤﻲ ﻣﺪﻳﺮان و ﻛﺎرﻛﻨﺎن آن اﺳﺖ (البرزی ،12 :1385). ﻫﻮش ﺳﺎزﻣﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﻴﻞ و ﻛـﺴﺐ داﻧﺶ اﺷﺎره دارد ﻛﻪ از راه ﺑﻪ ﻛﺎرﮔﻴﺮی اﻧﺴﺎن، راﻳﺎﻧﻪ و ﺳﺎﻳﺮ وﺳﺎﻳﻞ ﺻﻮرت ﻣﻲ ﭘﺬﻳﺮد و داﻧﺶ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ ﻣﺤﻴﻂ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺳﺎزﻣﺎن (ﻫﻢ ﻣﺤﻴﻂ داﺧﻠﻲ و ﻫﻢ ﻣﺤﻴﻂ ﺧـﺎرﺟﻲ ) را ﻣـﺪ ﻧﻈـﺮ ﻗـﺮار داده اﺳﺖ (وظیفه دوست و ﻫﻤﻜﺎران، 38 :1387).
1-3-فرضیه های پژوهش
فرضیه اصلی
رفتار شهروندی سازمانی تأثیر معناداری در ارتقاء هوش سازمانی کارمندان وزارت نفت دارد.
فرضیه های فرعی
در دنیای پر رقابت کنونی که در آن شرکت ها در بدست آوردن سهم بازار حداکثر تلاش را از خود نشان می دهند؛ استفاده صحیح از ابزارهای ارتباطات بازاریابی یک مزیت رقابتی برای شرکت ها به حساب می آید. از طرفی چنانچه این مسآله از سوی شرکت ها نادیده انگاشته شود، باعث اتلاف منابع وبه دنبال آن افزایش هزینه های بازاریابی می شود که در نهایت به ناکار آمدی در بدست دادن سهم بازار منتهی خواهد شد
با توجه به اینکه در شرکت های بیمه ای شاهد هزینه های بالای بازاریابی، اتلاف منابع، و ناکارآمدی در بدست آوردن سهم بازار مورد انتظارهستیم دلایلی بر وجود این مسآله داریم که در شرکت های بیمه ای ابزارهای ارتباطات بازاریابی به در ستی شناسایی و رتبه بندی نشده و منجر به اتلاف منابع و افزایش هزینه ها گشته است و چنانچه این مسآله به موقع بررسی و رفع نگردد موجبات به خطر افتادن وضعیت رقابتی شرکت های بیمه ای را فراهم خواهد آورد.
لذا لازم می دانیم که ابزارهای ارتباطات بازاریابی را در شرکت های بیمه ای رتبه بندی کنیم تا از اتلاف منابع جلوگیری به عمل آوریم و به نبال کاهش هزینه ها باشیم.
اهمیت و ضرورت موضوع تحقیق
شناخت و رتبه بندی ابزارهای ارتباطات بازاریابی برای شرکت هایی که می خواهد بقا، رشد و سود آوری داشته باشند امری ضروری است. چنانچه این امر توسط شرکت ها نادیده گرفته شود منجر به افزایش هزینه ها، اتلاف منابع، از دست دادن سهم بازار و در نتیجه به خطر افتادن وضعیت رقابتی می شود.
با انجام این تحقیق می توان میزان اهمیت هر یک از عوامل ارتباطات بازاریابی را در شرکت های بیمه ای شناسایی کرده تا بتوان با هزینه کمتر مشتری بیشتری را جذب نمود و از اتلاف منابع و افزایش هزینه های بازاریابی جلوگیری به عمل آورد که نهایاً باعث بهبود وضعیت رقابتی شرکت های بیمه ای خواهد شد. بنابراین رتبه بندی ابزارهای ارتباطات بازاریابی از منظر رفتار مصرف کننده در شرکت های بیمه ای ضروری به نظر می رسد.
گزاره های تحقیق:
پرسش های اصلی و فرعی
1-ابزارهای ارتباطات بازاریابی در شرکت های بیمه ای کدامند؟
2-رتبه بندی تاًثیر ابزارهای بازاریابی بر تصمیم خریدار در شرکت های بیمه ای چگونه است؟
فرضیه های تحقیق
1- آیا تبلیغات با تصمیم خریدار در شرکت های بیمه ای رابطه دارد؟
2-آیا فروش شخصی با تصمیم خریدار در شرکت های بیمه ای رابطه دارد؟
3- آیا پیشبرد فروش با تصمیم خریدار در شرکت های بیمه ای رابطه دارد؟
4- آیا روابط عمومی با تصمیم خریدار در شرکت های بیمه ای رابطه دارد؟
5- آیا آیا بازاریابی مستقیم با تصمیم خریدار در شرکت های بیمه ای رابطه دارد؟
6- آیا شهرت با تصمیم خریدار در شرکت های بیمه ای رابطه دارد؟
7- آیا بانی گری با تصمیم خریدار در شرکت های بیمه ای رابطه دارد؟
هدف های تحقیق یا نتایج مورد انتظار
هدف کلی
هدف کلی این تحقیق شناخت موًثرترین ابزارهای ارتباطات بازاریابی می باشد که بر روی تصمیم خریدار در شرکت های بیمه ای تاًثیر می گذارد.
اهداف فرعی
شرح واژه ها و اصطلاحات بکار رفته در تحقیق
بازاریابی: بازاریابی یک فرآیند اجتماعی بازاریابی است که به وسیله آن، افراد و گروه ها، نیازهه و خواسته های خود را از طریق تولید، عرضه و مبادله کالا های مفید و با ارزش با دیگران، تاًمین می کنند(کاتلر،1385:9).
ابزارهای ارتباطات بازاریابی: ابزارهای ارتباطات بازاریابی عبارتند از آمیخته ای خاص از تبلیغات، فروش شخصی، پیشبرد فروش، روابط عمومی، و بازاریابی مستقیم که یک شرکت استفاده می کند تا اهداف بازاریابی و تبلیغاتش را دنبال کند(Rajagopal،2007:437).
به بیان دیگر، ابزارهای ارتباطات بازاریابی پیوند ارتباطی بین فروشندگان و خریداران می باشند تا اهداف تاًثیر گذاری، آگاهی دادن، یامتقاعد کردن یک مشتری بالقوه جهت تصمیم خرید را دنبال کنند (Kurtz،2010). در حقیقت ارتباطات بازاریابی سعی دارد که به مردم نشان بدهد که کالای مورد نظر چگونه یک مشکل را حل می کند و یا نیازی که آن ها دارند را ارضا می کند(Khopper et at.2006).
این مفهوم به شرکت ها کمک می کند تا روش های ناسب و موثر ارتباط و تماس با مشتریان، همچنین سایر ذینفعان همانند کارکنان، عرضه کنندگان مواد اولیه، سرمایه گذاران و سایر موًسسات مرتبط را مورد شناسایی و استفاده قرار دهند(بیرانوند،1389:63).
روش کلی تحقیق
روش کلی این تحقیق اکتشافی می باشد زیرا در این تحقیق ابزارهای ارتباطات موجود در بازار شناسایی و رتبه بندی خواهند شد.
قلمرو مکانی- جامعه تحقیق
قلمرو مکانی این تحقیق شرکت های بیه ای می باشند و جامعه تحقیق عبارتند از کلیه مدیران و کارشناسان بازاریابی و نمایندگانی های صدور شرکت های بیمه ای است.
روش نمونه گیری و تخین حجم جامعه
روش نمونه گیری در این تحقیق به روش نظر سنجی می باشد و ابزار مورد استفاده پرسشنامه در حضور محقق است.
روش تحلیل داده ها
1-ازمون صوری برای تعیین روایی پرسشنامه؛
2-آزمون میانگین برای تعیین جهت گیری پاسخ ها؛
-اولویت بندی میانگین ها برای رتبه بندی روش های ارتباطات بازاریابی با استفاده از روش تاپسیس مدل تحقیق آزمون می شود.
چارچوب کلان نظری تحقیق
متغییرهای مستقل این تحقیق عبارتند از تبلیغات، فروش شخصی، روابط عمومی، و بازاریابی مستقیم.و متغییروابسته تصمیم خریدار می باشد. این مدل که در شکل 1-1 نمایان است با استفاده از چندین مدل علمی با استفاده از منابع گوناگون، توسط محقق و استاد راهنمای وی طراحی گردیده که مدل های استفاده شده برای طراحی ین مدل به مبسوط در فصل 2 آمده است.
چالشهای محیطی عصر حاضر از نظر پیشرفت سریع فناوری اطلاعات ، افزایش انتظارات مشتریان و ضرورت انعطاف پذیری ، سازمانها را به جستجوی راهی برای تداوم خود وادار کرده است .در این میان بسیاری از سازمانها راه حل را اجرای برنامه های توانمند سازی تشخیص داده و تلاش کرده اند با اجرای این برنامه ها ضمن اصلاح متغیرهای مؤثر بر احساس افراد از توانمندسازی فرد ، بر موانع درونی و بیرونی غلبه کرده و زمینه لازم را برای پرورش کارکنان به وجود آورند .توانمند سازی کارکنان پی آمدهای نگرشی و رفتاری خاص را برای سازمانها به همراه داشته و بر توان آنها در عرصه رقابت خارجی می افزاید . توانمند سازی راهبردی مهم برای توسعه سازمانهای مختلف برای تطابق با تغییرات خارجی و یکی از مسائل اصلی سازمانهاست . در عصر حاضر توانمندسازی به عنوان ابزاری شناخته شده که مدیران به وسیله آن قادر خواهند بود سازمانهای امروزی را كه دارای ویژگیهایی چون تنوع شبكه های نفوذ ،رشد ،اتكا به ساختارهای افقی و شبكه ای ،حداقل شدن فاصله كاركنان از مدیران ،كاهش تعلقات سازمانی و بكارگیری فناوری اطلاعات می باشد به طور كارامد اداره كنند بالو و ترکمن[1](2004).
مفهوم توانمندسازی در سالهای اخیر مورد توجه همه دست اندركاران امور سازمانها قرار گرفته و آن را در بخشهای عمومی و خصوصی بكار گرفته اند. به نظر راپیلی توانمندسازی یك مفهوم ،یك فلسفه ،یك مجموعه از سلوك رفتاری و یك برنامه سازمانی است . مفهوم توانمند سازی عبارتست از سلوك رفتاری به معنای سهیم نمودن گروههای خود گردان و افراد در تعیین سرنوشت حرفه ای خود.توانمندسازی به
عنوان یك برنامه سازمانی به كل نیروی كار فرصت بیشتری برای آزادی ،بهبود مهارتها ، دانش و غنی تر كردن پتانسیل شان در جهت خیر و صلاح خود و سازمانشان اعطا می كند.بسیاری از كارشناسان عقیده دارند كه سازمانها قادرند بهره وری را از طریق فرآیند توانمندسازی كاركنانشان ارتقا بخشند.توانمند سازی برای افراد مختلف معانی متفاوتی را تداعی می نماید و چند دهه از كاربرد آن می گذرد اما آنچه جدید است نقشی است كه فناوری اطلاعات در امكان پذیر ساختن توانمندسازی منسجم و جامع ایفا می نماید توربان[2](2000).
توانمندسازی بدین معنی است كه برای افراد آزادی و اطلاعات لازم را فراهم آوریم تا آنان آنچه را كه خود می خواهند به گونه ای موفقیت آمیز انجام دهند به جای اینكه آنان را وادار كنیم كه آنچه را ما می خواهیم انجام دهند .بنابراین روال بر این اعتقاد است كه كاركنان با اطلاعات توانمند می شوند .هر چقدر اطلاعات در اختیار كاركنان قرار گیرد به همان نسبت بر میزان توانمندیشان افزوده می شود .توانمند سازی حاصل نخواهد شد مگر در پرتو تعهد مدیران به آموزش و تبادل اطلاعات با كاركنانی كه تا به امروز توجهی به آنها نداشتند . دسترسی به اطلاعات این امكان را برای افراد سازمان به وجود می آورد كه كل سازمان را ببینند و از نقش خود در عملیات سازمان آگاه گردند.
در خصوص اطلاعات و اهمیت آن مسائلی بیان شد در ادامه نیز باید اظهار داشت كه مدت زمان زیادی بود كه سازمانها بر اساس نظریه تاریكخانه مدیریت عمل می كردند .بر اساس این نظریه ،مدیران باید كاركنانشان را در تاریكی نگه داشته و آنها را با اطلاعات بی اهمیت تغذیه كنند .اما امروزه ارتباط بین دسترسی به اطلاعات و توانمندسازی در تحقیقات دانشگاهی و نیز در عمل به اثبات رسیده است .به اعتقاد “وییك”[3] دسترسی به اطلاعات فهم افراد را از مشكلات پیچیده افزایش خواهد داد . “نوناك”[4] نیز بر این باور بود كه تبادل اطلاعات جزء مهم در استقلال عمل افراد به شمار می آید .البته باید اطلاعاتی در اختیار افراد قرار گیرد كه منجر به افزایش كاراییشان گردد نه اطلاعاتی كه سردرگمی آنها را در پی خواهد داشت.
توانمندسازی كاركنان مستلزم تضمین دسترسی آنها بر فرآیند تصمیم گیری است كه تاكنون به آنها دسترسی نداشته اند.برنامه های توانمندسازی می تواند به كاركنان استقلال عمل بخشیده ، برای آنان تنوع و چالش را به ارمغان آورده ، كنترل را سهل تر نموده ،فرصت ابتكار عملهای فردی را افزایش داده ،نسبت به اهداف گروهی تعلق ایجاد كرده و منجر به ایجاد مهم بودن و وجود داشتن در آنها می گردد. منظور از توانمندسازی اعطاء قدرت تصمیم گیری و تفویض اختیار است .اساس تصمیم گیری کارکنان در خصوص عملکرد سازمان ،اعطای این حق از سوی مدیران و تفویض اختیار از سوی آنان است .به عبارتی اگر قرار است که زیردستان در تصمیم گیری خود در خصوص عملکرد سازمان موفق باشند باید به اندازه لازم برای انجام دادن وظایف واگذار شده اختیار داشته باشند .تفویض اختیار می تواند برای نشان دادن اعتماد و اطمینان به فردی که کار را می پذیرد بکار رود.در حقیقت توانمندسازی نوعی از ترتیبات سازمانی است که سبب افزایش استقلال و قدرت تصمیم گیری و مسئولیت تصمیم گیری کارکنان می گردد اندرو و اسکوسی[5](2003).
در مبحث توانمندسازی کارکنان تفویض مسئولیتها امری بدیهی است ولی این امراز طریق مهارت و دانش است .به یقین توانمندسازی در سازمانها تنها در دادن حق رأی خلاصه نمی شود بلکه هدف اصلی توانمندسازی تقویت عملکرد سازمان از طریق استفاده کاملتر از دانش ،مهارت ،تجربه و خرد کارکنان سازمان می باشدکینلا(1383).در حقیقت توانمندسازی به عنوان یک برنامه سازمانی ،اجازه دادن به نیروی کار برای آزاد کردن ،توسعه دادن و بکارگیری مهارتها ،تجربیات ،ادراک و دانایی های بالقوه خود در جهت عملکرد سازمان می باشد توربان[6](2000).
با توجه به توضیحات فوق در خصوص اهمیت توانمندسازی ،در این پژوهش فرضیات تحقیق ازمدل باون و لاولر[7](1992) استخراج شده است .در این مدل توانمندی سازمانی از چهار مؤلفه بررسی می شود كه در این میان دسترسی به اطلاعات نقش مهمی را در تصمیم گیری ایفا می كند و موجب توانمندی می شود . بر این اساس مدل مفهومی این تحقیق را می توان بدین شكل ترسیم نمود:
دردنیای امروزمربیگری مسئولیت سنگین و خطیری است که فراتر از گرفتن وقت استراحت وتجزیه تحلیل نقاط ضعف وقوت است.بنابراین مربیان باید برای تهیه ی یک برنامه ی جامع وموثربرای ارتقاءسطح کیفی وکمی ورزشکاران به گونه ای تلاش کنند که همه عوامل موردنیاز یک ورزش به ویژه در سطوح قهرمانی یعنی آمادگی جسمانی ،روانی،تکنیکی وتاکتیکی ورزشکار در طول یک برنامه ی زمانبندی شده توسعه یابد.بی گمان اگر مربی نتواند به هریک از جنبه های ذکرشده برای موفقیت دسترسی داشته ویا اشراف کامل داشته باشد از درجه ی موفقیت ورزشکاریا تیم تحت نظر او کاسته خواهد شد.یکی از ابعاد بسیار مهم در آماده سازی ورزشکاران انتخاب بهترین روش تمرین جسمانی متناسب با زمان های مختلف می باشد(9).
سال های متمادی وبه ویژه در چند سال اخیرپژوهش های علمی مربوط به شناسایی شیوه ی افزایش قدرت واستقامت در ورزشکاران وغیر ورزشکاران همواره مورد توجه بوده است ودر این رابطه ضمن معرفی روش های گوناگون ،ابزارهای ویژه ای برای افزایش قدرت واستقامت معرفی شده است.در نتیجه برای بسیاری از افراد مشکل است تا بین روش های تمرینی گوناگون ،بهترین روش را انتخاب کنند.لازم است با ارائه ی تصویر روشنی از اطلاعات جدید به همراه فراهم نمودن رویکردی ساده ،منطقی و فردی برای تمرینات قدرتی و استقامتی ویا استفاده همزمان از این دو شیوه تمرینی ،بهترین روش ها ارائه شود(9).
اگر چه قدرت عضلانی پایه واساس اجرای حرکات ورزشی بوده وبسیاری از متخصصان علوم ورزشی آن را مهم ترین عامل آمادگی جسمانی واجرای حرکات سنگین می دانند،ولی باید گفت سایرعوامل جسمانی نقش تعیین کننده ای در مجموعه پیچیده اجرای حرکات ورزش دارند(16،9). برهمین اساس مربیان وورزشکاران رشته های مختلف ورزشی علیرغم الویت دادن به یک عامل خاص از عوامل آمادگی جسمانی سایر موارد را نیز مدنظر قرار داده ومعتقد به توسعه وپیشرفت در کلیه زمینه های آمادگی جسمانی در حد مطلوب هستند.
کاربرد این اصول شامل دستکاری چندین متغییر در برنامه ی تمرینی ورزشکاران شامل نوع تمرینات ،ترتیب حرکات یا فعالیت ها ،شدت تمرین ،دوره های استراحت بین فعالیت ها وهمچنین تعداد جلسات تمرینی می باشد، تا دوره های تحریک وریکاوری به صورت بهینه فراهم شده و موجب سازگاری های موثر شود(48،77).بارعایت این اصول، سازگاری های فیزیولوژیک به هریک از برنامه های تمرین قدرتی واستقامتی ،تا حدود زیادی به تفاوت درچگونگی کاربرد متغییرهای تمرینی بستگی دارد.بر همین اساس تمرین چند دستگاه تولید انرژی واجرای همزمان انواع مختلف تمرینات که ازآن به عنوان تمرین موازی یاد می شود،ممکن است اهمیت کاربردی برای سازگاری با این تمرینات داشته باشد.بنابراین در این پژوهش حاضرسعی شده است اثرترتیب تمرین موازی (قدرتی واستقامتی)دربرابر(استقامتی وقدرتی)بر قابلیتهای جسمانی وترکیب بدنی مورد مطالعه قرار گیرد وپیامدهای این روشهای تمرینی با روش های تمرینی استقامتی وقدرتی به تنهایی مقایسه شود.