بسیاری از برنامههای درمان سومصرف مواد توجه خاصی به گروهدرمانی دارد و در برنامههای درمانی به یك روش مرسوم تبدیل شده است. بعضی معتقدند گروهدرمانی بهترین روش برای درمان معتادان میباشد. زیرا امكان صحبت در مورد مشكلات، شناخت دامنه اثر مواد بر زندگی فرد، درك و فهم بهتر احساسات و رفتارهای خود و دیگران، بررسی و بحث و تبادل نظر در مورد مشكلات مربوط به فرایند درمان و بررسی تعهدات رفتاری ویژهای كه از عود بیماری جلوگیری میكند را فراهم می آورد (وزیریان، 1391).
گروه درمانی القا و ابقای امید در تمام روش های رواندرمانی را دارد و تقش تعیینكنندهای دارد. داشتن امید نه تنها باعث ماندن فرد در گروه (ادامه درمان) میشود تا سایر عوامل درمانی بتوانند تأثیر خود را داشته باشند، بلكه اعتقاد به روش درمان، خود میتواند در نتیجه درمان مؤثر باشد. دیدن اینكه دیگران در گروه بهبود پیدا كردهاند فرد را امیدوار میكند و این خود عامل محركی جهت ادامه درمان میشود. البته باور درمانگر به روش درمانی و خودباوری وی از اهمیت زیادی برخوردار است (هافتن، کرک، سالکووسکیس و کلارک،2007، ترجمه قاسم زاده،1392).
اما در ارتباط با سومصرف مواد مخدر باید گفت که این ابتلا یک بیماری مزمنی است که توام با اختلالات انگیزیشی شدید و از دست دادن تسلط رفتاری است و منجر به ویرانی شخصیت می شود. میلیون ها انسان از این اختلال رنج می برند که اغلب با دیگر بیماری های روانی بروز و ظهور یافته و هزینه های اقتصادی و اجتماعی گوناگونی را بر جامعه تحمیل می کند (دالاس[1]،2013).
عوامل متعددی در اعتیاد افراد دخالت دارند مانند عوامل فردی، خانوادگی، زیستی و اجتماعی که شناسایی آنها برای نجات معتاد از اهمیت ویژه ای برخوردار است. کنترل اعتیاد مستلزم برنامه ریزی صحیح و صرف بودجه های هنگفت می باشد که در دو بخش کاهش عرضه و کاهش تقاضا صورت می گیرد (قائدی و قائدی،1392).
در بحث کاهش تقاضا، پیشگیری یک مقوله فوق العاده مهم است که به دلیل کارایی، اثربخشی و مقرون به صرفه بودن از جایگاه ویژه ای در کنترل اعتیاد برخوردار است. نگاه کلی و خط مشی اصلی در برنامه های پیشگیرانه بر روی ویژگی های افراد معتاد، متمرکز بوده و مداخلات و اقدامات پیشگیرانه برای زندگی افراد سالم نیز بر همین مبنا طراحی و برنامه ریزی شده اند (قاسمی،1391).
اصل اتکای روانی مقدم بر تاثیر اعتیاد بر جسم است، زیرا شخص معتاد پیش از آنکه تعادل جسمانی خود را از دست بدهد تعادل روانی خود را تا رسیدن به دارو از دست می دهد. غالب معتادان به ویژه مصرف کنندگان مواد افیونی به بیماری های روانی دچار می شوند. فرد معتاد نسبت به اعضای خانواده خود احساس مسئولیت نمی کند (شکوه، 1393).
موقعیت اجتماعی او متزلزل است و به دیگران اعتماد ندارد. برآوردن نیازهای خود را مقدم بر دیگران می داند. روابط اجتماعی معتاد بسیار سطحی و تصنعی بوده، به ندرت می تواند پیوندهای مستحکم عاطفی و وفاداری و تعهد داشته باشد. چنین فردی فقط برای کسی که بتواند برای او مواد مخدر تهیه کند اهمیت قایل است. ارتکاب جرایم معتادان به علت ضعف روابط انسانی هر روز بیشتر می شود و به همین دلیل اعتماد عمومی و اهمیت اجتماعی به خطر می افتد. زیرا اکثر معتادان ناگریز برای تامین مواد مخدر به راههای نادرست نظیر دزدی، تجاوز به دیگران و آدمکشی روی می آورند (ستوده، 1389).
اعتیاد به مواد افیونی از شایعترین اعتیاد هاست. مواد افیونی به چندین زیر مجموعه تقسیم می شوند، از جمله شیره، هروئین، متادون، مرفین و … که ایجاد وابستگی های جسمی و روانی می کنند. عوارض و آثار مصرف مواد افیونی تقریبا شبیه به هم هستند که می توان به مواری از جمله یبوست دائم، کاهش میل و توانایی جنسی در مردان و … اشاره نمود (باوی، 1388).
وابستگی به مواد افیونی به مجموعه ای از نشانه های فیزیولوژیکی، رفتاری و شناختی اطلاق می شود که روی هم رفته نشان دهنده تداوم مصرف داروهای افیونی با وجود مشکلات شدید ناشی از مصرف آنهاست (کاپلان، سادوک و سادوک، 2003، ترجمه رفیعی و رضاعی، 1382).
باید اشاره نمود که عوامل شناختی انعطاف پذیری کنشی و باورهای فراشناختی افراد وابسته به مواد افیونی به دلیل داشتن مشکلات و اضمحلال روانی دچار اختلال هستند و روش های درمانی که بتواند مشکلات شناختی و ذهنی این افراد را تعدیل نماید، بسیار مهم است و نیازمند تحقیق در این مورد است. موقوله انعطاف پذیری کنشی از جمله ابعاد شناختی بسیار مهم برای افرادی است که در حال ترک هستند. اسکندری (1390) در پژوهشی با عنوان بررسی مقایسه انعطاف پذیری کنشی و ناگویی هیجانی در افراد وابسته به مواد روانگردان و افراد عادی در یک نمونه 150 نفری، نشان داد که بین انعطاف پذیری کنشی و ناگویی هیجانی در افراد وابسته به مواد روانگردان و افراد عادی تفاوت معناداری وجود دارد و افراد وابسته به مواد روانگردان به نسبت افراد عادی انعطاف پذیری کنشی پایین تر و ناگویی هیجانی بیشتری دارند.
انعطاف پذیری کنشی در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم پا به عرصه ادبیات روانشناسی تحولی نهاد و انقلابی نو در نحوه نگرش ایجاد نمود جایگاه ویژهای در حوزههای روانشناسی تحول، روانشناسی خانواده و بهداشت روانی یافته است به طوری که هر روز بر شمار پژوهشهای مرتبط با این سازه افزوده میشود (سامانی و همکاران،1386).
انعطاف پذیری کنشی یکی از ابعاد شناختی است که مبتلا به سومصرف مواد در آن دچار تزلزل اند. شناسایی و افزایش این سازه بینشی دگرگون و امیدوار کننده ایجاد می کند و به قابلیت تطابق انسان در مواجه با بلایا یا فشارهای جانکاه، غلبه یافتن و حتی تقویت شدن
بوسیله آن کمک می نماید. این خصیصه با توانایی درونی شخص و مهارت های اجتماعی و تعامل با محیط حمایت می شود، توسعه می یابد و به عنوان یک ویژگی مثبت متبلور می گردد (دینر[2] و همکاران، 2009).
اما افراد وابسته به مواد افیونی و معتاد در باورهای خود دچار تزلزل و اختلال هستند. باورها فراشناختی مسبب اختلالاتی می شوند که سبک تفکر و سازگاری فرد تحت تاثیر قرار می گیرد و بی اختیار به تأکید و تقویت پاسخ های هیجانی پیش می رود که بیشتر از همه ناشی از تکرار نشخوار فکری و نگرانی است (اسکریج [3]،2010). یلماز[4] و همکاران (2014) در شواهد پژوهشی خود نشان دادند، که باورهای فراشناختی منفی در مورد غیرقابل کنترل بودن و خطرنگرانی به طور معناداری پیش بینی کننده افسردگی، استرس و اضطراب افراد وابسته به سومصرف مواد می باشند. همچنین کارت رایت، هالتون[5] و ولز (2011) در پژوهشی دیگر بر روی یک نمونه 200 نفری از بیماران وابسته به سومصرف مواد به این نتیجه رسیدند که باورهای فراشناختی مثبت نگرانی و منفی ارتباط مستقیمی با استعداد افراد در برابر نگرانی آسیب شناختی دارد.
در واقع باورهای فراشناختی مجموعه ای از افکار منفعلانه هست که جنبه تکراری دارد و بر علل و نتایج علائم متمرکزند و مانع حل سازگارانه شده و افکار منفی را افزایش می دهند و شامل افکاری است که بطور پایان ناپذیری مرور می شوند و به ناامیدی درباره آینده و ارزیابی های منفی درباره خود دامن می زنند و بر خلق اثر می گذارند و انگیزش را تحت تاثیر قرار می دهند (فرطوسی، طالبی و کرمی،1392).
هنگامی که فردی تابع و دستخوش افکار و باورهای غیرمنطقی و غیرعقلانی قرار بگیرد، با عواقب غیرمنطقی مواجه خواهد شد که در این حالت فرد مضطرب می شود و شخصیت ناسالمی دارد. در تفکر یا باورهای غیرمنطقی و فراشناختی فرد توقع تأیید از جانب دیگران دارد و انتظارات بیش از حد از خود دارد. ضمن اینکه تمایل به سرزنش، واکنش به درماندگی همراه با ناکامی، بیمسئولیتی هیجانی، بیش نگرانی توأم با اضطراب، اجتناب از مشکلات، وابستگی و درماندگی در برابر تغییرات را تجریه می نماید اغلب نشخوار فکری یکی از مشکلات افرادی است که باورهای فراشناختی دارند. نشخوار ذهنی یا فکری به عنوان اشتغال دائمی به یک اندیشه یا موضوع و تفکر درباره آن شناخته می شود و طبقه ای از افکار آگاهانه است که حول یک محور مشخص می گردد. این افکار تکرار می شوند. این افکار غیرارادی وارد آگاهی می شوند و توجه و اهداف را منحرف می سازند و باورهای افراد را مخدوش می سازند (همامکی[6]،2013).
اما برای کاهش مشکلات افراد وابسته به مواد پرتکل های درمانی متعددی وجود دارد. انواع مختلفی از روش های گروه درمانی در کار با مراجعین سوء مصرف کننده مواد وجود دارد که در این پژوهش تاثیر رویکرد گروه درمانی مبتنی بر مراحل تغییر استفاده می شود.
افراد مبتلا به سوءمصرف مواد می تواند مسئول اعمال خود باشد، هدف معالجه باید مبتنی بر بازسازی عمیق شخصیتی باشد. تحقیقات نشان داده که اکثر سوءمصرف کنندگان مواد به صورت داوطلبانه وارد جریان درمان نمی شوند. اما زمانی که مراجعین انگیزه بالایی برای ترک اعتیاد داشته اند، به احتمال قوی تر درمان ها اثرگذاری بیشتری خواهند داشت. گرچه بهبود لزوما به داوطلب بودن مراجعین بستگی ندارد و برخی مطالعات نشان می دهند که نرخ بهبودی افرادی که به اجبار وارد فرآیند درمان شده اند، تقریبا به اندازه کسانی است که داوطلبانه وارد فرآیند درمان شده اند (گلستانی، 1387).
اما بسیاری را عقیده بر آن است که تا زمانی که فرد خود در این راه مصمم نباشد، و به این نتیجه نرسد که باید درمان شود، بهبودی رخ نخواهد داد و چنانچه آگاهی و خواست خود فرد در روند درمان مورد توجه قرار نگیرد، گاه حتی این فرآیند آسیب زا نیز خواهد بود. در جریان استفاده از رویکرد فرانظریه ای آمادگی مراجعان برای تغییر سنجیده شده و با توجه به وضعیت و درجه آمادگی مراجع، انگیزش او توسط مجموعه ای از فنون در جهت ترک اعتیاد تغییر می یابد (مرادی، حیدری نیا، بابایی و جهانگیری،1388)
یک جنبه شایان توجه این تغییر شناسایی این موضوع است که انگیزش مراجع را می توان تحت تاثیر قرار داد. قبل از این، انگیزش به عنوان خصوصیتی تلقی می شد که قابل تغییر نیست. چنانچه مراجعی بدون انگیزه تصور می شد، امید کمی به موفقیت در درمان او وجود داشت و مراجعینی که آمادگی کافی برای تغییر نداشتند، برای درمان مناسب تشخیص داده نمی شدند. اعتقاد بر این است که فردی که مواد مخدر را ترک می کند، پس از ترک به علل مختلفی گاهی اشتیاق به مصرف مواد مخدر را تجربه می کند که این عامل در بیشتر مواقع موجب عدم مقاومت و بازگشت او به سوی مواد می گردد (راسل[7]، 2013).
آموزش چگونگی مقاومت در مقابل مصرف مواد برای این افراد بسیار حائز اهمیت است. در موقعیتی که فرد اقدام به ترک کرده است، این امکان وجود دارد که از طریق دوستان قدیمی در موقعیت فشارزایی برای مصرف مجدد قرار گیرد، این مسئله زمانی که فرد از نظر ابراز وجود دچار مشکل باشد و یا نگرش مثبتی نسبت به مواد داشته باشد، تاثیرات بارزتری بر جا می گذارد (مار[8] و همکاران، 2013).
تا معتاد خود دلیل محکمی برای مصرف نکردن نداشته باشد، عملا هر گونه درمانی به ویژه درمان پزشکی صرف بی نتیجه است و در واقع کمک به معتاد برای بازگشت به زندگی سالم و اتخاذ شیوه های رفتاری متناسب با هنجارهای جامعه و پذیرش ارزش های آن قبل از هر اقدام دیگری، از اهمیت زیادی برخوردار است و تا زمانی که سوء مصرف کننده مواد قادر نشود زندگی همراه با مصرف مواد مخدر را با زندگی بدونه مصرف آن به خوبی مقایسه کند و به ویژه آثار این دو شیوه زندگی را در آینده تحلیل نماید، بازگیری، توانبخشی و پیگیری، ثمربخش نخواهد بود (ماردن، کروچ و دیکمنته، 2001، ترجمه ضیاالدین، حسینی فر، نوکنی و طوفانی،1392).
اما مدل فرا نظریه ای گروه درمانی مبتنی بر مراحل تغییر، بر پیمودن پنج مرحله دلالت دارد، مرحله پیش از تفکر: این مرحله مرحله ای است که هنوز فرد معتاد تصمیم نگرفته است، برای تغییر رفتار خود اقدام کند و در این مرحله غالبا فرد قادر به دیدن مشکلی که دارد، نیست. اغلب کسانی که در این مرحله قرار دارند هنوز رفتار خود را مشکل ساز نمی دانند و معمولا آن را مطلوب هم می دانند، بنابراین انگیزش کمی برای تغییر آن دارند. مرحله دوم تفکر است. زمانی که فرد متوجه نیاز و ارزش تغییر شرایطی که در آن قرار دارد می شود وارد مرحله تفکر خواهد شد. این مرحله با تردید و دودلی نسبت به ترک یک الگوی رفتاری (مثلا مصرف مواد) و حرکت به سمت الگوی رفتاری جدید همراه است. در این مرحله ارزیابی از مزایا و مضرات، منافع و معایب الگوی رفتاری فعلی و همچنین الگوی رفتاری جدید صورت می گیرد. در این مرحله افراد مایل به تغییر خود هستند اما هنوز خود را متعهد و ملزم به این کار نمی بینند (آلورد[9]،2014).
مرحله سوم آمادگی و عزم: در این مرحله معتاد تصمیم می گیرد در آینده ای نزدیک رفتار اعتیادی خود را اصلاح کند. معمولا فرد برای مدت کوتاهی در این مرحله می ماند. البته باید دقت کرد که فرد لزوما به مرحله بعد نخواهد رفت. مرحله عمل: توقف الگوی قدیمی رفتار و شروع رفتار جدید، حاکی از آن است که فرد در مرحله تغییر است. اقدام، مرحله رفتاری آغازین، در مسیر ایجاد الگوی رفتاری جدیدی است. رفتار جدید باید در طی زمان حفظ شود تا عادت جدیدی پا بگیرد و مرحله نگهداری (ماندگاری): برای اینکه رفتار جدید به عادت تبدیل شود باید با سبک زندگی فرد درآمیزد. این وظیفه مرحله ابقا است. در خلال این مرحله، الگوی رفتاری جدید خودکار می شود و تفکر یا تلاش اندکی برای حفظ آن لازم است. به هر حال در طی این مرحله هنوز هم خطر همیشه حاضر و امکان بازگشت به الگوی رفتاری قدیمی وجود دارد (ماردن، کروچ و دیکمنته، 2001، ترجمه ضیاالدین، حسینی فر، نوکنی و طوفانی،1392).
در پایان باید گفت، با فراهم نمودن پروتکل های درمانی مناسب با وضعیت بیماران وابسته به مواد افیونی می توان بر سازه های شناختی این افراد تاثیر مثبت گذاشت. با توجه به آنچه بیان شد در افراد وابسته به مواد افیونی مشکلات جسمانی، اجتماعی- روانی و اقتصادی فراوانی ادراک می شود، که بر انعطاف پذیری کنشی و نوع باورهای آنان اثرات منفی می گذارد و می توان با ارائه رویکرد درمانی مناسب در جهت کاهش اختلالات شناختی افراد وابسته به مواد افیونی تلاش ورزید. لذا پژوهشی در این زمینه صورت خواهد پذیرفت.
فرم در حال بارگذاری ...