از جمله مسائل و موضوعاتی كه شركت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار با آن مواجه هستند ساختار سرمایه میباشد. اینكه چه حجمی از ساختار سرمایه بدهی باشد و چه حجمی از آن را حقوق صاحبان سهام تشكیل دهد، تا در نهایت به عنوان (ساختار سرمایه بهینه) موجب حداقل نمودن (هزینه تامین مالی)یا (هزینه سرمایه) و به تبع آن افزایش ارزش بازار سهام شركت ها گردد، از دیرباز به عنوان یك مسأله عمده و مهم مطرح بوده است. محیطی كه شركت ها درآن فعالیت میكنند محیطی بسیار رقابتی است. پژوهش در زمینه ساختار سرمایه نشان داده است ساختار بهینه سرمایه میتواند، توان رقابتی شركت را در بازار افزایش دهد. هم چنین افزایش توان رقابتی، موجب ورود جریانات نقدی عملیاتی به داخل واحد تجاری شده و در نتیجه نیاز به استقراض كاهش یافته واز این رو ساختار سرمایه شركت نیز بهبود مییابد. (اسمیت و دیگران، 2008).
تصمیمات تامین مالی و سرمایهگذاری در شركت ها، تصمیمهایی هستند كه هر دو با آیندهنگری اتخاذ میشوند. در تصمیمات مالی، شركت وجوه مورد نظر را در حال حاضر به كار میگیرد تا در آینده بتواند به تعهدات خود در قبال تامینكنندگان منابع مالی عمل كند.
منابع تامین مالی شركت ها براساس سیاست تامین مالی آنها، به دو بخش «منابع مالی درونی» و «منابع مالی بیرونی» شركت تقسیم میشود. در منابع مالی درونی، شركت از محل سود كسب شده اقدام به تامین مالی میكند، یعنی به جای تقسیم سود بین سهامداران، سود را در فعالیتهای عمدتا عملیاتی شركت برای كسب بازده بیشتر به كار میگیرد و در منابع مالی بیرونی از محل بدهیها و سهام، اقدام به تامین مالی میكند.
3-1) بیان و ضرورت اهمیت موضوع
به طور كلی ساختار سرمایهی شركت ها از دو بخش تشكیل گردیده است: نخست میزان سرمایهی مورد نیاز و دوم تركیب منابع تأمین مالی. به طور كلی وام و سهام دو گروههای اصلی شكلدهندهی ساختار سرمایه محسوب میشوند. با توجه به منابع تأمین مالی، شركت ها دارای بازده و ریسك متفاوتی در عرصهی بازارهای تأمین سرمایه هستند. بنابراین تصمیمات مربوط به ساختار سرمایه نقش مؤثری در كارایی و اعتبار شركت ها نزد مؤسسات تأمین سرمایه خواهد داشت. محیطی كه شركت ها امروزه در آن فعالیت میكنند محیطی است در حال رشد و بسیار رقابتی و شركت ها برای ادامه حیات مجبور به رقابت با عوامل متعددی در سطح ملی و بینالمللی و بسط فعالیت های خود از طریق سرمایهگذاری جدید هستند و شركت ها برای سرمایهگذاری احتیاج به منابع مالی دارند، اما منابع مالی و استفاده از آنها باید به خوبی تعیین شود تا شركت بتواند سودآور باشد و این وظیفه مدیر مالی است كه منابع تأمین مالی و نحوه استفاده از آنها را تعیین كند. اما مدیر مالی باید همیشه مواظب باشد كه روش تامین مالی با نوع سرمایهگذاری شركت سازگار باشد و همچنین از اهرم در حد معقول آن استفاده كند تا هم ارزش شركت حداكثر شود و هم از پیامدهای نامطلوب ریسك مالی به واسطه استفاده از بدهی، جلوگیری كند.
از دیدگاه مدیریت مالی، ساختار سرمایه یكی از مهمترین موضوعاتی است كه در دو دهه اخیر به آن پرداخته شده است. امروزه درجهبندی شركت ها از لحاظ اعتباری تا حدود زیادی به ساختار سرمایه آنان وابسته است و در واقع مبنای تولید و ارائه خدمات، به نحوه تامین و مصرف وجوه مالی مربوط میشود. ساختار سرمایه هر شركت، هشدار اولیهای در ارتباط با میزان مضیقه مالی شركت است و لازم است در برنامهریزی استراتژیك شركتها، تعیین عوامل مؤثر بر كارایی تامین مالی آنان مورد توجه جدی باشد. از سوی دیگر نقش اصلی موفقیت در تجارت را توان رقابتی تعیین میكند و شركت ها به رقابت میپردازند تا بازگشت سرمایه خود را افزایش دهند و جایگاه خود را در بازار تحكیم بخشند و رقبای خود را از دور خارج كنند و قدرت بازار را در دست گیرند. (اسمیت و دیگران، 2008)
معمای ساختار سرمایه از مهمترین مسائل مدیریت مالی شمرده میشود و حتی از معمای سود سهام نیز پیچیدهتر است (عبداللهزاده، 1373). زیرا اطلاعات مدیران در زمینهی ساختار سرمایه بسیار اندك است و هنوز معلوم نیست شركت ها بر چه اساسی اوراق بهادار متضمن بدهی، مالكیت و یا مختلط را منتشر میكنند. ساختار سرمایه به عنوان مهمترین پارامتر مؤثر بر ارزشگذاری و جهتگیری بنگاههای اقتصادی در بازارهای سرمایه مطرح شده است. محیط متحول و متغیر كنونی، درجهبندی شركت ها را از لحاظ اعتباری نیز تا حدودی به ساختار سرمایه آنان منوط ساخته و برنامهریزی استراتژیك آنان را به منظور انتخاب منابع موثر برای دستیابی به هدف «حداكثر سازی ثروت سهامداران» ضروری كرده است.
فرم در حال بارگذاری ...