یکی از محورهای ارزیابی سلامت جوامع مختلف بهداشت روان آن جامعه است. بی شک بهزیستی روانشناختی، نقش مهمی در تضمین پویایی و کارآمدی هر جامعه ایفا می کند. بهزیستی روان، از جمله اموری است که انسانها در زندگی به دنبال آن هستند. از آنجا که سلامت روان نیازی حیاتی برای بهبود کیفیت زندگی انسانها تلقی شده است، در این خصوص سازمان بهداشت جهانی سلامتی را به عنوان حالتی از بهزیستی که در آن فرد توانمندی های خود را شناخته از آنها به نحو موثر و مولد استفاده کرده و برای اجتماع خویش مفید است تعریف میکند (سازمان جهانی بهداشت WHO، 2004). بهزیستی روانشناختی، نیازی اساسی برای بهبود كیفیت زندگی انسان و امری حیاتی است(سازمان جهانی بهداشت WHO، 2004). بهزیستی روانی با ویژگی های توانمندساز درونی یا منابع درونی قدرت ارتباط دارد. برخورداری از این منابع درونی توانایی فرد را، با وجود شرایط ناگوار و پیشامدهای منفی، برای رشد سازگارانه خود افزایش می دهد تا بهزیستی روانی خود را حفظ نماید(جکلون، 1997).
مدل ریف بهزیستی روانشناختی را تلاش فرد برای تحقق توانایی های بالقوه واقعی خود می داند. این مدل از طریق ادغام نظریه های مختلف رشد فردی(مانند نظریه خود شكوفایی مزلو و شخص كامل راجرز) و عملكرد سازگارانه (مانند نظریه ی سلامت روانی مثبت جاهودا) شكل گرفته و گسترش یافته است. ریف بر پایه مرور دقیق ادبیات پژوهشی و انسجام نظریه های رشدی، سلامت روانی و بالینی خاطر نشان ساخت كه این دیدگاه ها در بر دارنده ی ملاك های مشابه و مكمل بهزیستی روانشناختی مثبت هستند(ریف، 1989). ویسینگ و وان ادن(1997)، یك عامل بهزیستی روانشناختی كلی را شناسایی كرده اند و آن را به صورت تركیبی از كیفیت های ویژه، از قبیل احساس انسجام، رضایت از زندگی، تعادل عاطفه و نگرش كلی نسبت به خوش بینی یا جهت گیری مثبت نسبت به زندگی توصیف كرده اند. بهزیستی روانشناختی یك مفهوم چند بعدی است كه علاوه بر عدم بیماری و ناتوان نبودن، احساس شادكامی و امید را نیز در برمی گیرد(لارسن،1991؛ به نقل از اپدناكر و همكاران، 2008). ابعاد نظری بهزیستی روانشناختی مثبت در دیدگاه اخیر شامل، استقلال، تسلط محیطی، رشد فردی، روابط مثبت با دیگران، هدفمندی در زندگی و پذیرش خود است. الگوی مزبور در سراسر جهان به طور گسترده و وسیعی مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته است(ریف و سینگر، 1998 ؛ آنتولی و کاکونی، 1998 ؛ کاشلو و کاسترو، 2001).
از سوی دیگر بهزیستی روانی علاوه بر بدن سالم با عوامل فردی، محیط و شرایط زندگی سالم نیز مرتبط می باشد. اینکه محیط و عوامل مختلف چگونه بر ساختار بهزیستی روانی انسان تاثیر می گذارد و با چه شیوه ای با کشمکش های محیطی مبارزه می کنند موضوعی است که در رویکردهای مختلف روانشناختی مطرح است و هر کدام با توجه به دیدگاه های اختصاصی خود پیرامون ماهیت انسان و نیروی انگیزش وی، بهزیستی روانی انسان را به شیوه ای خاص تبیین می کند. در این میان دو عامل که در تبیین بهزیستی روانشناختی افراد مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است خودکنترلی و نوع سبک فرزند پروری والدین می باشد.
بررسی ها گویای آن هستند كه خودکنترلی با سلامت بدنی و روانی رابطه مثبت دارد و به عنوان یك منبع مقاومت درونی، تاثیرات منفی استرس را كاهش می دهد و از بروز اختلال های بدنی و روانی پیش گیری می کند و به طور کلی منجر به افزایش بهزیستی فرد می گردد. روانپزشکان فردی را از نظر روانی سالم می دانند که تعادل بین رفتارها و خودکنترلی در مواجهه با مشکلات اجتماعی را داشته باشد(حردانی، 1385). در شرایطی که بهزیستی روانی افراد آسیب دیده، تحت تاثیر پیامدهای منفی پیشامدهای ناگوار قرار می گیرد، خودکنترلی و خود تاب آوری از منابع درون فردی هستند كه می توانند سطوح استرس و ناتوانی را در شرایط ناگوار تعدیل نمایند و اثرات منفی استرس را كم رنگ تر جلوه دهند.
به عبارت دیگر بررسی ها نشان داده است، یكی از مهمترین مهارت ها كه مشخصه بهزیستی روانی افراد است، برخورداری آنها از صفت خودكنترلی(خودنظارتی) است. افرادی كه می توانند هدف های واقع گرایانه را اولویت بندی كنند و در زمان تصمیم گیری میان عواطف و عقل تعادل برقرار كنند خود كنترل هستند. خودكنترلی بیانگر میزان مطابقت ویژگی های رفتاری خود با شرایط و موقعیت موجود است(كریتنر و کینیکی، 2007). مفهوم خودكنترلی كه در سال1974 توسط اشنایدر گسترش یافت، به این معنی است كه یك شخص در موقعیت خود چه قدر انعطاف پذیر یا چه قدر پایدار است(كاشال وكوانتس، 2006). چندین مطالعه اثر خودكنترلی را در محل كار بررسی كرده و به این نتیجه رسیده اند كه افراد با خودكنترلی بالا بیشترین مهارت اجتماعی را دارند و از بهزیستی روانشناختی مطلوبی برخوردارند(دای و کلیدوف، 2003). ازطرفی نارسایی خودکنترلی با مفهوم تکانشگری و اضطراب رابطه دارد و نشانگر ناتوانی در تفکر در مورد پیامد رفتار است. بنابراین شناخت و شناسایی تاثیر این متغیر مهم بر بهزیستی روانشناختی لازم بنظر می رسد.
از سوی دیگر سبک فرزند پروری والدین بر شکل گیری افکار، رفتار و هیجانات کودکان تأثیر معناداری دارد. بر اساس مدل آسیب پذیری- استرس در آسیب شناسی روانی پژوهش های زیادی نقش عوامل مربوط به خانواده را به عنوان عامل زمینه ساز در آسیب پذیری و بهزیستی روانی فرد مورد بررسی قرارمیگرید(هریس و کرتن،2002 ؛ پیاژه،1954 ؛ بالبی، 1969 به نقل از نریمانی و احدی 1390).
انسانها(کودکان)در بدو تولد مانند کاغذ سفیدی هستند که هنوز چیزی بر روی آن نوشته نشده است هر آنچه که ما بر روی آن بنویسیم در آینده همان را خواهیم خواند. به عبارت دیگر، شخصیت اجتماعی و فرهنگی فرزندان توسط خانواده، مدرسه رسانه ها و محیط های اجتماعی دیگر ساخته می شود.یعنی، قاعدتا شکل فرم و محتوی هر کدام از این منابع ،نسبتاً مشابه شکل فرم و محتوی شخصیت روانی ،اجتماعی و هویت فرهنگی جوانان خواهد بود.در مواقعی که خانواده بتواند با روایط آموزشی صحیح ،فرزند را به سمت خود جذب کند تاثیر نیروهای دیگر حتی در صورتی که مخالف با فرهنگ رایج خانواده باشد به حداقل خواهند رسید.و در صورت موافقت نیز تشدید خواهد شد.در صورتی که خانواده با روابط نا صحیح خود نقش دافعه را نسبت به فرزند داشته باشد،، طبیعتاً منابع دیگری که رابطه بهتر و آرامشی بهتر از خانواده ایجاد کنند ،می توانند بر روی چگونگی شخصیت روانی ،اجتماعی و فرهنگی فرزندان اثر بسزایی داشته باشند .از منظر دیگر در صورتی که رابطه خانواده رابطه ای بر اساس دموکراسی و آزادی باشد اولاً فرزند بیشتر به سمت خانواده تمایل نشان خواهد داد، ثانیاً جنبه اجتماعی شدن او بیشتر تقویت شده و وی نقش فعالتری را در جامعه ایفا می کند. در غیر این صورت غالباً دیده شد که فرد منزوی بوده و با محیط اطراف خود منفعلانه برخورد خواهد کرد. این منابع بطور یکسان عمل نکرده و تاثیر یکسانی بر روی افراد جامعه ندارند. در بعضی از افراد خانواده و در افراد دیگر، مدرسه و در تعدادی دیگر ممکن است رسانه ها بیشترین تاثیر را داشته باشند. اما، همانطوری که تحقیقات نشان می دهند، بیشترین تاثیر در روند جامعه پذیری و فرهنگ پذیری انسان ،در نتیجه، شخصیت روانی و فرهنگی او تا قبل از 6 سال پایه ریزی می شود و این زمان را انسان بیشتر در خانواده می گذراند .(دادسون، 1972).
به طور کلی خانواده اولین پایه گذار شخصیت و ارزشها و معیارهای فکری است که نقش مهمی در تعیین سرنوشت و سبک و خط مشی زندگی آینده کودک خود دارد و اخلاق و صحت و سلامت روانی فرد تا حدود بسیاری در گرو آن است واکنش کودک نسبت به محیط فرد تحت تاثیر موازین اجتماعی و فرهنگی است که در میان آن بزرگ شده است. از آنجا که خانواده خود یک واحد اجتماعی است و ارزشها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل می شود به عنوان یک واسطه از لحاظ تاثیر محیطی اجتماعی به دانش آموزان اهمیت فراوانی دارد.
به دیگر سخن، چون خانواده که کانون تولد و زایش فرزند است پیش از روی شکل گرفته است تا مرحله ای که فرزند به آگاهی و شعور کافی برسد خواه ناخواه در تعیین سرنوشت او تاثیر فراوان دارد (احدی و محسنی، 1380).
از آنجا که مطالعه روابط والدین و فرزندان یکی از بحثهای مهم روانشناسی را تشکیل می دهد. روابط بین فرزندان و سایر اعضای خانواده را می توان به عنوان نظام یا شبکه ای از بخشهایی دانست که در ارتباط متقابل با یکدیگرند. والدین ممکن است هم فرزند خودشان را دوست بدارند و هم اینکه آنها را طرد کنند و یا اینکه در عین دوست داشتن آنها، در انضباط نیز سخت گیری نمایند پاسخ فرزندان نیز صرفاً به یک جنبه از رفتار والدین یا شخصیت آنها ارتباط پیدا نمی کند بلکه تحت تاثیر ترکیبی از عوامل مختلف است (باقرپور کماچالی و همکاران، 1386).
بنابراین با توجه به مطالعات انجام شده و اهمیت نقش متغیرهای خودکنترلی و سبک های فرزند پروری در تبیین بهزیستی روانشناختی، مساله اساسی در پژوهش حاضر این است که آیا خودکنترلی و سبک های فرزندپروری قادر به پیش بینی بهزیستی روانشناختی دانش آموزان می باشد؟
1- Campbell- Sills, Cohan & Stein
2 – Ryff, Singer, Love and Essex
[2] – Ryan and Deci
[3] – World Health Organization a
[4] – Jacelon
[5] – Ryff
[6] – Wissing and Van Eeden
[7] – Larsen
[8] – Epdencker
[9] – Seinger
[10] – Antonelli and Cucconi
[11] – Cusullo and Castro
[12] – Krietner and Kinicki
[13] – Snyder
[14] – Kaushal and Kwantes
[15] – Day and Kilduff
[16] – Diathesis- stress model
[17] – Harris and Curtin
[18] – Piage
[19] – Bowlby
فرم در حال بارگذاری ...