در تاریخ ادبیات ایران، زنان به دلایل متعددی(که ذکر آن در این مجمل نمیگنجد) در عرصه ادب و فرهنگ کمتر درخشیدهاند. «پیشینهی تاریخ مردسالار و زیربنای فرهنگی جامعه کمتر به عنوان هویتی مستقل و صاحب اندیشه، جدّی گرفته شده است.» (احمدی، 1384: 9) با این همه همزمان با رودکی (پدر شعر سنتی) رابعه قزداری، در قرن ششم مهستی و در قرن هشتم جهانملکخاتون توانستهاند نام خود را در اوراق تاریخ ادبیات به ثبت برسانند.
«از دیرباز طبعاً پیش از قرن دهم هجری تاریخ ادبیات فارسی از چهرههای زنان شاعر بینصیب نبوده است، امّا به هر دلیل در تذکرهها تا به رابعه بنت کعب برسیم نشانی از شعر این زنان دیده نمیشود، از اینرو رابعه را نخستین شاعر زن بعد ازاسلام و معاصر آلسامان و رودکی دانستهاند»(باباچاهی،1386: 18)
حال اگر به اشعار شاعران از دیرباز تا حال بنگریم میبینم که زنان در اشعار گذشته جایگاهی نداشتند بسیاری از شاعران بزرگ گذشته، گذشته از اشعار عاشقانه و بعضی اشعار حماسی که تا حدودی در آن اشعار ستایش زن را میبینیم اشعار دیگر مثل اشعار ناصرخسرو، سعدی، نظامی و…به زن به عنوان موجودی مکار و جادوگر و ناقصالعقل و اینکه نباید در امور با زن مشورت کرد و… نگاه شده است.
«در شعر کلاسیک و آثار گذشتگان از زن تصاویر گوناگونی ارایه شده است، از جمله منظومههای عاشقانه همچون: خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، ویس و رامین و… که زن در آن محور اصلی کلام و روح عاطفی و غنایی شعر بوده است و یا در آثاری چون شاهنامه فردوسی (فرنگیس، منیژه و…) و گرشاسبنامه اسدی طوسی و دیگر آثار غیر غنایی که زن بیشتر جنبه تکمیلی، تزیینی، چاشنی کلام را داشته است، جدای از این تفاوتهای ظاهری، آنچه که در تمام موارد فوق مشابه است این حقیقت میباشد که تصویر ارایه شده از زن در اکثر قریب به اتفّاق، توسط مردان تعریف میشده که بیشترجنبه تجریدی و ذهنی داشته است و از حیث در نظر نگرفتن حقیقت وجودی آنان به عنوان انسانی مستقل، موجودیت یافته و البته متفاوت با اندک تمایزی همه مشابه بودند.(بهبهان،1389 : 19)
عدم حضور زنان در اجتماع و محدود شدن آنها به آنها اجازه نمیداد، که با شجاعت شعر بسرایند و اگر در این میان شعری گفته میشد، مردانه بود. با انقلاب مشروطه تحولاتی در زندگی زنان به وجود آمد و به نوعی به بیداری و آگاهی نسبی رسیدند، زن خود را پیدا کرد و لیاقت خود را فراتر از چهاردیواری خانه دید و خود را به عنوان جزئی از جامعه به ثبت رساند.
«شعر زن در ایران، از سده چهارم تا آغاز مشروطه، شعری به شدّت منفعل، محدود، مقلّد و سطحینگر است. با بررسی شعر زن از آغاز تا پیش از مشروطه با رجوع به تذکرهها، به نام شمار زیادی از شاعران زن برمیخوریم که سوای شعرهایی با بنمایهی تغزلی، آثاری ارزشمند و یا دست کم آثاری که از نوعی ویژگی و هویت ممتایز بهرهمند باشند، از ایشان باقی نمانده است. ازجمله این شاعران میتوان به عایشه سمرقندی (قرن ششم)، مطربه کاشغری، نهالیشیرازی (قرن نهم)، بیبی پرتوی، عصمتی سمرقندی، دلشاد (همسر فتحعلی شاه)، قمر السلطنه (دخترفتحعلی شاه)، خاور خانم (عروس فتحعلی شاه)،قمر قاجار (همسر ظل السلطان)، مریم خانم فراهانی (دختر میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی) و… اشاره کرد به موازات حضور اجتماعی زن در عرصههای فرهنگی از قبیل تأسیس مکتبخانهها، جراید، تصدّی پستهایی نظیرسردبیری مطبوعهها و… زنان شاعر(عمدتاً از نخستین گروه زنان تحصیل کرده ایرانی) پابه عرصه گذاردند که از شعر پستوخانهای رهیدند و ابعاد تازهای از اندیشۀ اجتماعی و دغدغههای تاریخی را در شعرشان بازتاب دادند. در این دوره،آثار شاعرانی نظیر رباب اصفهانی، مهرتاج رخشان، نیمتاج سلماسی، فخرعادل خلعتبری، شمس کسمایی، ژاله قائم مقامی و… مصداق آشکار طغیان اجتماعی زن ایرانی و نگاه دوبارهی او به خویشتن خویش است».((احمدی،1383: 17- 16)
میتوان گفت زنان شاعر سردمداران اعتراض بر ضد بیعدالتیها و تشویق زن به سمت پیشرفت بودند. «شعر مؤنث فارسی را بدون در نظر گرفتن سنت شعر فارسی که سنتی مذکر است نمیتوان مورد مرور و بررسی قرار داد، بهویژه آنکه شعر مؤنث معاصر (مدرن) از منشور
تحولاتی سیاسی- اجتماعی عبور میکند که نام نیما یوشیج بر صدر آن میدرخشد.» (باباچاهی،1386: 15)
قبل از مشروطه زن ارّج و ارزش واقعی خود را پیدا نکرده بود و برای او کاری بالاتر از خانهداری و بچهداری نمیشناختند، و حتی حضور او در اجتماع را ننگ میدانستند. «با آغازنهضت مشروطه، جنشهای گوناگون زنان ایرانی، شکل گرفت. هر چند زنان نواندیش درشروع کار، با سختیهای گوناگون روبهرو گشتند، امّا همین حرکت باعث شد که بعدها زنان، خود و نقش اساسی خود درخانواده و اجتماع را بشناسند و برای رهایی از قید و بندهای دروغین اقدام نمایند. این تغیر نگرش را باید مدیون زنانی دانست که در عصر مشروطیّت، جدّیت به خرج دادند و در برابر توهین و تهمت دیگران قد علم نمودند. زنان در این دوره به تکامل شخصیّت خود اندیشیدند و از خانهها به اجتماع قدم نمودند تا اجازه ندهند هر قلم به دست و هر بیتعهدی در مورد آنان، هرگونه که خواست بنگارد».(یزدانی، 1387: 117)
با آغاز مشروطه جنبشی شگرف در زندگی و ادبیات زنان میبینیم باباچاهی در این مورد میگوید: «جنبش مشروطه، خیزشهای مردمی و روشنفکری را تشدید و طبقات مختلف مردم را به هم نزدیک کرد. از همین منظر هم صداهای معترض تکثیر و هم بر تکثر صداها افزوده شد. بهرغم زنستیزیهای پنهان و آشکار که گاه از جانب چهرههای معتبر و از سوی برخی رهبران مشروطه مشاهده میشد، به تدریج حمایت از مظلومیت زنان ایرانی و حقوق اجتماعی او محور توجه قرارگرفت، بهویژه آنکه در این میان زنان نیز بر شأن و جایگاه و حقوق اجتماعی- فرهنگی خود تأکید ورزیدند.» (باباچاهی،1386: 49)
انقلاب مشروطه بر فکر و شعر زنان تأثیر بسیاری گذاشت، و گامی بلند برای رسیدن به تحولاتی عمیق در این زمینه بود، «بعد از انقلاب مشروطه تا حدودی نگاه شاعران و نویسندگان نسبت به زن تغییر یافت و تحقیر زن، کمابیش از میان رفت، هرچند شکل آرمانی آن تحقق نیافت، امّا در مقایسه با ادبیات پیشین تغییرات محسوس نمود. در این عصر تحولات عمیقی درشعر رخ داد شعر از شکل سنتی خود خارج شد و در راه تازهای قدم نهاد. این تغییرات تنها در وزن و قافیه رخ نداد، بلکه ازلحاظ نگرش و نگاه نیز، دگرگونیهایی حاصل شد، در میان نوگرایی در شعر پس از مشروطه، نام بانو شمس کسمایی مشاهده میشود. ایشان یکی از زنان فعّال در ایجاد شعر نو بود که همراه تقی رفعت و جعفر خامنهای در مجّلهی تجّدد و آزادیستان با نوشتن مقالات و اشعاری از رواج چنین نظریهای حمایت کرد».(یزدانی، 1378: 125)
در عصر مشروطه زنان شاعر و نویسنده نقش تعین کنندهای داشتند، «حضور بانو شمس کسمایی در برقراری روشینو در شعر، از نقش زنان، در عصرمشروطه خبر میدهد. این خود زمینهای شد برای زنان آینده، که خود را بیشتر در جامعه مطرح نمایند و در عرصه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی اظهارنظر نمایند. برخلاف سدههای گذشته که زنان شاعر و نویسنده به ندرت یافت میشدند، از این دوره به بعد، زنان بسیاری ظهور کردند که در سرودن و نگاشتن، مهارت زیادی از خود نشان دادند و کارکرد آنان از لحاظ ادبی اهمیّت زیادی یافت. شاعران بزرگی چون فروغ فرخزاد، پروین اعتصامی، سیمین بهبهانی، طاهره صفارزاده، رقیّه کاویانی، مهوش مساعد، ژیلا مساعد، فریده فرجام، نازلی امیر قاسمی از شاعران برجسته این سده به حساب میآیند».(همان/ 126)
در زمان معاصر ادبیات زنان تا حدودی راه پیشرفت و ترقی را در پیش گرفته و از زیر بار سلطه تقلید و سطحینگری تا حدودی شانه خالی کرده است، «شعر زن در روزگار ما تحولات شگرفی داشته است به نحوی که از یک طرف شعر آنها با شعر مردان تفاوتهای زبانی و محتوایی دارد و از طرف دیگر در گسترهی شعر شاعران زن نیز یک دستی دیده نمیشود و هرکدام از این دسته از شاعران سبک ویژهای در شعر زنانه دارند، مثلاً شعر پروین (1285-1320) ادامه صدای مردانه از زبان یک شاعر زن است امّا صدای ژاله قائممقامی (1262- 1325) صدای زنی است که هر چند صدایش هنوز مردانه است امّا از نظر درونمایه، بیانگر گلایههای زنان است و صدای فروغ (1313- 1345) روشنترین صدای زنانه در شعر روزگار ماست، او هم از نظر زبان و هم از نظر درونمایه کاملاً زنانگی خود را حفظ کرده است، صدای سیمین بهبهانی، صدای است که گاه از گلوی مردان برمیآید و گاه از گلوی شاعر، او میان سنّتهای فرهنگی شعر فارسی و نوآوریهای فروغ در رفت و آمد است». (واعظ و دیگران، 1384 : 74)
کسانی که سربلندی و پیشرفت زنان را خواستار بودند، در طول تاریخ سختیهای زیادی کشیدند تا زنان را به درجه خودباوری برسانند و زنان تحصیل کرده از جمله اوّلین زنانی بودند، که در این راه سختی زیادی متحمل شدند امّا بسیاری از زنان، آنقدر در دنیای محدود خود غوطهور شده بودند و به آن دلخوش کرده بودند، که طول میکشید تا باور کنند که آنها هم عضوی از جامعه هستند و حق تصمیمگیری و درس خواندن را دارند.
«از قرن سیزدهم هجری به بعد نگرش تازه و متفاوتی در آثار شاعران و نویسندگان، ظهور دریافتن نوین را از زن نشان میدهد. دورهای که اندکاندک زنان نیز به شخصیت انسانی و مقامالهی خویش وقوف یافته و همراه با تحولات اجتماعی پذیرفتهاند که نقش والاتر از فراهم کردن وسایل سرگرمی و راحتی مردان را در جامعه دارا هستند و به فراخور این درک، مردان نیز اندک اندک این مهم را کم و بیش پذیرفتند، هرچند بسیاری از زنان سختیهای بسیاری را در راه اثبات وجود خویش متحمل شدند تا شرایط را برای حضور زنان در عرصه های مختلف فراهم آورند. امّا متأسفانه شرایط غالب جامعه موجب شده عدهای کمی راه آنان را دنبال کنند. به هر روی با آغاز مشروطیت و همراستا با دگرگونیهای تاریخی و عوامل بیرونی و درونی جامعهجهانی، زنان تحصیل کرده و جوانان دانشآموخته شرایط تحول اجتماعی و فرهنگی را فراهم کردند که البته در این دوره هجوم فرهنگ بیگانه با آداب و سنّتهای بومی، ملّی و مذهبی بسیاری را از روند روبه رشد حقیقی باز داشته و سرگرم زرق و برقهای تمدن نو نمود».(بهبهانی، 1389: 20)
امروزه تا حدودی تلاش کسانی که پیشرفت زنان را در جامعه میخواستند به ثمر نشسته است، «به هر صورت، امروزه دیگر همراستا با نقش زنان در جامعه از حضور پرشور و به یاد ماندنی شان در جنگ گرفته، که پابهپای مردان از شرف و کیان ایران زمین دفاع کردند، تا امروز که در عرصههای متفاوت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی به عنوان ستون و محور اصلی زندگی و استحکام بنیان خانوادگی حضور دارند شعر و ادبیات معاصر نیز حضوری پررنگتر از آنان میطلبد و حضوری در سایه درکی درست از جنبههای مستقل و انسانیشان که در تضاد و تقابل با وجود مردانه هم نیست».(بهبهانی 1389: 20)
به هر حال، شعر زن و حضور او در تاریخ ادبیات ایران، معمولاً تابع شرایط اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی و تحولات حاصل از آن بوده است. روزگاری ساختار فرهنگی و عرف اجتماعی، اجازه نمیداد زن، هنر خود را در بین اقشار مختلف جامعه آشکار سازد، ولی پس از مشروطه، شاهد دگرگونی در عرصه مختلف اجتماعی، فرهنگی، ادبی و به تبع آن، تغییر نگرش جامعه در خصوص حضور زن در حوزه های مختلف اجتماعی و فرهنگی هستیم. بدیهی است حیات نوین اجتماعی، بر ذهن و اندیشه شاعران زن نیز تأثیرگذار است و آنها را واداشت تا نسبت به واقعیتهای پیرامون خود توجّه نشان دهند و از مطالبات، خواستهها، و دغدغه ها و مسائل خود و زنان سخن بگویند.
در این پایاننامه قصد بر آن است تا به تحلیل اشعار ژاله قائم مقامی و ژاله اصفهانی و به تبیین دیدگاه آن دو، در خصوص جایگاه زن بپردازیم و ببینیم مباحث مربوط به زنان، از نگاه آنها کدامند و از چه شگردهای هنری در توجیه آن بهره برده اند.
فرم در حال بارگذاری ...