در آغاز دورۀ تحصیلم در مقطع کارشناسی ارشد، مانند بیشتر دانشجویان، همواره انتخاب موضوع پایاننامهای که هم پسند و علاقۀ مرا جلب کند و هم برای جامعۀ ادبی و ادبدوست کارآمد باشد، مشغولیت خاطرم بود. از این رو، با حساسیت ویژهای به بررسی موضوعات پایاننامههای گوناگون و موضوعات پیشنهادی اساتید فرهیختهام پرداختم. در همین بررسیها، بسیاری از پایاننامهها را یافتم که با وجود زحمت و تلاش نگارندههایشان، سالها است که در کنج کتابخانه، در انزوایی دریغآور، متروک ماندهاند و تنها هر از چند گاه، مورد توجه دانشجویانی
قرار میگیرند که از سر اجبار و نیاز، نه اشتیاق و برای تحقیقی نمرهآور، به آنها رجوع میکنند. مسئلۀ دیگر، اعتقادم به این مطلب بود که ادبیات، از آنجایی که ریشه در سرشت هر ایرانی دارد، نباید صرفاً به عنوان رشتهای تخصصی در دایرۀ اجتماع دانشآموختگانش محدود شود و باید به جایگاه اصلیاش، مردم، بازگردانده شود؛ از این رو، در پی یافتن دریچهای برای این انتقال، به جستجو پرداختم. از میان موضوعات فراوانی که ادبیات را به رشتههای دیگر مرتبط میساخت، یک موضوع بیشتر از همه با علاقه و خواستهام متناسب آمد و آن نقد فیلمنامههای نویسنده و فیلمساز هنرمندی است که از میان مردم برخاست و برای مردم آفرید و هنوز هم پس از سالها، مورد علاقه و در یادهای مردم مانده است.
برای بررسی آثار زنده یاد «علی حاتمی» شیوۀ نقد ساختارگرایانه را انتخاب کردم، چراکه این نوع نقد، گنجایش پرداختن به همۀ جنبههای پرقدرت نوشتههایش اعم از عناصر داستانی، معانی، بیان، بدیع، آهنگ، محتوا و… و همچنین بررسی انسجام میان آنها در ارتباط با ساختار کلی اثر را در خود داشت. برای نگارندۀ علاقمند که با هر بار خواندن نوشتههایش نکاتی زیباتر و درخور ِ توجهتر را کشف میکرد، نقد ساختارگرایانه، وسیلهای بود تا جنبههای ادبی گوناگون موجود در متن فیلمنامهها را در رسالهاش به نمایش درآورد و توجه خوانندگانی را که آرزو میکنم از قشرهای گوناگون مردم میهنم باشند، به آنها جلب کند تا این گونه از بهره و لذّت بردن آنها خرسند شود و شاکر.
فرم در حال بارگذاری ...