دانشآموزان با اختلالهای یادگیری یکی از رایجترین گروه افراد با نیازهای ویژه هستند. این افراد گروه بسیار ناهمگنی را تشکیل میدهند که با وجود هوش متوسط و بالاتر، در یک یا چند حیطه تحصیلی مشکلات جدی دارند. مشکلات تحصیلی آنها از آسیبهای حسی و حرکتی، کمتوانیذهنی و محرومیّتهای محیطی ناشی نمیشود. حتی بعضی از آنها با داشتن تواناییهای ذهنی بسیار بالا در یک یا چند حیطه با مشکلات جدی مواجه هستند(شکوهی یکتا و پرند، 1385). همچنین، دانشآموزان با اختلالهای یادگیری شایستگیهای اجتماعی کمتری نسبت به خواهران و برادران خود دارند و شکایتهای جسمی و مشکلات رفتاری بیشتری را بروز میدهند(دیسون[1]، 2003). این دانشآموزان اغلب در خانوادههایی هستند که پیوند گرم و صمیمی میان والد- فرزند برقرار نیست و گاهی والدین فرزندان را تحقیر میکنند و از تنبیه فیزیکی استفاده میکنند. این دانشآموزان اغلب به دلیل مشکلات رفتاری نمیتوانند قوانین کلاس را رعایت کنند و اغلب به صورت خودمدارانهای با همسالان و اطرافیان برخورد میکنند(تکلوی، 1390).
شهیم(1382) در پژوهشی به این نتیجه رسیده است که کودکان با اختلالهای یادگیری بیشتر از کودکان عادی در خانه دارای مشکلات رفتاری بوده و این وضعیت در هر سه عامل مشکلات رفتاری دروننمود[2]، بروننمود[3]و رفتارهای پرتحرکی دیده میشود. افزون بر این، یافتههای این پژوهش نشان میدهد که دانشآموزان با اختلالهای یادگیری در خانه دارای کاستی مهارتهای اجتماعی و رفتار نامناسب نیز هستند. همچنین، تحقیقات حاکی از این است که عامل خانواده، به ویژه الگوی رفتاری والدین در بروز مشکلات رفتاری از سوی فرزندان نقش مهمی دارد. به سخن دیگر، مشکلات رفتاری فرزندان به میزان زیادی به شیوه ارتباط والدین با کودک مربوط میشود. بنابراین، محققان به این نتیجه رسیدهاند که بین بدرفتاری والدین و مشکل رفتاری فرزندان ارتباط وجود دارد(آهنگرانزابی، شریفی درآمدی، فرجزاده، 1390). در همین راستا، آنولا و نورمی[4](2005) بیان میکنند که ترکیب سطح بالایی از کنترل روانشناختی توسط مادران با سطح بالای مهربانی و عاطفه میتواند افزایش مشکلات رفتاری بروننمود و دروننمود را در فرزندان پیشبینی کند اما سطح کنترل روانشناختی کم توسط مادر میتواند مشکلات رفتاری بروننمود را کاهش دهد. در راستای تحقیقات مذکور، دیسون(2003) در پژوهشی به این نتیجه رسیده است که مشکلات رفتاری دانشآموزان با اختلالهای یادگیری با استرس فراگرفته شدهی والدین از اختلال کودکشان مرتبط میباشد و
کودکانی که مشکلات رفتاری زیادی بروز میدهند، والدینی دارند که سطح بالایی از استرس را نشان میدهند.
برخی بر این عقیده اند که بسیاری از دانشآموزان با اختلالهای یادگیری در خانوادههای مناسبی پرورش نیافته و رابطه عاطفی خوبی را با والدین خود برقرار نکرده و بیشتر مورد بیمهری والدین خود قرار میگیرند(تکلوی،1390).
همانطور که ملاحظه میشود الگوی رفتاری و سبک فرزندپروری والدین بر رفتار دانشآموزان با اختلالهای یادگیری تأثیر میگذارد. اما بر اساس بررسیهای محقق، این موضوع که انواع سبکهای فرزندپروری در مقایسه با یکدیگر چه تأثیری بر مشکلات رفتاری دانشآموزان با اختلالهای یادگیری دارند و ابعاد مختلف سبکهای فرزندپروری تا چه اندازه میتوانند ابعاد مشکلات رفتاری را پیشبینی کنند، مورد مطالعه قرار نگرفته است. به همین دلیل پژوهش حاضر به پیشبینی ابعاد مشکلات رفتاری دانشآموزان با اختلال یادگیری بر اساس سبک فرزندپروری والدین میپردازد.
3-1- اهمیت و ضرورت پژوهش
والدین بر روی شخصیت، ویژگیها و تواناییهای فرزندانشان تأثیر غیرقابل انکاری میگذارند(کرامر[1]، 2002). والدین کودکانی که دچار اختلال هستند چالشهای بیشتری در پرورش کودکان خود دارند و بیشتر از والدینی که کودک عادی دارند دچار اختلال در عملکرد و شیوههای فرزندپروریشان میباشند(گااو، چیو، سونگ، لی[2]، 2008).
همچنین روشهای تربیتی والدین تأثیر مهمی را بر شخصیت فرزندان در آینده میگذارد (امیرینژاد قریشیراد، جوانمرد،1390). در واقع، فرزندان والدین مقتدر بسیار خوب پرورش می یابند؛ آنها شاد هستند و در تسلطیابی در تکالیف جدید اعتماد به نفس دارند و خودگردان میباشند. در حالیکه فرزندان والدین مستبد، مضطرب، گوشهگیر و ناخشنودند و فرزندان والدین سهلگیر خیلی ناپخته هستند، در کنترل تکانههایشان مشکل دارند و بسیار پرتوقع و وابسته به بزرگترها میباشند(برک، 2001؛ ترجمه سیدمحمدی، 1386). با توجه به اینکه اختلالهای یادگیری تأثیر عمیقی بر کارکرد خانواده دارد، والدین دانشآموزان با اختلالهای یادگیری تعارض و اضطراب بیشتری در محیط خانواده دارند و انسجام خانوادگی و فعالیتهای تفریحی کمتری هم نشان میدهند. همچنین، استرس والدین رابطه مستقیمی با مشکلات رفتاری دانشآموزان با اختلالهای یادگیری دارد(دیسون، 2003).
پارهای اوقات شاهد آن هستیم که والدین به دلایل گوناگون، آگاهانه و ناآگاهانه از فراهم آوردن زمینه و بستر مناسب برای رشد و بالندگی هرچه شایستهتر فرزندان خود غفلت میورزند. آنچه باعث نگرانی میشود ناآگاهی و عدم اطلاع کافی والدین از اهمیت دوران اولیه زندگی کودک و تأثیر ماندگار و سرنوشتساز برخوردها و واکنشهای والدین بر سراسر زندگی کودکانشان است. در واقع، هرگونه عکسالعمل و رفتار والدین به صورت مستقیم یا غیرمستقیم میتواند در ساختن رفتار و شخصیت آیندهی کودک مؤثر باشد. رفتار و شخصیتی که همیشه مطلوب و سازگارانه شکل نمیگیرد و حتی در بسیاری از اوقات شکل بیمارگون به خود میگیرد که اصلاح آن مستلزم صرف وقت و هزینهی بسیار خواهد بود(پناه علیها، 1389).
اگرچه تحقیقاتی در زمینه سبکهای فرزندپروری و مشکلات رفتاری به صورت جداگانه و بر روی سایر گروههای کودکان با نیازهای ویژه صورت گرفته است ولی براساس بررسیهای انجام شده تحقیقی در زمینه پیشبینی مشکلات رفتاری براساس سبک فرزندپروری والدین در دانشآموزان با اختلالهای یادگیری در ایران ملاحظه نشد. از اینرو، پژوهش حاضر در نظر دارد این خلأ را پر کند و نقش شیوههای فرزندپروری را به عنوان یک عامل پیشبینیکننده در مشکلات رفتاری دانشآموزان با اختلالهای یادگیری مورد توجه قرار دهد. شایان ذکر است که یافتههای این پژوهش میتواند توسط والدین، معلمان و متخصصانی که با دانشآموزان با اختلالهای یادگیری در ارتباط هستند، مورد استفاده قرار گیرد و از این طریق به بهبود عملکرد تحصیلی و رفتاری دانش آموزان با اختلالهای یادگیری کمک شود.
[1]. Cramer
[2]. Gau, Chiu, Soong, Lee
[1]. Dyson
[2]. Internalizing behaviors
[3]. Externalizing behaviors
[4]. Aunola & Nurmi
[1]. Hallahan, Lioyd, Kauffman, Weiss & Martinez
[2]. Abutalib
فرم در حال بارگذاری ...