آستروسیتها از فراوانترین سلولهای گلیا در سیستم عصبی مرکزی (CNS) [2] میباشند که فاقد آکسون، پتانسیل عمل[3] و پتانسیل سیناپسیاند. جمعیت این سلولها 10 برابر نورونها بوده و 25% تا 50% حجم مغز را اشغال میکنند [1, 2]. از نظر ظاهری، ستارهای شکل بوده و دارای زوائد متعددی هستند که با سطح نورون اتصال غیرسیناپسی دارند [3]. این سلولها دارای زوائد دور عروقی[4]اند و حدود 85% از سطح مویرگها در مغز را میپوشانند [2, 4]. از ویژگی آستروسیتها بیان دستهای ازفیلامنتهای حد واسطnm 9 به نام [5]GFAP میباشد که باعث تقویت ساختمان آنها میشود. GFAP مارکر شناسایی آستروسیتها میباشد [5-8]. آستروسیتها به وسیله اتصالات منفذدار[6] به هم متصل میشوند و یک سنسیشیوم الکتریکی ایجاد میکنند [9]. همچنین دارای کانالهای آبی[7] هستند که به یونها و مولکولهایی با وزن
مولکولی کمتر از 1000 دالتون نفوذپذیرهستند. بنابراین گسترهی وسیعی از مولکولها شامل نوکلئوتیدها، قندها، آمینواسیدها، پپتیدهای کوچک،cAMP،Ca2+ ، اینوزیتول تری فسفات (IP3) از این مسیر عبور میکنند [10]. چنین ارتباطات بین سلولی باعث هماهنگ شدن فعالیتهای سلولهای مجاور و فعالیتهای الکتریکی و بیوشیمیایی در خود سلول میگردد. نفوذپذیری اتصالات منفذدار به شدت به وسیله اسیدیتهی خارج سلولی و یا افزایش کلسیم خارج سلولی کاهش مییابد [11].
پتانسیل استراحت غشای آستروسیتها نسبت به نورونها منفیتر است. چون سلولهای گلیال انواع مختلفی از کانالهای پتاسیمی را دارند، بنابراین نسبت به نورونها به پتاسیم نفوذپذیرترند. برای مثال پتانسیل استراحت غشای آستروسیتها در حدود mv 85- و پتانسیل استراحت غشای نورون در حدودmv 65- است. چون نسبت کانالهای سدیمی به پتاسیمی درآستروسیتهای بالغ بسیار کم است، آستروسیتها قادر به تولید پاسخهای الکتریکی مانند پتانسیل عمل نیستند و افزایش میزان کلسیم داخل سلولی نشان دهندهی فرم تحریکی آنها است. ولتاژ غشای آستروسیتها نسبت به تغییرات غلظت پتاسیم خارج سلولی بسیار حساس میباشد، به طوری که وقتی [K+]o از mM 4 بهmM 20 میرسد، آستروسیتها در حدودmv 25 دپلاریزه میشوند، در حالیکه نورونها فقط در حدود mv 5 دپلاریزه میشوند. این عدم حساسیت پتانسیل استراحت نورونها به تغییرات [K+]o در محدودهی فیزیولوژیک، نمایانگر قدرت تطابق آنهاست که بتوانند در رویارویی با افزایش آنی [K+]o، پتانسیل استراحت آنها پایدار بماند [12-14]. انباشته شدن [K+]o در اثر فعالیت ثانویه نورونها ممکن است علامتی را به سلولهای گلیا بفرستد که متناسب با مقدار فعالیت آنها است. برای مثال، یک افزایش جزئی در [K+]o باعث شکسته شدن گلیکوژن در سلولهای گلیا میگردد که این اتفاق، شاید سوخت لازم را برای فعالیت نورونهای مجاور فراهم میکند [12].
نورونها وگلیاها از طریق اتصالات منفذدار با یکدیگر ارتباط ندارند و ارتباط این سلولها با هم به وسیله فضای باریک خارج سلولی[8] (ECS) بین آنها صورت میگیرد[15]. در CNS پستانداران ECS یک جز بسیار کوچک است که به وسیله غشاهای همجوار به وجود میآید و به طور میانگین فضایی در حدود µm 02/0 میباشد [10]. ECS یک بخش بسیار فعال است، در این بخش میزان بسیاری از مولکولهای آزاد شده از یک سلول مانند یونها، متابولیتهای انرژی، میانجیهای عصبی و … به طور سریع به سلولهای همجوار انتشار مییابند و بدین وسیله ارتباط بین نورونها و سلولهای گلیا کنترل میگردد [16].
بحران در ادبیات امروز، کلمهای آشنا برای دولتمردان، علماء، متخصصان و عموم مردم میباشد و اینکه پیش از بحران میبایست از چه آمادگیهایی برخوردار بود و حین آن چه اقداماتی انجام داد تا خسارات ناشی از آن کاسته شده و پس از آن چگونه در حداقل زمان به بازسازی خسارات ناشی از آن پرداخت به یکی از مباحث جدّی در جوامع امروز تبدیل شده، بگونهای که در اکثر کشورها یک سازمان و یا حتی وزارتخانهای به این امر اختصاص داده شده است.
در کشور ما نیز باتوجه به شرایط خاص جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی آن که تقریبا کشور در معرض تمامی انواع بحرانها قرارداده و علاوه برآن بصورت متناوب از جانب کشورهای قدرتمند مورد تهدید قرار میگیرد ؛ آمادگی برای مقابله با بحرانها و هر گونه اقدام خصمانه دشمن اعم از جنگ، خرابکاری، تحریم و … اجتناب ناپذیر میباشد.
در بحرانهای طبیعی احتمال وارد آمدن آسیب به زیرساختها وجود دارد؛ البته در این زمینه معمولا پیشبینیهای لازم پیش از ایجاد این
زیرساختها به عمل میآید ولی در جنگهای نوین با توجه به اهمیت زیرساختهای حیاتی هر کشور، نخستین نقاطی که مورد حمله قرار میگیرند، این زیرساختها، علی الخصوص در حوزهی انرژی میباشد. استراتژیکترین انرژی که در حال حاضر تقریبا زندگی، کار و ارتباطات تمام افراد به آن بستگی دارد برق است و نیروگاههای تولید برق و خطوط انتقال آن به عنوان اولین زیرساختهایی است که در صورت آسیب چه به دلیل بحرانهای طبیعی و چه در صورت حمله دشمن میبایست مورد توجه قرار گرفته و برای مقابله با آسیبهای آن چارهای اندیشید.
قطع برق در جوامع امروز برابر با ایجاد بحران میباشد و اطلاع رسانی در شرایط بحران به ایجاد آرامش و کاهش خسارات ناشی از این بحران کمک شایانی مینماید، اما در شرایط قطع برق با عدم امکان اطلاع رسانی از طریق رسانههای مرتبط با برق از قبیل تلویزیون، رادیو، رسانههای مکتوب، اینترنت، تلفن همراه و … مواجه میباشیم، زیرا حتی در صورتیکه مخاطبان بوسیله ژنراتورهای خانگی یا باطری بتوانند دریافت کنندههای خود را فعال نمایند فرستندههای محلی در ارسال محتوا با مشکل مواجه میباشند.
لذا برای این مورد باید چارهای اندیشید که در کوتاهترین زمان و با حداقل امکانات، شرایط اطلاع رسانی توسط رسانههای عمومی در شرایط بحران ناشی از قطع برق را فراهم آورد. به همین منظور نسبت به بررسی این مساله از دیدگاه کارشناسان در حوزهی پدافند غیر عامل و کارشناسان رسانه خواهیم پرداخت.
اهمیت اطلاع رسانی در شرایط بحرانی برای کاهش آسیبهای ناشی از این بحران و همچنین تاثیرات مثبت روانیای که اطلاع رسانی در این شرایط برای عموم مردم بوجود آورده و از ایجاد شایعات جلوگیری مینماید، امری است که پیش از این در تحقیقات گستردهی علمی اثبات شده است.
با توجه به مشکلاتی که در اثر قطع برق بر سر راه اطلاع رسانی بوجود میآید میبایست نسبت به بررسی شیوههای اطلاع رسانی در این شرایط توسط رسانهها اقدام و در نهایت به راهکاری برای این امر دست پیدا کرده و این راهکار را برای اطلاع رسانهها و سایر سازمانهای مرتبط با موضوع قرار دهیم.
شرایط خاص کشورمان در حال حاضر و تهدیداتی که توسط کشورهای متخاصم نسبت به آن انجام میپذیرد نیز دلیل دیگری است که به عنوان انگیزه انتخاب این موضوع میباشد. در جنگهای امروز معمولا ابتدا کشورها از طریق رسانهها شکست میخورند و سپس از طریق نیروهای نظامی مقابل، نمونه جنگ آمریکا- عراق سال ۲۰۰۳ که در آن ابتدا شکست نیروهای عراقی توسط رسانههای حامی جنگ اعلام و چند روز بعد بغداد توسط نیروهای حمله کننده، اشغال شد.
در این تحقیق امیدواریم بتوانیم بستری مناسب برای شناسایی روشهای اطلاع رسانی در شرایط بحرانی بدست آوریم و گامی هر چند کوچک در راستای کاهش خسارات ناشی از بحرانها علی الخصوص بحرانهای ناشی از هجوم دشمن در کشورمان برداشته شود.
طلاق موضوعی متصل به ازدواج است با ریشهها وعلتهای همسو و همسان، نرخ بالای زنان و مردان مطلقه، فرزندان طلاق، از هم پاشیدن بنیان خانواده در آینده میتواند حیات جامعه را با مخاطره روبرو ساخته و از این رومیطلبد تا توجه بیشتری به این موضوع گردد.
همچنین نتایج بررسیهایی كه در سالهای گذشته در خصوص زوجین درخواست كننده طلاق ، صورت پذیرفته بیانگر این است كه بیشتر درخواستهای طلاق در دوران عقد ارائه شده، بنابراین می توان گفت بیشتردرخواست های طلاق درسه سال نخست زندگی مشترك ، رخ می دهد كه این سئوال پیش می آید نبود بلوغ آگاهی زوجین در زمان ازدواج منجر به طلاق می شود؟
اگرچه پرداختن آماریِ صرف به این تراژدی نمی تواند به عنوان یك ملاك مناسب موردتوجه باشد و در این راستا ضرورت توجه همزمان به سیاستگذاری های ملی و فرهنگ سازی قومی را می طلبد، اما باید از رهگذر آمارهای مستند به اهمیت اجتناب ناپذیر پیشگیریقبل از وقوع هر بحران توجه داشته باشیم تا با ارائه راهكارهای پیشگیرانه از افزایش روند صعودی منحنی های طلاق در كشور جلوگیری كنیم.
هر چند تجزیه و تحلیل این مطلب كه چرا برخی طلاق می گیرند، كمی دشوار به نظر میرسد، اما به هر صورت، از هم پاشیدگی كانون خانواده نتیجه نارضایتی و عوامل رنج آوریاست كه زن و مرد مدت ها در مقابل آن قرار گرفته و فشارهای اقوام و دوستان یا تقبیحهای اجتماعی و عوامل دیگر هم نتوانسته است از تصمیم آن ها برای جدایی از یكدیگرجلوگیری كند.
دلایل رشد صعودیطلاق در سال های اخیر را میتوان متأثر از عوامل اقتصادی و حتی حقوقی نیز دانست سئوالی دیگر اینجاست آیااعتیاد، دخالت والدین و اطرافیان، خشونت و ضرب و شتم، سوءظن و بدبینی و نبودتفاهم از بیشترین عوامل درخواست طلاق زوجین در سال های اخیر بوده است؟
انتخاب نادرست و بی دقتی در امر همسر گزینی و آشنایی ها و دلبستگی های خیابانی كه بی گمان تحمیل نظرات به والدین را در پی داشته،آیا از دیگر عوامل مهم شیوع طلاق دركشور به شمار می آید؟
ارزیابی ها نشان داده صنعتی شدن و به اصطلاح مدرنتیه ،حاشیه نشینی وكمرنگ شدن نظام سنتی خانواده گسترده، بیشترین زمینه ازدواج های ناموفق را به وجودآورده است.
از این رو می توان گفت برخی از طلاق ها دستاورد ازدواج های «غلط» است، ازدواجهایی كه یا بر اثر اجبار یا ناشی از عدم شناخت است و نقش عواطف و احساسات زودگذر یاازدواج بدون تعمق هم بوده است.
طلاق كه امروزه تهدیدكننده اصلی كانون خانواده ها به شمار می آید، آسیب های اجتماعی فراوانی را به همراه دارد كه بسیاری از پیامدهای آن را می توان این روزهادر شهرهای بزرگ كشورمان مشاهده كرد. نکته ای که شایان توجه بیشتر دراین زمینه می باشد پژمرده شدن غنچه های نا شکفته است. به عبارت دیگر قبل ازاین که زندگی مشترک شروع شود طلاق به وقوع می پیوندد واین امر تبعات متعدد روانی-اجتماعی را برای دختر وپسر وخانواده ها و درنهایت برای جامعه به بار می آورد که می توان به مواردی مانند : زندانی شدن مرد به دلیل نپرداختن مهریه، اعتیاد به دلیل شکست عاطفی، ترس از تشکیل زندگی مشترک درآینده و… اشاره نمود. به نظر می رسد اختلاف سنی زوجین، میزان تحصیلات زوجین،مدت زمان عقد، مدت زمان زندگی مشترک، نوع شغل، میزان مهریه، دخالت دیگران در امور زندگی زوجین ، مدت شناخت همسر قبل از ازدواج، شیوه آشنائی زوجین قبل از ازدواج، میزان رضایت به ازدواج در اطرافیان، وضعیت اقتصادی- اجتماعی خانواده، تناسب فرهنگی خانواده ها، میزان معاشرت قبل از عقد، میزان نظارت خانواده ها برروابط طرفین قبل از عقد، میزان ملاقات با همسر بعداز عقد، میزان ارتباط با خانواده همسر بعداز عقدو وجود آسیب روانی –اجتماعی در فرد بادرخواست طلاق رابطه وجوددارد.
برهمین اساس عنوان پژوهش” بررسی عوامل مؤثردر طلاق زوجین قبل و بعداز زندگی مشترک در متقاضیان طلاق دادگاه خانواده شماره 2 تهران” انتخاب شده است كه از سه منظر عوامل فردی،اجتماعی وارتباطی بررسی انجام می شود.
یکی از بحثهای اساسی در زبانشناسی تحلیلگفتمان است. اگر امروزه به تحلیلگفتمان بنگریم با دو دیدگاه مواجه میشویم که یکی حوزهای عام و دیگری حوزهای از زبانشناسی است. دیدگاه اول به عنوان شاخهای از زبانشناسی یا رشتهای فرعی در زبانشناسی نیست، بلکه مجموعهای از روشهای اکتشافی است که با آن میتوان در هر حوزهای که زبانشناسی یکی از آنهاست سوالاتی را مطرح کرد که شاید تاکنون مطرح نشدهاست و یا به سوالهای از پیش موجود، پاسخهایی داد که تاکنون داده نشدهاست. این دیدگاه در سایر علوم از قبیل سیاست، جامعهشناسی، آموزش زبان، اقتصاد، ادبیات، تبلیغات، پزشکی و … به کار میرود (جانستون[1]، 2008). یکی از مباحث در تحلیلگفتمان به عنوان شاخهای از زبانشناسی، این است که وضعیت اطلاعاتی عناصر گزارهای که در قالب جمله ریخته میشود بر صورت عناصر در جمله تأثیر میگذارد. در زبانشناسی امروز ساختار اطلاعاتی از مباحث مطرح و در حال گسترش است. لمبرکت [2](1994) ساختار اطلاعاتی را در کنار ساختار نحوی و معناشناسی، بخشی از دستور جمله میداند. تأثیر ساختار اطلاعاتی بر صورت جمله در بخش نحوی، واجشناختی و ساختواژی نمود پیدا میکند. در بخش نحوی تأثیر ساختار اطلاعاتی را میتوان در انتخاب ساختارهای دستوری پیچیده از بین چند ساختار دستوری و یا در ترتیب قرار گرفتن سازههای جمله کنار یکدیگر مشاهده کرد. در حوزهی واجشناختی، ساختار اطلاعاتی بر عناصر زبرزنجیری تأثیر میگذارد و در حوزهی ساختواژی، انتخاب واژهی خاصی از میان واژگان مربوط به یک حوزهی معنایی، تجلیگاه ظهور ساخت اطلاعاتی است. در حوزهی تأثیر ساخت اطلاعی بر صورت ساختواژی، مبحثی تحت عنوان ارجاعگفتمانی[3] وجود دارد. اصطلاح ارجاعگفتمانی از کلمه avacpopa یونانی مشتق شدهاست که به معنای حمل به عقب[4] است. ارجاعگفتمانی در زبانشناسی معاصر رابطهی بین دو عنصر زبانی است که تفسیر یکی از این عناصر، که ارجاعگفتمانی گفته میشود به وسیلهی تفسیر عنصر دیگر که مرجع نامیده میشود مشخص میشود. در ارجاعگفتمانی صورتهای گوناگونی برای ارجاع به یک موجودیت[5] وجود دارند و یک صورت نیز برای ارجاع به موجودیتهای گوناگون استفاده میشود. برای مثال، میتوان به موجودیتی مثل «کتاب» با صورتهایی چون این کتاب، آن کتاب، این، آن و … ارجاع داد و هر کدام از این صورتها نیز میتواند برای ارجاع به دیگر موجودیتها در موقعیتهای مختلف استفاده شود. فرآیند ارجاع، نقش مهمی در کاربرد زبان ایفا میکند. بنابراین ارجاع را به عنوان یک فرآیند پویای زبانی میتوان یکی از ویژگیهای مهم کاربرد در زبان تلقی کرد که همواره مورد استفادهی گویندگان زبان برای اشاره به اشخاص، اشیاء، مکان، زمان و یا دیگر موجودیتها قرار میگیرد. در یک گفتمان، گوینده صورتی را
برای ارجاع به مرجع استفاده میکند که شنونده با توجه به آن صورت، قادر به تشخیص و شناخت آن چه که گوینده به آن ارجاع میدهد میباشد و ارتباط بین گوینده و شنونده شکل میگیرد.
در سالهای اخیر، ارجاعگفتمانی نه تنها تبدیل به یک مسئلهی محوری در نظریهی زبانی شده، بلکه توجه فلاسفه، روانشناسان، دانشمندان شناختی را به خود جلب کرده است. از یک سو، برخی از جنبههای ارجاعگفتمانی بارها توسط چامسکی (1981، 1982، 1986، 1988، 1991) به منظور انعکاس اصول دستور جهانی ([6]UG) بررسی شدهاست، از سوی دیگر، ارجاعگفتمانی در تعامل با عوامل مختلف نحوی، معنایی و کاربردی است. ارجاعگفتمانی به وضوح شامل عواملکاربرد شناختی، معنا شناسی و نحوی است و میتوان اذعان کرد که عواملکاربرد شناختی نقش مهمی در ارجاعگفتمانی ایفا میکنند.
بنابراین، سوال این است که چه چیزی گوینده را قادر میسازد که صورت مناسب را برای ارجاع به موجودیتی خاص انتخاب کند و چه چیزی شنونده را قادر میسازد که از یک صورت خاص، مرجع مورد نظر گوینده را شناسایی کند (گاندل، هدبرگ و زاخارسکی[7]، 1993). از آن جا که ارجاعگفتمانی در زبان فارسی تاکنون بر اساس مدل خاصی سنجیده نشدهاست در این پژوهش دادههای سوم شخص زبان فارسی با توجه به مدل کاربرد شناختی هوانگ که ادعا میشود در مقایسه با دیگر مدلها کارآمدتر است مورد بررسی قرار میگیرد. مدل کاربرد شناختی توسط هوانگ در گفتار زبان چینی مورد بررسی قرارگرفته و با توجه به ویژگیهای گفتار، که درآن گوینده و مخاطب حضور دارند و بازخورد بلافصل وجود دارد به توضیح این مدل پرداخته شدهاست. از آن جا که هوانگ مدل خود را به گفتار محدود نکرده در این پژوهش این مدل در دادههای سوم شخص، در نوشتار زبان فارسی بررسی میشود و میزان سازگاری زبان فارسی با مدل کاربرد شناختی سنجیده میشود.
[
انسان موجودی اجتماعی است كه بدون حضور در جامعه و تعامل با دیگران از عهده پاسخگویی به نیازهای متنوع زندگی خویش بر نمی آید . این معاشرت و تعامل در زندگی اجتماعی باید مبتنی بر قانون باشد و گرنه به اختلال در نظام اجتماعی منجر خواهد شد.زیرا سود جویی و حب ذات كه از صفات غریزی انسان است، او را به سوی تضییع حقوق دیگران سوق میدهد . بنابراین برای كنترل صفات غریزی انسان وجود قانون امری ضروری به نظر میرسد. از بین همه قوانین این قوانین دینی هستند که بیش از هر قانون دیگر میتوانند در این زمینه مؤثر باشند و درثبات نظام اجتماعی نقش ایفا نمایند.
بنابراین قوانین ، اصول و ارزشهای ثابتی كه دین آنها را برای انسان فراهم میكند، برای رفع نیازهای اجتماعی وی بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارند . دین در یك تقسیم بندی كلی به دو دسته الهی و بشری تقسیم میشود. دین بشری دینی است كه بشر با فكر خود برای خویش تدوین كرده است. اما دین الهی از سوی خداوند برای هدایت بشر فرستاده شده است.
دین چه منشأ الهی داشته باشد چه بشری، از نگاه اندیشمندانی كه از منظرهای متفاوتی به مطالعه آن پرداخته اند، دارای كاركردهای مختلفی از جمله كاركردهای اجتماعی در زندگی انسان است. كاركرد در اصطلاح جامعه شناسی غالباًبه معنی كار، نقش و وظیفه استعمال میشود. علاقه جامعه شناسان از جمله دوركیم به مطالعه دین عمدتاً ناشی از تأثیراتی است كه دین در حیات اجتماعی انسان دارد. دوركیم دین را به عنوان یك پدیده اجتماعی در نظر می گیرد و علت موجده آن را انسان و زندگی اجتماعی می داند.
علامه طباطبایی بر خلاف دوركیم برای دین منشأ الهی قائل است. از نظر ایشان نیز دین و قوانین دینی به دنبال پاسخگویی به نیازهای ضروری انسان می باشند . دوركیم و علامه طباطبایی كه هر كدام از اندیشمندان بر جسته زمان خود هستند، بر نقش مؤثر دین درحیات اجتماعی بشر تأكید دارند.
در این پژوهش بر آنیم تا به بررسی تطبیقی دین از دیدگاه دوركیم و علامه طباطبایی بپردازیم وكاركردهای اجتماعی دین را از نگاه آنان مقایسه كرده و وجوه اشتراك و افتراق آنها را بیان نماییم.