، اهمیت و ضرورت پژوهش ، اهداف ، سوالات و تعاریف نظری و عملیاتی متغییرها پرداخته است.
1-2-بیان مسـاله
امروزه دانش و اطلاعات به عنوان عامل تعیین کننده ای در موفقیت و قدرت پذیری سازمان ها تبدیل شده است. با افزایش تاکید دولت بر ایجاد جامعه دانشی و اولویت حرکت به سوی اقتصاد دانش محور(در برنامه چهارم توسعه) مسئله اساسی درک این موضوع است که چگونه از دانش به عنوان یک منبع مهم کسب مزیت رقابتی ،استفاده شود. در این راستا بسیاری از سازمان ها تلاش خود را بر این مسئله متمرکز نموده اند که چگونه می توانند دانش را در سازمان مدیریت نمایند. دانش مقوله ای نظامند است و نیازمند توجه همه جانبه به عوامل مختلف سازمانی می باشد (حدت، 1387).
دانش یکی از سرمایههای اصلی سازمان تلقی میشود و هر سازمانی که بیشتر از این سرمایه برخوردار باشد بهتر میتواند با چالشهای موجود برخورد کند و در عرصه رقابت بطور موفق عمل کند. امروزه همهی محققان و گروههای علمی اذعان دارند؛ برای اینکه سازمانها بتوانند در دنیای رقابت حضور مستمر و پایدار داشته باشند، باید حول محور علم و دانش فعالیت کرده و کارکنان خود را مجهز به ابزار دانش کنند، که بتوانند با مدیریت صحیح از دانش و تجربیات کارکنان خود استفادهی بهینه کرده و دائما افکار و اندیشههای جدید را در سازمان پرورش دهند که این امر جز با مدیران و کارکنان خلاق و نوآور امکان نمیپذیرد.(شاین[1] ،1389).
یکی از موضوعات مرتبط با دانش، تسهیم دانش است.تسهیم دانش فعالیتی است که طی آن کارکنان اطلاعات مرتبط را به دیگران در سازمان انتقال می دهند. تسهیم دانش به عنوان یک فعالیت پیچیده ولی ارزش آفرین، بنیاد و پایهء بسیاری از استراتژی های مدیریت دانش در سازمان ها می باشد. پژوهشگران و متخصصان تأکید می کنند که تسهیم دانش بسیار مهم است و هنگامی که انتقال داده نشود به عنوان مانعی بر سر راه سازمان در زمینه بهبود عملکرد و رقابت پذیری می شود و نمی گذارد سازمان به صورت کارا و اثربخش عمل کند.( روسکا[2]، 2005).
بسیاری از محققان بیان کرده اند که نسبت به فرایند تسهیم دانش و اهمیت آن درک کافی وجود ندارد. تسهیم دانش فقط یک موضوع نیست، بلکه یک مشکل برای سازمان هاست چون عدم تسهیم اطلاعات در سازمان منتهی به مرگ سازمان می شود(ریگ[3]، 2005).
یکی از اهداف اساسی مدیریت دانش، عملی ساختن یا بهبود تسهیم یا انتقال دانش در بین واحدهای مختلف سازمان است(جعفری، 1393). اگر افراد بتوانند دانشی که بصورت فردی از کار خود دارند را به کار گیرند و نیز آن را به اشتراک بگذارند، هم سازمان و هم فرد می تواند بهتر رشد کند واگر نتواند به صورت موثری در سازمان به اشتراک گذاشته شود شبیه این است که از بین رفته است.(علوی و لیدنر[4]،2001). به نظر می رسد یکی از پیامد های تسهیم دانش، نقشی است که تسهیم دانش در عملکرد شغلی از خود به جا می گذارد.
طبق تعریف فرهنگ لغت آکسفورد عملکرد یعنی هر آنچه که افراد و ماشینها انجام میدهند. برخی عملکرد را معادل اثربخشی و کارایی میدانند و برخی اعتقاد دارند عملکرد عبارتست از جمع همه فرآیندهایی که به مدیریت کمک میکند تا بتواند با نیم نگاهی به ایجاد یک سازمان عملگرا در آینده(برای مثال یک سازمان کارا و اثربخش) اقدام مناسب اتخاذ کند. به عبارت دیگر عملکرد عبارتست از انجام هرآنچه درامروز که منجر به نتایج قابل سنجش ارزشمند در آینده میشود(نیلی و همکاران[5]، 2010). عملکرد را معمولا به صورت ساده در قالب مفاهیم خروجی نیز به این صورت میتوان تعریف کرد: « دستیابی به اهداف کمی» یا « عملکرد یعنی هم رفتارها و هم نتایج» (آرمسترانگ[6]، 2006).
عملکرد شغلی به عنوان دستاورد های شخصی بر مبنای استاندارد سازمانی و قوانین و مقررات تعریف می شود. عملکرد شغلی عبارتست از محصول و بازده افراد در رابطه با عملی که انجام می دهند ،بعبارتی عملکرد همان کار واقعی افراد با توجه به شرح وظایفش می باشد .(نور علیزاده ، 1383 ، ص104). در تعریفی دیگر عملکرد عبارتست مجموع رفتارهای در ارتباط با شغل که افراد از خود نشان می دهند (کشاورزی ، 1386(.
عملکرد معیار پیش بینی شده یا معیار وابسته ی کلیدی می باشد که بعنوان وسیله ای برای قضاوت در مورد اثر بخشی افراد، گروه ها و سازمانها عمل می کند. عملکرد عبارتست از حاصل فعالیت های یک فرد از لحاظ اجرای وظایف محوله در مدت زمان معین. عملکرد حاصل یا نتیجه ی فرآیند و تحقق اهداف می باشد. فرآیند بدین معنی است که انجام هر کاری در مراحلی باید انجام گیرد تا آن کار انجام بپذیرد و تحقق اهداف بدین معنی است که با رعایت مراحل کاری آن هدف تحقق پیدا کند. عملکرد رفتاری است در جهت رسیدن به اهداف سازمانی و اندازه گیری شده یا ارزش گذاری شده است (رضائی ، 1391 ، ص68).
مطابق با مبانی نظری در حیطه رفتار سازمانی متغیرهای گوناگونی عملکرد افراد در محیط کار را تحت تاثیر قرارمی دهند که از جمله آن می توان به سهیم شدن کارکنان در دانش سازمانی و فردی اشاره نمود. این موضوع به خصوص در عصر کنونی با وجود سیستمهای اطلاعاتی و
فن آوریهای سازمانی و موضوع مدیریت بر داراییهای دانشی سازمان در خور توجه شده است.
اداره کل تعاون کار و رفاه اجتماعی استان اصفهان در سال 1390 با تصویب مجلس شورای اسلامی مبنی بر ادغام سه وزارتخانه تعاون ، کار و رفاه اجتماعی به شکل جدید شروع به فعالیت نمود. از مهمترین وظایف و رسالتهای این اداره کل می توان برنامه ریزی و نظارت بر اجرای قوانین کار ، تعاون و تدوین نظام جامع رفاه و تامین اجتماعی سیاستگذاری و برنامه ریزی به منظور تنظیم روابط کار ، بررسی و رفع مسایل و مشکلات جامعه کارگری ، تنظیم روابط کارگری و کارفرمایی در راستای سیاست حفظ و صیانت از نیروی کار، سیاستگذاری و برنامه ریزی به منظور تعمیم و گسترش نهادهای مدنی و تشکلها در حوزه تعاون ، کار و رفاه اجتماعی ، تنظیم مقررات و ضوابط ، معیارها و توصیه نامه های ایمنی و استانداردهای کار و تعیین حداقل دستمزد سالیانه کارگران در شورای عالی کار، سیاستگذاری ، برنامه ریزی و اداره امور مربوط به مجامع و شوراهای عالی در حوزه تعاون ، کار ورفاه اجتماعی وتعیین سیاستها و راهبردهای اشتغال و برنامه ریزی مربوط به آن در چهارچوب برنامه ها و سیاستهای کلان دولت اشاره کرد. با توجه به اهدافی که برای این سازمان ذکر گردید و همچنین تاکید این سازمان براشتراک دانش به عنوان وسیله ای برای تبادل دانشهای کاری و الزام کارکنان به شرکت در فرایند تسهیم دانش توسط مدیریت این سازمان از طریق راه اندازی اتاقهای گفتگو، دعوت از پیشکسوتان سازمانی به منظور بهره گیری از تجارب آنان، اقدامات اولیه راه اندازی پایگاه داده سازمانی و سیستمهای اطلاعات مدیریت از یک طرف و هدف گذاری مدیریت به منظور ارتقاء عملکرد شغلی کارکنان از طریق آموزشهای ضمن خدمت، مشارکت در تصمیم گیری ، پرداختهای مادی و غیر مادی پژوهشگر را بر آن داشت تا رابطه تسهیم دانش را با عملکرد شغلی مورد بررسی قرار داده و پاسخی برای این سوال بیابد که در سازمان مورد مطالعه رابطه این دو متغیر چگونه بوده و کدام یک از ابعاد تسهیم دانش قادر به پیش بینی عملکرد شغلی بوده و باید مورد توجه ویژه واقع گردد.
1-3- ضرورت پژوهش
متخصصان و مدیران اجرایی هر سازمان، گنجینهای از تجربیات ارزنده و دانش آموختهشده در سازمان هستند. بازنشسته شدن هر فرد، به مفهوم خروج انبوهی از تجربیات و دانش از سازمان است که کسب دوباره آنها، مستلزم هزینه بسیار، دوبارهکاری و اشتباهات مجدد است. نتایج پژوهشی که در اروپا انجام شدهاست، نشان داد که نیمی از سازمانهای شرکتکننده در پژوهش، کارمندان کلیدی را از دست دادهاند که 43 درصد دانش سازمانی را در اختیار داشته و رفتن آنها عملاً منجر به بازگشت به عقب سازمان بوده است. همچنین 13درصد آنها، کارمندانی را از دست دادهاند که سازمان را با مشکل مواجه کرده است. غالب سازمانها معتقد بودهاند که بیشتر دانش مورد نیاز آنها در سازمان وجود داشته، ولی شناسایی، بازیابی و بهکارگیری آن مشکل اصلی آنها بوده است. از همین رو انتقال دانش به عنوان یکی از جنبههای مدیریت سازمانی همیشه و به شکلهای مختلف وجود داشته است. بحث و گفتگو با همکاران، کتابخانههای سازمانی، آموزشهای حرفهای، مربیگری کارکنان جدید و موارد مشابه دیگر راهکارهای سنتی در این زمینه بوده است. اما امروزه برنامههای مدیریت دانش سعی میکنند به صورت آشکار به ارزیابی و مدیریت فرایندهای خلق یا شناسایی، گردآوری و بهکارگیری دانش در کل سازمان بپردازند. مستندسازی و ایجاد مخزن دانش فنی، علاوه بر ایجاد بهرهوری بالا، امکان کاهش اشتباهات تکراری در اقدامات آتی کارمندان و عدم از دسترفتن دانش آنان پس از ترک سازمان را فراهم میکند (زارع ، 1387).
بنابراین میتوان گفت پیادهسازی مدیریت دانش در سازمان دستکم منافع زیررا به همراه خواهد داشت:
سازمان مورد مطالعه (اداره کل تعاون کار و رفاه اجتماعی استان اصفهان) برای هم سو شدن با تغییرات گسترده محیطی و بقا نیازمند بکارگیری تسهیم دانش می باشد. این پژوهش برای سازمان یک ارزش جدید ایجاد نمود تا بتواند با بهبودکارائی، اثربخشی و قدرت رقابت پذیری از طریق تسهیم دانش درسازمان، عملکرد سازمان و کارکنان را ارتقاء بخشد. همچنین یک دیدگاه و تئوری در مورد اهمیت تسهیم دانش در بالا بردن عملکرد برای رهبران و کارکنان سازمانی ایجاد و ضرورت اهمیت ایجاد روابط کارکنان و تسهیل انتقال دانش به سازمان را نمایان نمود.
به علاوه به دلیل جایگاه حاکمیتی این سازمان در میان جامعه ، اهمیت و لزوم مستندسازی و تبادل تجربیات ، همراستایی با چشمانداز توسعه دولت ، بازنشستگی و جدا شدن کارکنان از سازمان ، شناسایی منابع دانشی سازمان و انتقال دانش آنها از جمله ضرورت های پژوهش حاضربود. به نظر می رسد این پژوهش قادر است در زمینه های زیر به مدیران این سازمان کمک شایان توجهی نماید :
[1]- Schein
[2]- Ruuska
[3]- Riege
[4]- Alavi and Leidner
[5]- Neely et al
[6]- Armstrong
بهرهوری به تعبیر کلی معیار سنجش این امر است که مصرف منابع به عنوان ورودی [5](نهادها) برای تولید خروجی[6](ستادهها) مورد نیاز جامعه در دراز مدت چقدر موثر و کارآمد بوده است؟ اگر بهرهوری در سادهترین شکل آن به عنوان نسبت ستاندهها به دادهها یا همان راندمان یا بازدهها در نظر گرفته شود بدیهی است که هرچه مخرج یا دادهها کمتر شود بهرهوری یا راندمان افزایش مییابد. که برای نیل به این هدف به سه طریق میتوان عمل نمود:
بهرهوری در مفهوم عام برآورد برونداد در صرف حداقل انرژی، پول و زمان است. بهرهوری یک سیستم فکری، یک نوع نگرش عقلایی به زندگی و بالاخره یک نوع فرهنگ است. فرهنگی که انسان با فکر و اندیشه خود میکوشد تا رضایتش را با ارزشها و واقعیتها منطبق سازد همچنین سعی دارد که بهترین نتیجه مادی و معنوی زندگی خود را کسب کند. به عبارت دیگر بهرهوری عبارت است از: چگونگی استفاده از منابع انسانی و مادی که دارای دو مولفه کارایی[7] واثربخشی [8]است (خیابانچی،1383).
هنگامی که درباره اثربخشی سخن میگوییم، منظور ما ” انجام دادن کارهای درست است “و در مواردی که به کارایی فکر میکنیم، منظورمان ” انجام دادن کارها و فعالیتهایی است که ما را در دستیابی به اهداف شخصی، خانوادگی، گروهی، سازمانی و ملی، یاری میرسانند. لازمه رشد اقتصادی و آسایش مردم در هر کشوری، بالا بردن سطح کارایی و اثربخشی افراد در هر نوع فعالیت است (ساعتچی،1390).
سنجش و توسعه بهرهوری از جنبههای گوناگون همواره مورد توجه بوده است. از جمله روشهای سنجش بهرهوری، خلاقیت مدیران و سلامت سازمانی دارای اهمیت میباشد. دستیابی به بهرهوری پایدار، خلاقیت، نوآوری و کیفیت مناسب زندگی، در گرو مدیریت و نیروی انسانی کارا، اثربخش و هوشمند و متعهد است. یکی ازعوامل سد راه توسعه و پیشرفت خصوصاً در کشورهای جهان سوم کمبود نیروی انسانی متخصص و واجد تعلیم و تربیت صحیح است. در این میان سازمانی که از مدیریت شایستهتری برخوردار باشد بهتر میتواند اهداف خود را برآورده سازد (حقیقت جو و ناظم،1387).
و نیز مدلهای بسیاری در ارتباط با عوامل اثرگذار بر ارتقای بهرهوری نیروی انسانی وجود دارد، در یکی از این مدلها، کیفیت زندگی کاری، توانمندسازی کارکنان و نظام انگیزشی به عنوان عوامل سازمانی موثر بر ارتقای بهرهوری نیروی انسانی در نظرگرفته شده است. توانمندسازی کارکنان و بهرهوری: مطالعات انجام شده بر روی مهارتهای رهبری و مدیریتی حاکی از این است که فعالیتهای مرتبط با توانمندسازی کارکنان، جز اصلی فعالیتهای اثربخشی مدیریتی و سازمانی است؛ توانمندی در سازمانها به عنوان ابزاری است که موجب تسهیل در ایجاد رفتار انگیزشی و رفتاری که موجب افزایش بهرهوری میگردد، شناخته شده است. و به تازگی در تحقیقاتی که توسط پیتر و سایرین انجام گرفته است به قدرت تصمیمگیری، خودمختاری، ابتکار و خلاقیت، دانش و مهارت به عنوان ابعاد توانمندسازی، اشاره گردیده است (سبزی علی آبادی، 1388).
در این پژوهش به ارتباط احتمالی خلاقیت با بهرهوری و نقش آن در بهبود بهرهوری پرداخته میشود. امروزه خلاقیت در حکم رمز بقا و کلید موفقیت افراد و سازمانها شناخته شده است. تحولات پر شتاب جهانی در علم و تکنولوژی، صنعت، مدیریت، و به طور کلی ارزشها ومعیارها بسیاری از سازمانها و شرکتهای موفق جهان را برآن ساخته که اهداف، گرایش و علایق خود را در جهت بکارگیری خلاقیت هدایت کند. صاحبنظران خلاقیت را محور حرکت جهانی در قرن 21 میدانند. در شرایط متغیر کنونی، خلاقیت و نوآوری شرط بقا و کلید موفقیت سازمانها است و ضرورت وجود آن درسازمانها تاحدی است که برخی منابع نبود خلاقیت و نوآوری را با نابودی سازمان در دراز مدت یکی دانستهاند (فلاحشمس، خواجه نوبر، اصغری، 1391).
سرچشمه و منشأ خلاقیت، ذهن انسان بوده و ماهیت آن حاصل یکی از استعدادهای بالقوه انسان است. یعنی خلاقیت یکی از تجلیات ذهن و فکر بشری بوده و در همه انسانها به صورت نهاده و موهبت الهی با درجات متفاوت از شدت و ضعف وجود دارد (مال امیری، نیکنام، 1389). در تعریف خلاقیت از دیدگاه سازمانی گفته شده است: خلاقیت یعنی ارائه فکر و طرح نوین برای بهبود عملکرد و ارتقای کمیت یا کیفیت فعالیتهای سازمانی. بر این اساس، خلاقیت فرآیندی ذهنی/ روانشناختی است، محصول خلاقیت میتواند به شکل یک اثر (اندیشه، راهحل و نظایر آن) ظهورکند، محصول خلاقیت پدیدهای نو و بنابراین دارای ارزش است. خلاقیت قابل پرورش میباشد و با محیط اجتماعی فرد خلاق نیز رابطه مستقیم دارد (ساعتچی،1390). در پژوهشی که جان دی پولیتس[9] انجام گرفته است نشان داده شد که بعضی از ابعاد محیط کاری منشأ خلاقیت و در نتیجه مایه افزایش خلاقیت و بهرهوری است. در این مطالعه نشان داده شد که نقش رهبر با فراهم آوردن محیط و موقعیت مناسب میتواند بر رشد خلاقیت و بهرهوری مؤثر باشد (حقیقتجو، ناظم، 1387).
ارنست دیل[10] (1989) بر این باور است که داشتن مدیران خلاق و نوآور شاید بهترین عامل در تضمین بقای سازمان برای ارائه اندیشههای جدید و بکر باشد، همچنین فوکسال و هاکت معتقدند که افراد خلاق و نوآور با پیشنهاد تغییرات بسیاری موجب رشد آرا و افکار جدید میشوند و به حصول اثربخشی با دید وسیعتری مینگرند و احتمالا چارچوب سنتی و پذیرفته شده مقررات را تهدید یا حذف میکنند. از طریق این پدیده شناختی است که افکار و دیدگاههای تازه و بدیع همچون روحی در کالبد سازمان دمیده شده و آن را از نیستی و نابودی نجات میدهد (عامری، کوزهچیان، 1381).
ونیز عوامل متعددی بر بروز خلاقیت اثر می گذارد یکی از این عوامل ویژگیهای جمعیت شناختی میباشد و مهمترین این ویژگی ها عبارت اند از -تحصیلات، سن، نظام آموزشی ، جایگاه اجتماعی، الگوی نقش، تجربه کاری (اصلانی، فرشید، 1390).
با توجه به مطالب ذکر شده؛ این پژوهش سعی خواهد داشت که رابطه خلاقیت سازمانی وویژگی های جمعیت شناختی با بهرهوری وظایف کارکنان را مورد بررسی قرار دهد؛ بنابراین سوال کلی که در این پژوهش مطرح میباشد این است که آیا بین خلاقیت سازمانی و ویژگی های جمعیت شناختی با بهرهوری کارکنان رابطه وجود دارد؟
2-1- اهمیت و ضرورت پژوهش
ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﻫﻤﻴﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﻬﺮﻩﻭﺭﻱ ﻧﻴﺮﻭﻱ ﺍﻧﺴﺎﻧﻲ ﺩﺍﺭﺍ ﻣﻲﺑﺎﺷـﺪ، ﻟﺬﺍ ﺑﺮﺭﺳﻲ تأثیرﺍﺕ ﻋﻮﺍﻣـﻞ ﻣﺨﺘﻠـﻒ ﺑـﺮ ﺍﺭﺗﻘـﺎﻱ ﺁﻥ ﻳـﺎ ﺑـﺮ ﻋﻜﺲ ﻋﻮﺍﻣﻠﻲ ﻛﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﻛﺎﻫﺶ ﺁﻥ ﻣﻲﮔﺮﺩﺩ، ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ ﻣـﻲﻧﻤﺎﻳـﺪ (علی آبادی1388). مهمترین و در واقع بینظیرترین کمک و حسن تأثیر مدیریت در قرن بیستم، پنجاه برابر شدن بهرهوری کارکنان یدی در تولید صنعتی بوده است، به همین ترتیب مهمترین سهم و نقشی را که باید مدیریت در قرن بیست و یکم ایفا کند. افزایش دادن بهرهوری کارکنان علمی و کارهای علمی است ارزشمندترین دارایی یک نهاد در قرن 21 اعم از تجاری و غیرتجاری، کارکنان علمی آن و بهرهوری آن کارکنان خواهد بود (پورکاظمی و نوایی،1383).
ﺑـﺪﻭﻥ ﺗﺮﺩﻳـﺪ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥﻫﺎﻱ ﻋﺼﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎ ﺗﺤﻮﻻﺕ ﻭ ﺗﻬﺪﻳﺪﺍﺕ ﮔﺴﺘﺮﺩﺓ ﺑﻴﻦﺍﻟﻤﻠﻠﻲ ﻣﻮﺍﺟﻪﺍﻧـﺪ، ﺩﺭ ﺍﻳـﻦ ﺯﻣﻴﻨـﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﻣﺘﻼﻃﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﺣﻴﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ، ﺑﺎﻳﺪ ﺑـﻪ ﺧﻼﻗﻴـﺖ ﻭ ﻧـﻮﺁﻭﺭی ﺭﻭﻱﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺿﻤﻦ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺗﻐﻴﻴﺮﺍﺕ ﻭ ﺗﺤﻮﻻﺕ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﺑـﻪ ﺁنها ﺷـﮑﻞ ﺩﻟﺨـﻮﺍﻩ ﺩﺍﺩ. ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﻐﻴﻴﺮﺍﺕ ﻭ ﺗﺤﻮﻻﺕ ﺳﺮﻳﻊ، ﺧﻼﻗﻴﺖ ﻭ ﻧﻮﺁﻭﺭﻱ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺍﺻﻞ ﺍﺳﺎﺳﻲ ﻭ ﻣﻬـﻢ ﺑﻘـﺎﻱ ﺳﺎزمانﻫﺎ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺎﺱ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﭘﻴﺸﺮﻓﺘﻪ ﺑﺮ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺧﻼﻗﻴﺖ ﺗﺄﮐﻴﺪ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩﺭ ﮔﺮﻭ ﺧﻼﻗﻴﺖ ﻭ ﻧﻮﺁﻭﺭﻱ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﺍﺯ ﻓﻨﻮﻥ ﻭ ﺭﻭﺵﻫﺎ، ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﻓﻀﺎﻱ ﻻﺯﻡ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺷﺪ ﻭ ﺑﺎﺭﻭﺭﻱ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺣﻴﻪ، ﺿـﺮﻭﺭﻱ ﺍﺳـﺖ (امیدی، حمیدی، خبیری و صفری،1386).
ﺳﺎزﻣﺎن ﯾﮏ ﺳﯿﺴﺘﻢ زﻧﺪه اﺳﺖ و ﺑﺮای اداﻣﻪ ﺣﯿﺎت ﻻزم اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﺪاوم اطلاعاتی را کسب کند، آنها را ﭘﺮدازش ﻧﻤﻮده و در ﻣﻮاﻗﻊ ﻧﯿﺎز ﺑﺮای اﺗﺨﺎذ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎت ﻣﻨﺎﺳﺐ و ﺳﺮﯾﻊ از آنها اﺳﺘﻔﺎده ﻧﻤﺎﯾﺪ، بنابراین اندازهگیری ﻗﺎﺑﻠﯿﺖ ﯾﺎدﮔﯿﺮی، درك و ﺗﻔﮑﺮ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﯾﮏ ﺳﺎزﻣﺎن ﺑﺮای ارزﯾﺎﺑﯽ و ﺑﻬﺒﻮد بهرهوری[11] آن ﯾﮏ ﺿﺮورت اﺳﺖ (فلاح شمس، خواجه نوبر، اصغری، 1388).
بنابراین میتوان چنین بیان کرد که اهمیت انجام چنین پژوهشی در اداره آموزش و پرورش استان فارس از این جهت میباشد که: از آنجا که این اداره منبع پرورش و آموزش افراد میباشد لذا برای بهرهور ساختن کارکنان خود بایستی در پرورش خلاقیت افراد بکوشند.
3-1- اهداف پژوهش
1-3-1- اهداف اصلی:
2-3-1- اهداف فرعی:
4-1- سوالات پژوهش
1- creativity
[2]-efficiency
[3]-Creative
[4]- improve
[5] – input
[6] – output
[7] – performance
[8] – effecttiveness
[9] – john D politis
[10] -ernest dale
[11] -labor prodactivity
شاید اصطلاح مدیریت کیفیت فراگیر یکی از متداول ترین اصلاحات تجارت باشد که در سال های اخیر در مورد تمامی تلاش های انجام شده برای پیشرو و بهبود کیفیت به کار رفته است. مدیریت کیفیت فراگیر، بهبودی در روش های سنتی انجام، تجارت و فنی اثبات شده برای تضمین بقا در جهان رقابتی کنونی به شمار می رود. مدیریت کیفیت جامع به عنوان پارادایم مدیریت به وسیله بسیاری از سازمان ها در سرتاسر جهان پذیرفته شده است. جنبش کیفیت تقریبا در تمام کشورها با پروژه بهبود کیفیت در بخشهای تولیدی شروع شد و بعد ها
در بخش های خدماتی از قبیل بانک، شرکت بیمه، سازمان های مالیاتی و در نهایت در سازمانهای غیر انتفاعی چون مراقبت بهداشت، دولت و موسسات آموزشی به کار گرفته شد. در بین عناصر ضروری مدیریت کیفیت جامع، تمرکز بر رضایت مشتری احتمالا مهم ترین عنصر است (سیروانسی، 283:2004). بنابراین کلید اجرای موفق مدیریت کیفیت جامع، شناسایی متغیرهای کلیدی ر ضایت مشتری است. بار سنگین رضایت مشتری، به طور عام بر عهده سازمان و به طور خاص بر دوش بازاریابی نهاده شده است. بهبود کیفیت به منظور جلب رضایت مشتری، اسلحه رقابتی جدیدی است که در زمان سقوط سازمانها و افول محصولات، تاخیر ایجاد می کند. تمام شرکت ها تلاش میکنند که بهترین باشند و استراتژی هایی را در جهت نیل به اهداف کیفیت خود به کار می گیرند. توسعه مدیریت کیفیت جامع به عنوان یک مزیت رقابتی در نظر گرفته شده که شرکت را کارآمد تر و نوآور تر می سازد . موضوع آن قدر مهم است که برخی متخصصان مدیریت کیفیت فراگیر، کیفیت را جلب رضایت مشتریان و برآورده ساختن خواسته های آنان تعریف کرده اند (ثمنگویی و همکاران، 1:1391). از این رو پژوهش حاضر با هدف بررسی اثر مدیریت کیفیت جامع (TQM) بر رضایت مشتریان و اولویت بندی ابعاد آن با استفاده از تکنیک تحلیل سلسله مراتبی(AHP) و به صورت مطالعه موردی در سازمان امور مالیاتی استان گیلان صورت میپذیرد.
افراد در دوران نوجوانی و جوانی با شرایط جدیدی به طور همزمان و یا با فاصله زمانی مواجه می شوند که تعدد این مراحل ضرورت تحلیل نظری سازگاری نوجوانان و جوانان را دو چندان می سازد. مراحل مذکور شامل ورود به دبیرستان، انتخاب رشته تحصیلی، تحصیل در دانشگاه، اشتغال، محیط کاری، انتخاب همسر و تشکیل خانواده است.
شرایط دوره نوجوانی و جوانی و تعدد مراحل مذکور حساسیت بررسی موضوع سازگاری را افزایش می دهد. سازگاری به لحاظ نظری سازه متنوع و پیچیده ای تلقی میشود و بر این اساس اندیشمندان سعی در بررسی ابعاد گوناگون آن داشته اند. از لحاظ نظری، سازگاری محصولی اجتماعی است و شرایط و عوامل متعدد در شکل گیری آن نقش دارند(دام و همکاران). بخشی از تلاش دانشمندان بررسی و تحلیل تاثیر عوامل متعدد در شکل گیری سازگاری بوده است. سازگاری فرآیندی اجتماعی است که برآیند تاثیر عوامل متعدد فردی، خانوادگی و محیطی می باشدو بنابراین پدیده ای تک علتی محسوب نمی شود. البته باید توجه داشت که تاثیر عوامل متعدد بر سازگاری نیز یکسان نیست و عوامل فردی، خانوادگی و محیطی تاثیرات متفاوتی بر شکل گیری سازگاری نوجوانان و جوانان دارد. رویکردهای نظری سعی در تبیین تاثیر هرکدام از این عوامل در سازگاری داشته است. مسئله مهم دیگر آن است که سازگاری موجب شکل گیری پدیده های دیگر فردی و اجتماعی می گردد و بر سایر فرایند ها و موضوعات اجتماعی تاثیر می گذارد. بررسی این نکته در کنار مطالب پیشین، گویای پیچیدگی تبیین نظری این موضوع است. درصورتی که سازگاری جوانان به درستی صورت گیرد، آنان در ادامه مسیر زندگی با سهولت بیشتری قادر به انجام وظایف و کارکردهای اجتماعی خواهند بود(فولادی 1383).
سازگاری توانایی آمیزش، انطباق، مصالحه، همكاری و كنار آمدن با خود، محیط و دیگران نیز تعریف شده است(فولادی، 1383). انسان سازگار كسی است كه از سلامت روانی برخوردار باشد اما تغییرات فشرده و سریع، معمولا قابلیت سازگاری فرد را به طور جدی زیر سوال می برد و در نتیجه احتمال تضاد، تعارض، استرس و سردرگمی پدید می آید (بذل،1383).
یکی از مهمترین عوامل رشد انسان محیط خانوادگی است. کودکان در محیط خانواده، حس محبت و امنیت و توانایی های یادگیری اجتماعی را کسب می کنند و از طریق کیفیت روابط بین والدین خود و همچنین بازی کردن با برادران و خواهران و سایر کودکان مهارت های اجتماعی لازم را برای سازگاری بهتر می آموزند(کالات، 1996). آنچه این شرایط را تحت تاثیر قرار می دهد فرایند ادراك فرد از عملكرد خانواده است. دراین فرآیند، فرد با دریافت و تعبیر محرك ها، پنداشت ها و برداشت هایش از محیط رفتار خود راتنظیم و شکل می بخشد. هرگونه نارسایی در عملكرد خانواده تاثیرات نامطلوبی در بهنجار نمودن فرزندان ایجاد می کند(ساروخانی، 1370). این ادراك ها می توانند به صورت طرحواره های ناسازگار اولیه بازنمایی هایی از محیط پیرامون پدید آورند كه در صورت ناخوشایندی آنها، فرد را در معرض انواع آسیب ها قرار می دهد(استین برگ ، 2000 ؛ مارشانت ، 2001).بیشترین افراد ناسازگار و مسئله دار، وابسته به خانواده های آسیب دیده هستند و فرزندانی كه مربوط به خانواده های پر كشمكش می باشند به سبب عدم برخورداری از آرامش روانی و عدم تمركز و آشفتگی
بیشتر در معرض رفتارهای ناسازگارانه قرار دارند(بارلو، 1992 ؛ به نقل از زارع مقدم، 1385). به عبارت دیگر,عامل تامین نیازهای اساسی انسانی و تعادل روانی و عاطفی در افرادخانواده است.موقعیت كودك در خانواده، نحوه ی ارتباط والدین و یا سایر وابستگان بااودر شكل گیری شخصیت وی نقش دارند(جهانگیری،1383).
از سوی دیگر یكی از مهمترین مهارت ها كه مشخصه بهنجاری و سازگازی فرد است، برخورداری از صفت خودكنترلی (خودنظارتی) است. خودکنترلی یعنی فرد کنترل رفتارها، احساسات و غرایز خود را با وجود برانگیختن برای عمل داشته باشد. یک نوجوان با خودکنترلی زمانی را صرف فکر کردن به انتخاب ها و نتایج احتمالی می کند و سپس بهترین انتخاب را می کند(فرایرز و هوفمن، 2009). مایر و سالووی(2003) خودکنترلی را تحت عنوان کاربرد صحیح هیجان ها معرفی می نمایند و اعتقاد دارند قدرت تنظیم احساسات موجب افزایش ظرفیت شخصی برای تسکین دادن خود، درک کردن اضطراب ها افسردگی ها یا بی حوصلگی های متداول می شود. افرادی که به لحاظ خودکنترلی ضعیف اند، دائماً با احساس ناامیدی، افسردگی، بی علاقگی به فعالیت دست به گریبان اند، درحالی که افراد با مهارت زیاد در این زمینه با سرعت بیشتر می توانند نا ملایمات را پشت سرگذاشته و میزان مشخصی از احساسات را با تفکر همراه نموده و مسیر درست اندیشه را بپیمایند(صفری،1387). خودکنترلی به معنی سرکوب کردن هیجانات و احساسات نیست. برعکس خودکنترلی یعنی اینکه ما یک انتخاب برای چگونگی ابراز احساساتمان داریم و چیزی که مورد تاکید است، روش ابراز احساسات است به طوریکه جریان تفکر را تسهیل کند( گلمن ،1995 ،پارسا، 1380).
خودکنترلی از طریق فرایند روش های مقابله ای در سازگاری تاثیر خود را نشان می دهد. افرادی كه می توانند هدف های واقع گرایانه را اولویت بندی كنند و در زمان تصمیم گیری میان عواطف و عقل تعادل برقرار كنند، خود كنترل هستند(آقایار وشریفی درآمدی، 1385). خودكنترلی بیانگر میزان مطابقت ویژگی های رفتاری خود با شرایط و موقعیت موجود است(كریتنر و کینیکی، 2007). چندین مطالعه اثر خودكنترلی را در محل كار بررسی كرده و به این نتیجه رسیده اند كه افراد با خودكنترلی بالا بیشترین مهارت اجتماعی را دارند(دای و کلیدوف، 2003).
باتوجه به مطالب ذکرشده,پزوهش حاضر در پی پاسخگویی به این سوالاست .
سوال پژوهش :آیا بین خودکنترلی وعملکردخانواده باسازگاری دانش آموزان رابطه دارد؟
اهمیت و ضرورت موضوع مورد پژوهش
تبیین نظری یافته های پژوهش های انجام شده مبین آن خواهد بود که اثربخشی حمایت اجتماعی (حمایت اجتماعی می تواند در قالب عملکرد خانواده و گروه دوستان وهمتایان سنی نمود یابد) موجب افزایش سازگاری نوجوانان و جوانان با موقعیت های فشارزای جدید می گردد. هرچه نوجوانان و جوانان احساس حمایت اجتماعی بیشتری کنند، به همان نسبت بهتر می توانند خود را با موقعیت جدید سازگار نمایند. عملکردخانواده تسهیل کننده مرحله گذار و انتقال نوجوانان و جوانان به محیط جدید است و به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم موجب افزایش سازگاری آنان می گردد.
همچنین مبانی نظری مبین آن است که عملکرد خانواده همچون سازگاری دارای ابعاد و مؤلفه های مختلفی است و جنبه های گوناگون آن موجب ارتقاء سازگاری با موقعیت جدید می گردد. بنابراین مطالعات درباره ابعاد و سازوکار سازگاری و عوامل فردی و اجتماعی موثر بر آن در این زمینه بسیار یاری رسان است. نگرانی های موجود در مورد نوجوانان و جوانان باعث شده که رفتار ناسازگار اجتماعی مورد بحث قرار گیرد و گروه کثیری از مشکلات زمینه ای در پیدایش این رفتارها مورد بررسی قرار گیرد. علاوه بر آن، ضرورت پژوهش حاضر آن است که بدون داشتن اطلاعات لازم در مورد سازوکار عملکرد رفتار ناسازگارانه و عوامل زمینه ای در شکل گیری این رفتارها نمی توان برنامه آموزشی و درمانی درستی برای آنان تدوین نمود. بنابراین این مطالعه در راستای تبیین رابطه خودکنترلی و عملکرد خانواده با سازگاری اجتماعی دانش آموزان انجام می گیرد و با استفاده از نتایج به دست آمده می توان برنامه های آموزشی مناسبی را تدارک دید، به علاوه می توان با اعلام نظر و گزارش نتایج نهایی طرح به متخصصین و مسئولین، جهت مطالعه موثر پیرامون ناسازگاری های دانش آموزان و عوامل محیطی موثر بر ناسازگاری، جهت ارتقاء سلامت روانشناختی دانش آموزان اشاره نمود. همچنین دست آورد های این طرح می تواند برای فعالیت های فرهنگی، آموزشی و روانشناختی مورد استفاده کسانی قرار گیرد که با دانش آموزان سروکار دارند. بنابراین وزارت آموزش و پروش، مدارس، کلینیک ها ی مشاوره و روانشناسی و مراکز مشاوره خانواده می توانند از نتایج این پژوهش استفاده نمایند.
[1] – Barllow
[2] – Diathesis- stress model
[3] – Harris and Curtin
[4] – Piage
[5] – Bowlby
[6] – Gunty and Buri
[7]. Dum
[8] – Fraierz and Hofman
[9] – Mayer and Solovie
[10] – Golman
[11] – Krietner and Kinicki
[12] – Day and Kilduff
یکی از محورهای ارزیابی سلامت جوامع مختلف بهداشت روان آن جامعه است. بی شک بهزیستی روانشناختی، نقش مهمی در تضمین پویایی و کارآمدی هر جامعه ایفا می کند. بهزیستی روان، از جمله اموری است که انسانها در زندگی به دنبال آن هستند. از آنجا که سلامت روان نیازی حیاتی برای بهبود کیفیت زندگی انسانها تلقی شده است، در این خصوص سازمان بهداشت جهانی سلامتی را به عنوان حالتی از بهزیستی که در آن فرد توانمندی های خود را شناخته از آنها به نحو موثر و مولد استفاده کرده و برای اجتماع خویش مفید است تعریف میکند (سازمان جهانی بهداشت WHO، 2004). بهزیستی روانشناختی، نیازی اساسی برای بهبود كیفیت زندگی انسان و امری حیاتی است(سازمان جهانی بهداشت WHO، 2004). بهزیستی روانی با ویژگی های توانمندساز درونی یا منابع درونی قدرت ارتباط دارد. برخورداری از این منابع درونی توانایی فرد را، با وجود شرایط ناگوار و پیشامدهای منفی، برای رشد سازگارانه خود افزایش می دهد تا بهزیستی روانی خود را حفظ نماید(جکلون، 1997).
مدل ریف بهزیستی روانشناختی را تلاش فرد برای تحقق توانایی های بالقوه واقعی خود می داند. این مدل از طریق ادغام نظریه های مختلف رشد فردی(مانند نظریه خود شكوفایی مزلو و شخص كامل راجرز) و عملكرد سازگارانه (مانند نظریه ی سلامت روانی مثبت جاهودا) شكل گرفته و گسترش یافته است. ریف بر پایه مرور دقیق ادبیات پژوهشی و انسجام نظریه های رشدی، سلامت روانی و بالینی خاطر نشان ساخت كه این دیدگاه ها در بر دارنده ی ملاك های مشابه و مكمل بهزیستی روانشناختی مثبت هستند(ریف، 1989). ویسینگ و وان ادن(1997)، یك عامل بهزیستی روانشناختی كلی را شناسایی كرده اند و آن را به صورت تركیبی از كیفیت های ویژه، از قبیل احساس انسجام، رضایت از زندگی، تعادل عاطفه و نگرش كلی نسبت به خوش بینی یا جهت گیری مثبت نسبت به زندگی توصیف كرده اند. بهزیستی روانشناختی یك مفهوم چند بعدی است كه علاوه بر عدم بیماری و ناتوان نبودن، احساس شادكامی و امید را نیز در برمی گیرد(لارسن،1991؛ به نقل از اپدناكر و همكاران، 2008). ابعاد نظری بهزیستی روانشناختی مثبت در دیدگاه اخیر شامل، استقلال، تسلط محیطی، رشد فردی، روابط مثبت با دیگران، هدفمندی در زندگی و پذیرش خود است. الگوی مزبور در سراسر جهان به طور گسترده و وسیعی مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته است(ریف و سینگر، 1998 ؛ آنتولی و کاکونی، 1998 ؛ کاشلو و کاسترو، 2001).
از سوی دیگر بهزیستی روانی علاوه بر بدن سالم با عوامل فردی، محیط و شرایط زندگی سالم نیز مرتبط می باشد. اینکه محیط و عوامل مختلف چگونه بر ساختار بهزیستی روانی انسان تاثیر می گذارد و با چه شیوه ای با کشمکش های محیطی مبارزه می کنند موضوعی است که در رویکردهای مختلف روانشناختی مطرح است و هر کدام با توجه به دیدگاه های اختصاصی خود پیرامون ماهیت انسان و نیروی انگیزش وی، بهزیستی روانی انسان را به شیوه ای خاص تبیین می کند. در این میان دو عامل که در تبیین بهزیستی روانشناختی افراد مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است خودکنترلی و نوع سبک فرزند پروری والدین می باشد.
بررسی ها گویای آن هستند كه خودکنترلی با سلامت بدنی و روانی رابطه مثبت دارد و به عنوان یك منبع مقاومت درونی، تاثیرات منفی استرس را كاهش می دهد و از بروز اختلال های بدنی و روانی پیش گیری می کند و به طور کلی منجر به افزایش بهزیستی فرد می گردد. روانپزشکان فردی را از نظر روانی سالم می دانند که تعادل بین رفتارها و خودکنترلی در مواجهه با مشکلات اجتماعی را داشته باشد(حردانی، 1385). در شرایطی که بهزیستی روانی افراد آسیب دیده، تحت تاثیر پیامدهای منفی پیشامدهای ناگوار قرار می گیرد، خودکنترلی و خود تاب آوری از منابع درون فردی هستند كه می توانند سطوح استرس و ناتوانی را در شرایط ناگوار تعدیل نمایند و اثرات منفی استرس را كم رنگ تر جلوه دهند.
به عبارت دیگر بررسی ها نشان داده است، یكی از مهمترین مهارت ها كه مشخصه بهزیستی روانی افراد است، برخورداری آنها از صفت خودكنترلی(خودنظارتی) است. افرادی كه می توانند هدف های واقع گرایانه را اولویت بندی كنند و در زمان تصمیم گیری میان عواطف و عقل تعادل برقرار كنند خود كنترل هستند. خودكنترلی بیانگر میزان مطابقت ویژگی های رفتاری خود با شرایط و موقعیت موجود است(كریتنر و کینیکی، 2007). مفهوم خودكنترلی كه در سال1974 توسط اشنایدر گسترش یافت، به این معنی است كه یك شخص در موقعیت خود چه قدر انعطاف پذیر یا چه قدر پایدار است(كاشال وكوانتس، 2006). چندین مطالعه اثر خودكنترلی را در محل كار بررسی كرده و به این نتیجه رسیده اند كه افراد با خودكنترلی بالا بیشترین مهارت اجتماعی را دارند و از بهزیستی روانشناختی مطلوبی برخوردارند(دای و کلیدوف، 2003). ازطرفی نارسایی خودکنترلی با مفهوم تکانشگری و اضطراب رابطه دارد و نشانگر ناتوانی در تفکر در مورد پیامد رفتار است. بنابراین شناخت و شناسایی تاثیر این متغیر مهم بر بهزیستی روانشناختی لازم بنظر می رسد.
از سوی دیگر سبک فرزند پروری والدین بر شکل گیری افکار، رفتار و هیجانات کودکان تأثیر معناداری دارد. بر اساس مدل آسیب پذیری- استرس در آسیب شناسی روانی پژوهش های زیادی نقش عوامل مربوط به خانواده را به عنوان عامل زمینه ساز در آسیب پذیری و بهزیستی روانی فرد مورد بررسی قرارمیگرید(هریس و کرتن،2002 ؛ پیاژه،1954 ؛ بالبی، 1969 به نقل از نریمانی و احدی 1390).
انسانها(کودکان)در بدو تولد مانند کاغذ سفیدی هستند که هنوز چیزی بر روی آن نوشته نشده است هر آنچه که ما بر روی آن بنویسیم در آینده همان را خواهیم خواند. به عبارت دیگر، شخصیت اجتماعی و فرهنگی فرزندان توسط خانواده، مدرسه رسانه ها و محیط های اجتماعی دیگر ساخته می شود.یعنی، قاعدتا شکل فرم و محتوی هر کدام از این منابع ،نسبتاً مشابه شکل فرم و محتوی شخصیت روانی ،اجتماعی و هویت فرهنگی جوانان خواهد بود.در مواقعی که خانواده بتواند با روایط آموزشی صحیح ،فرزند را به سمت خود جذب کند تاثیر نیروهای دیگر حتی در صورتی که مخالف با فرهنگ رایج خانواده باشد به حداقل خواهند رسید.و در صورت موافقت نیز تشدید خواهد شد.در صورتی که خانواده با روابط نا صحیح خود نقش دافعه را نسبت به فرزند داشته باشد،، طبیعتاً منابع دیگری که رابطه بهتر و آرامشی بهتر از خانواده ایجاد کنند ،می توانند بر روی چگونگی شخصیت روانی ،اجتماعی و فرهنگی فرزندان اثر بسزایی داشته باشند .از منظر دیگر در صورتی که رابطه خانواده رابطه ای بر اساس دموکراسی و آزادی باشد اولاً فرزند بیشتر به سمت خانواده تمایل نشان خواهد داد، ثانیاً جنبه اجتماعی شدن او بیشتر تقویت شده و وی نقش فعالتری را در جامعه ایفا می کند. در غیر این صورت غالباً دیده شد که فرد منزوی بوده و با محیط اطراف خود منفعلانه برخورد خواهد کرد. این منابع بطور یکسان عمل نکرده و تاثیر یکسانی بر روی افراد جامعه ندارند. در بعضی از افراد خانواده و در افراد دیگر، مدرسه و در تعدادی دیگر ممکن است رسانه ها بیشترین تاثیر را داشته باشند. اما، همانطوری که تحقیقات نشان می دهند، بیشترین تاثیر در روند جامعه پذیری و فرهنگ پذیری انسان ،در نتیجه، شخصیت روانی و فرهنگی او تا قبل از 6 سال پایه ریزی می شود و این زمان را انسان بیشتر در خانواده می گذراند .(دادسون، 1972).
به طور کلی خانواده اولین پایه گذار شخصیت و ارزشها و معیارهای فکری است که نقش مهمی در تعیین سرنوشت و سبک و خط مشی زندگی آینده کودک خود دارد و اخلاق و صحت و سلامت روانی فرد تا حدود بسیاری در گرو آن است واکنش کودک نسبت به محیط فرد تحت تاثیر موازین اجتماعی و فرهنگی است که در میان آن بزرگ شده است. از آنجا که خانواده خود یک واحد اجتماعی است و ارزشها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل می شود به عنوان یک واسطه از لحاظ تاثیر محیطی اجتماعی به دانش آموزان اهمیت فراوانی دارد.
به دیگر سخن، چون خانواده که کانون تولد و زایش فرزند است پیش از روی شکل گرفته است تا مرحله ای که فرزند به آگاهی و شعور کافی برسد خواه ناخواه در تعیین سرنوشت او تاثیر فراوان دارد (احدی و محسنی، 1380).
از آنجا که مطالعه روابط والدین و فرزندان یکی از بحثهای مهم روانشناسی را تشکیل می دهد. روابط بین فرزندان و سایر اعضای خانواده را می توان به عنوان نظام یا شبکه ای از بخشهایی دانست که در ارتباط متقابل با یکدیگرند. والدین ممکن است هم فرزند خودشان را دوست بدارند و هم اینکه آنها را طرد کنند و یا اینکه در عین دوست داشتن آنها، در انضباط نیز سخت گیری نمایند پاسخ فرزندان نیز صرفاً به یک جنبه از رفتار والدین یا شخصیت آنها ارتباط پیدا نمی کند بلکه تحت تاثیر ترکیبی از عوامل مختلف است (باقرپور کماچالی و همکاران، 1386).
بنابراین با توجه به مطالعات انجام شده و اهمیت نقش متغیرهای خودکنترلی و سبک های فرزند پروری در تبیین بهزیستی روانشناختی، مساله اساسی در پژوهش حاضر این است که آیا خودکنترلی و سبک های فرزندپروری قادر به پیش بینی بهزیستی روانشناختی دانش آموزان می باشد؟
1- Campbell- Sills, Cohan & Stein
2 – Ryff, Singer, Love and Essex
[2] – Ryan and Deci
[3] – World Health Organization a
[4] – Jacelon
[5] – Ryff
[6] – Wissing and Van Eeden
[7] – Larsen
[8] – Epdencker
[9] – Seinger
[10] – Antonelli and Cucconi
[11] – Cusullo and Castro
[12] – Krietner and Kinicki
[13] – Snyder
[14] – Kaushal and Kwantes
[15] – Day and Kilduff
[16] – Diathesis- stress model
[17] – Harris and Curtin
[18] – Piage
[19] – Bowlby