وبلاگ

توضیح وبلاگ من

تصویر فرشتگان مقرّب در دیوان مولانا و عطار و متون مقدّس

 
تاریخ: 29-11-99
نویسنده: فاطمه کرمانی

 

 

از عناصر اساسی تلمیح در شعر فارسی ملائکه­ی مقرّب خداوند (جبرئیل، اسرافیل، عزرائیل، میکائیل) می­باشند، این موجودات آسمانی در ادیان سامی حضوری پررنگ و تعیین کننده داشته­اند و دارند و بخشی از باورهای دینی را تشکیل داده­اند. نفوذ اسرائیلیات و باورهای مسیحی و اسلامی و اسطوره­ای به شعر فارسی از همان سپیده دم تاریخ شعر دری محسوس بوده است.

 

بنابر این ملائکه­ی چهارگانه همواره در تلمیحات شعرای پارسی گوی منشأ مضمون سازی­های بکر و خلاقانه بوده­اند از آنجایی که شاعران کلاسیک در شعر خود استشهاد به تلمیحات دینی و اسطوره­ای را مد نظر داشته­اند و تصاویر زیبایی از این گونه موضوعات در شعر خود آفریده­اند شایسته است که این مقوله در شعر عطار و مولانا به جز(غزلیات شمس) که از شاعران صاحب سبک قرن­های 5 ، 6 و 7 هستند و در تغییر و تحول سبک شعر فارسی نقش عمده­ای را ایفا کرده­اند و از پرچمداران ادبیات عرفانی محسوب می­شوند مورد بررسی و ارزیابی دقیق قرار گیرد. تا نحوه استفاده و بکارگیری این موجودات و تصویری که از آنان در شعر خود ارائه داده­اند و تفاوتها و شباهتهایی را که احیاناً در نحوه مضمون سازی­های این دو شاعر به چشم می­خورد بررسی شود.

 

1-4- اهداف تحقیق  

 

 

    1. شناخت گوشه­ای از ناشناخته­ها برای دوستداران عرصه علم و ادب فارسی

 

    1. پاسخ دادن به سؤالاتی که همواره دغدغه­ی خاطر این جانب بوده است.

 

    1. آشنا کردن ادب دوستان با جنبه­های خلاق ذهن دو شاعر بزرگ و سبک ساز

 

  1. سوق دادن دوستداران علم و ادب برای توجه کردن به جنبه­های کمتر شناخته شده تفکرات دو شاعر

 

1-5- فرضیه­ی تحقیق  

 

 

    1. طرز تلقی شاعران مورد بحث از ملائکه مقرّب با دگر شعرای پارسی گوی چندان متفاوت نیست.

 

    1. دو شاعر مورد بحث از سایر شاعران کلاسیک و شاعران معاصر از این موجودات در جهت اهداف خود و برای فهم مطالب به خواننده با آوردن تلمیحات و اشاره­هایی به این موجودات توانسته­اند کار را در حدی آسان­تر جلوه دهند.

 

  1. استناد، تلمیح و اشاره به این موجودات در شعر دو شاعر یاد شده به وفور یافت می­شود.

 

1-6- پیشینه تحقیق  

 

از آنجا که این موضوع، موضوع بدیع و تازه­ای به شمار می­رود تحقیقات زیادی در این زمینه صورت نگرفته است. تنها مقاله­ای با موضوع عزرائیل توسط آقای دکتر حسن بیرق برای استفاده کنندگان دراین زمینه نگارش یافته است. که در دایره المعارف اسلامی به چاپ رسیده است.

 

1-7- روش تحقیق  

 

این تحقیق بر اساس روش توصیفی- تحلیلی و بر پایه­ی مطالعات کتابخانه­ای انجام شده است. نخست از طریق مطالعه و یادداشت برداری، اطلاعات جمع­آوری شده و بعد به توصیف آن­ها پرداخته شده است. در نتیجه با توجه به فرضیه و سؤال­های تحقیق، به تحلیل اطلاعات جمع­آوری شده پرداختیم.

 

1-8- مشکلات و محدودیت­های تحقیق   

 

دانلود مقالات

 

 

از آنجایی که کمتر کسی در این زمینه کار کرده است، طبیعتاً برای جمع­آوری اطلاعات در این موضوع، با مشکلات فراوان روبرو بودم از جمله بررسی دیوان­های دو شاعر مذکور به صورت بیت به بیت و نبود منابع کافی در دسترس، اما نهایتاً با توکل به خدا و تحمّل مشکلات و همراهی استاد راهنما ومشاور توانستم کار را به اتمام برسانم.

 

 2- زندگی­نامه مولانا و عطار

 

2-1- مولانا                                    

 

« نام او باتفاق تذکره نویسان محمد و لقب او جلال الدین است و همه مورخان او را بدین نام و لقب شناخته­اند و او را جز جلال الدین به لقب خداوندگار می­خوانند. لیکن شهرت مولوی (بمولانای روم) مسلم است و همچنین آقای الفت اصفهانی عقیده دارد که تخلص مولوی خاموش بوده زیرا در خاتمه اکثر غزلها این کلمه را بطریق اشارت و تلمیح گنجانیده است».

 

 (فروزانفر، 1376: 3، زوّار)  

 

جلال الدین محمد که با القاب خداوندگار، مولانا، مولوی در میان پارسی زبانان و با نام رومی میان اهالی مغرب زمین شهرت یافته. یکی از بزرگترین متفکران جهان و یکی از شگفتیهای تبار انسانی است و این آتش افروخته در بیشه اندیشه­ها در دو محو تفکر و احساس که کم و بیش با هم سازگاری ندارند به مرحله­ای از تعالی و گستردگی شخصیت رسیده که به دشواری می­توان دیگر بزرگان تاریخ ادب را در کنار او با او سنجید.                       (شفیعی کدکنی، 1318: 13) 

 

نوشتن سرگذشت مردی چون مولانا جلال الدین محمد کار آسانی نیست. مردی که درباره او هر چه بگویند و بنویسند باز هم ناگفته­ها بسیار است. بهاء ولد موعظه­های خود را با سخنان صوفیان می­آمیخت و به همین دلیل مجلس او گرمی و شوری داشت و او را در مقام مقایسه با فقیهان و مدرسان بلخ قرار می­دادند.                                                          (استعلامی، 1383: 10)

 

عاشقان ایرانی و افغانی هنوز ترجیح می­دهند که جلال الدین را «بلخی» بخوانند. زیرا خاندان او پیش از مهاجرت به سوی غرب، در بلخ زندگی می­کردند.                       (بدره­ای، 1377: 18) 

 

2-1-1- مولد و نسب  

 

« مولد مولانا شهر بلخ است و ولادتش در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری اتفاق افتاد و علت شهرت او به رومی و مولاناء روم همان طول اقامت وی در شهر قونیه بوده که اقامتگاه اکثر عمر و مدفن اوست، چنانکه خود وی نیز همواره خویش را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست میداشته و از آنان فارغ التحصیل نبوده است. نسبت او به گفته جامی از جانب پدر به ابوبکر صدیق می­پیوندد و پدر مولانا محمد بن حسین خطیبی است که به بهاء الدین ولد معروف شده است و او را سلطان علماء لقب داده­اند. وفات او به روایت احمد رازی در سال 628 واقع گردید  و بنابر این ولادت او مصادف بوده است با سال 543».                 (فروزانفر، 1376: 8)

 

بر طبق بعضی اسناد بهاء ولد به قصد حج از بلخ بیرون آمد و در نیشابور با فرزند خردسالش جلال الدین محمد به دیدار شیخ فریدون الدین عطار شتافت و ملاقات این سه تن امری طبیعی است این سفر که از بلخ آغاز شد باید در حدود سالهای 618 یا 617 و 616 اتفاق افتاده باشد. بنابر این جلال الدین محمد در این سالهای نوجوانی در سنین سیزده یا چهارده سالگی بوده است. بهاء ولد بر سر راه مکه به بغداد رفت و بعد از گزاردن حج به شام و از آنجا به آسیای صغیر عزیمت کرد و چون آتش فتنه تاتار روز به روز شعله­ورتر می­شد و زادگاه مألوف او، از آشفته­ترین نواحی قلمرو اسلامی آن روزگار شده بود دیگر عزم وطن نکرد و در همان منطقه سکونت گزید و مورد توجه پادشاهان ان سامان قرار گرفت. جلال الدین محمد بر طبق بعضی رویات در شهر لارنده، به فرمان پدرش با گوهرخاتون، دختر خواجه لالای سمرقندی که از مردم برجسته آنجا بود ازدواج کرد و این ازدواج در سن 18 سالگی حدود سال 662، روی داد.                (شفیعی کدکنی، 1318: 15) 

 

2-1-2- ایام تحصیل

 

چون بهاء ولد سر در حجاب عدم کشید مولانا در آن هنگام بیست و چهارمین مرحله زندگانی را می­پیمود به وصیت پدر یا بخواهش سلطان علاء الدین و بر حسب روایت ولدنامه بخواهش مریدان بر جای پدر نشست و بساط وعظ بگسترد و یکسال در این کار بود تا برهان الدین محقق ترمذی بدو پیوست ایشان از سادات حسینی بود که در آغاز حال درد طلب دست در دامن جان وی زد به روایت مناقب افلاکی در بلخ بهاء ولد تربیت مولانا را به برهان الدین گذاشت و او نسبت به مولانا سمت اتابکی داشت. چنانکه در مناقب العارفین مذکور است مولانا دو سال بعد از وفات پدر و ظاهراً به اشارت برهان الدین به جانب شام عزیمت فرمود تا در علوم ظاهری ممارست نماید و کمال خود را به اتمام رساند و این سفر اولش بود. اما چون دمشق و حلب در این عهد از مراکز مهم تعلیمات اسلامی بشمار می­رفت و بسیاری از علمای ایران از هجوم مغول بدان نواحی پناه برده و اوقات خود را به نشر علوم مشغول گردانیده و بسیاری از عرفا نظر به اینکه دمشق و حوالی لبنان مکان مقدس و موقت هفت تنان بود در آن نواحی اقامت گزیده بودند بنابر این مسافرت مولانا که طالب علوم ظاهر و باطن بود بدین نواحی دور از واقع نیست در نتیجه مولانا با چند یاری از مریدان پدر که ملازم خدمتش بود در مدرسه حلاویه نزول فرمود و ابن مدرسه طلاب زیادی داشت. وقتی که مولانا در حلاویه اقامت کرد تدریس آن مدرسه  بر عهده کمال الدین ابوالقاسم قرار گرفته بود. مدت اقامت مولانا در شهر حلب معلوم نیست اما بهر حال مولانا بواسطه کرامات مشهور شد و به دمشق رفت. رابطه دمشق با تاریخ زندگانی مولانا بسیار است. بگفته افلاکی « چون حضرت مولانا بدمشق رسید علمای شهر و اکابر هر که بودند او را استقبال کردند و در مدرسه مقدسیه فرود آوردند و خدمت عظیم کردند و او با ریاضت تمام بعلوم دین مشغول شد و توقف ایشان در این شهر چهار سال بطول انجامید. مولانا بعد از چندی اقامت در حلب و شام که مدت مجموع آن هفت سال بیش نبود به مستقر خاندان خویش یعنی قونیه باز آمد و چون به قیصریه رسید علما و عارفان او را تعظیم کردند.


فرم در حال بارگذاری ...

« جایگاه دستور زبان فارسی در ویرایش متونبررسی محتوایی اشعار شاعران انقلاب اسلامی »
 
مداحی های محرم