انسان موجودی اجتماعی است كه بدون حضور در جامعه و تعامل با دیگران از عهده پاسخگویی به نیازهای متنوع زندگی خویش بر نمی آید . این معاشرت و تعامل در زندگی اجتماعی باید مبتنی بر قانون باشد و گرنه به اختلال در نظام اجتماعی منجر خواهد شد.زیرا سود جویی و حب ذات كه از صفات غریزی انسان است، او را به سوی تضییع حقوق دیگران سوق میدهد . بنابراین برای كنترل صفات غریزی انسان وجود قانون امری ضروری به نظر میرسد. از بین همه قوانین این قوانین دینی هستند که بیش از هر قانون دیگر میتوانند در این زمینه مؤثر باشند و درثبات نظام اجتماعی نقش ایفا نمایند.
بنابراین قوانین ، اصول و ارزشهای ثابتی كه دین آنها را برای انسان فراهم میكند، برای رفع نیازهای اجتماعی وی بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارند . دین در یك تقسیم بندی كلی به دو دسته الهی و بشری تقسیم میشود. دین بشری دینی است كه بشر با فكر خود برای خویش تدوین كرده است. اما دین الهی از سوی خداوند برای هدایت بشر فرستاده شده است.
دین چه منشأ الهی داشته باشد چه بشری، از نگاه اندیشمندانی كه از منظرهای متفاوتی به مطالعه آن پرداخته اند، دارای كاركردهای مختلفی از جمله كاركردهای اجتماعی در زندگی انسان است. كاركرد در اصطلاح جامعه شناسی غالباًبه معنی كار، نقش و وظیفه استعمال میشود. علاقه جامعه شناسان از جمله دوركیم به مطالعه دین عمدتاً ناشی از تأثیراتی است كه دین در حیات اجتماعی انسان دارد. دوركیم دین را به عنوان یك پدیده اجتماعی در نظر می گیرد و علت موجده آن را انسان و زندگی اجتماعی می داند.
علامه طباطبایی بر خلاف دوركیم برای دین منشأ الهی قائل است. از نظر ایشان نیز دین و قوانین دینی به دنبال پاسخگویی به نیازهای ضروری انسان می باشند . دوركیم و علامه طباطبایی كه هر كدام از اندیشمندان بر جسته زمان خود هستند، بر نقش مؤثر دین درحیات اجتماعی بشر تأكید دارند.
در این پژوهش بر آنیم تا به بررسی تطبیقی دین از دیدگاه دوركیم و علامه طباطبایی بپردازیم وكاركردهای اجتماعی دین را از نگاه آنان مقایسه كرده و وجوه اشتراك و افتراق آنها را بیان نماییم.
فرم در حال بارگذاری ...