امروزه هدف کلیه نظام های های آموزشی از مقطع ابتدایی تا دانشگاه ها پرورش انسان هایی است که یادگیرندگان مادام العمر باشند. شرط لازم برای یادگیری مدام العمر داشتن دانش پایه، میل به یادگیری و داشتن راه و روش یادگیری است. برای نیل به این هدف شناخت ویژگی های مرتبط با یادگیری دانش آموزان غیرقابل انکار است. دانش آموزان از لحاظ احساسات، نگرش ها، توانایی های ذهنی و شناختی، روش های آموختن، سبک و سرعت یادگیری و … با هم متفاوت هستند. بنابراین در نظر گرفتن تفاوت های فردی دانش آموزان در یادگیری مهم است. در دهه های اخیر با توجه به این که ما در قرن 21 قرن که دانایی و انقلاب اطلاعات است سبک های یادگیری به عنوان عامل فردی در تسهیل یادگیری در نظر گرفته می شود. که این امر به معنی تبدیل جامعه صنعتی به جامعه اطلاعاتی و امروزه ثروتمندترین كشورها و جوامع انسانی، آنهایی هستند كه بیشترین دانش، آگاهی و اطلاعات را در اختیار دارند و یقیناً راهبری آموزش و پرورش آینده به عهده فناوری اطلاعات و ارتباطات ICT خواهد بود. (نوروزی و دیگران،1387،ص10) همه پیشرفت های شگفت انگیز انسان در دنیای امروز زائیده یادگیری است و وظیفه یاددهی و بهبود آن، محور فعالیت تمام نهادهای آموزشی است. اعتبار یك نظام آموزشی وابسته به میزان یادگیری فراگیران آن است. یادگیری یك متغیر بسیار پیچیده است كه عوامل متعددی مثل هوش، انگیزه، محیط مناسب، عوامل خانوادگی، اجتماع، كیفیت آموزشگاه، كیفیت مربی و … در آن تأثیر می گذارند. علاوه بر این عوامل، فاكتور دیگر مؤثر بر یادگیری فراگیران، سبك های یادگیری آنان است كه فراگیران آنها را همچون دیگر توانایی ها، از راه تجربه و یادگیری به دست می آورند و هرفرد متناسب با سبك یادگیری خود مطالب را اخذ می كند.
با ورود فناوری اطلاعات و ارتباطات در حوزه های آموزش و برنامه درسی، مدیریت كلاس به كلی متحول شد و با رویكردی پژوهش محور و دانش آموز محور انجام می پذیرد مسئولیت معلم دیگر انباشتن و انتقال اطلاعات نیست، بلكه مسئولیت های گوناگونی بر عهده می گیرد و باید فردی چند مهارتی باشد. الگوی بسته، محدود و متمركز منابع آموزش و یادگیری سنتی هم به الگویی باز، غیر متمركز، نامحدود و بری از محدودیت های زمان و مكان تبدیل می شود و نتایج بسیار راهبردی برای نظام آموزش و یادگیری را به ارمغان می آورد. مطالب درسی بر گرفته از فناوری، ماهیتی چند بعدی و حركتی داشته و طراحان آن رویكردی فرایند – محور دارند نه محتوا – محور. در نگرش سنتی به این موضوع، رویكرد معلم محوری اصل و اساس آموزش انسانی است. ولی در نگرش نوین اساس تعلیم و تربیت بر پایه دانش آموز محوری بنا نهاده شده است. (محمدی،1381،ص2) این كه نظام های مبتنی بر مواد به صورت تك محور در حال فرو پاشی است و روش های تربیتی بر اساس بهره گیری از ارزش های متقابل یادگیری برحسب سیستم های ارتباطی نوین و چهارچوب دیداری، شنیداری پی یافته، موضوعی غیر قابل انكار است. ناكار آمدی روش های سنتی آموزش در عصر حاضر امری پذیرفته شده است و كاربرد فناوری های رایانه و اطلاعات جهت بهبود كمی و كیفی فرآیند آموزش اجتناب ناپذیر می باشد. (یزدچی،1385،ص4) سبک یادگیری یكی از اركان مهم آموزشی است و طبعاً باید متناسب با عصر اطلاعات، متحول شود.
سبك های یادگیری، روش های انفرادی مورد استفاده یادگیرنده برای پردازش اطلاعات و مفاهیم تازه می باشند. سبك های شناختی به این مطلب اشاره می كنند كه یادگیرنده چگونه مطلب را درك می كند، به خاطر می سپارد، چگونه می اندیشد و مسائل را حل می كند. سبك های یادگیری شناختی، طبقه بندی های مختلفی مانند سبك های وابسته به زمینه و مستقل از زمینه، سبك های تكانشی و تاملی و سبك های یادگیری برمبنای الگوی یادگیری تجربی كلب که شامل چهار سبک یادگیری مختلف تحت عناوین واگرا, انطباق یابنده، همگرا و جذب کننده دارد.
با این حال، با بررسی آمار و اطلاعات موجود در مورد میزان گسترش فناوری اطلاعات و ارتباطات ICT در آموزش و پرورش كشورهای جهان در می یابیم كه در بسیاری از كشورها از جمله كشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، برای تجهیز مدارس با امكانات گوناگون همچون رایانه و اینترنت، برنامه های جامعی مدون شده است و دیر زمانی است كه توجه خاصی به نقش ابزارهای فن آوری اطلاعات در برنامه های درسی خود داشته اند و هزینه قابل توجهی را در امر بكارگیری ابزارهای مناسب در آموزش صرف كرده اند. ابداع روش های جدید آموزشی، بهره گیری از رایانه در كلاس های درس، بهره گیری از نرم افزارهای آموزشی و چند رسانه ای ها، بهره گیری از اینترنت و پست الكترونیكی و… از پیامدهای نوین به كارگیری فناوری اطلاعات و ارتباطات بوده است. (ذوقی پور و غفاری،1384،ص 14) مطالعات نشان می دهند كه بهره گیری از فناوری های روز مثل رایانه و شبكه جهانی در كلاس های درس این امكان را به دانش آموزان می دهد كه با سرعت بیشتر و عملكرد بهتر بیاموزند(مهمت،2004) و احساس رضایت بیشتر از حضور در كلاس درس داشته باشند. (میلكن[1]، بامزه،2002) امروزه دانش آموزان در دنیای شنیداری، دیداری و جنبشی متولد می شوند، بنابراین تلاش معلمان برای آموزش آنان با بهره گیری از روش ها و رسانه های آموزشی دوره گذشته بی نتیجه خواهد بود یا چندان ثمره ای به همراه نخواهد داشت. لذا ضروری است كه معلمان درباره فناوری و رسانه های نوین آموزشی هم خوب بدانند و هم با نگرشی مثبت با آن برخورد كنند. (تیلسون،2004) با توجه به اهمیت سبک یادگیری در فرایند تعلیم و تربیت و لزوم ارتقای كیفیت آموزش و بهره گیری هر چه بهتر از پدیده، ICT اتخاذ تمهیداتی برای به كارگیری این نوآوری ها در فرایند یاددهی و یادگیری بسیار حیاتی است. از این رو بررسی آثار پدیده های كاربرد فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی در عرصه های مختلف حائز اهمیت است. اهل علم به طور كلی و دانش آموزان به طور خاص، از مصرف كنندگان اصلی این فناوری ها هستند. اینترنت بخش مهمی ازفعالیت های آموزشی و فراغتی دانش آموزان را به خود اختصاص می دهد، و این احتمال وجود دارد كه بهره مندی از این پدیده بر سبک یادگیری آنها تأثیر داشته باشند. از این رو مطالعه پیامدهای استفاده از فناوری های نوین، از نظر شناخت پیامدها و آثاری كه ممكن است بر دانش آموزان داشته باشند، قابل مطالعه است. (قاسمی نژاد،1384: 35)
. 89
توصیف داده ها 90
تحلیل داده ها 94
فصل پنجم. 99
بحث و نتیجه گیری.. 99
خلاصه پژوهش: 100
بحث و بررسی: 101
محدودیتها و مشکلات پژوهش: 104
پیشنهادات: 104
پیشنهادات کاربردی: 105
منابع فارسی.. 106
فهرست جداول
جدول 1-3 تفسیر نمرات در آزمون پرسشنامه برادبری و گریوز –گنجی (1385) 86
جدول 2-3 ضرایب آلفای کرونباخ برای مقیاس سبکهای حل مسئله. 86
جدول 3-3 : ضرایب آلفای کرونباخ برای مقیاس هوش هیجانی.. 87
جدول 1-4: شاخصهای توصیفی نمرات پرسشنامه هوش هیجانی والدین و فرزندان 90
جدول 2-4: شاخصهای توصیفی نمرات پرسشنامه هوش هیجانی در دانش آموزان به تفکیک جنس 91
جدول 3-4: شاخصهای توصیفی نمرات پرسشنامه سبک های حل مسئله در والدین و فرزندان 92
جدول 4-4: شاخصهای توصیفی نمرات پرسشنامه سبک های حل مسئله در دانش آموزان دختر و پسر 93
جدول5-4: نتایج ضریب همبستگی بین سبک های حل مسئله در والدین و فرزندان 94
جدول 6-4: نتایج ضریب همبستگی برای رابطه سبک های حل مسئله در والدین و فرزندان دختر و پسر 95
جدول 7-4: نتایج ضریب همبستگی بین هوش هیجانی در والدین و فرزندان 96
جدول 8-4: نتایج ضریب همبستگی بین هوش هیجانی والدین و فرزندان دختر و پسر 96
جدول 10-4: نتایج آزمون t برای مقایسه هوش هیجانی در دانش آموزان دختر و پسر 98
جدول 9-4: نتایج آزمون t برای مقایسه سبک های حل مسئله در دانش آموزان دختر و پسر 97
فهرست نمودارها
نمودار 1-4: میانگین نمرات هوش هیجانی و مولفه های آن در والدین و فرزندان 90
نمودار 2-4: میانگین نمرات هوش هیجانی و مولفه های آن در در دانش آموزان دختر و پسر 91
نمودار 3-4: میانگین سبک های حل مسئله در والدین و فرزندان. 92
نمودار 4-4: میانگین سبک های حل مسئله در دانش آموزان دختر و پسر 93
چكیده :
هدف کلی پژوهش حاضر ، بررسی رابطه سبکهای حل مسئله و هوش هیجانی شاگردان با سبکهای حل مسئله و هوش هیجانی اولیائشان میباشد . جامعه آماری تحقیق شامل دانش آموزان پسر و دختر دوره اول راهنمایی منطقه 2 آموزش و پرورش تهران در سال تحصیلی 91-90 ،به همراه والدینشان است . از این جامعه 75 دانش آموز پسر و 113 دانش آموز دختر به همراه اولیائشان به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب گردید. ابزار اندازه گیری برای سنجش سبکهای حل مسئله ، پرسشنامه 35 سئوالی حل مسئله هپنر و کراسکوف و برای سنجش هوش هیجانی پرسشنامه 28 سئوالی برادبری و گریوز است و روش تحقیق حاضر از نوع همبستگی میباشد.به منظور تحلیل داده ها از ضرایب همبستگی پیرسون و نیز جهت مقایسه بین دختران و پسران از آزمون t مستقل استفاده گردیده است.
نتایج بدست آمده حاکی از آن است که بین سبکهای حل مسئله و هوش هیجانی والدین و فرزندان همبستگی مثبت معنی داری وجود دارد . همچنین تفاوتی معنادار در مورد اعتماد به حل مسئله در دانش آموزان دختر با پسر وجود دارد و میانگین اعتماد به حل مسائل در پسران بالاتر از دختران می باشد. نیز تفاوتی معنادار بین هوش هیجانی دختران با پسران وجود دارد . در این راستا میانگین هوش هیجانی پسران بالاتر از دختران است
در دنیای امروز که هر چیز به سرعت و به صورتی غیر قابل پیش بینی در حال تغییر است . وظیفه ما این است که افراد را برای روبرو شدن با مشکلاتی آماده کنیم که از قبل قابل پیش بینی نیستند و فرد را کمک کنیم تا توانایی ها و مهارتهای ذهنی تعمیم یافته ای را بدست آورد که بتواند آنها را در موقعیت های جدید به خوبی به خدمت بگیرد.(به نقل از با لسینی 1388)
نزو[1](1986)شیوه حل مسئله [2]را “فرآیندی شناختی – رفتاری تعریف می کند که افراد ، طی آن استراتژیهای موثر برای مقابله با موقعیتهای مشکل زایی که در زندگی با آن مواجه می شوند را می شناسند یا کشف میکنند.”(بهرامگیری 1380)
شاید بتوان گفت که حل مسئله به عنوان یک کل ، سایر حوزه هایی را که انسان در موقعیتهای گوناگون اجتماعی ،شغلی،و آموزشی ناگزیر از روبرو شدن با آنها می باشد را تحت پوشش قرار می دهد و اصل و اساس زندگی سازگارانه به حساب می آید.(نوری 1380)
از طرفی دیگر باید گفت که گروهی از افراد ، از احساسات، عواطف و روحیات خویش کاملا” با خبر بوده و این بینش و آگاهی امکان دارد که دیگر خصوصیات شخصیتی آنها را تقویت کند . این گروه از افراد به صورت خود مختار عمل نموده و از حد و مرز خویش اطمینان دارند . این اشخاص از سلامت روانی خوبی برخوردارند وتمایل دارند که دورنمای مثبتی از زندگی داشته باشند . از طرفی دیگر بعضی اشخاص وجود دارند که در بیشتر موقعیتها دچار احساسات شده و راه گریزی از آن نمی یابند . آنها افرادی ناپایدارند که از عواطف خود بی خبر هستند و بی هیچ دورنمایی در احساسات خود غوطه ور میگردند و در نتیجه با این احساس که هیچ دخالتی در کنترل زندگی خود ندارند ، هیچ گونه تلاش و کوششی به عمل نمی آورند.(گلمن [3]/ترجمه پارسا 1383)
هر کسی می داند یا فکر می کند که می داند هوش هیجانی یعنی چه؟ اما تعریف هوش دشواریها و سختیهای زیادی دارد .دشواری تعریف هوش از از جایی شروع می شود که مفهوم آن بر واقعیت بسیار پیچیده ای انطباق دارد و تحت جنبه های بسیار مختلف و گوناگونی تجلی می کند . خود روانشناسان نیز در این مورد اتفاق نظر ندارند.(گنجی 1371)
همچنین هیجانها بخصوص هوش هیجانی[4] در افکار الویت را ایجاد می کنند ، حافظه را شکل می دهند ، دیدگاههای مختلف حل مسئله را بوجود می آورد و خلاقیت را امکان پذیر می سازد.(مایر و سالووی[5] 1997 به نقل از اکبر زاده 1381)شایان ذکر است که خانواده اولین و مهمترین نهادی است که می تواند بر فرآیند شکل گیری شخصیت و اجتماعی شدن فرزندان و عملکرد تحصیلی آنها تاثیر داشته باشد . این اثرات و نفوذ خانواده در رشد فرزندان قابل ملاحظه است و ماهیت عملکرد خانواده که شامل روابط والدین نسبت به هم ، نسبت به فرزندان و فرزندان نسبت به یکدیگر و تامین نیازهای اقتصادی ،جسمانی و غیره آنهاست می تواند در ایجاد سازگاری فرزندان تسهیل کننده و یا بازدارنده باشد.(به نقل از بیدلی نامنی 1381-1382)
لذا ، در این پژوهش میخواهیم ضرایب همبستگی و ارتباط بین سبکهای حل مسئله وهوش هیجانی در بین اولیاء و فرزندانشان و نیز تفاوت سبکهای مسئله و هوش هیجانی بین دو جنس دختر و پسر را مشخص کنیم تا بدانیم تا چه حدی اولیاء می توانند در انتخاب مناسبترین سبک حل مسئله و نیز کنترل و نظارت بر احساسات و عواطف فرزندانشان موثر واقع شوند.
در جهان امروز، سلامت روانی[1] اهمیت بسیاری دارد، زیرا در عصری زندگی میکنیم که به موازات پیشرفتهای تکنولوژیکی، صنعتی، اقتصادی و اجتماعی، نابسامانیهای روانی، در حال گسترش است. بسیاری از افراد از مشکلات روانی به شدت رنج میبرند و نه تنها خود در رنج هستند، خانواده و جامعه را نیز دچار چالش میکنند. سلامت روانی، علمی است در جهت بهزیستی، رفاه اجتماعی و سلامت زندگی که با تمامی دورههای زندگی (پیش از تولد تا مرگ) و با تمامی زوایای زندگی (محیطهای خانواده، مدرسه، دانشگاه، کار و جامعه) ارتباط دارد. انسان در کنار نیازهای فیزیولوژیک، دارای نیازهای عاطفی، اخلاقی، مذهبی، آموزشی و هدایتی است که زندگی سالم، در پرتو برآورده شدن این نیازها و ایجاد تعادل میان آنها به وجود میآید (پناهی، 1389).
یکی از پدیدههایی که در دهه اخیر، مورد استقبال فراوانی قرار گرفته، پدیده هوش هیجانی[2] است. دلیل این امر توانایی بالای هوش هیجانی در حل بهتر مسایل و کاستن از میزان تعارضات بین دریافتهای فکری و احساسی است. پژوهشهای متعددی نشان دادهاند که هوش هیجانی میتواند سبب افزایش میزان سلامتی، رفاه، ثروت، موفقیت، عشق و شادی گردد (سالوی و مایر[3]، 1990). گلمن[4]
(1998) به نقل از رستمی (1388) در تعریف هوش هیجانی، آن را نوع دیگری از هوش میداند که حاکی از شناخت احساسات خویشتن است و از آن برای اتخاذ تصمیمهای مناسب در زندگی استفاده میشود. هوش هیجانی، توانایی اداره مطلوب خلق و خوی، وضع روانی، کنترل تکانهها و عاملی است که هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف، در شخص انگیزه و امید ایجاد میکند. این نوع هوش، همچنین حاکی از همدلی، یعنی آگاهی یافتن از احساسات افراد پیرامون ماست (رستمی، 1383).
از طرفی یکی از متغیرهایی که سلامت روان و هوش هیجانی میتواند بر آن اثرگذار باشد رضایت شغلی میباشد. امروزه به خاطر رشد و پیشرفت علوم و توسعه كشورها، نیازهای انسان صورت نامحدودی پیدا كرده كه آن نیازها باید برطرف گردد. برای رفع نیازهای انسان سازمانهای مختلفی با اهداف متفاوتی بوجود آمده است. یكی از گستردهترین این سازمانها، مراکز دانشگاهی و موسئسات آموزشی بخصوص دانشگاههای علوم پزشکی است كه بدلیل اهمیت زیاد آن در جامعه، باید به رضایت شغلی نیروی انسانی آن توجه كافی مبذول داشت. هنگامی نیروی انسانی یك سازمان از رضایت شغلی برخوردار است كه به انگیزش واداشته شود و زمانی نیروهای انسانی برانگیخته میشوند كه نیازهای معقولانه آنها در ابعاد جسمی، اجتماعی و روانی توسط مدیران سطح عالی سازمان مورد توجه قرار گیرد. با بررسی رضایت شغلی و تعهد سازمانی كاركنان میتوان باعث افزایش كارایی آنها و در نهایت بهبود بهرهوری سازمان شد(الوانی و معمارزاده، 1384).
شناخت رابطه استرس شغلی با رضایت شغلی
در این رابطه مورهد و گریفین[5](2005) معتقدند که دنیای ما دنیای سازمانهاست و گرداننده اصلی این گردونه انسانها هستند آنانند که به کالبد سازمانها جان میبخشند و تحقق هدفها را میسر میسازند بدون انسان سازمان بیمعنی است و مدیریت امری موهوم. شاید این شبهه پیش آید که در دنیای آینده که آدموارهها و ماشینها جای انسانها را در سازمانها پر میکنند نقش انسان در سازمان کمرنگ خواهد شد اما به هیچ رو اینگونه نخواهد شد و با خودکاری و ماشینی شدن کارها، نوع فعالیتهای انسانی در سازمان تغییر شکل میدهد و به گفته پیتر دراکر[6] کاردستی[7] جای خود را به کار دانشی[8] میدهد. اما نقش به یقین تعیینکننده انسان، به عنوان حاکم سازمانی همچنان برقرار و مستدام خواهد بود (به نقل از الوانی و معمارزاده، 1384).
در هر سازمان، نیروی انسانی مهمترین رکن تعالی و ترقی سازمان و عامل اساسی تحقق اهداف پیشبینی شده در آن مجموعه است. رضایت شغلی در تحقق اهداف سازمانی، سلامت فردی و اجتماعی نقش ویژهای ایفا مینماید، بنابراین یکی از مهمترین و شایعترین مباحث قابل بررسی و تحقیق در مطالعات سازمانی تلقی میشود. رضایت شغلی به گفته بسیاری از کارشناسان، یکی از چالش برانگیزترین مفاهیم سازمانی و پایهی بسیاری از سیاستها و خطیمشیهای مدیریت برای افزایش بهرهوری و کارآیی سازمان است (هومن، 1381، 145).
بطور کلی در این تحقیق محقق به بررسی رابطه بین هوش هیجانی و رضایت شغلی با سلامت روان بهرورزان شاغل دانشگاه علوم پزشکی شهر زاهدان خواهد پرداخت.
خانواده به عنوان نخستین محیط شكل گیری شخصیت انسان از اهمیت زیادی برخوردار است به ویژه این كه روابط والدین بر رشد سالم و متعادل عاطفی – روانی می تواند تأثیر زیادی داشته باشد. به درستی كه هیچ جامعه ای اگر از خانوادهای سالم برخوردار نباشد، نمی تواند ادعای سلامت كند. هرچه خانواده از سلامت، آگاهی، صداقت، فرهنگ و باورهای سالم تر، بهتر و محكم تری برخوردار باشد، انسانهای سالم تر و كارآمدتری تحویل اجتماع می دهد. معمولا نقطه ی شروع خانواده ازدواج است. ازدواج امری جهانی است كه در تمام جوامع و در طول تاریخ وجود داشته و به مجموعه ای از نیازهای انسانی را پاسخ می دهد (فهیمی، 1380).
اگر شخصیت را ترکیبی از رفتار، افکار، هیجانات و انگیزشهای فرد بدانیم، عوامل سازنده شخصیت ممکن است در افراد مختلف، متفاوت باشد. از سوی دیگر، امکان دارد این عوامل به شیوه های مختلفی ترکیب شده باشد به گونه ای که الگوهای شخصیتی گوناگونی را به وجود آورد. بسیاری از پژوهشگران معتقدند وجود تفاوتهای فردی و ویژگیهای شخصیتی متفاوت، واکنش افراد را نسبت به موقعیتها و فشار زاها متمایز می کند؛ یکی از این ویژگیهای شخصیتی، سرسختی روانشناختی است.
یكی از محورهای ارزیابی سلامت جوامع مختلف، بهداشت روان آن جامعه است. بی شك سلامت روان، نقش مهمی در تضمین پویایی و كارآمدی هر جامعه ایفا می كند بنابراین سلامت روان از اهمیت ویژه ای در یادگیری و افزایش آگاهی علمی برخوردار است. بنظر می رسد تعامل بین انواعی از عوامل استرس زا و مهم تر از آن، نحوه ی ادراك آنها از این پدیده، منجر به تنش یا اضطراب می شود، موضوعی كه در آن، نوع و تعداد منابع حمایت اجتماعی موجود و تاثیرات فرهنگی، نقش مهمی ایفا می كند.
سلامت روان هدف غایی و نهایی روان شناسان بوده و هست. در این میان روان شناسی مثبت گرا با توجه به استعدادها و توانمندی های انسان مورد توجه روان شناسان قرار گرفته است. این رویکرد هدف نهایی خود را شناسایی موضوع ها و شیوه هایی می داند که بهزیستی و شادکامی انسان را به دنبال دارند. از این رو عواملی که موجب تطابق بیشتر آدمی با نیاز ها و تهدید های زندگی می شود، بنیادی ترین موضوع مورد پژوهش این رویکرد است. در این میان تاب آوری[1] جایگاه ویژه ای در حوزه های روان شناسی تحولی، روان شناسی خانواده و بهداشت روانی یافته است، به طوری که هر روز بر شمار پژوهش های مرتبط با این موضوع افزوده می شود (کمپل-سیلیس، کوهن و استین[2]، 2006). تا اوایل دهه 80 اعتقاد بسیاری از پژوهشگران علم روانشناسی این بود که رویدادهای تنش زا در بروز اختلالات روان تنی نقش مؤثری دارند، به عنوان مثال هولمز و راهه[3] دریافتند که رویداد های زندگی با شروع بیماری رابطه دارد. در عین حال بررسی های روان شناسان بعدی نشان داد که بین رویداد های تنش زا و اختلالات روان شناختی، عوامل تعیین کننده ای وجود دارد که موجب می شود این رویدادها تأثیر متفاوتی بر افراد داشته باشند. یکی از این ویژگی ها تاب آوری است (شاکری نیا و محمد پور، 1389). همچنین بر اساس مدل تنش- آسیب پذیری، اول اینکه افراد باید آمادگی زیستی، روان شناختی یا اجتماعی- فرهنگی برای ابتلای به بیماری داشته
باشند و سپس در معرض نوعی از تنش قرار بگیرند تا به بیماری مبتلا شوند. در حال که بیشتر مردم آمادگی برای برای ابتلای به اختلالات معین را دارند، اما با قرار گرفتن در معرض تنش نیز به اختلالی مبتلا نمی شوند. چیزی که در برابر تسلیم شدن به تنش از افراد محافظت می کند، تاب آوری است (مک آلیستر و مک کینون[4]، 2009). در طول 20 سال گذشته مطالعه درباره تاب آوری به طور معنی داری گسترش یافته است. از جمله مسائلی که در حوزه تاب آوری مطرح است نقش صفات شخصیتی در میزان آن است. بر اساس مدل انتخاب-مقابله افتراقی بلوکر و زاکرمن (1997)، راهبردهای مقابله ای مورد استفاده در رویارویی با تنش تعیین کننده پیامدهای مثبت یا منفی هستند و نوع راتهبردهای مقابله انتخاب شده به صفات شخصیتی افراد بستگی دارد (بارتلی، روش[5]، 2011). یعنی زبق این مدل شخصیت از طریق تاثیر در میزان رویارویی با تنش، تاثیر نوع واکنش به آن یا تاثیر در هر دو زمینه بر فرایندهای مرتبز با تنش تاثیر میگذارد (لاندرو و کاستیلو[6]، 2010). در این زمینه میتوان بیان داشت که سبک های دلبستگی که به نوعی بیانگر شیوه های فرزندپروری افراد است نیز در امر تاب آوری دخالت دارد. لذا مطالعه حاضر با هدف بررسی ارتباط میان تاب آوری دانش آموزان با رگه های مختلف شخصیت و سبکهای دلبستگی آنان انجام شد.