دانشگاه دارای نظام هنجاری خاص روانی ا ست این هنجارهای درونی که جزءویژگیهای جهانی محیط های علمی است سبب می شود تازندگی دانشگاهی وبه تبع آن زندگی اساتید دانشگاه از ویژگیهای هنجاری برخوردار شود هرچه این نظام هنجاری وکیفیت زندگی علمی اساتید تقویت شود کارکردهای دانشگاه توسعه می یابد وبرعکس با ضعیف شدن هنجارها وپایین آمدن کیفیت زندگی دانشگاه در معرض افول کارکردی قرارمی گیرد (فراستخواه ،2008) توجه به کیفیت زندگی کاری وایفای نقش فعال از سوی کارکنان درتصمیمات مرتبط با شرایط کاری با هدف بالابردن رضایت آنها در زمینه توسعه وبهبود بهره وری کارکنان صورت گرفته وعمدتا نیز در حوزه صنعت بودکه بعدا به سایر حوزه های فعالیت از جمله حوزه فعالیتهای علمی کشانده شدابعاد مختلف این مفهوم ذهنی که با تحقق خویشتن، کنترل نفس، رضایت شغلی، کیفیت زندگی فردی وابعاد اجتماعی، انسانی وتعامل یک حرفه یا شغل سروکار دارد اگرچه در سازمانهای مختلف مفاهیم متنوعی دارداما از یک مخرج مشترک یعنی شان ومقام ومرتبه انسانی برخورداراست(متال،دیویس[2]، 2008)
در دانشگاههای ایران استخدام رسمی وامنیت شغلی با توجه به سیر طولانی جایابی اعضاءهیت علمی،اختصاص بورس دریافت اعلام نیاز وموضوعاتی از این قبیل به موضوعی تنش زا تبدیل شده است حجم کاری،ساعات تدریس اساتید در مواردی مانع فعالیت انهادر سایرحوزه هایی نظیر پژوهش وارئه خدمات شده است موضوع ازاد علمی در دانشگاههای ایران به دلیل پذیرش حدودثغور وتعاریفی که مدیران ارشد از آن ارائه می کنند موضوع چالش برانگیز است پژوهشی که میرکمالی ونارنجی در خصوص کیفیت زندگی کاری آنها درسطح نسبتا نامطلوب قراردارد علارغم اینکه رضایت شغلی آنها در سطح نسبتا بالایی گزارش شد(میرکمالی،نارنجی ثانی ،2009 )
منابع انسانی همواره به عنوان یکی از مهمترین استراتژیهای بهبود وتوسعه در سازمان ها به شمار می روند در دهه اخیر توجه به منابع انسانی به عنوان رویکرد جدید در سازمانها مدنظر قرارگرفته است سازمانهای عصر حاضر پایگاه راهبردی به منابع انسانی آن را به عنوان دارایی هوشمند وارزشمند در نظر دارند وپیش از پیش به ارتقای کیفیت زندگی ورضایت شغلی کارکنان توجه دارند، بهبود کیفیت زندگی کاری اعضای هیت علمی مستلزم اهتمام مدیریت سازمان به تدوین استراتژی های منابع انسانی واقداماتی است که براین اساس استفاده مطلوب از منابع انسانی متکی به تدوین استراتژی منابع انسانی واقداماتی است که برای رضایت جسم وروح وحفظ کرامت انسانی کارکنان به عمل می ایداقداماتی که شامل امکانات رفاهی، درمانی، امنیت شغلی، طراحی شغل، اهمیت شغلی، توسعه وپیشرفت شغلی آموزش وبهسازی ومواردی از این قبیل می شود ودر مجموع با عنوان کیفیت زندگی کاری وزندگی شخصی خود تعامل بر قرار می کند(2006/176)
توانمندی به معنای اعطای قدرت، مشارکت در تصمیم گیری ، دریافت اطلاعات مناسب، استقلال عمل، خلاقیت و نوآوری در کار، داشتن دانش مهارتهای لازم ومسئولیت پذیری می باشدکه در دوسطح فردی وسازمانی اعمال می شود.
فرایند توانمند سازی روان شناختی در سطح فردی به معنای فراهم آوردن فرصتهایی جهت کار با دیگران، یادگیری مهارتهای تصمیم گیری و مدیریت منابع وتوانمندسازی کارکنان است، توانمند سازی به عنوان یک فن مدیریتی در واکنش به نیاز کسب وکار در سازمانهای جهانی به کار گرفته می شودودر حرکت به سمت نتیجه محوری یکی از استراتژی های بر جسته مدیریت در همه سازمانها می باشد توانمند سازی کارکنان بررضایت شغلی، حس تعهد، مسئولیت پذیری، بهره وری وکیفیت ارائه خدمات تاثیرمثبت دارد . مفهوم توانمندسازی به معنی آماده سازی نیروی کار با وجه بالایی از انعطاف پذیری و آزادی در تصمیم گیری سازمانی است. توانمندی روان شناختی یک فرایند مستمراست ودر استقرارواجرا نیازمند ایجاد هماهنگی باسیستم و از مهمترین ابعاد لازم در ایجاد توانمندی فرهنگ سازمانی است وایجاد فرهنگ سازمانی توانمند نیاز به منابع انسانی است. کاسیو کیفیت زندگی کاری را ادراک کارکنان از)فیزیکی جسمی، بهداشت فیزیکی ،جسمی وروانی(ذهنی) خود در محیط کار تعریف کرده وعوامل آن را بدین شرح برشمرده است. مشارکت کارکنان، توسعه شغلی، حس تعارض، ارتباط ،سلامت، امنیت شغلی، جبران برابر ومحیط امن وافتخار آمیز(میرکمالی ،2005)و(والتون[3]،1993)و نیز کیفیت زندگی کاری را عکس العمل کارکنان در برابر کار به ویژه پیامد های ضروری آن در ارضای نیازهای شغلی،سلامت روحی تعریف می کند،با استفاده از این تعریف کیفیت زندگی کاری بر پیامد های شخصی،با تجربه کاری و چگونگی بهبود کار به منظور رفع نیازهای فرد تاکید دارد رضایت شغلی به مجموع تمایلات یا احساسات مثبت که افراد نسبت به شغل خود دارند اطلاق می شود یعنی هر چه فرد رضایت شغلی بالایی داشته باشد به میزان زیادی شغل خود را دوست داشته واز طریق آن نیازهای خود را ارضا نموده ودر نتیجه احساسات مثبتی نسبت به آن خواهد داشت رضایت شغلی همچنین به تصور وبرداشت هر فرد از کار خود و نوع احساسات ونگرش های مثبت افراد در خصوص شغل خود نیز تعریف شده است رضایت شغلی نه تنها یکی از عوامل مهم انگیزشی در تدریس اساتید ومعلمان می باشد ،بلکه یکی از نشانگرهایی است که اساتید با رفتار خود آن را به دانشجویان و فراگیران نیز منتقل کرده وبنابراین اهمیت آن به وضوح معین است. رضایت شغلی در ساده ترین بیان عبارت است از احساس عاطفی مفید و مثبتی که پس از انجام کار در فرد حاصل می گردد. البته رضایت شغلی یک عامل مجرد و تنها نیست بلکه ارتباطی بینابین و پیچیده ای از وظایف شغلی، مسئولیت پذیری، کنش و واکنش ها انگیزه ها، تشویق ها و گروه هاست رضایت شغلی نقش بسیار اساسی در عملکرد اساتید دارد وعدم توجه به رضایت آنان موجب توقف رکود نسبی، تحلیل ونزول تدریجی خواهد شد.
[1]
– Matil & Dapuis
– Waltion
پیشرفت تحصیلی و عوامل موثر بر آن سالها است که مورد توجه متخصصان آموزش و پرورش قرار گرفته است، عوامل زیادی وجود دارد که با پیشرفت تحصیلی مرتبط میباشند که از آن جمله میتوان به راهبردهای خود تنظیمی و باورهای انگیزشی اشاره کرد. نگرش هر فرد درباره خود میتواند زمینه موفقیت تحصیلی و اجتماعی او را فراهم کند و هم زمان نیز به وسیله آن متاثر شود. هم چنین بین نگرش و یادگیری تعامل وجود دارد، یادگیری میتواند بر نگرشها و نگرشها میتواند بر روی یادگیری اثرگذار باشند (اعظمی رضائی نسب، 1389).
برای محققان تعلیم و تربیت مهم این است که چه عواملی بر انگیزه و نگرش انسان تاثیر اساسی میگذارد. چرا بعضی از دانشآموزان مشتاقانه به تکالیف آموزشگاهی روی میآورند و در انجام تکالیف محوله از خود سختکوشی نشان میدهند. حال آن که تلاش برخی تنها برای اجتناب از شکست است. (امینی زرار، 1387).
در طی سالیان گذشته تغییر قابل توجهی در مطالعه انگیزش رخ داده است که این تغییر منجر به درک روشنتر مفهوم انگیزش و یافتههای قابل تکرار مرتبط با تعلیم وتربیت گردیده است.
شناخت و عاطفه به عنوان دو مولفهی اساسی یادگیری همواره از طرف روانشناسان تربیتی و مربیان مورد تاکید قرار گرفته است و شناخت در برگیرندهی پارهای از تواناییها و اعمال ذهنی از قبیل دانش، درک کردن، تشخیص دادن، تفکر، قضاوت و استدلال میباشد. عاطفه بیشتر با مسائلی از قبیل انگیزش، هیجان، نگرش، ارزشگذاری و نظایر اینها در ارتباط میباشد.
براساس نظریههای جدید مانند یادگیری خود تنظیمی، مولفههای شناخت و انگیزش به صورت یک مجموعه در هم تنیده و مربوط به هم در نظر گرفته میشود. چهارچوب این نظریهها بر این استوار است که دانشآموزان چگونه از نظر فراشناختی، انگیزشی و رفتاری، یادگیری خود را سامان میبخشند (زیمرمن، مارتینز[3] و پونز، 1990).
اکثر الگوهای نظری انگیزشی پیشرفت[4]، باورهای افراد را عمدهترین و اصلیترین تعیینگرهای رفتار پیشرفت میدانند. در واقع مفروضهی همه این نظریهها آن است که انتظارات افراد برای موفقیت و ادراک آنها از توانایی انجام تکالیف مختلف نقش عمدهای در انگیزش و رفتار دارد. (دوئک ولگیت[5]، 1988 ؛ اعظمی رضائی نسب، 1389).
انگیزش را به بیان ساده جهت و شدت تلاش فرد تعریف کردهاند، منظور از جهت تلاش، روشی است که در آن فرد قصد دستیابی به موقعیتهای خاصی را دارد، و منظور از شدت تلاش مقدار کوششی است که از فرد سر میزند. البته این نوع انگیزش در تمامی فعالیتهای انسانی به چشم میخورد ولی تعبیر آن بستگی به شرایط ویژه خود دارد (اسلاوین[6]، 1385 ؛ فتاحی ، 1389)
انسانها برای دستیابی به اهداف، نیازها و غرایز خود، انگیزش لازم را کسب مینمایند. در خصوص جویندگان علم، انگیزه پیشرفت تحصیلی، از اهمیت خاصی برخوردار است.( یوسفی، قاسمی، فیروزنیا، 1388).
سازه انگیزش پیشرفت تحصیلی به رفتارهایی که به یادگیری و پیشرفت در مدرسه مربوط است اطلاق میشود. (عابدی، عریضی، سبحانینژاد، 1384).
باتل[7](بهرامی و رضوان، 1385) معتقد است که انگیزش پیشرفت تحصیلی عبارت است از گرایش همه جانبه به ارزیابی عملکرد خود با توجه به عالیترین معیارها، تلاش برای موفقیت در عملکرد و برخورداری از لذتی که با موفقیت در عملکرد همراه است. با این انگیزه افراد، تحرک لازم را برای به پایان رساندن موفقیتآمیز یک تکلیف، رسیدن به هدف یا دستیابی به درجه معینی از شایستگی در کار خود دنبال میکنند تا بالاخره بتوانند موفقیت لازم را در امر یادگیری و پیشرفت تحصیلی کسب نمایند. (فتاحی، 1389).
بنابراین میتوان گفت انگیزش با چراها و علل رفتار ارتباطی دارد. نظریههای مربوط به انگیزش غالباً بر این فرض استوارند که هیچ عمل یا رفتاری، تصادفی نیست و برای هر رفتاری که انجام میدهیم دلیلی وجود دارد. فروید[8] معتقد است که اگر چه دلایل یا انگیزههای برای رفتار وجود دارد ولی ممکن است ما از علت و چرایی رفتارهایمان آگاه نباشیم. میزان برانگیختگی ما به نیازهای درونی ما، پیامدها و نتایج بالقوه آن رفتار، و پیشبینی شخصی ما درباره این که رفتارمان با چه احتمالی به نتایج موردنظر خواهد انجامید، بستگی دارد. (همان منبع).
انگیزش تنها عامل کلی و مولد رفتار به حساب نمیآید بلکه در یادگیری نقش مهمی دارد. انگیزش یک پیش نیاز برای یادگیری در دانشآموزان به حساب میآید و تاثیر آن بر آموزش و یادگیری بدیهی است (پوراسلامی، شیرازی، 1380).
یکی از متغیرهایی که با انگیزش پیشرفت تحصیلی و عملکرد تحصیلی ارتباط دارد یادگیری خود تنظیمی است. خودتنظیمی سازهای است که از دهه 1967 از سوی بندورا[9] مطرح شد.
بندورا (1986) خود تنظیمی را این گونه تعریف میکند «توانایی شروع کردن و دست کشیدن از فعالیتهای مطابق با مقتضیات، موقعیتهای اجتماعی و آموزش و توانایی به تعویق انداختن انجام کارها با هدف دلخواه» یکی از نظریه پردازنی که در گسترش نظریه خود تنظیمی تاثیر به سزایی داشته زیمرمن بوده است.
نظر زیمرمن (گاردنر[10]، 2009) خود تنظیمی را این گونه تعریف میکند: خودتنظیمی به تفکرات، احساسات و اعمال خود تولیدی گفته میشود که برنامهریزی میشوند و به صورت دورهای برای دستیابی به اهداف شخصی اتخاد میشوند. بندورا (پیرحسینلو، 1382) معتقد است، انسانها دارای نوعی نظام خود[11] هستند و نیروی خودتنظیمی دارند چنان چه توسط این خودتنظیمی میتوانید بر افکار، احساسات و رفتارهای خود کنترل داشته و بر سرنوشت خود نقش تعیین کنندهای ایفا کنند.
بندورا یادگیری خودتنظیمی را علت متقابل بین سه فرایند تاثیرگذار محیطی، رفتاری و شخصی فرض میکند پینتریج و شانک[12] (1990).
یادگیرندگان خودتنظیم، یادگیری را فرایندی منظم و کنترل شدنی میدانند و در قبال پیشرفت شخصی خود، مسئولیت بیشتری میپذیرند. آنان خود را صاحب اختیار و اراده، خودبسنده و دارای انگیزه میدانند. بدین ترتیب، یادگیرنده به طور ارادی به درگیر شدن در یادگیری تمایل دارد. زمانی که رفتارها واقعاً خود تنظیماند افراد آنها را با رضایت کامل و بدون تعارض انجام میدهند. لذا در این تحقیق به بررسی رابطه راهبردهای خود تنظیمی و باورهای انگیزشی بر پیشرفت تحصیلی میپردازد.
[1] . Zimmerman
[2] . Ponz
[3] Martinz
[4] Dweck & leggeit
[5] Motivation Achievement
[6] Eslavin
[7] Batel
[8] . Feruid
[9]. Bandora
[10] .Gardner
[11]. Self system
[12]. Pintrich & Schunk
تعصب[2] از نظر لغوی به معنای جانبداری کردن، حمایت و سخت گرفتن است (معین، 1362، ص 11). تعصب در روان شناسی و رشته های مرتبط آن معادل پیش داوری و منظور از آن نگرشی منفی و خصمانه نسبت به فرد یا گروهی خاص است که بر اساس اطلاعات ناقص یا نادرست و بدون داشتن تجربه مستقیم در مورد آن فرد یا گروه، شکل گرفته باشد و بر پایه آن، قضاوت شود(صلیبی، 1382، ص 259).
اما در کل می توان تعصب را اینچنین تعریف نمود: تعصب یعنی موضعگیری قبل از کسب اطلاعات کافی که ممکن است مربوط به یک چیز، عقیده، یا شخص معیّن و یا حتی درباره وجهی از یک کار علمی باشد(کاپلان و سادوک،1996،ترجمه پورافکاری، 1372).
فرد متعصب، از نظر شناختی، دچار خطایی بنیادین است؛ او اجازه نمی دهد محتوای دانش و آگاهی های جدید با محتوای دانش و آگاهی های پیشین ویی درگیر شوند و در تعامل باشند. از نظر پیاژه ذهن، اطلاعات رسیده از جهان خارج را بازسازی و تفسیر و تعبیر مجدد می کند تا آن را با چارچوب درونی خود منطبق گرداند. بیان این مسئله مهم، ما را با مهم ترین خطای فرد متعصّب، آشنا می سازد؛ این گونه افراد، به ذهن خود اجازه چنین تفسیری را نمی دهند و تلاش می کنند تا آن را متوقّف سازند؛ البته همان گونه که اشاره شد، ممکن است فقط در زمینه ای خاص چنین رفتاری را بروز دهند(فلاول[3] ،1928،ترجمه ماهر،1377، ص 19).
افراد متعصب می ترسند که با پذیرش تغییر نفوذ اطلاعات و آگاهی های جدید، خود و موجودیتشان در معرض خطر قرار گیرد؛ کنترل اوضاع و شرایط را از دست بدهند و دیگر نتوانند بر اوضاع جدید مسلّط گردند. آنها با این که خود تجربه ای و آگاهیِ دقیقی از یک مسئله خاص ندارند، به محض شنیدن آن از فرد مقابل، با آن مخالفت می کنند؛ مخالفتی نه از روی آگاهی، بلکه صرفاً بدان دلیل که با سازه های شخصی آنها جور در نمی آید (راس[4]،1992، ترجمه جمالفر، 1373، ص 160).
بنابراین تعصب یک باور یا رفتار است که با حرارت بیچون و چرا، به ویژه برای اهداف یا دینی یا در برخی موارد ورزشی، یا با شور و شوق وسواسی برای تفریح یا سرگرمی انجام شود. جرج سانتایانا تعصب را اینچنین تعریف کردهاست: تلاش خود را مضاعفکردن وقتی هدف را فراموش کردهاید(دانشنامه آزاد ویکیپدیا، 1392).
تعصب یک گرایش است و این گرایش با عوامل مختلفی در ارتباط است (ارونسون[5]،2008،ترجمه شکرکن، 1382، ص 340). عزت نفس از جمله عواملی هست که ممکن است در جلوگیری از بروز این رفتار نقش داشته باشد یا بنحوی با این متغیر در ارتباط باشد(رومان، 1387).
عزت نفس[6] جنبه ای از خودپنداره است که از قضاوت هایی که فرد درباره ارزش خود و احساس های مرتبط با این قضاوت ها ناشی می شود(شیهیان[7]،1964،ترجمه مهدی گنجی،1384). عزت نفس سازه ای است که بر نحوه ی ارزشیابی شخص از خود و اندازه گیری احساس وی از خود ارزشیاش در مقایسه با این که چگونه است و آرزو دارد چگونه باشد، دلالت دارد. ارزیابی مثبت از خود که در قالب عزت نفس بیان می شود برای بهزیستی ذهنی مثبت و ضروری است. عزت نفس به عنوان یک سپر و محافظ در مقابل ناسازگاری روانشناختی عمل می کند و باعث ارزیابی مثبت فرد از زندگی می شود (زانگ[8] ، 2005، ویلیام جیمز[9] 1980)،عزت نفس را به عنوان احساس خودارزشی که از نسبت موفقیت های واقعی بر موفقیت های ادعا شده به دست می آید تعریف کرده است. منظور او از موفقیت های ادعا شده، برآورد موفقیت های بالقوه ای است که بوسیله ارزش ها، آزمان ها و آرزوهایمان از آن آگاهی پیدا می کنیم (کار[10] ، 2004؛ ترجمه پاشاشریفی و نجفی زند، 1385). احساس بیچارگی و ناتوانی و مورد تبعیض و تعصب قرار گرفتن منجر به کاهش عزت نفس افراد می گردد(ارونسون، 2008،ترجمه شکرکن،1387). در تحقیقی که توسط شرمن وجفری[11](2011)، بر روی57نفر از دانش آموزان انجام شد. نتایج نشان داد که عزت نفس پایین می تواند تعصّب نژادی را افزایش دهد و تعصب نژادی نتیجه ی عزت نفس پایین است. همچنین در پژوهشی که توسط جردن، اسپنسر وزانا[12] (2005)، از دانشگاه واترلو انجام شد نتایج نشان داد که افراد دارای عزّت نفس بالا از افراد دارای عزت نفس پایین، تعصب وتبعیض قومیّتی بیشتری دارند و از آن به عنوان تکنیکی دفاعی استفاده می کنند.همچنین بامیستر و همکاران [13](2003)، در بخشی از پژوهش خود نشان دادند که عزت نفس بالا ممکن است که تعصب و تبعیض را افزایش دهد. از طرفی تحقیقات انجام
شده در خصوص آسیب شناسی روانی حكایت از آن دارد كه علت بسیاری از رفتارهای آسیب زای فرزندان در خانه و مدرسه مانند پرخاشگری، اضطراب، بزهكاری، مصرف سیگار، افت تحصیلی و مواردی از این قبیل، ریشه در كمبود یا ضعف«عزت نفس» آنان دارد. در واقع هرچه فرد از خودباوری و عزت نفس بالاتری برخوردار باشد از موقعیت و كارآمدی بالاتری برخوردار بوده و از آسیب های روانی- اجتماعی نیز مصون خواهد ماند(بیابانگرد،1372).
از طرفی خلاقیت[14] نیز یکی از مؤلفه های موثر بر تعصب می باشد که فرایندی روانی است که منجر به حل مساله، ایده سازی، مفهوم سازی، ساختن اشکال هنری و نظریه پردازی می شود که بدیع و یکتاست (حائری زاده، 1381). به طور کلی خلاقیت فرایندی فکری و روانی است و محصول خلاقیت، پدیده ای نو و جدید و در عین حال دارای ارزش نیز می باشد. البته خلاقیت یک توانایی عمومی است و در همه ی افراد کمابیش وجود دارد (سلیمانی، 1384). و افراد خلاق نیز دارای ویژگی هایی نظیر انگیزه پیشرفت سطح بالا، کنجکاوی فراوان، علاقه زیاد به نظم و ترتیب، قدرت ابراز وجود و خودکفایی، شخصیت غیرمتعارف و کامروا، پشتکار و انضباط در کارها، استقلال و دارای طرز فکر انتقادی و افکر شهودی می باشند(سیف، 1388). دیوید بوهم در کتابی با نام«درباره خلاقیت»برای نشان دادن خلاقیت چند نکته کلیدی را مطرح میکند.او میگوید تعصب داشتن، بت کردن یک اندیشه یا پارادایم و به دام دوئیتهایی مانند انتزاعی و ذهنی،تضادها،عقل و شهود،مطلق و نسبی و…افتادن باعث کور شدن خلاقیت میشود.او میگوید برای رسیدن به خلق و ابداع تازهها باید به ادراکهایی توجه کنیم که برای آنها تعریفی نداریم(بوهوم،1998).
نتایج برخی تحقیقات نشان داده که عزت نفس با خلاقیت رابطه دارد ( باتلر[15]، 1998، میرعلی یاری، 1379)؛ اما تحقیقات زیادی نیز مبنی بر عدم رابطه بین این دو متغیر می باشند (فروغی، 1375؛ عباسی، 1387).در رابطه با انعطاف پذیری ذهنی واجتناب از تعصب که توانایی به تعویق انداختن قضاوت فوری و تعصب در مواقعی است که در یک وضعیت مبهم قرار می گیریم،داوری سریع درباره ی یک راه حل مانع از راه حل های ابتکاری می شود پس خلاقیت با تعصب و قضاوت نمی تواند همزمان عمل کند.همچنین استفاده از تصورات قالبی، تعصب ، پیش فرض ها ، عادات و شتابزدگی در ارزیابی از موانع خلاقیت به شمار می آیند
(دانشنامه آزاد ویکیپدیا، 1392). پژوهشگران دانشگاه پنسیلوانیا دریافته اند که انسان ها دارای تعصبی پنهان علیه خلاقیت هستند. باوجود آنکه انسان ها خواهان ایده های خلاقانه هستند اما هنگامی که احساس عدم قطعیت و دلواپسی دارند- یعنی در زمانی که می خواهند به یک راه حل خلاق برای مسئله شان برسند- نمی توانند ایده های خلاقانه را تشخیص دهند. بنا به عقیده پژوهشگران، ریشه این مسئله در عدم قطعیت نهفته است(مدیکال اکسپرس[16]،2011).
با توجه به نقش مهم دوره دانشجویی در آینده افراد و نیز موارد مطرح شده در بالا و نتایج متناقص در تحقیقات انجام شده به خصوص در مورد وجود رابطه بین متغیرهای عزت نفس و تعصب و متغیرهای خلاقیت و تعصب خلأ پژوهشی به وضوح دیده می شود و عدم تحقیقات کافی در خصوص رابطه متغیرهای مرتبط با تعصب و نیز نقش مهم این متغیرها در تعصب دانشجویان وضرورت بررسی مجدد رابطه ی عزت نفس با تعصب پژوهشگر را بر آن داشت تا به این سئوال پاسخ دهد که آیا بین عزت نفس و خلاقیت با تعصب در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد جاسک رابطه معناداری وجود دارد؟
[1] .Russel,B
[2] .Prejudice
[3] .Fellovel,J
[4] .Russ,A
[5] .Aronson,E
[6] .Self-esteem
[7] .Shihian,I
[8] .Zhang,Y
[9] .James,W
[10] .Kure,A
[11] .Sherrman & Jeffry
[12] .Jordan , spencer & Zanna
[13] .Baumeister,R.,Jennifer D., Campbell, Joachim., Krueger & Kathleen
[14] .Creativity
[15] .Butler,
[16] .Medical express
ازدواج به عنوان نهاد اجتماعی پایه و اساس یک ارتباط اجتماعی را تشکیل می دهد . در ازدواج مرد و زن از طریق یک نیروی رمزی ناشی از غرایز ، آیین و شعائر و عشق به هم جذب شده و به طور آزادانه و کامل تسلیم (متعهد) یکدیگر می شوند تا واحد پویایی را به عنوان خانواده ایجاد نمایند(صادقی،1380). ازدواج محیطی مقدس ، با صفا و به تعبیر قرآنی محل سكون و آرامش است . مهمتر از ازدواج ، سازگاری زناشویی است . سازگاری زناشویی وضعیتی است که در آن زن و شوهر در بیشتر مواقع احساس خوشبختی و رضایت از همدیگر دارند .سازگاری زناشویی و ناسازگاری زناشویی از طریق علاقه یا عدم علاقه متقابل ، پذیرش ویا عدم پذیرش متقابل ، درک ویا عدم درک متقابل و ارضای نیازها و یا بی تفاوتی نصبت به یکدیگر ایجاد می شود(عطاری،1384) .مطالعه علمی سازگاری زناشویی از دهه 1990تا کنون به شدت مورد توجه قرار گرفته است . در واقع سازگاری زناشویی یك ارزیابی كلی از وضع فعلی ارتباط ارائه می دهد . رضایت و سازگاری زناشویی یكی از گسترده ترین مفاهیم برای تعیین و نشان دادن میزان شادی و میزان پایداری روابط است . سازگاری زناشویی یك فرایند است كه در طول زندگی زوجین به وجود می آید زیرا لازمه آن انطباق سلیقه ها ، شناخت ویژگی های شخصیتی ، ایجاد قواعد رفتاری و شكل گیری الگوهای مراوده ای است . زوجین سازگار ، زن و شوهر هایی هستند كه توافق زیادی با هم دارند ، از نوع سطح روابطشان راضی اند و همچنین از نوع و كیفیت گذران اوقات فراغت رضایت دارند و وقت و مسائل مالی خودشان را به خوبی برنامه ریزی می كنند و در مقابل زوجین ناسازگار از عدم توافق با یكدیگر رنج می برند و همچنین روابط بین آنان سرد و بی روح است كه این امر ناخودآگاه باعث می شود كه در امر برنامه ریزی و پیشرفت زندگی خلل هایی به وجود آید. مطالعات نشان داده است كه سازگاری و ناسازگاری زناشویی بر بسیاری از ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان ها تاثیر می گذارد و به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر عملكرد خانواده و روابط فرزندان با یكدیگر و والدین و اجتماع تاثیر می گذارد و باعث سازگاری و ناسازگاری در كودكان می شود( رضازاده ، 1387 ) .
در زمینه اثرات محیط خانوادگی بر رشد شخصیت کودکان نظرات متفاوتی وجود دارد . برخی از نظریه پردازان اعتقاد دارند که کودک محصولی وابسته به محیط خانواده است و فضای عاطفی خانوادگی می تواند ویژگی های فرزندان را تعیین نماید (یاسایی، 1374 ). در مقابل عده ای دیگر اعتقاد دارند ، هر چند که محیط خانواده در جنبه های شناختی فرزندان موثر است ولی به عنوان تنها عامل ملاحظه نمی گردد و عوامل ارثی نقش موثرتری در این زمینه ایفا می نمایند (ابس[4] و پلیمن[5]، 1997 ) .
برپایه نظریه لوین[6] (1936) ، شخص و محیط او همزمان با یکدیگر بر فضای زندگی تاثیر می گذارند و از نظر ماهیت و کارکرد هر کدام به دیگری وابسته می باشند . به همین دلیل رشد شناختی و پیشرفت تحصیلی کودک و عملکرد اجتماعی او با محیط خانوادگی وی در تداوم مداوم می باشد . این بدان معنی است که ارتباط بین والدین و پیامدهای خوشایند و ناخوشایند آن در تعامل با پیشرفت های کودک در مدرسه و اجتماع می باشد و ویژگی های فردی والدین و بخصوص مادر تاثیرات محسوسی در این تعامل خواهند داشت ( نیلچیان، 1378 ، فلدمن[7] و نتزل[8]، 1995 ).
عوامل متعددی از جمله احترام متقابل ، همخوانی باورهای زوج ، سن ازدواج ، مدت زمان زندگی مشترک ، اقوام و آشنایان ، اعتقادات مذهبی ، تعداد و وضعیت سلامت فرزندان در در رضایتمندی و نارضایتی زناشویی موثر می باشد( فاتحی زاده ، احمدی ، 1383 ).
در سالهای اخیر ، احساس امنیت ، آرامش و روابط صمیمانه میان مرد و زن به سستی گراییده است و کانون خانواده دستخوش فرایندهای ناخوشایند شده است (ستوده ،1379) . ترنهلم و یانسن[9] (1996)، ارتباط زناشویی را فرایندی می دانند که در آن زن و شوهر به صورت کلامی و به صورت غیر کلامی مثل گوش دادن ، حالت چهره و ژست های مختلف با همدیگر تبادل احساسات و افکار را انجام می دهند . رضایت از زندگی زناشویی سهم عمده ای در تداوم زندگی و تربیت نسل بعدی دارد (به نقل از فاتحی زاده و احمدی، 1384) . الیس[10] (1992)، رضایت زناشویی را از احساسات مرتبط با خشنودی ، رضایت و لذت تجربه شده زن یا شوهر ناشی می داند . الیس نقش تفکر در رضایتمندی زناشویی را مهم دانسته است و نادیده گرفتن علائق و طرز تفکر طرف مقابل را موجب دلسردی و ناکامی در روابط زناشویی می داند .
تحقیقات نشان می دهد که شیوه ارتباطی بر حل موفقیت آمیز تعارضات زوج تاثیر زیادی دارد بین سازگاری اجتماعی و سازگاری زناشویی ارتباط مثبت و قوی وجود دارد . به علاوه ، هماهنگی ارزشها با سطح رضایت زناشویی زوجین ارتباطی مثبت دارد . زوجهایی که به آسانی افکار و احساسات خود را با یکدیگر در میان می گذارند و به پذیرش و درک احساسات یکدیگر قادر هستند رضایت زناشویی بیشتری دارند . زن و شوهرهایی که توانایی برقراری ارتباط مناسب را دارا هستند روابط زناشویی رضایتمندانه تری دارند . تحقیقات متعدد نشان داده اند تعامل منفی زن و شوهر در ایجاد نگرش منفی و وقوع تلاق یا جدایی و یا مشکلات رفتاری اعضای خانواده متغیر پیش بینی کننده قوی است و آموزش مهارتهای ارتباطی و زناشویی برای کسب رضایت زناشویی موثر است (رهنما 1381 ، مهدویان 1375 ، سلیمانیان 1376 ، ذوالفقار پور و همکاران، 1383) .
خداپناهی (1372)، در پژوهشی نشان داد عامل تهییج طلبی در تحکیم روابط زناشویی و سازگاری در ازدواج نقش مهمی دارد . زمانی منفرد (1376)، معتقد است عوامل شخصیتی و روانی و همچنین عوامل اجتماعی از عوامل مهم و موثر در بروز نارضایتی زناشویی است .
مشکلات رفتاری در کودکان و نوجوانان به صورت رفتارهای متفاوت بروز می کنند که عوامل زیادی در ایجاد آن نقش دارند . مهمترین
آنها عوامل زیستی ، محیطی ، اجتماعی ، فرهنگی ، و خانوادگی است .
واگن سلر[11] (1994)، معتقد است اکثر مشکلات نوجوانان در خانه و مدرسه را از طریق والدینی که درک خوبی از چگونگی برقراری ارتباط موثر و صحیح دارند ، می توان اصلاح نمود (ترجمه ملک پور، 1387).
ترخان (1385)، در برسی خود در مورد تاثیر پرخاشگری والدین بر سلامت روانی فرزندان نشان داد که کاهش رفتارهای پرخاشگرانه والدین موجب بهبود علائم افسردگی و کارکرد اجتماعی فرزندان گردیده است .
اغلب والدین احساس می کنند بسیاری از موقعیت های زندگی کودکان و نوجوانانشان خارج از کنترل آنان هستند ، در صورتی که با آموزش ، آنان قادر به تربیت بهتر کودکان و نوجوانان در موقعیت های مختلف زندگی ، رشد مهارتهای اجتماعی در آنان و افزایش آگاهی در روابط بین فردی با کودکان و نوجوانانشان خواهد شد (کریستفر سن و مرلوت[12]، 2007).
سیف نراقی و نادری (1380)، در بین عواملی که در پرورش شخصیت سالم در نوجوانان موثر اند ، تاثیرات متقابل نوجوان و والدین و نحوه برخورد والدین و نوجوان را از مهمترین و بنیادی ترین می دانند و در این زمینه توانمند ساختن خانواده به ویژه مادران را در پیشگیری و یا درمان مشکلات رفتاری به عنوان نقشی سازنده و اساسی بر می شمارند .
پژوشگران بسیاری رابطه افسردگی مادر را با اختلالات رفتاری فرزندان مورد تاکید قرار داده اند . رابطه میان اختلافات زناشویی و مشکلات رفتاری فرزندان نیز نشان داده شده است ، به طوری که اختلافات زناشویی به عنوان یکی از فشارهای روانی اساسی دوران زندگی فرزند مطرح شده و آثار آن مورد برسی قرار گرفته است (والچاک[13] 2000 ، ترجمه طاهری، 1380).
مشکلات رفتاری – هیجانی به شرایطی اطلاق می شود که در آن ، پاسخهای هیجانی رفتاری در مدرسه با هنجارهای فرهنگی ، سنی و قومی تفاوت داشته باشد ، به طوری که بر عملکرد تحصیلی فرد ، مراقبت از خود ، روابط اجتماعی ، سازگاری فرد ، رفتار در کلاس و سازگاری در محیط کار نیز تاثیر منفی بگذارد . مشکلات رفتاری – هیجانی ، شامل پاسخهای قابل قبول کودک یا نوجوان به عوامل تنش زای محیطی نمی شوند . این اختلالات بر اساس داده های حاصل از منابع مختلف در مورد کارکردهای هیجانی یا رفتاری فرد ، شناسایی می شوند و باید دست کم در دو موقعیت متفاوت ، که یکی از آن ها مدرسه است بروز کند . مشکلات رفتاری – هیجانی می توانند به طور همزمان با سایر معلولیتها نیز ظاهر شود . این اختلالات نارسایی توجه و ناسازگاری را نیز در بر می گیرند (ریوتل[14] ، 2011).
پیشرفت تحصیلی نوجوانان یکی از شاخص های مهم در ارزیابی آموزش و پرورش است و تمام کوششها و کشش های این نظام ، در واقع برای جامه عمل پوشاندن به ای امر است . به عبارتی جامعه و به طور ویژه آموزش و پرورش ، نسبت به سرنوشت ، رشد و تکامل موفقیت آمیز و جایگاه فرد در جامعه ، علاقه مند است و انتظار دارد فرد در جوانب گوناگون اعم از ابعاد شناختی و کسب مهارت و توانایی و نیز در ابعاد شخصیتی ، عاطفی و رفتاری ، آن چنان که باید پیشرفت کند و تعالی یابد . با توجه به اینکه میزان پیشرفت و افت تحصیلی یکی از ملاک های کارایی نظام آموزشی است ، کشف و مطالعه متغیرهای تاثیر گذار بر عملکرد تحصیلی ، به شناخت بهتر و پیش بینی متغیر های موثر در مدرسه می انجامد . با این برسی متغیر هایی که با پیشرفت تحصیلی در دروس مختلف رابطه دارد ، یکی از موضوعات اساسی پژوهش در نظام آموزش و پرورش است(فراهانی، 1372) .
مطالعه عوامل موثر بر پیشرفت تحصیلی طی سه دهه اخیر بیش از پیش مورد توجه متخصصان تعلیم و تربیت قرار گرفته است . یافته های پژوهشی متعددی نشان داده اند که پیشرفت تحصیلی هم از ساختارهای دانش و فرایندهای پردازش اطلاعات تاثیر می پذیرد ، هم از عوامل محیطی از جمله عوامل خانوادگی (باتلر و وین[15]، 1995) .
تحقیق حاضر به دنبال بررسی این سوال است که تاسازگاری های زناشویی چه رابطه ای با متغیر مشکلات رفتاری و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پسر مقطع دبیرستان شهر رفسنجان دارد ؟
[1]-1- peterson
[2]-2- marital incompatibility
[3]-3- bihavioral problem
[4]-1- ebes
[5]- 2- plomin
[6]- 3- c . levine
[7]- 4- feldman
[8]- 5- netsell
[9]- 1- trenholm&jansen
[10]- 2- albert ellis
[11]1- wagen seller
[12]2- Kristofferson & merlot
[13]1- walchak
[14]2- ruttle
[15]1- batter &winne
امروزه برند تبدیل به یک الزام استراتژیک برای سازمانها گشته است چرا که آنها را در جهت ایجاد ارزش بیشتر برای مشتریان یاری می نماید. ایجاد یک برند قدرتمند در بازار، هدف اساسی بسیاری از سازمانها میباشد. زیرا یک برند قدرتمند میتواند اعتماد مشتریان را هنگام خرید کالاها و خدمات افزایش داده و به آنها کمک کند تا عوامل ناملموس را بهتر درک نمایند. (Chen & Chang, 2008 ) برند ها از لحاظ اقتصادی و استراتژیك جزو دارایی های با ارزش شركت ها و حتی بدون اغراق از با ارزش ترین دارایی های آنها محسوب می شوند. (دهدشتی شاهرخ، جعفرزاده کناری و بخشی زاده،1391) همچنین باید در نظر داشت که برند یک ابزار مهم برای کمک به ایجاد تصویر مثبت و متفاوت بر روی مصرف کننده در مقابل محصولات رقیب میباشد. ( Kotler & Armstrong, 2004) به این ترتیب کمک قابل توجهی به شرکتها برای ایجاد گروهی از مشتریان وفادار و حفظ سهم بازار خود خواهد کرد. وفاداری به برند به این مفهوم است که مصرف کننده تمایل دارد مبلغ بیشتری برای یک برند خاص بپردازد و همچنین آن برند خاص را به دیگران نیز توصیه کند، در حالیکه محصولات مشابه دیگر نیز وجود دارند. (Giddens, 2002) علاوه بر این برند باعث خواهد شد که مشتری فرایند انتخابی ساده داشته، از نظر کیفیت مطمئن بوده، ریسک او کاهش یافته (Keller & Donald, 2006) و در ضمن باعث ایجاد انگیزه برای تکرار خرید در او میشود. (Aaker, 1996) به هر
حال، با توجه به شمار زیاد برندهایی که برای همان هدف خدمت می کنند، مشتریان در مواجهه با جایگزینهایی که مزایای بیشتری ارائه میدهند، آگاهی بیشتری کسب کرده و به راحتی برند را تغییر میدهند. (Wood, 2004) یكی از مهمترین هدف صاحبان برند برای توسعه برند، ایجاد وفاداری در مشتریان نسبت به برندشان است. مشتریان وفادار به مثابه منبع مطمئن سودآوری برای شركت ها محسوب می شوند و با توجه به عدم اطمینان محیط، حاشیه ایمنی مناسبی را برای آنها به ارمغان می آورد. شرکتها میخواهند مشتریانشان با احساسات قوی به برندشان تعلق پیدا کنند، برای چنین وفاداری ابتدا ضروری است که رضایت مشتری ایجاد شود. وقتی مشتریان راضی هستند، آنها تعهد خود را با خرید مستمر همان برند نشان داده و تبدیل به یک مشتری وفادار میشوند. (Ballantyne & Warren, 2006) البته باید در نظر داشت رضایت به تنهایی برای ایجاد وفاداری کفایت نمیکند و میبایست با دیدی وسیعتر و همه جانبه به بررسی آن پرداخت.
[1] Brand Loyalty
[2] Customer Satisfaction