پیشرفت تحصیلی[4] دانش آموزان و بررسی عوامل تأثیرگذار بر آن، موضوع مهمیاست که بخش عمدهای از پژوهشهای علوم تربیتی و روانشناسی را به خود اختصاص داده است. محققان توافق دارند که علاوه بر آموزش، بسیاری دیگر از عوامل از جمله، محیط، مدرسه، خانواده، سبکهای فرزندپروری و محیط اجتماعی کودک که کودک در آن زندگی میکند و همچنین مشخصههای فردی مانند هوش، شخصیت، سن، همسالان و انگیزه در عملکرد تحصیلی او نقش مهمیرا ایفا میکنند (ودودی مفید و همکاران، 1391).
خانواده نخستین نهاد زندگی اجتماعی کودک است که در شکل گیری عادتها و اندیشههای اجتماعی کودک نقش بسیار مهمیدارد. در شکلگیری رفتار و دیدگاههای اجتماعی کودک، جنبههای عاطفی روابط والدین و فرزندان نقش مهمیدارد، در خانوادههایی که والدین رفتارهای محبت آمیز دارند، معمولاً کودکان نیز با رفتارهای اخلاقی مثبت و احترام به دیگران و انگیزه پیشرفت رشد مییابند (محبی نورالدین وند و همکاران، 1389).
خانواده با توجه به تأثیر قابل توجه بر رشد روانشناختی فرزندان، از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر شخصیت آنان بوده و به طور مستقیم و غیر مستقیم بر پیشرفت تحصیلی فرد تأثیر میگذارد (دسجردینس[5] و همکاران، 2008). بهطورکلی نقش و تأثیر خانواده برشکلگیری شخصیت به طور عمده در سه محور تأثیر سبکهای فرزندپروری، سایر اعضاء خانواده و ترتیب تولد فرزندان مورد توجه قرار گرفته است (ویک نلسون و ایزرل[6]، 2009).
سبک فرزند پروری مجموعه ای از نگرش ها در مورد کودک است که به ایجاد جوی هیجانی منجر میشود که والدین رفتارهای خود را با کودک در بستر آن شکل داده و تنظیم میکند(دارلینگ و اشتنبرگ[7]، 1993؛ به نقل از زمانی و عابدینی، 1392). باومیرند[8] (1991) بر اساس دوبعد توقع[9] و پاسخ دهی[10] چهار سبک فرزندپروری را مشخص کرده است که عبارتند از: 1- فرزندپروری مستبدانه[11] که در آن والدین از فرزندان خود توقع و انتظارات زیاد، ولی پاسخ دهی کمیدارند، بر اطاعت بی چون و چرا کودکان تأکید دارند، فاقد گرمی، صمیمیت و حمایت اند و بسیار سختگیر هستند؛ 2-فرزندپروری مقتدرانه[12] که در آن والدین هم درخواست کننده و هم پاسخ دهنده اند، قوانین روشن و واضح دارند، از شیوههای منطقی و استدلالی برای متقاعد کردن کودکان استفاده میکنند، حمایت کننده اند و با کودک همدلی میکنند (کوپلن[13] و همکاران، ،2002؛ به نقل از زمانی و عابدینی، 1392)؛ 3- فرزند پروری سهل انگارانه[14] که در آن والدین بسیار پاسخ دهنده اند و کمتر درخواست کننده اند. آنها قوانین زیادی برای فرزندشان وضع نمیکنند و کنترلی بر رفتارهای آنان ندارند؛ 4- فرزند پروری بدون توجه و مراقبت که در آن والدین نه پاسخ دهنده و نه درخواست کننده اند، فاقد قوانین مشخص اند، فاقد گرمیو حمایت و صمیمیت اند و نظارت و کنترلی بر رفتارهای فرزندان خود ندارند (کوپکو[15]، 2007).
در واقع سبک های فرزند پروری از طریق تأثیر بر عزت نفس، استقلال، خودکنترلی و راه های مقابله با تنیدگی کودکان و نوجوانان (کوپکو، 2007؛ وارگو[16]، 2008) سایر رفتارهای آنان، از جمله عملکرد تحصیلی، رفتارهای سازش نایافته و مشکل آفرین را تحت تأثیر قرار میدهند (ابر[17] و همکاران، 2009؛ ترنر[18] و همکاران، 2009؛ به نقل از زمانی و عابدینی، 1392).
یافته های پژوهشی حاکی از آن است که موفقیت زیاد در مدرسه با روشهای فرزند پروری قاطعانه ارتباط دارد. در یک مطالعه وسیع معلوم شد که کودکان دبیرستانی بسیار موفق که نمره های بالایی داشتد والدینشان روشی قاطعانه داشتند و کمترین نمره متعلق به دانش آموزانی بود که والدین مستبد داشتند (بیرامیو بهادری خسروشاهی، 1389). به طور مثال در پژوهش آنولا[19] و همکاران (2000) نشان داده شد که بین شیوه تربیتی والدین با میزان موفقیت تحصیلی نوجوانان ارتباط وجود دارد؛ به نحوی که هرچه میزان حمایت و پاسخدهی والدین در شیوه تربیتی بالاتر باشد، میزان پیشرفت تحصیلی فرزندان نیز بالاتر است.
تغییرات اجتماعی، فرهنگی، تکنولوژیکی و اقتصادی پدید آمده در دوره ی جدید در استان ایلام، ساختارهای مختلف این جامعه را دستخوش تغییر ساخته و دامنهی این تغییرات احتمالاً به روابط بین والدین و فرزندان نیز سرایت نموده که شیوههای فرزندپروری والدین نیز بخشی از این تغییرات احتمالی را شامل میشود. با توجه بافت فرهنگی خاص جامعهی ایلام، این پژوهش به دنبال بررسی اینست که آیا بین شیوه های فرزند پروری والدین و عملکرد تحصیلی در دانش آموزان پایه دوم متوسطه شهر ایلام رابطه وجود دارد؟
مطالعه عوامل موثر بر پیشرفت تحصیلی طی چند دهه اخیر بیش از پیش مورد توجه متخصصان تعلیم و تربیت قرار گرفته است. یافتههای پژوهشی متعددی نشان دادهاند كه پیشرفت تحصیلی هم از ساختارهای دانش و فرآیندهای پردازش اطلاعات تاثیر می پذیرد، هم از عوامل محیطی از جمله عوامل خانواده و شیوههای فرزند پروری.
شیوههای فرزندپروی و روشهای انظباطی آنان بیتردید تحت تأثیر خصوصیات شخصیتی و سیستم اعتقادی آنان است. والدین سالم و بالغ در مقایسه با والدین نابالغ و ناسالم معمولاً با حساسیت و مهربانی بیشتری به نیازها و اشارات کودکان توجه میکنند. این نوع فرزندپروری امنیت عاطفی، استقلال، توانش اجتماعی و موفقیت هوشی کودکان را تشویق میکند. سبکهای فرزندپروری به طور قابل توجهی پیامدهای مهمیرا برای پیشرفت تحصیلی کودکان و نوجوانان به دنبال دارد (بلسکی[20] و همکاران، 1984؛ به نقل از بیرامیو بهادری خسروشاهی، 1389).
پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان یكی از شاخصهای مهم در ارزیابیهای آموزش و پرورش است و تمام كوششها و كششهای این نظام در واقع برای جامه عمل پوشاندن به این امر مهم است؛ به عبارتی جامعه و به طور ویژه آموزش و پرورش، نسبت به سرنوشت، رشد و تكامل موفقیت آمیز و جایگاه فرد در جامعه، علاقهمند است و انتظار دارد فرد در جوانب گوناگون از جمله ابعاد شناختی و كسب مهارت و توانایی و نیز در ابعاد شخصیتی، عاطفی و رفتاری، آن چنان كه باید پیشرفت كند و رشد و تعالی یابد. با توجه به اینكه میزان پیشرفت و افت تحصیلی یكی از ملاك های كارایی نظام آموزشی است، كشف و مطالعه متغیرهای تاثیرگذار بر عملكرد تحصیلی، به شناخت بهتر و پیش بینی متغیرهای موثر در مدرسه میانجامد. بنابراین بررسی متغیرهایی كه با پیشرفت تحصیلی در دروس مختلف رابطه دارد، یكی از موضوعات اساسی در آموزش و پرورش است (فراهانی، 1387).
با توجه به اهمیت پدیدهی پیشرفت تحصیلی و متغیرهای تاثیرگذار بر آن و همچنین از آنجا که فرزندان هر خانواده، بعنوان سرمایه های یک کشور محسوب میشوند؛ پیشرفت تحصیلی آنان امری است که پس از سلامت جسمیو روانی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. با توجه به اینکه فرزندان در محیط خانواده رشد مییابند و تربیت میشوند، الگوی تربیتی والدین نقش مهمیدر پیشرفت تحصیلی فرزندانشان دارد بنابراین ضرورت بررسی رابطه بین سبکهای فرزندپروری و عملکرد تحصیلی دانش آموزان قابل توجیه است.
پژوهش حاضر بررسی رابطهی بین شیوه فرزندپروری والدین با عملكرد تحصیلی دانش آموزان سال دوم دورهاول مقطع متوسطه شهر ایلام خواهد بود.
– شناخت و بررسی وجود ارتباط مستبدانه بین والدین و فرزندان و ارتباط آن با عملکرد تحصیلی فرزندان
– شناخت و بررسی وجود ارتباط قاطعانه بین والدین و فرزندان و ارتباط آن با عملکرد تحصیلی فرزندان
– شناخت و بررسی وجود ارتباط آزادمنشانه بین والدین و فرزندان و رابطه آن با عملکرد تحصیلی فرزندان
[1] – stenberg
[2] – Alexander, T.E
[3] – Borensztein
[4]academic achievement
[5]Desjerdins
[6]Wick-Nelson & Israel
[7]Darling & Steinberg
[8]Baumrind
[9]demandingness
[10]responsiveness
[11]authoritarian
[12]authoritative
[13]Coplan
[14]permissiveness
[15]Kopko
[16]Vargo
[17]Abar
[18]Turner
[19]Aunola
[20]Belsky
تاب آوری[1] یکی از مفاهیم و سازههای بهنجار مورد توجه و مطالعهی روانشناسی مثبتگرا است و غالب پژوهشهای مربوط به تاب آوری در حوزه روانشناسی تحولی انجام شده است (لاتار و چیچتی[2]، 2000؛به نقل از بشارت، 1387). تاب آوری به عنوان حفظ سلامتی و عملکرد موفقیت آمیز و سازگاری با یک بافت و موقعیت تهدیدآمیز تعریف میشود (گارمزی[3]، 1993). تاب آوری به عنوان میزان توانایی فرد در تطابق در شرایط ناگوار تعریف شده است که شامل شایستگی فرد، اعتماد به نیروهای درونی، پذیرش تغییرات به عنوان عامل مثبت و تأثیرات معنوی میشود (کونور[4]، 2003).
از نظر کورنن[5] (2007) اگر چه تاب آوری تا حدودی یک ویژگی شخصیتی و تا حدود دیگر نیز نتیجه تجربههای محیطی افراد است ولی انسانها قربانی محیط یا وراثت خود نیستند. افراد میتوانند تحت آموزش قرار بگیرند تا ظرفیت تاب آوری خود را به وسیله آموختن برخی مهارتها افزایش دهند. یکی از سازههایی که در تاب آوری تأثیر دارد عوامل خانودگی و تفاوتهای فردی است (خزائلی، 1386).
رشد شخصیت و بهداشت روانی و جسمی ما با توانایی برقراری ارتباط رابطه دارد و یک رابطه نارسا، میتواند سلامت جسمی و روانی شخص را تحت تأثیر قرار دهد. بنابراین اگر در خانواده تنش بین اعضا وجود داشته باشد، کودک در یافتن هویت خویش، ایجاد روابط مطلوب با دیگران، مقابله صحیح با فشارهای روانی و رشد سالم روانی و رفتاری دچار مشکل خواهد شد (افروز، 1386)، زیرا محیط خانواده یکی از عوامل اساسی شکل گیری شخصیت کودک و اولین بذر تکوین رشد فردی و پایه و اساس بنای شخصیت آدمی است و کودک در بیشتر حالات خود، مقلّد پدر و مادر و رفتار آنها است (احدی، 1380). بنابراین بسیاری از ویژگیهای شخصیت کودک تحت تأثیر ویژگیهای شخصیت والدین و شیوهی فرزندپروری آنها است (لیل آبادی، 1375).
از طرف دیگر کودکان در فرآیند رشد خود، دورهی نوجوانی را پیش رو دارند. دورهی نوجوانی بحرانیترین دوره برای سازندگی شخصیت است. از نظر تحولی، این دوره، دورهی شکلگیری و آماده شدن است و نوجوانان در این دوره در پی کشف و آزمون ظرفیتهای خود میباشند.
با توجه به موارد بیان شده، پژوهش حاضر به دنبال بررسی رابطهی تاب آوری با شیوههای فرزندپروری و ویژگیهای شخصیت در دوره نوجوانی میباشد.
1-2 بیان مسئله
یکی از موضوعات مطرح در روانشناسی مثبت[6] تاب آوری است. تاب آوری جایگاه ویژهای در
حوزههای روانشناسی خانواده و بهداشت روانی دارد (کمبل- سلیس، کوهان و استین[7]، 2006).
گارمزی و ماسن[8] (1991) تاب آوری را به عنوان نوعی فرآیند، توانایی یا پیامد سازگاری موفقیتآمیز با داشتن موقعیت تهدید کننده تعریف کردهاند. به عبارت دیگر، تاب آوری عاملی است که به افراد در رویارویی و سازگاری با موقعیتهای سخت و تنشزای زندگی کمک میکند (ایزدیان، امیری، جهرمی و حمیدی، 2010)، افسردگی را کاهش می دهد (وایت، درایور و وارن[9]، 2010)، توانایی سازگاری با درد (اسمیت و دیگران[10]، 2009) و کیفیت زندگی را افزایش میدهد (رنجبر و دیگران، 1390).
تاب آوری از مشکلات روانشناختی بین نوجوانان و جوانان جلوگیری کرده و آنها را در برابر تأثیرات روانشناختی رویداد های مشکلزا، مصون نگه میدارد ( بین کوآرت[11]، 2009).
محققان بسیاری در پی شناسایی عوامل مؤثر در تاب آوری بودهاند. فرض بر این است که عوامل حمایت کنندهایی وجود دارند که میتوانند واکنش به تجارب استرسزا و بلایای مزمن را تبیین کند (فراسر، ریچمن و گالنیسکی[12]، 1999). عوامل بسیاری در تاب آوری فرد در برابر مشکلات دخیل هستند که از آن جمله میتوان به عوامل فردی، عوامل خانوادگی (ساختار خانواده و حمایت خانواده) و عوامل اجتماعی (حمایت اجتماعی) اشاره کرد (لافرومویس و دیگران[13]، 2006).
خانواده به عنوان یکی از اساسیترین نهادهای اجتماعی، نخستین و مهمترین عامل اساسی شکلگیری شخصیت کودک و پایه گذار ارزشها و
معیارهای فکری او بوده است و نقش مهمی در تعیین سرنوشت آینده او دارد. شیوهها یا روشهایی که والدین بر اساس آنها فرزندان خود را تربیت میکنند مانند پذیرش و طرد، آزادگذاری یا محدودسازی و نظایر آنها در شکلگیری رشد و تکامل کودک در سنین اولیه زندگی و خصایص بعدی شخصیت و رفتار تأثیر فراوان و عمیقی دارد.
دیانا بامریند[14]، سبکهای فرزندپروری را به سه دسته تقسیم کرده است:
1- سبک پرورشی مقتدرانه[15] 2- سبک پرورشی مستبدانه [16] 3- سبک پرورشی سهلگیرانه[17]
سبکهای پرورشی مستبدانه میتواند بسیار سفت و سخت باشد. در این روش مجموعهای دقیق از قوانین و انتظارات وجود دارد و در مقابل نیاز به اطاعت محض است. سبک پرورشی مقتدرانه متکی بر توانبخشی مثبت و استفاده نادر از مجازات است. تحقیقات نشان میدهد که این سبک مفیدترین روش پرورش کودک است. سبک پرورشی سهلگیرانه براساس مسامحه بوده روش محبوب طبقه متوسط است. گرایش کمی به مجازات و یا قوانین در این سبک وجود دارد و بچهها آزاد از محدودیتهای خارجی هستند (برک[18]، 2007؛ ترجمه سیدمحمدی، 1390).
گروتبرک[19] (2000) معتقد است که والدین و مراقبان کودک میتوانند شرایطی را برای افزایش تاب آوری کودک فراهم آورند. وی عشق و علاقه و بیان عقاید و باز بودن و تعامل میان اعضای خانواده را در تاب آوری مؤثر میداند. همچنین، گریل[20] (1993) با تمرکز بر عوامل خانوادگی مؤثر بر تاب آوری دریافت که کودکانی که در برابر فشار و استرس مقاوم هستند والدینی دارند که آنها با روشهای تربیتی مثبت برخورد کردهاند و با زندگی کودکشان در گیر هستند راهنمایی های بهتر و بیشتری را به آنها ارائه میدهند.
از جمله مسائلی که در حوزه تاب آوری مطرح است نقش ویژگیهای شخصیتی است. بر اساس مدل انتخاب- مقابله افتراقی (بلوگر و زوکرمن[21]، 1997) راهبردهای مقابلهای مورد استفاده در رویارویی با تنش تعیین کننده پیامدهای مثبت و منفی هستند و نوع راهبردهای مقابلهای انتخاب شده به ویژگیهای شخصیتی افراد بستگی دارد. در نتیجه از آنجا که ویژگیهای شخصیتی خاص افراد به کارگیری راهبردهای مقابلهای متفاوت را ترغیب میکنند، افراد به صورت متفاوت به تنش پاسخ
میدهند (بارتلی و روش[22]، 2011).
اینگونه به نظر میرسد که خانوادهها با شیوهها تربیتی گوناگون که بر فرزندان خود اعمال
میکنند و همچنین افراد با شخصیت متفاوتی از توانایی ، از مقاومت و تحمل غیر همسانی در شرایط سخت و پرخطر برخوردار میشوند که این امر سلامت روان آنان را تحت تأثیر قرار میدهد. با توجه به موضوعات بیان شده، مسئله اساسی در پژوهش حاضر آن است که آیا بین شیوههای فرزند پروری و ویژگیهای شخصیت با تاب آوری در دوره نوجوانی رابطه وجود دارد.
1-3 ضرورت پژوهش
تاب آوری مفهوم جدیدی است که در سالهای اخیر مورد توجه روانشناسان قرار گرفته است و محققان عوامل متعددی از جمله ویژگیهای فردی، خانوادگی و اجتماعی را به عنوان عوامل تأثیرگذار بر تاب آوری معرفی کردهاند. در علوم روز روانشناسی موضوعی که به روشنی محقق گشته است تأثیر
ویژگیهای شخصیت افراد بر سبک زندگی آنان میباشد. این موضوع در شیوهی وقوع برخورد افراد با مسائل روز تأثیر گذاشته و نتایج رفتاری متفاوتی را به وجود میآورد. این موضوع هم میتواند نوعی از زندگی عاری از استرس و سرشار از آرامش را شامل شود و هم میتواند زمینه را برای به وجود آوردن زندگی ناسالم فراهم سازد. از آنجا که افراد در خانواده هایی با سبکهای متفاوت زندگی میکنند و ویژگیهای متفاوتی دارند، تاب آوری میزان مقابله آنها در مقابل رویدادهای ناخوشایند را تحت تأثیر قرار میگیرد.
بنابراین هر دو عامل محیطی و فردی توانایی نوجوان را برای تاب آور بودن تحت تأثیر قرار میدهند. خانواده ها و مدارس میتوانند راهبردهایی را به کار برند تا عوامل محافظت کننده را افزایش داده و تاب آوری را پرورش دهند. با ارائه یک محیط تسهیل کننده، افراد استعداد و گنجایش مثبت و رشد بعضی ویژگیهای تاب آوری را در سرتاسر زندگی دارند. تاب آوری افزایش یافته در بهبود سلامت روان نوجوان مؤثر است (اسپنس[23]، 2000؛ به نقل از محمدی، 1384).
با توجه به تحقیقات اندک در رابطه با بررسی همزمان هر سه متغییر (شیوههای فرزند پروری،
ویژگیهای شخصیت و تاب آوری) الزام به انجام بررسیهای گستردهتر در این زمینه به خصوص در بین نوجوانان مشاهده میشود. بنابراین در این پژوهش سعی بر آن است که به این مهم جامه عمل پوشانده شود.
[1] – resilience
[2] – Luthar and cicchetti
[3] – Garmezy
[4] – Connor
[5] – Cornone
[6] – positive psychology
[7] – Gampbell- sills, Cohan & Stein
[8] – Garmezy and Masten
[9] – White, Driver & Warren
[10] – Smith, et al.
[11] – Pinquart
[12] – Fraser, Rechman & Galinsky
[13] – Lafromboise, et al.
[14] – Diana Baumrind
[15] – authoritative child- rearing style
[16] – authoritarian child- rearing style
[17] – permissive child- rearing style
[18] – Laura Berk
[19] – Grotberg
[20] – Grile
[21] – Bloger and Zuckerman
[22] – Bartely and Roesch
[23] – Spence
تعلل و مسامحه در انجام کار و بعبارتی دیگراهمالکاری یکی از موضوعاتی است که تا کنون مورد توجه پژوهشگران بوده است. بسیاری از پژوهشگران (سنکال و همکاران، 1995؛ هاریوت و فراری[12]، 1996؛ فراری و همکاران، 1995؛ فاران، 2004) براین باورند که هر یک از ما حداقل چندبار در زندگی دچار اهمالکاری شدهایم و این پدیده پیچیده، مشکلی فراگیر و شایع در میان افراد بشر است.
بطورکلی، گزارش شده است که اهمالکاری در میان 20٪ از جمعیت افراد بزرگسال امری شایع و رایج است؛ این درحالی است که اهمالکاری در حوزه تحصیلی در جمعیت دانشآموختگان به 65٪ می رسد و در میان دانشآموزان و دانشجویان به امری شایع بدل گشته که این روند امروزه و در عصر تکنولوژی رو به افزایش است (آسیف، 2011). از اینرو، با توجه به شیوع روز افزون این رفتار، متمایز کردن و مورد بررسی قرار دادن اهمالکاری که در حوزه تحصیلی رخ میدهد از سایر انواع اهمالکاری در حیطههای دیگر، کارا و سودمند بنظر میرسد (فراری و همکاران،1995؛ به نقل از استراند، 2009).
دامنه شیوع اهمالکاری در میان دانشجویان و دانشآموزان متغیر است؛ برای مثال، در متون مربوط به اهمالکاری عنوان شده است که70٪ دانشجویان دارای رفتارهای تاخیری و سهلانگارانه هستند.دامنهای که50٪ آنها حداقل در نیمی از اوقات در مورد مسئولیتهایشان اهمالکاری میکنند و تنها 38٪ بهندرت دچار اهمالکاری میشوند(سولومون و راث بلوم، 1984). بیشتر پژوهشهای حوزه اهمالکاری تحصیلی به سبب شناسی رفتار سهلانگارانه معطوف بوده اند و دلایل متعددی را بهعنوان رفتار سهل انگارانه معرفی کردهاند، که در این پژوهش خودتنظیمی به دلیل اینکه در ادبیات پژوهشی گذشته زیاد مورد توجه قرار نگرفتهاند، مورد بررسی قرار میگیرد. درواقع،در سالهای اخیر محققان به خودتنظیمی، بهعنوان یکی از عوامل بروز اهمالکاری، توجه ویژهای داشتهاند؛ بهطوریکه، پژوهشهای اخیر نشان داده است، ممکن است یادگیری خودتنظیمی یک کلید ساختاری و مهم در تشریح اهمالکاری باشد(کلاسن[13] و همکاران، 2009) و از روند رو به افزایش و درجات بالای اهمالکاری تحصیلی جلوگیری کند(والکایری[14]، 2006؛ لی، 2005). همچنین، بسیاری از پژوهشگران اهمالکاری را فقدان و یا کمبود مهارت خود تنظیمی تعریف نموده اند (فراری، 1998؛ لی، 2005؛ استراند، 2009). برخی نیز آن را نتیجه شکست در خودتنظیمی عنوان کردهاند(از جمله، استیل، 2007؛ کلاسن و همکاران، 2009؛ آسیف، 2011).
در نهایت چون در ایران مشخص نشده که کدامیک از مولفه های هوشهیجانی و مولفه های خودتنظیمی و زندگی در دو منطقه اقتصادی- اجتماعی 6و 11، پیش بینی کنندگان اهمالکاری تحصیلی هستند. لذا در این راستا، پژوهش حاضر کوششی برای جمعآوری و ارائه اطلاعات بیشتر در این زمینه میباشد، که نتایج آن میتواند بستر بهتـری برای برنامهریزیها، اتخاذ تصمیمات و رویکردهای مناسبتر، همچنین بکارگیری مداخلات صحیحتر از جمله: تربیت دانشآموزان خودتنظیم و دارای هوشهیجانی، و پیشگیری هرچه بیشتر و جدیتر از شیوع روز افزون آن و بالتبع نتایج و آثار منفی مترتب با آن را، فراهم آورد. لذا، با توجه به مطالبی که از نظر گذشت، پژوهش حاضر بهدنبال پاسخگویی به این سوال است که: کدامیک از مولفه های هوش هیجانی و مولفه های خود تنظیمی و زندگی در دو منطقه اقتصادی- اجتماعی متفاوت در نمونه, پیش بینی کنندگان خوبی برای اهمالکاری تحصیلی هستند؟
اهمالکاری متاثر از متغیرهای متعدی است, لکن بنظر میرسد که مولفه های یادگیری خودتنظیمی و مولفه های هوش هیجانی و زندگی در دو منطقه اقتصادی- اجتماعی متفاوت در این میان بی تاثیر نیست. با این حال این مشخص نیست که کدامیک از مولفه های هوش هیجانی و مولفه های خود تنظیمی در کنار منطقه اقتصادی- اجتماعی متفاوت، تعیین کننده اهمالکاری تحصیلی در رابطه با دختران دبیرستانی در جامعه ایرانی است. اهمال کاری یکی از واقعیات بی چون و چرای زندگی است که در بین قشر خاصی از افراد شیوع ندارد، بلکه در بین تمام اقشار جامعه اعم از دانشجو، دانشآموز و شاغلین دیده میشود (فراری و همکاران، 1995).
پژوهشگرانی که اهمالکاری را در محیطهای آموزشی مطالعه کردهاند، بر این باورند که 70 درصد دانشجویان گرفتار اهمالکاری مداوم هستند که این روند رو به افزایش میباشد(الیس و ناس،1997به نقل از پوركمالی، 1392).
یکی از این راهبردها تربیت دانشآموز خودتنظیم است. تربیت دانشآموز خودتنظیم از این نظر با اهمیت است که این افراد از نظر شناختی و رفتاری در فرایند یادگیری خود شرکت فعال دارند. این دانشآموزان شخصا یادگیری را آغاز و آنرا اراده مینماید و در یادگیری به فعالیت و تلاش خود متکی هستند. از نظر شناختی نیز، در مراحل یادگیری شخصا به برنامهریزی و نظارت پرداخته و از نظر انگیزشی دارای انگیزش درونی بالایی هستند(کدیور، 1386).
در نهایت، شیوع اهمالکاری تحصیلی در میان دانشآموزان و رشد روزافزون آن، لزوم توجه مسئولین، برنامهریزان نظام آموزشی را به حوزه اهداف و بکارگیری راهبردهایی برای تغییر جهتگیری هدف، جهت کاهش اهمالکاری یا اصلاح آن ضروری مینماید؛ چرا که، اهمالکاری از یکسو با نقصان در خودتنظیمی و هوشهیجانی در دانشآموزان و از سویی دیگر رفتاری ناسازگارانه و راهبرد دفاعی غیر مؤثری است که افراد برای پرهیز از شکست، حفظ عزت نفس و ارزش شخصی از آن بهره میجویند. لذا توجه بیشتر به این مسئله و برخورد جدی و کارشناسانه میتواند گامی در جهت حل معضلات یادگیرندگان در سطوح مختلف تحصیلی و وصول به اهداف آموزشی و پیشرفت تحصیلی باشد.
[1]- Thomas Henry Huxley
[2]- Farran
[3]- procrastination
[4]- Rosario
[5] -Strand
[6]- Lui
[7]- Haward Earl Gardner
[8]- self- regulation
[9]- Steel
[10]- Lee
[11]- Ten
[12] – Harriot & Ferrari
[13]- Klassen
[14] – Vlkyrie
شناخت[2] به آن دسته از فرایندهای ذهنی اطلاق می شود که از طریق آن ها اطلاعات دریافت شده از حواس به روش های مختلف تغییر می یابد، به صورت رمز در می آید و در حافظه ذخیره می شود تا در استفاده های بعدی بازیابی گردد. فراشناخت به آگاهی فرد از تفكر خود و رفتارهای خودتنظیمی كه همراه با این آگاهی هستند مربوط می شود(دریسکول[3]، 2005). شناختن شناخت یا یادگیری[4] درباره یادگیری یا هرگونه دانش یا فعالیت شناختی که موضوع آن تنظیم شناخت باشد نیز، فراشناخت[5] خوانده اند(سیف،1387). در واقع فراشناخت، آگاهی و كنترل فرد بر فرایندهای شناختی است و فرایند مفیدی است كه سبب افزایش یادگیری می شود. بنابراین، در یادگیری توجه به فراشناخت ضروری به نظر می رسد(پلگرینو[6]، 2008).
تلاش برای فهم فرایندهای شناختی انسان و نیز یافتن روش هایی به منظور تقویت و بهبود این توانایی ها ، همواره مورد توجه فیلسوفان تربیتی، متخصصان تعلیم و تربیت و روان شناسان بوده است. روان شناسان سعی می کنند مکانیزم ها و فرایندهای درگیر در شناخت را مورد بررسی قرار دهند و بر اساس یافته های بدست آمده، روش ها و راهبردهایی برای پرورش توانایی های ذهنی و شناختی مورد نظر پیشنهاد کنند.
اهمیت و تأثیرگذاری مهارت های شناختی و فراشناختی بر یادگیری در پژوهش های بسیاری مورد تائید قرار گرفته اند (دوبویس، هاوارد و اسپرلینگ[7]،2004؛ کیمس[8]،2004؛ کرامارسکی[9]، 2001 و2002 و 2004؛ وینمن[10] ،2004،2006 ؛ پانورا[11]، 2007 ؛ پانورا و فیلی پو[12]،2005 ؛ پانورا، 2007 ؛ ریتراد[13]، 2007؛ پوگال[14]،2007 و2001 ؛ ریتراد، 2007؛ ویلسون و کلرکک[15]، 2004؛ فلاول[16]، 1979؛ شونفلد[17]، 1991؛ پاریس و جیکوبس[18]، 1987 و آرمبروستر و بران[19]، 1984و1987؛ به نقل از برونینگ و گلاور[20]، ترجمه خرازی،1382؛ کریمی، 1375؛ کریمی و فرزاد، 1379؛ سالاری فر، 1375؛ متولی، 1376؛ ابراهیمی قوام آبادی، 1377؛ افروز و کامکاری،1387؛ عباباف، 1375؛ و آوانسیان، 1377). بنابراین سنجش مهارت های شناختی و فراشناختی افراد از نظر تاثیری که بر یادگیری دارد از اهمیت زیادی برخوردار است.
مهارت های شناختی و فراشناختی، فراگیرندگان را در زمره یادگیرندگان راهبردی[21] قرار می دهد. یعنی افرادی که دارای این مهارت ها هستند وضعیت متفاوتی از نظر تحصیلی با دیگران دارند. یادگیرندگان راهبردی در فرایند یادگیری از مهارت های شناختی و فراشناختی استفاده می کنند و معمولا پیشرفت تحصیلی[22] بالایی دارند. مهارت های شناختی و فراشناختی اگرچه در جریان رشد انسان تکامل پیدا می کند، قابل آموزش دادن هستند و افراد فاقد این مهارت ها را می توان در معرض این آموزش ها قرار داد. درباره اثربخشی این آموزش ها و تایید این امر پژوهش های مختلفی صورت گرفته اند. مویاهان[23](1973 نقل از برک[24]، 1994) نشان داده است که کودکان کمتر از بزرگسالان، عوامل موثر بر دانستن را می شناسند. کراتزر، لئونارد و فلاول(1975) نشان داده اند مهارت های فراحافظه کودکان به موازات رشد آنها افزایش می یابد. اسپیر[25] و فلاول(1979) مطرح ساختند بچه های دبستانی در مقایسه با کودکستانی ها درک بهتری از متغیرهای تکلیف شناختی دارند. سوانسن[26](1993) تأثیر دانش فراشناختی را بر حل مسآله مورد بررسی قرار داد و بین سطوح بالای دانش فراشناختی و حل مسآله رابطه معناداری یافت به این معنا که پاسخگویان با دانش فراشناختی بالا عملکرد بهتری را در حل مسآله نسبت به افراد با دانش فراشناخت پایین داشتند. او نشان داد دانش آموزانی که نمره های بالایی در پرسشنامه فراشناخت کسب کرده اند نسبت به افرادی که نمره کم گرفته اند در تکالیف حل مسئله عملکرد قوی تری داشتند. البته برخی پژوهش ها نیز حاکی از عدم تأثیر برنامه های آموزش فراشناخت در حل مسآله بوده اند(مک کورمید[27]، 1993).
انگیزۀ پیشرفت از جمله مهم ترین انگیزه ها یا نیازهای اکتسابی شمرده می شود که نخستین بار به وسیلۀ موری[28] معرفی شد. انگیزش را به بیان ساده جهت و شدت تلاش فرد تعریف کرده اند. منظور از جهت تلاش روشی است که در آن فرد قصد دستیابی به موقعیت های خاصی را دارد، و منظور از شدت تلاش مقدار کوششی است که از فرد سرمی زند(وینبرگ و گوآلد[29]، 1995 به نقل از پِروین[30]، 2005) امروزه این مطلب یکی از مفاهیم اساسی روان شناسی انگیزش است که درموفقیت های تحصیلی در مدرسه و دانشگاه نقش فراوانی داشته است. نظریه پردازان معتقدند آنان که در سطح بالایی از این انگیزه قرار دارند افرادی هستند با صفاتی مانند وظیفه شناسی، عزت نفس، مسئولیت شناسی فردی، که در حیطه فعالیت های دانشگاهی یا به طور کلی تحصیلی همواره کوشا و ساعی هستند(مک کللند[31]،1987). در واقع علاقه به یادگیری، محصول مجموعه عواملی است که به شخصیت[32] و توانایی های یادگیرنده، ویژگی های تکلیف، مشوق ها، و سایر عوامل بیرونی مرتبط است(واینر[33]، 1972). متغیرهای فراوانی هستند که بر روی انگیزش دانشجویان تأثیر می نهد و یکی از مؤثر ترین این عوامل انگیزۀ پیشرفت است که به زعم کسانی همچون اسلاوین[34] (1983) روان شناسان پرورشی بیشترین مواجهه را با آن دارند چرا که پژوهش های بسیاری در این خصوص انجام شده که گویای تفاوت افراد از لحاظ این انگیزه با یکدیگر می باشد. برخی انگیزه های بالایی را از خود نشان می دهند و در رقابت با دیگران و در کارهای خود، برای دستیابی به موفقیت سخت کوش هستند. بعضی نیز انگیزۀ چندانی برای پیشرفت تحصیلی ندارند و از بیم شکست خوردن، آمادۀ خطر کردن برای دستیابی به موفقیت نیستند(سیف، 1379). دانش آموزانی که انگیزۀ پیشرفت قوی دارند، در فعالیت های روزمرّه خود در جستجوی موفقیت هایی هستند که امکان برآورده ساختن انگیزه های پیشرفت را فراهم آورد. آنها معیارهای پیشرفت ویژه ای را برای خود در نظر می گیرند و سپس برای دستیابی به آن معیارها به شدت تلاش می ورزند(زیمرمن و شونک[35]، 1989). قدر مسلّم آن است که افراد
دارای سطوح گوناگون انگیزۀ پیشرفت، در زندگی روزمرّۀ خود به شیوه هایی کاملاً متفاوت رفتار می کنند. چنانکه جوان هایی که انگیزۀ پیشرفت بالایی دارند، بیش از آنها که انگیزۀ پیشرفت پایینی دارند به تحصیل دانشگاهی و دستیابی به نمره های بالاتر و شرکت در برنامه های غیردرسی متمایل هستند(شونک، 1991).
از آنجا که امروزه یکی از مهمترین عوامل تبیین پیشرفت تحصیلی دانش آموزان را فراشناخت می دانند(موارچ[36]، 1999)، این پژوهش با هدف ساخت[37] و استانداردسازی[38] چنین ابزاری طراحی شد و در عین حال ارتباط میان این مهارتها با انگیزۀ پیشرفت تحصیلی[39] دانشجویان را مدّنظر قرار داد.
[1] Information-processing
cognition
[3] Driscoll
learning
metacognition
[6] Pellegrino
[7] DuBois & Howard & Sperling
[8] Kymes
[9] Kramarski
[10] Veenman
[11] Panaoura
[12] Philippou
[13] Retrieved
[14] Pugalee
[15] Wilson & Clarke
Flavell
Shounfeld
Paris & Jicobs
Armbroster & Bran
Glover & Bruning
strategice learners
academic achievement
Moyahan
Berk
Speer
Swenson
[27] Mc Cormid
Murray
[29] Weinberg & Gould
[30] Pervin
Mc Clelland
personality
Weiner
Slavin
Zimmerman & Schunk
[36] Mevarech
struction
Standardization
academic achievement motive
تحقیق
بر اساس برآوردهای معاونت حقوقی و امور مجلس وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی که دستگاه متولی تأمین سلامت افراد جامعه ایران است، چهار اصل قانون اساسی به صورت مستقیم و 100 اصل از اصول قانون اساسی به طور غیرمستقیم با مقوله «سلامتی» در ارتباط هستند. قوانین سلامت به این اصول خلاصه نمی شود بلکه بخش زیادی از مصوبات و مواد قانونی اسناد و قوانین بالادستی کشور اعم از: سند چشم انداز ایران 1404، قوانین برنامه های پنجسالۀ توسعه ای کشور در ادوار تاریخی پس از انقلاب، قوانین عمومی و جاری همچون قوانین بودجه سالیانه و نقشه علمی کشور مربوط به این حوزه است. طبق این برآورد در کل 1000 قانون برای سلامت وجود دارد که کتابی 1500 صفحه را شامل می شود. قوانین جرایم پزشکی مصوب 1334 و قانون مواد غذایی و آشامیدنی مصوب سال 1347 اولین قوانین جامع در خصوص سلامت افراد جامعه بوده اند که در ایران به تصویب مجلس رسیده اند. حال سئوال مهم اینست که ارائه کنندگان (پزشکان، پیراپزشکان، داروسازان و دندانپزشکان و همچنین متولیان بیمه) و گیرندگان خدمات سلامتی (یعنی مردم)، چقدر از این قوانین و حقوق مصرح افراد در آن آگاهی دارند؟ طبق اعلام متولیان دولتی سلامتی و مجلس شورای اسلامی، برنامه «پزشک خانواده» در طی دهههای گذشته اساسی ترین برنامه اصلاح نظام سلامت کشورهای دنیا بوده و حدود دو دهه است که به عنوان اساسی ترین برنامه اصلاح مشکلات بهداشتی و درمانی مردم ایران قانوناً به تصویب رسیده و ابلاغ شده است. ولی آیا میزان آگاهی مردم، به عنوان ذینفعان اصلی برنامه، از این برنامه چقدر است؟ تشکیل پرونده الکتروینک سلامت که در بردارندۀ تمام اطلاعات سلامتی تمام افراد جامعه است، یک قانون بوده و اولین گام در راه اجرای کشورشمول برنامه عظیم پزشک خانواده است، ولی آیا مردم ایران از مفاد، نحوۀ تکمیل و چگونگی تشکیل این پرونده خبر دارند؟ میزان آشنایی شان با این پرونده چقدر است؟ نقش متولیان، مدیران، پزشکان و مجموعۀ ارائه دهندگان خدمات سلامتی در کشور در این خصوص چیست؟ کارکرد ویژه مطبوعات در این زمینه چیست؟ در این تحقیق قرار است به این سئوالات و سئوالات مشابه پاسخ داده شود.
اهمیت و ضرورت موضوع تحقیق
«پزشکی خانواده» بیش از آنکه «پزشکی بالینی» باشد مبتنی بر «پزشکی اجتماعی» است. یعنی یک پزشک خانواده با زندگی اجتماعی خانواده ها سروکار داشته و در جریان چگونگی ابتلای آنها به بیماری های جسمی، روحی و روانی در جامعه قرار می گیرد و در این راه باید بیش از هر چیز با مؤلفه های اجتماعی مؤثر بر سلامت (SDH / (Social Determinants of Health آشنا باشد. پس از تشکیل شورای عالی سلامت به ریاست معاون اول رییس جمهور و دبیری وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، در سال 90 حدود 54 مؤلفه از این مؤلفه ها در اولین جلسه شورای عالی سلامت به تصویب رسید. شناخت این مؤلفه ها از سوی دستگاه ها و سازمان های اجرایی به اجرای مصوبۀ دیگر این شورا که همانا لزوم ارائه «پیوست سلامت» برای اجرای هر طرحی در کشور، اعم از طرح های عمرانی و غیرعمرانی است، را تسریع می کند. در این نگاه پزشک خانواده دیگر فقط مسئول نسخه پیچی و امضای برگۀ بیمه شدگان نیست بلکه موظف است مسائلی نظیر علل و عوامل موثر بر آلودگی هوا و …. را نیز در سلامت افراد جامعه و بیمارش پیگیری و مطالبه کند. پزشک خانواده با تشکیل پروندۀ الکترونیک سلامت کوچکترین ریسک فاکتورهای موثر بالینی و اجتماعی موثر بر سلامت یک یک افراد جامعه را رصد و پایش می کند. اجرای برنامه «پزشک خانواده» یکی از قوانین معطل و مغفول مانده در کشور از سال های نیمه دوم دهه 70 در کشور است. پزشک خانواده ابتدا به عنوان یکی از اساسی ترین برنامه های اصلاح نظام سلامت کشور در برنامه سوم توسعه ای کشور مطرح و سپس در برنامه چهارم پنجساله توسعه (سال 1384 تا 1389) به عنوان یک تکلیف قانونی به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی برای اجرا ابلاغ شد. در این برنامه پزشک خانواده در دو مرحلۀ روستایی و شهری باید توسط مجریان نظام سلامت اجرایی می شد. با اتمام فرصت این دو برنامۀ توسعه ای و اجرای ناقص آن، نمایندگان مجلس شواری اسلامی و در رأس آنان نمایندگان عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس که عموماً پزشک هستند، با تدوین مواد و تبصره هایی قانونی در برنامه پنجم توسعه کشور (سال 1389 تا 1394) تأکید مجددی به اجرای برنامه به طور کامل در سطح کشور کردند و در این راستا برنامه هایی نیز برای حمایت از اجرای این برنامه در قالب قوانین برنامه پنجساله پنجم توسعه کشور مصوب شد. از جملۀ این قوانین واقعی شدن تعرفه- های پزشکی و درمانی مطابق با نرخ روز تورم، تشکیل سازمان بیمۀ ایرانیان و تجمیع تمام بیمه های درمانی اعم از بیمه تأمین اجتماعی و بیمه خدمات درمانی در این سازمان، اختصاص 10 درصد از درآمد حاصل از هدفمندی یارانه ها به صورت سالانه به نظام سلامت برای اجرای برنامه پزشک خانواده بود. بنا بر مطالعات انجام شده اجرای برنامه پزشک خانواده در بیش از 60 کشور دنیا موجب کاهش هزینه های درمانی به میزان قابل توجهی شده است. بر اساس مطالعات انجام شده هزینه درمان بیماران در سال 91 در ایران بالغ بر 40 هزار میلیارد تومان بوده است که تنها 15 هزار میلیارد تومان از آن را بیمه ها و دولت تقبل کرده اند. طبق آمار هم اکنون 70 درصد هزینه های درمانی در ایران توسط مردم پرداخت می شود. هزینه های از جیب مردم (out off pocket) در ایران برای درمان در سال 91 بیش از 25 هزار میلیارد تومان بوده است. طبق بند ب مادۀ 32 قانون برنامه پنجسالۀ پنجم توسعه کشور با اجرای برنامه پزشک خانواده و تمام وقت شدن پزشکان در بیمارستان های دولتی، میزان هزینه های درمانی از جیب مردم تا پایان برنامه (سال 1394) باید به زیر 30 درصد برسد. اجرای برنامه پزشک خانواده از سال 84 در دولت اصلاحات و توسعۀ سیاسی در روستاها و شبکه مراقبت های اولیه بهداشتی آغاز شد. سپس با وقفه ای 5 ساله اجرای آن در شهرهای زیر 20 هزار نفر جمعیت آغاز شد و هم اکنون به دلایل مختلف اعم از کمبود بودجه روند اجرای آن به کندی گراییده و در برخی مناطق کشور متوقف شده است. اجرای برنامه پزشک خانواده از سال 74 تکلیف قانونی کشور بوده است اما به علل مختلف از جمله تعارض منافع تصمیم گیران تاکنون اجرا نشده است.مهم ترین بخش این برنامه اجرای سیستم نظام ارجاع توسط پزشکان عمومی است. یعنی گیرندۀ خدمت درمانی (بیمار) توسط پزشک عمومی که همان پزشک خانواده باشد ویزیت و درمان می شود و در صورت تشخیص پزشک خانواده برای دریافت خدمات تخصصی تر در سطح دوم به متخصص ارجاع و در سطح سوم به بیمارستان های تخصصی برای بستری معرفی می شود. در این چرخه، پزشک خانواده به دلیل ارتباط با خانواده ها از یکسو و ارتباط با مختصصان و مراکز درمانی از سوی دیگر، در نقش یک پزشک امین در جریان تمام بیماری ها و مسائل بهداشتی آنان قرار گرفته و با انجام مراقبت های اولیه و توصیه های لازم اولاً از شیوع بیماری قبل از بروز پیشگیری می کند و در مرحلۀ بعد در صورت بروز بیماری راهکارهای لازم درمان را ارائه می نماید. در این شکل و چرخه، به عنوان مثال یک بیمار در صورت بروز سر درد دیگر می داند باید به کجا مراجعه کند و سردرگم نمی شود که باید به پزشک داخلی یا پزشک نفرولوژی یا پزشک دیگری مراجعه کند. چون ممکن
است یک پزشک متخصص در وهلۀ اول برای او انواع و اقسام آزمایشات از جمله ام. آر. آی و تصویربرداری سی تی اسکن را تجویز کند و هزینه های درمان بیمار با به دلیل نداشتن شناخت کافی از سابقۀ بیماری او، به صورت تصاعدی افزایش دهد. اگر برنامه پزشک خانواده برای هدایت مردم به دریافت خدمات سلامت و ارجاع به متخصصان اجرا نشود، مشکل هدر رفتن منابع حوزه سلامت، که امروزه حتی به معضل اصلی جوامع برخوردار بدل شده است، هیچگاه پایان نمی پذیرد. بر اساس آمار موجود سهم سلامت از تولید ناخالص ملی ( Gross Domestic Product / GDP) در کشورهای توسعه یافته رقمی معادل 10 تا 16 درصد است که این رقم در کشور ایران در خوشبینانه ترین حالت طی سال های گذشته، به 5.5 درصد رسیده است. سرانۀ درمانی کشورهای توسعه یافته از جمله آمریکا رقمی حدود 8 تا 10 هزار دلار است که این رقم در کشورهای اروپایی 3 هزار دلار و در ایران 200 تا300 دلار است. حال تصور کنید که وقتی کشوری مثل آمریکا نیز به دلیل هزینه های سرسام آور سلامت دچار بحران می شود و مسئله درمان در این کشور موجب اختلاف عمیق کنگره و مجلس و دولت و تعطیلی چندین روزۀ دولت می شود، عدم کنترل و مدیریت منابع سلامت چه بلایی در آینده بر سر کشورهایی نظیر ایران خواهد آورد. بنابراین تنها راه حل نجات کشور ایران از هزینه های درمانی اجرای برنامه پزشک خانواده است.
اما نکته ای که در این بین قابل ذکر است به رغم تصریح قانون مبنی بر اجرای الزامات این برنامه اعم از تشکیل پروندۀ الکترونیک سلامت برای تمام جمعیت ایران و ویزیت پایۀ همه افراد جامعه در اولین مرحله از اجرای برنامه پزشک خانواده، شاهد کمترین اطلاعات و آگاهی مردمی از این برنامه هستیم. هرچند مصاحبه های گوناگونی از سوی مقامات مسئول در این خصوص در رسانه ها مطرح شده است، ولی عموم مردم کمترین اطلاعاتی دربارۀ برنامه ای که قرار است در آن پرونده داشته باشند، ندارند. اجرای برنامه پزشک خانواده اگر به عظمت برنامۀ هدفمندی یارانه ها و فرم های اقتصادی آن (که همه آحاد جامعه به اجبار فرم های آن را پر کرده و به مرکز آمار ایران تحویل دادند) نباشد، به یقین کمتر از آن نیست. چرا که ارتباط مستقیمی با بهداشت، درمان و سلامت روحی، جسمی و روانی افراد جامعه دارد. به گونه ای که در آموزه های دینی نیز «سلامت و امنیت» دو رکن اساسی حکومت داری و رمز موفقیت حاکمان معرفی شده است. امروزه موفقیت دولت ها را با موفقیت در امر ایجاد و توسعۀ شاخص های سلامتی در جوامع می سنجند. از این منظر کشورهای حوزه اسکاندیناوی و انگلستان به دلیل بالا بودن شاخص های سلامتی از رتبۀ ممتازتری نسبت به سایر کشورها برخوردارند. جالب اینکه یکی از مهم ترین علل موفقیت این کشورها در این خصوص اطلاع رسانی درست دربارۀ مداخلات بهداشتی و درمانی دولت ها در زندگی مردم و اجرای برنامه پزشک خانواده با توجیه کامل و اطلاع رسانی همه جانبه به مردم بوده است. ناگفته پیداست در این امر، یعنی توسعۀ اطلاع رسانی درباره اجرای برنامه پزشک خانواده نقش مطبوعات و رسانه ها (به ویژه رسانۀ ملی) از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در این تحقیق بر آن هستم که به سنجش میزان آگاهی مردم نستب به این برنامه حیاتی، یعنی برنامه پزشک خانواده بپردازم.
اهداف تحقیق
اهداف این تحقیق را می توان به صورت اهداف اصلی و فرعی ارائه کرد.
هدف اصلی:
سنجش میزان آشنایی مردم با برنامه پزشک خانواده در وسایل ارتباط جمعی.
اهداف فرعی:
بررسی میزان آشنایی مردم با برنامه پزشک خانواده به منظور اجرای صحیح تر، سریع تر و کم هزینه تر آن.
بررسی نقش رسانه ها در برنامه های مرتبط با سلامتی به ویژه برنامه پزشک خانواده.
بررسی نحوه اطلاع رسانی همه جانبه به مردم در خصوص اجرای این برنامه به منظور تعیین اثر گذاری آن.
بررسی میزان آگاهی مردم از اصول مصرح در قانون اساسی و سایر قوانین در خصوص حق برخورداری شان از «سلامتی».
سئوالات
آشنایی مردم با برنامه پزشک خانواده چه کمکی به اجرای صحیح تر، سریع تر و کم هزینه تر این برنامه می کند؟
نقش رسانه های مکتوب، دیداری و شنیداری در برنامه های مرتبط با سلامتی به ویژه برنامه پزشک خانواده چیست؟
میزان آشنایی مردم از برنامه پزشک خانواده از طریق رسانه ها چقدر است؟
اطلاع رسانی همه جانبه به مردم در خصوص اجرای یک برنامه کاملاً حاکمیتی مثل برنامه پزشک خانواده در روند اجرای آن چقدر اثرگذار است؟
مردم از طریق رسانه ها چقدر از اصول مصرح در قانون اساسی و سایر قوانین در خصوص حق برخورداری شان از «سلامتی» آگاه شده و می شوند؟
کارکرد و نقش ویژه مطبوعات در اطلاع رسانی برنامه پزشک خانواده چیست؟
کارکرد و نقش ویژه رسانه های دیداری و شنیداری به ویژه رسانۀ ملی در این خصوص چیست؟