مسکن به همراه خوراک و پوشاک از دیرباز بهعنوان اصلیترین نیاز جوامع انسانی مطرح بوده است. کارکرد اصلی مسکن علاوه بر نقش آن بهعنوان سرپناه، فراهم آوردن شرایط مطلوب برای خانواده بهمنظور تحقق فعالیتهای خانوادگی است. از سوی دیگر، اهمیت بازتابهای اقتصادی-اجتماعی مسکن موجب گردیده تا دولتها توجه ویژهای به این بخش داشته باشند و در صدد برنامهریزی مسکن بهمنظور نیل به توسعه اجتماعی و اقتصادی برآیند.
” برنامهریزی مسکن عبارت از تلاشی متمرکز بهمنظور یافتن راهکارهای تامین سرپناه است، که میتوان آنرا در قالب جستجوی چارچوبی برای منطقی کردن روابط دو سویه بین بخش عرضه و تقاضا خلاصه کرد. در این چارچوب، افزایش کارآیی بخش عرضه، توانمندسازی بخش تقاضا، شفاف و سازگار کردن روابط بین آنها و انطباق زمانی و مکانی این دو، در جهت دستیابی به بهترین نتایج و حصول مطلوبیت لازم، میتواند اقدامهای مورد انتظار در برنامهریزی بخش مسکن را رقم زند” (امچکی, 1379, ص. 6).
بنابراین برنامهریزی مسکن، باید در جهت شناخت ویژگیهای متعدد بازار مسکن و بهبود آن در جهت ایجاد عدالت در دسترسی به مسکن مناسب برای همه اقشار جامعه صورت گیرد. “امروزه یکی از ویژگیهای بازار مسکن در کشورمان فقدان بهرهمندی عادلانه اقشار مختلف جامعه از نعمتهای رشد تولید مسکن در چند سال اخیر میباشد. شاید به همین دلیل توجه به وضعیت مسکن اقشار کمدرآمد را بتوان بهعنوان یک ضرورت اساسی در برنامهریزیهای آتی مسکن تلقی کرد” (یزدانی, 1384, ص. 14). زیرا برای بسیاری از بیخانمانان و قشر فقیر هزینه مسکن و هزینه اجاره قابل پرداخت نیست (Balchin & Stewart, 2001) و بخش عمدهای از خانوارهای بدون مسکن را خانوارهای با درآمد کم و متوسط تشکیل میدهند که بهدلیل مشکلات اقتصادی و درآمد ناچیز قادر به تامین مسکن خود نیستند.
پدیده بیمسکنی یا بدمسکنی اقشار کمدرآمد شهری از جمله مسائلی هستند که بهطور نسبی در همه کشورهای دنیا وجود دارد. هر
کشوری بنا بر ماهیت سیاسی ایدئولوژی حاکم، امکانات مالی و دیدگاههای صاحبنظران خود، روشهای مختلفی را برای بهبود وضعیت مسکن اتخاذ مینماید. ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده و همواره از سوی سیاستمداران و یا کارشناسان، راهبردها و راهکارهایی برای بهبود وضع مسکن کشور پیشنهاد شده است. از جمله مهمترین راهکارها، تدوین برنامههای میانمدت توسعه در راستای کاهش معضل مسکن میباشد. بهطورکلی تقسیمبندی این برنامهها به دو صورت برنامههای قبل از انقلاب و برنامههای بعد از انقلاب میباشد. که در هر دوره پنج برنامه عمرانی میانمدت تدوین شده است. اما توجه به مسکن از برنامه سوم توسعه قبل از انقلاب شروع شد و در برنامه سوم بعد از انقلاب بیشتر از برنامههای قبلی مورد توجه قرار گرفت. آنچه که در این پژوهش مورد نظر می باشد، مقایسهی عملکرد سیاستهای اعمال شده در برنامه سوم و چهارم عمرانی بعد از انقلاب اسلامی و اثر بخشی این سیاستها بر مسکن کمدرآمدها با در نظر گرفتن شاخصهای مختلف میباشد.
1-1- طرح مسئله و ضرورت تحقیق
تامین مسکن اقشار کمدرآمد شهری یکی از اساسیترین مشکلاتی است که بسیاری از کشورهای دنیا از جمله ایران با آن دستبهگریبان میباشند. یافتن راهها و الگوهای عملی توسط دولت و بخش خصوصی و تدوین برنامههای اجرایی کوتاه و بلندمدت در دهههای اخیر برای گشودن گره کور مسکن به معضلی لاینحل تبدیل شده است. تامین مسکن اقشار کمدرآمد از این جهت واجد اهمیت میباشد که این قشر تنها با تکیه بر تواناییهای مالی و مهارتی خودشان، قادر به تهیه مسکن مناسب نیستند و همواره نیازمند حمایتهای دولتی میباشند و در صورتی که از چنین حمایتهایی برخوردار نشوند، ناچار در راستای تامین این نیاز حیاتی، جذب بازار غیر رسمی شده و از طریق آن تنها سرپناهی را برای خود تدارک خواهند دید که نمیتوان آن را مسکنی نامید که شایسته کرامت انسان باشد.
در این راستا اصل 31 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، آشکارا این حق را که مسکن خانوار نباید از حداقل نیازهای زیستی و سکونتی انسان کمتر باشد، مطرح مینماید. بنابراین در دورههای مختلف، سیاستهای مختلفی در قالب برنامههای توسعه عمرانی در راستای حل مشکل مسکن بویژه برای اقشار کمدرآمد تدوین و اجرا شدهاند. از جمله این سیاستها میتوان به ساخت خانههای ارزانقیمت برای کمدرآمدها، ایجاد بانک رهنی در برنامههای قبل از انقلاب و در نظر گرفتن اهدافی چون اولویت دادن به مسکن محرومان، تأمین مسکن اجتماعی و تشویق مسکن حمایتی، پشتیبانی از ایجاد تشکلهای صنفی و موسسات محلی در راستای تأمین مسکن اقشار کمدرآمد، حمایت از سیاستهای انبوهسازی و مسکن مهر در برنامههای بعد از انقلاب، اشاره نمود.
با وجود اعمال چنین سیاستهایی آنچه که امروزه بهعنوان یکی از مشکلات اصلی بروز پیدا کرده است، پدیده بدمسکنی و بیمسکنی برای دهکهای پایین اجتماع میباشد. این امر نشاندهنده عدم جامعیت سیاستهای بهکارگرفته شده در زمینه مسکن کمدرآمدها بوده و لزوم بررسی سیاستهای تدوین شده در قالب این برنامهها، ایده درونی آنها، شاخصهای مورد توجه در آنها و ارتباطشان با سیاستهای قبل از خود را در راستای دستیابی به این هدف که تا چه حد توانستهاند جهت بهبود معضل مسکن کمدرآمدها، چه از نوع کیفی چه از منظر کمی مؤثر واقع شوند را نمایان میسازد.
لذا در پژوهش حاضر به بررسی جهتگیری برنامههای سوم و چهارم و ارتباطشان با یکدیگر و میزان تاثیرگذاری آنها بر تامین مسکن کمدرآمدها از طریق تعریف و مطالعه شاخصهایی چون نحوه تصرف و مالکیت مسکن، روند تولید مسکن، روند تغییر قیمت مسکن، شاخص دسترسی به مسکن، مدت زمان انتظار برای دسترسی به مسکن و شاخصهایی از این قبیل پرداخته خواهد شد.
پژوهش حاضر بهنوعی ارزیابی پس از برنامه[1]محسوب میشود، چراکه به ارزیابی سیاستها و برنامهها پس از اجرای آنها پرداخته شده است.
فرم در حال بارگذاری ...